«حاج‌آقا رضا» پایش را از گلیم‌اش دراز تر می‌کند
مختار شلالوند

متأسفانه یک مهره رژیم که مدعی است در زندان‌ها و قوه‌قضایی مشغول کار بوده با نامِ مجازیِ حاج‌رضا- رضائی از سنگر خودی شلیک می‌کند. هدف نه تنها مخدوش کردن نام زندانی و شکنجه و اعدامهای انجام شده بدست رژیم است بلکه بعضی از زندانیان وجان بدر بردگان کشتار 67 را نیز شامل می شود. نقداً چنانکه از تعدادی تلویزیونها و سایت ها وفیس بوک پیداست، ایرج مصداقی هدف است .

در این نوشته سعی بر این است پاسخی به نوشته‌های راوی یا بهتر است بگویم مهره امنیتی رژیم درباره آقای مصداقی بنویسم.

وظیفه خود می‌دانم در راستای دفاع ازقربانیان ده شصت و خانواده های داغدار،  نظر خود را بیان کنم ، هدف این نوشته دفاع از شخص نیست به خصوص آقای مصداقی که خود با نوشته ها و بیانات خود، به عنوان شاهد عینی زندان ها ،  نحوه محاکمات و اعدام ها ، شکنجه ها،  و شیوه های بازجوئی را بر ملا کرده و چهره کریه جنایت را به تصویر کشیده . بلکه انجام وظیفه‌است چرا که باور دارم هرکس  به سهم خود موظف است نگذارد ازرش هائی که جوانان ما به خاطرش جان دادند مخدوش شود.

محور های زیر بخشی از پاسخ های این مهره امنیتی به انتقادهایِ آقای مصداقی است که ظاهرا وی را بر آشفته است، لابد انتظار داشت به خاطر سی سال خدمت ایشان به رژیم و مشارکت در جنایت با دسته‌گل به استقبال ایشان می‌رفت دست مریزاد می‌گفت.  

در پاسخ به نقد آقای مصداقی ایشان نوشته اند:

 ۱ -"مقصد شما را، مچ گیری، تخریب، و ترور شخصیت دیدم "

عجبا که شما به قول خودتان سی سال شاهد تخریب و ترور شخصیت و ترور فیزیکی بودید و چه بسا در آن شرکت ویا مباشرت داشتید و صدای‌تان در نیامد حالا به جای شفاف گوئی و جبران مافات مظلوم نمائی می کنید و از ترور شخصیت می گوئید.

به خاطر همکاری در آن همه جنایاتی که سیستم مورد حمایت‌تان انجام داده به شما پیشنهاد می‌کنم کمی سعه صدر داشته باشد و جایی را هم برای مچ‌گیری توسط قربانیان آن جنایات بگذارید و بهتان بر نخورد که گوئی سی سال فرشته رحمت و مروت بوده اید.

 ۲- از مصداقی خواسته اید که:" من را مخاطب و طرف خود بدانید و دست به تخریب دکتر نقره کار واستاد مشیری که با حسن نیت و انسان دوستانه یاری ام کرده اند نبرید. "

لابد حمایت های "استاد مشیری" و آقای نقره کار بد جوری ذوق زده تان کرده و می خواهید دفاع بکنید یا این که رندانه می خواهید جای دوست و دشمن را عوض کنید؟

۳- در جواب این که چرا اسم خود را علنی نمی کنید نوشته ای:

"بنده در یک کمپ و در اختیار یک جریان دولتی (یکی از کشور های خارج)هستم و این جریان هم به خاطر همکاری ای که من با آن ها دارم، هم برای نگهداری و حفاظت از من اجازه نمیدهند نام و نشان خود را علنی کنم".

ظاهرا اسم و مشخصات شما را همقطاران اطلاعاتی  خوب می دانند و به گفته خودتان با برخی از آنان در تماس هستید، و اطلاعات می گیرید، خوب حالا اگر تهدیدی وجود داشته باشد از طرف همکاران  سابق شماست که به ترور و کشتن عادت دارند ، ولی گوئی نامحرم، مردم و قربانیان و خانواده های آنان هستند، که البته حق خود می دانند عنصر امنیتی بهینه شده را بشناسند، تازه نمی دانم این خواست چه ربطی به توبه سازی دارد که قربانی را به این کار متهم می کنید ، البته در امر ترور شخصیت و توبه سازی به ضرب داغ ودرفش شما بهتر از هر کسی تجربه دارید.

 ۴ – با طنز و تمسخر نوشته ای "شما با روایت و نظرات من مخالف هستید وفتوی کذب صادر کردید، چه کسی یا کسانی چنین مرجعیتی به شما داده اند".

شگفتا که هر فتوی قتل و تجاوز و تمام کش کردن زخمی ها و بالا تر از همه کشتار دهه شصت  بوسیله مراجع شما صادر شده ، مرجعیت پرستی و تقلید شما را به عوامل اجرایی این احکام شقاوت مند تبدیل کرده،  حالا با زهرخنده و به برکت رسانه ها و"صالحین" قربانیان دیروزی خود را باز یافته و به مفتی و مقلد متهم می کنید .  و با صالح شمردن  استاد مشیری و دکتر نقره کار در پی شروعیت بخشیدن به حمله خود علیه قربانیان هستید. عجب انصافی آسید رضا رضائی.

۵- خطاب به مصداقی نوشته ای : "شما در زندان در موقعیت یک زندانی بودید، با چشمان بسته ، اگر هم چشمتان باز بود در اکثر موارد با بازجویان و شکنجه گرانی که صورت بند بسته بودند مواجه بودید ، من اما،  همیشه چشمانم باز بود."

ولی خود میدانی بودند و هستند چشمان بازی که سی سال نظاره گر هزاران جنایت و شقاوت بودند و لی چیزی ندیدند، به خودتان نگاه کنید، مگر نه این که سی سال نگاه کردی وچیزی ندیدی، تازه بعد از این همه سال، خواب نما شده ای ونیز فراوان چشمان بسته ای بودند بدون آنکه ببینند تمام توهین وتحقیر و شلاق و تجاوز و... را با چشم جان دیدند وبا پوست خود لمس کردند. چه فرقی دارد که قربانی در زیر شلاق نبیند که دستمال ابریشمی لات و لوت های شکنجه گر را به هنگام شکنجه در دهانش فرو می کنند یا جورابی چرکین را.

۶- در فراز دیگری از نوشته تان با کنایه نوشته ای شما خود را متخصص می دانی .

خوب کجای کار اشکال دارد در مکتب شما که کودکان دبستان، متخصص اتم می شوند و چاقو کش ها متخصص شکنجه و بازاری ها اقتصاد دان و میدان ندیده ها کارشناس ورزش و مهمتر اینکه، گیلانی ها و خلخالی ها،  قاضی و دادستان می شوند،  چگونه است که کسی بعد از ده سال بر خورد شبانه روزی با مشتی شکنجه گر و درنده خو بنام دادستان و قاضی و زندانبان سر و کله بزند وکنش آنان را روی خود تجربه کند، ولی  شناختی از آن ها بدست نیاورد و یا مکانی را که سالها در آن زجر کشیده به یاد نداشته باشد، مگر متخصص چیز عجیبی است؟ بعد از سال ها تحقیق و مطالعه و انتشار این همه کتاب،  فقط چهار جلد در رابطه با  زندان و زندانبان و قاضی دادستان و دادیار و محاکمه ، قبر وقیامت و... برای شما کافی نیست .

۷- نوشته ای: " با چند اشتباهی که من روی تاریخ ها ، نام ها و مکان ها کرده ام فتوی کذب صادر فرموده "  

شما خود قبول کرده ای که روی نام ها و تاریخ ها و مکان ها اشتباهاتی داشته ای خوب دیگر می‌شود بگویید چه چیزی مهم‌تر از این‌هاست؟‌ خودت هم که مجازی هستی پس دیگر چه چیزی می‌ماند ؟ تا آنجا که به مردم و خانواده های قربانیان مربوط است همه از کشتار، تجاوز، کهریزک و خاوران و قبر های جمعی  خبر دارند ممکن است از تعداد کشته ها بگوئید ، از قبر های گمشده و آمرین فتوی های فاش نشده بگوئید...

۸- در خصوص فرزند اما جمعه جمی (امام جمعه آبادان) نوشته ای "تلاش من این است که اطلاعات دقیق مربوط به فرزند جمی را بگیرم و اعلام کنم همینطور در مورد فرزند فیض مشگینی.

حتماً این کار را بکن شما چنین امکانی در دست دارید. باری،  لابد میدانی خواهر زاده  خامنه ای روایت شما از اعدام فاطمه حسینی زندانی بار دار را که در روز چهار شنبه 17 خرداد 1362 حلق‌آویز شده را تکذیب کرده ، می گوید هیچ یک از فامیل های خامنه ای اعدام نشده اند.

در جواب اعلام آمادگی مصداقی برای مناظره ، نوشته اید  "از خدا می خواهم عمری به من بدهد تا روزی در این مناظره شرکت کنم و رو در رو اعمال و گذشته ی یک دیگر را در برابرافکار عمومی قرار دهیم.

این دیگر از آن حرف هاست ،  جان بدر برده ای بعد از تحمل ده سال عذاب و گذر از راهرو های مرگ در زندان‌های اوین و قزلحصار و گوهر دشت در برابر مهره ای امنیتی و شکنجه گر سابق خود قراربگیرد و لابد تاوان پس بدهد، و شما از گذشته مشعشع خود بگوئید، حاج آقا رضائی چرا همین حالا  گذشته ایشان را بر ملا نمی کنید تا ما هم تکلیف خود را بدانیم .

 

مختار شلالوند

 

۲ مرداد ۱۳۹۱

منبع:پژواک ایران


مختار شلالوند

فهرست مطالب مختار شلالوند در سایت پژواک ایران 

*آنچه که دیدی بگو، آنچه شنیدی بگو  [2023 Jun] 
* ای باد اگر به گلشن اَحباب بگذری...   [2023 May] 
*پاسخ به خانواده حمید نوری  [2022 Dec] 
* اصلاح طلب،اصولگرا دیگه تمامه ماجرا  [2022 Oct] 
*ارثیه ای که از خمینی،به احمدی نژاد و اینک به نمایندگان ضد خلقی مجلس رسیده.  [2022 Sep] 
*نگاهی از «کارخانه آدمکشی» رژیم  [2022 Sep] 
*تلاش‌های همسوی رجوی و حمید نوری در پرونده برادرم حمزه  [2022 Jul] 
*دادگاه حمید نوریَ و داستان شهادت یک ساک  [2022 Feb] 
*دادگاه حمید نوری و پژواک فریاد دادخواهان  [2022 Jan] 
*«من قهرمان یا چنین چیزی نبودم»  [2022 Jan] 
*حمید نوری و«نه زیستن نه مرگ»  [2021 Oct] 
*«نه زیستن نه مرگ» زبان می‌گشاید  [2021 Sep] 
*دستگیری حمید نوری و دادگاه وی، محک آزمایش همه ما  [2021 Aug] 
*خانواده‌های دادخواه بین دو سنگ آسیاب  [2021 Jul] 
*خط دادن به وکلای حمید نوری، اوج بی شرمی است  [2021 Jun] 
*مهدی تقوایی- یکی داستانیست پر از اشک چشم  [2021 May] 
*محاکمه حمید نوری ، محک دوری و نزدیکی به جنبش دادخواهی  [2020 Dec] 
*درباره «عظمت» ناشناخته ایرج مصداقی  [2020 Nov] 
*بمباران اندیمشک  [2020 Nov] 
*آستانبوسی و چاکرمنشی یک عنصر فرومایه  [2020 Sep] 
*آقای هادی خرسندی از شما انتظار می رود  [2020 Aug] 
* جنازه های سیاسی سر بر می دارند   [2020 Jul] 
*مهدی تقوائی و برخی از رنج هایش  [2020 Mar] 
*ورشکستگی ایدئولوژیکی رهبری مجاهدین  [2020 Feb] 
*باز داشت حمید نوری و دلواپسان آشار و نهان  [2019 Dec] 
*سخنی از سر درد  [2019 Nov] 
*«همیشه به یادت هستم مقاومت»   [2019 Nov] 
*از تاریخ هیچ درسی نگرفتید  [2019 Nov] 
*کار گر قهرمان  [2019 Aug] 
*طاقت سر کردن شب   [2019 Jun] 
*روزی روزگاری؛ از بندرعباس تا تهران  [2019 Mar] 
*شمخانی و قتلی که در سال ۵۹ مرتکب شد  [2019 Jan] 
*دارجنگه غم های درخت بلوط [2019 Jan] 
*شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد  [2019 Jan] 
*سیاوش‌کُشی، رسم دیرین روزگار  [2018 Oct] 
*چنین گفت رُستم به اسفنديار   [2018 Aug] 
* مامان عمو تفنگ نداشت  [2018 May] 
* خیمه شب بازانِ شهرِ ما ‏   [2018 Apr] 
*بازهم ۶۷  [2017 Sep] 
* تابستان ۶۷ هنوز میسوزد و دود می کند   [2017 Aug] 
*پناهنده  [2017 Jun] 
*دوستی‌های بی‌مانندش   [2017 Apr] 
*«زندان یونسکو» و درختان تنومندش  [2016 Oct] 
*قاتلانی که با خمینی به جهنم رفتند  [2016 Sep] 
*فایل صوتی آیت‌الله منتظری و مفتشان عقیده  [2016 Aug] 
* «یه مرد بود یه مرد»  [2016 Jan] 
*دل نوشته ای برای دوست نازنین عباس رحیمی که همچنان زندگی را می سراید  [2015 Dec] 
*قتلعام شصت و هفت و گل‌هائی که پَرپَر شدند  [2015 Aug] 
*تهمت و افترا دیگر اثر ندارد  [2015 Apr] 
* دیگی که برای من نجوشد، سر سگ در آن بجوشد!  [2015 Apr] 
*ردیه نویسان  [2015 Feb] 
*اسیر کشی سال شصت و هفت، درد ها و درس ها  [2014 Sep] 
*گزارش ۹۳ و انتظاری که بر آورده نشد  [2014 Aug] 
*مادر و چشمان پر از اندوهش  [2014 May] 
*نامه سرگشاده ایرج مصداقی و شرح یک درد.  [2013 Jul] 
*کوچه خاطره ها و طوطی داش اکل (یادی از آقا رضا و گلهای زیبائی که در دهه شصت پژمردند)  [2013 Feb] 
*«حاج‌آقا رضا» پایش را از گلیم‌اش دراز تر می‌کند  [2012 Jul] 
*اوین ویران شوی   [2012 Jun] 
*کُچیرِ سر به دار  [2012 May] 
*مادر کوگی به فرزندان دلاورش پیوست   [2011 Nov] 
*به بھانه ی انتشار کتاب رقص ققنوس ھا و آواز خاکستر  [2011 Sep] 
*پيکار با تبعيض جنسي ، خانم آندره ميشل ترجمه‌ي زنده ياد محمد جعفر پوينده در گرامی داشت 8 مارس روز جهانی زن  [2011 Mar] 
*که می رویم به داغ بلند بالائی  [2010 Jan] 
*کمال؛ به خاک افتاده عشق، یادی از کمال رفعت صفائی  [2009 Dec]