با پرواز مرگ
در هم شکست زندگی ها
در خون غلتید آرزوها
دل و جانم می لرزد
از فکر انسان هایی
که چون سایه های سیاهی
راهی دیار نیستی ها شدند
از شکسته شدن قلب های نازکشان
از تکه تکه شدن دست های گرمشان
که جز تار نوازش
نقشی نداشتند
در ارکستر سمفونی زندگی ها
دل و جانم می لرزد
از این زلزله مرگی که آمد و
انسان های بی گناه را
مدفون کرد در گودال های کبود
از آن آواهای شکسته در گلو ها و
به گل نشستن آرزوها
نور می پاشم
بر این سایه های سیاهی
که روزگاری خون سرخ هستی
جریان داشت در رگ هاشان
اینک چه مانده
از این سایه های سیاه
جز نقطه کوری از خاطرات
جز اقیانوسی از اشک و حسرت و آه
بر چشم های عاشقانشان
با این پرواز مرگ
ثریا پاستور
با تابلوی : Zee Clark ( آمریکایی )