ندیدم من ، کسی از بهر وفا
ثریا پاستور
ندیدم من
کسی از بهر وفا
بچیند یک بغل آتش ناب
از دل پر عطش این خورشید
هدیه از بهر زمین بفرستد
* * * * * * * *
ندیدم من
که سواری از دور
یک بغل انس و وفا
از برای دل پر سوز کسی بفرستد
* * * * * * * *
همه مستند
در این کنج خرابات نمور
همه خوابند
در این وادی ویرانهٔ ی غم
همه غرقند
در این بحر فراوانی آب
همه رفتند
از این کوچه ی بنّ بست و خراب
همه غرقند
در این بازی پر درد زمان
همه رفتند
از این کلبه ی ویرانهٔ ز بیداد خزان
ثریا پاستور لوس آنجلس / کالیفرنیا
۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵ / ۲۳ شهریور ماه ۱۳۹۴
منبع:پژواک ایران