خیزش همهگانی و ستیز الیگارشها (۳)
عباس منصوران
این نوشتار، بخشی از دفتر تحلیلی است در باره الیگارشها در ایران، پایگاه مادی ستیز آنها، حضور و نقش سرمایههای چند ملیتی و پایگاه اقتصادی و طبقاتی باندهای حکومتی. از آنجا که نوشتار طولانی است، بهصورت بخشهای جداگانه، ارائه میشوند.
خیزش همهگانی و ستیز الیگارشها
(۳)
« رنج دینی، در آن واحد، هم بیان رنج واقعی و هم اعتراضی به ضد رنج واقعی است. دین، آه انسان سرکوب شده، قلب دنیای بی قلب و روح شرايط بیروح است. دین افیون مردم است»[1]
الیگارشی امامان
امام اول علی شریعتی و روحالله خمینی و علیخامنهایها، سالها در کنار ابوبکر و عمر و عثمان معاون و مشاور خلفا بود. علی، نیز همانند رهبران به قدرت رسیده در ایران امروز، حکومت خویش را در جنگ با دیگر رقبای حکومتی صدر اسلام مانند معاویه و عایشه، «امالمومنین» سوگلی همسران پیامبر که در جنگ جمل (شتر) در کنار سرداران محمد در شمار طلحه و زبیر[2] فرماندهی جنگ بر علیه علی را به عهده داشتند گذرانید. «امیرالمومنین» سرانجام در آرزوی برپایی حکومت دلخواه، بهدست «خوارج»- مسلمانان شورشی و اصولگرای فریفته به شعارهای «عدالت» و «شورا» و «تقوا»- از پای درآمد. وی نیز با بریدن پاهای شتر عایشه و به اسارت گرفتن «امالمومنین» و کشتن هزاران تن از یاران محمد و مسلمانان، نتوانست حکومت اسلامی دلخواه خویش را برپا سازد. علی سرانجام، به حکم شورای حکمیتی که خود به برپایی آن گردن نهاده بود به رهبری نماینده خویش، «ابوموسی اشعری»، از خلافت برکنار میشود؛ اما نمیپذیرد. «امام اول تشیع» در دوران حکومت سراسر بحرانی، خونبار، در ستیز با همسر و یاران پیامبر اسلام و دیگر رقبای مسلمان خویش به ویژه با کشتن دو تن از سردارانی که محمد، آنها را سرآمدترین پاسداران خود میشمرد، تنها میماند. علی کسانی را می کشد که محمد آنان را یاران «بهشت»[[3]] نامیده بود. در پی جنگهای علی و معاویه به هدف قبضهی قدرت سیاسی و اقتصادی، کشتن علی، معاویه و عمربنعاص بهسان سه تن از جنگ افروزان رقیب، در «شورای» خوارج صادر می شود. علی خود سرانجام، در بحران و کشتارهای داخلی و ستیز جناحها، بهدستور نیروی رادیکال اسلامی کشته می شود.
پس از علی، امامان شیعه، هریک، بهگونهای در پیرامون یا سازش با حکومتهای مرکزی، با رویکرد بهسوی قدرت، و دوری از جنبشهای ضد حکومتی[4]، منتظر مجالی برای شرکت و یا برقراری اقتدار خویش بودند. سلسلهی «امامان» تشیع، با برقراری هیرارشی الگو گرفته از شاهنشاهی در ایران، بدون برخورداری از یارانهها و همکاری با خلفا به ویژه خلفای عباسی و دست نشاندگان آنها، که گاهی نیز نام «تقیه» به آن مینهند، هرگز نمیتوانستند مدارس دینی برپا کرده و نیروگرفته تا امامت خود بر «شیعیان» بهپیش برند و سکت نیرومند خود را تداوم بخشند. امامان و امازادههایشان بابرخورداری از تیول و موقوفات و خمس و «ولایت»های کوچک و بزرگ محلی،بهسانِ یک الیگارش نیرومند، در سایه یا پیرامون حکومتهای اموی و عباسی جایگاه گرفتند. هشتمین امام شیعیان در دستگاه خلافت مأمون عباسی در جایگاه ولایتعهدی و داماد خلیفه در بالاترین قدرت امپراتوری اسلامی جایگاه گرفت. پس از مرگ «علی ابن موسیالرضا»بر خلاف تبلیغات رهبران تشیع، فرزندش، «امام محمد تقی» نیز داماد خلیفه بود. خود وی و خاندانش در همدستی با خلیفه، امپراتوری عظیم هارونی را همراه بودند. خلافت هارونالرشیدها و مامونها که از رود سند تا اقیانوس اطلس و آفریقا را در بر میگرفت، با پشتیبانی، امام هشتم شیعیان و پدر و پسر و نیز هزاران امامزاده و خویشان این قوم نیز، نیرو میگرفت.
جنبش بردگان
جنبش بردگان، در سدهی سـوم هجری، یکی از بزرگترین جنبشهای انقلابی در تاریخ است. جنبش بردگان (زنگیان) در میانرودان که به جنبش زنگیياران شهرت يافت، میتوان با قیام اسپارتاکوس در روم باستان برابر و همسنگ شمرد. این جنبش طبقاتی، در سال 249 خورشيدی (870 م) در بصره، خلافت عظیم المـُعـتـمد عباسی را به لزره افکند. «زنگیان»، بحرین، مسقطَ، اهواز، «عبادان»، شوش، دشت میشان و جی و جندیشاپور را آزاد ساختند. این جنبش آزادیبخش، به رهبري علي بنمحمد رازي زنگييار (صاحب الزنج) نزدیک به بیست سال، صد و پنجاه و شش بار با سپاهيان خليفه نبرد کرد و سرانجام شکست خورد. خواجه نظام الملك توسی، وزیر توانمند ملکشاه سلجوقی، جنبش بردگان را به مزدكي و بابكي وابسته میداند. در برههای که بردگان سر به شورش برداشتند و «علي بن محمد رازي زنگي»، قیام صدها هزار برده را رهبری میکرد « حسن بن علی» (عسکری)، امام یازدهم شیعیان، برخوردار از رانتهای خلیفه، امامت و رهبری دین را و دیدار با امیران را وظیفهدار و پذیرا بود. وی از پیشنهاد «یعقوب لیث رویگر»، در پشتیبانی از بردگان سر باز زد و از پشتیبانی جنبش زنگیان خودداری کرد. هرچند که یعقوب(صفاری)، خود در آغاز به جنبش نپیوست، اما در پایان برای اتحاد، تلاش نافرجامی را بهکار برد. «امام حسن عسکری»، روزهای شنبه و پنجشنبه در دربار معتمد عباسی حضور مییافت.[5] فقها،با مرگ «امام» در ۲۹ سالگی و داستان غیبت، از آن پس، خود را نماینده خدا و جانشينان امامان و آن «غایب» هرگز دیده نشده نامیدند. در تمامی این سیزده سده، رهبران شیعه با حربهی «امام دوازدهم» ـمهدی غایب- یا در کنار قدرت سیاسی، و در پیرامون آنها با زیستی مصرفی، جایگاهی سلطهگرانه داشته و یا در فرصتهایی ویژه با شرکت و یا در نقش کارگزاران حکومتهایی همانند سلطان محمود غزنوی، امیرتیمور، شاه اسماعیل و شاه سلطان حسین صفوی، سلسهی قاجار و حتا پهلوی، متحدین و کارگزاران دربار و حاکمیت سیاسی بودهاند.
در درازای تاریخ، روحانیت تشیع پیوسته در سودای قدرت بودهاند. این سکت، با مسموم كردن نیروی اندیشه و تعقل،با فلج ساختن توانمندی منطق انسان، با زبانی که «منطق»اش بر تیغه شمشمیر تراشیده شده با زیستی قارچگونه، با ربایش عقل و دسترنج تولید کنندگان، سرانجام در سال ۱۳۵۷ مجال مییابد تا قدرت سیاسی طبقه حاکمه را در ایران به چنگ آورد.
[1] مارکس، مقدمه سهمی در نقد فلسفه حقوق هگل، نوشته شده در سالهای ۱۸۴۳-۴۴،نخستین چاپ در سالنامه آلمانی – فرانسوی عوریه ۱۸۴۴، برگردان فارسی سهراب شباهنگ و بهروز فرهیخته،نشر آلفابت ماکسیما، سوید تابستان ۲۰۰۳.
[2] جعفر سبحانى، كتاب: فروغ ولايت ص 451 تا 452
«تاريخنگاران برآنند كه طلحه به دست مروان بن حكم از پاى در آمد... در حالى كه خون از سياهرگ او مىريخت، گفت: خون هيچ بزرگى مثل من لوث نشد. اين را گفت و جان سپرد »...
«زبير...اكنون مىخواست از ميدان بگريزد . يك نفر از ياران احنف ... او را تعقيب كرد و وقتى زبير در نيمه راه براى نماز ايستاد از پشتسر بر او حمله كرد و او را كشت و اسب و انگشتر و سلاح او را ضبط كرد و جوانى را كه همراه او بود به حال خود واگذاشت و آن جوان زبير را در «وادى السباع» به خاك سپرد( الجمل، ص 204; تاريخ ابن اثير، ج3، ص 244-243)
... سپس هر دو به حضور امام عليه السلام رسيدند. وقتى چشم امام به شمشير زبير افتاد فرمود:«طالما جلى الكرب عن وجه رسول الله». يعنى: اين شمشير، كراراً غبار غم از چهره پيامبر خدا زدوده است. سپس آن را براى عايشه فرستاد ). (تاريخ طبرى، ج3، ص 540; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج1، ص 235 )
و وقتى چشم حضرت به صورت زبير افتاد فرمود:«لقد كنتبرسول الله صحبة و منه قرابة و لكن دخل الشيطان منخرك فاوردك هذا المورد ) - الجمل، ص209) عنى: تو مدتى با پيامبر خدا مصاحب بودى و با او پيوند خويشاوندى داشتى، ولى شيطان بر عقل تو مسلط شد و كار تو به اينجا انجاميد.»
[3] محمد، ده نفر را به عنوان «العشرة المبشّرة بالجنّة» یعنی کسانی که اهل بهشت هستند معرفی کرد. این ده نفر عبارتند از ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر، ابوعبیدة، سعید بن زید، سعد بن ابی وقاص و عبد الرحمان بن عوف. دستکم پنج نفر از اینها پس از محمد به دست یکدیگر و یا در رقابتهای درونی کشته شدند.
[4] نمونه، دستیاری علی در لشگر کشی به ایران درخلافت عمر، همراهی وی با ابوبکر،عمر و عثمان، پیمان و صلح حسن با معاویه، زینالعابدین با یزید، سوزانیدن نامه ابومسلم به وسیله جعقر صادق همراهی موسیرضا با هارون وپذیرش ولایتعهدی مٔامون و دامادی وی و سرانجام پاسخ منفی حسن عسکری پشتیبانی از جنبش بردگان.
[5]«عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسیبا همه غروری که داشت وقتی با حضرت
عسکری ملاقات مي کرد به احترام آن حضرت برمي خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود
مي نشانيد.» . http://www.eteghadat.com/forum/forum-f68/topic-t1712.htmlمرکز نشراعتقادات
منبع:پژواک ایران