شکاف مرگ آور و کودتای باندهای حکومتی در برابر قیام حکومت شوندگان
عباس منصوران
در گیراگیر یک بحران سیاسی عمیق، باند نظامی سپاه - ولایت فقیه علیه دیگر باندهای حکومتی، دست به کودتا زد. این فرصتی بود که خامنهای به رقیب اصلی خود، علی اکبررفسنجانی یعنی همان کسی که به ولایتاش نشایند تا خود در سایهٌ پدر خواندهی مافیا باشد، ضربهای کاری وارد آورد. سخن از ربایش میلیاردها در آمد نفت و دیگر رانتها است؛ سخن از تصاحب ارزش افزودهای است که از بردگی نیروی کار چپاول میشود. سناریو انتخابات در خرداد ماه ۱۳۸۸ میبایستی بدون تشنج، همانگونه که در خرداد سال ۷۸ انجام شد، ترمیم ابزار حکومتی سرمایه را ممکن میساخت. از پیش نیز آشکار بود که اگر باندِ حاکم با آن همه ترفند در تیمار چهار مهره نظام و ایدئولوژی اسلامیاش نتواند این مرحله را پشت سر بگذارد، برای حفظ نظام طبقاتی و غیرانسانی خویش، دست به هر جنایتی خواهد زند.
از پیش آشکار بود که باند حاکم، به سادگی قدرت اقتصادی- سیاسی تاریخی را به رقبا واگذار نخواهد کرد. بازی مناظره از خط قرمز گذشت. پرده دریها، اعتراف حکومتگران به سی سال فساد و دروغ بود. کفتاران حریصانه به جان همه افتادهاند. ترمیم ماشین دولتی، برای حفظ کلیت نظام طبقاتی، دغدغهی تمامی جناح باندهایی بود که امروزه بیش ازهمیشه فروپاشی حکومتشان را به چشم میبینند. نمایش «مناظره»ها، پرده دری کرد و شیرازهی رژیم جهل از هم گسست. اگر تا دیروز کارگران بیکار و تهی دستان شهر و روستا فریاد میزدند که حکومتیان همه دزد و جنایتکارند، که حتا دستمزدهای ماهها استثمارشان را از گلویشان میربایند، در مناظرههای آنچنانی، بالاترین منجیان نظام، گوشهای از چهره و ماهیت کثیف «قدسین» و حکومتالهیاشان را برملا ساختند. موسوی باند احمدی دولت را دروغپرداز، متقلب، فاسد، خرافاتی، و وقیح نامید. اما همهی کارگزاران به صحنه آمده، اعتراف کردند که نظام بر لبهی پرتگاه کشانیده شده است. چهرهی احمدی نژاد، اینک علاوه بر منفوریت، تداعی یک دروغ چندشآور است. مترسک رژیم، اعتراف کرد که پس از ۲۶ سال حکومت باند رقیب، «این گلستان را تحویل دادهاند».او راستگوترین مهرههای حکومت طبقاتی در ایران است. آنچه امروزه در ایران می گذرد و تصویر واقعی جامعه، حاصل سی سال جنایت و استثمار و ربایش دسترنج و هستی جامعه است. مناظرهها بیش از تمامی افشاگریها و آکسیونهای اپوزیسیون، خودزنی رژیم را سرعت بخشید. به راستی دستاورد مهم این «خودزنی» ارتجاع در این برهه از بحران اقتصادی – سیاسی، یک دستاورد است. عمومی شدن تصویری از مافیا، از زبان و از ترییون باندها یک دستیافت مبارزاتی است. پی آمد چنین رویکردی، سازمانیابی خودبخودی اعتراض به ویژه جوانان در مجالی که امکان حضور مییافت؛ حضور شبانهروزی یک هفته در آرامش پیش از توفان در نبود رهبری و سازمانیابی انقلابی، به ناچار در کمپ رقیب، مابهازاهای منفی و مثبت خود را نیز دارد.
برای باند مسلط، پارچهسبز اهل بیت بوی «کودتای مخملی» میداد. با این برداشت، کودتای ضد مخملی، بیش از پیش ضرورت مییافت. به ویژه که تراکم سی سال جنایت و سرکوب و فریب مجال مییافت تا مشت محکم مردم باشد. در نبود سازماندهی انقلابی و راهبری پرولتری، پایگاه ضد انقلاب، عزیمتگاه مردم میشود به سوی قیام مردمی. این نیز یک پارادیم است که در صورت نبود رهبری انقلابی راه به جایی نخواهد برد. برای پیروزی، جنبش پرولتری- سوسیالیستی باید این قیام را به قیامی طبقاتی رهنمون سازد. آنچه در ایران میگذرد، اینک لرزههای پیش از توفان است؛ خشم در برابر جرثومهی دروغ و بیشرمی و وقاحت. خشم در شکست یک توهم. خشم از خوش باوری که از درون مصلحت اندیشان نظام طبقاتی به غایت فاسد، به این امید واهی که شاید در میان شالهای سبز و سیاه، دریچهای گشوده خواهد شد.
۲۲ خرداد با شوکی سراسری آغاز میشود. حیرت سراسری که ناباورانه به اغفال خویش باور ندارد. واقعیت اما سرسختتر از اینهاست، آنانی که فلسفهی تاریخی انقلاب و رهایی را نمیشناسند، به تکرار استبدادی دوباره وچندباره محکوم میشوند. مشروطه ایرانی که به مشروعه نشانیده شد، تا اکنون، کمون پاریس تا جمهوری «سارکوزی»، دهههای پرشور قیامهای و جنبش کارگری در سال ۱۸۴۸ اروپا تا اکنون با شارلاتانیزم بناپارتها و خمینیها، محکوم به تکرار و تکرار می شویم.
اینک، خشم در برابر یک فریب. جمعیت افزون بر ۴۰ میلیون جامعهای جوان، در حال حاضر بدون پشتوانه و تجربه انقلابی، بدون سازماندهی و حضور آگاه انقلابی، در میدانی به گستره ایران، بی سنگر و بی ستاد، در برابر نیروی سرکوب و به غایت ددمنش به پا خاسته است. در برابر ایدئولوژی سرمایه و سرمایهی ایدئولوژیک، جز طبقهکارگر انقلابی و متحدین طبقاتیاش، چه کسی می تواند ضامن پیروزی و کارساز انقلاب باشد! طبقه حاکم، باندی در سلطه، در سرکوب اعتراض مردم، جز زبان قهر زبانی دیگر نمیشناسد. کودتای باند ولایت و ماشین سرکوب دولتی نه در برابر رقبای حکومتی، که در پیشگیری از قیام سراسری کارگران و زحمتکشان، یعنی تمامی حکومت شوندگان، یک الزام و ضامن مناسبات و «دولت» اش میباشد. این تهاجم تدافعی حاکمیت برای دفع رقبای درون حکومت و سرکوب قیام هر آینه در حال فوران، از پیش طراحی شده بود. زمین زیر پای حکومت اسلامی سرمایه به شدت به لرزه افتاده است. مرکز اصلی زلزله، مقر حاکمیت باند سران سپاه و ولایت فقیه است. این یک کودتا است، در همان حالی که یک پیش لرزه در بنیاد حاکمیت جناح باندها نیز می باشد.
مگر مشخصات کودتا چیست؟
حمله ناگهانی شوک وآور به رقیب درون قدرت سیاسی
بازداشت سران و چهرههای کارساز
بستن و ممنوعیت رسانههای غیرخودی
اخراج تمامی خبرنگاران خارجی پس تبلیغات«پیروزی»
حضور ماشین سرکوب به گونهای هراس آور در خیابانها
فطع ارتباطات رسانهای تا آخرین درجه ممکن
تبلیغ در استحکام و تثبیت باند حاکم
تهدید به سرکوب و کشتار برای همهگیر ساختن هراس
تشدید دستگیریها، قتل و خونریزی، از سوی حکومت قاتلین
این نخستین کودتا در جمهوری اسلامی نیست؛ باند تضعیف شده در قدرت سیاسی خود، در سال ۶۰ علیه جناح »بورژازی لیبرال» به کودتایی دست و کشتاری خونین در زندانها وخیابانها آفرید. آنان که به همانند امروز به خون در میغلتیدند، نه هواداران جناحهای حکومتی، که جوانان شوریده بر حکومت، نیروهای سیاسی، کارگران اعتصابی و زحمتکشان شهر و ده در سراسر ایران، به ویژه در کردستان بودند. هدف سرکوب شوراها، سرکوب جنبش کارگری- سوسیالیستی بود. خدف سرکوب و محرومیت زنان بود. هدف تثبیت قدرت سیاسی بورژوازی در ایران بود. نبرد طبقاتی از همان آخرین ماهای منجر به قیام سال ۱۳۵۷ تا اکنون، اما با افت و خیز تداوم یافته است. جناح باند حاکم همراه با برکناری یک باند، برای سرکوب اعتراضهای با شکوه حکومت شوندگان بسیج داده است. جوانان در سرگشتگی و شور برای بروز خشم سالهای سرکوب و تحقیر و محرومیت اینک مجال آنرا مییابد تا به هروسیله نماد اصلی حکومت اسلامی را برکنار سازد. آنانی که اکنون در برابر نیروهیا ضد شورش وشبهنظامیان ماشین سرکوب دست و پنجه نرم میکنند، نه به «حب» موسوی که به «نفی» نظام بهمیدان آمدهاند. موسوی برای جلوگیری از سقوط به میدان آمده بود، به انجام یک «تکلیف» شرعی، برای لبیک به «اهل بیت» با شال سبزی که احمدی نژاد، در ۲۲ خرداد ربود و به گردنش افکند. شال سبز سید، نشانه برتری نژادی و«آقایی». مترسک ، در جشن پیروزیاش در میدان ولیعصرشان، ادعا کرد که «پشتش به محمد رسولالله» بند است البته با یک تذکر از معرکه گردانانی که از پشت صحنه به وی رسانیدند که «نه از جانب پدر!»
در حالیکه کاندیداهای حکومتی یکزبان حفظ مصلحت نظام یعنی کلیت حکومت دینی/ طبقاتی را پیوسته به زبان میراندند، تودههای مردم، گرفتار تبلیغات سرسامآور حکومتی نــَــــــهِ عظیم به حکومت را در برکناری نماینده واقعی آن جستجو می کردند. در بیانیه پیش از انتخابات باندها نوشتیم:
«حفظ کلیّت نظام، محور مشترک دغدغهی تمامی جناحهایی است که ناکام از برقراری یک قدرت مشترک ومتمرکز به خرده دولتهای درگیر تبدیل شدهاند. گسترهی فرمانروایی باید به گونهای سنگربندی شود تا پاسداران حکومتی بتوانند برای دورهای دیگر لاشخوران حاکم را در شیارهای سوخته، با شلاق و یوغ استبداد مضاعف از گرده ی نیروی کار به تولید و بارآوری ارزش افزوده و سود بکشانند و نگاهبانی کنند.».
جناح باند حاکم، با به فرمان داشتن ماشین سرکوب سپاه، بسیج، سپاه ضد شورش، وزارت اطلاعات، زندانها، تمامی ابزار و نهاد اجرایی همانند وزارتخانهها، استانداریها، قوه قضاییه، باند مخوف بیت رهبری، نهادهای ایدئولوژیک همانند انجمنهای اسلامی مهندسین و مدیریت و مانند اینها، و اجزا دیگر حکومتی برای حفظ موقعیت خویش در قدرت و نیز سرکوب جنبشهای کارگری و اعتراضات تودهای و در برابر باند رقیب که از چنین امکاناتی برخوردار نیست دست به کودتا زده است. باندهای وابسته به میر حسین موسوی- رفسنجانی، با در ست داشتن اهرمهای اقتصادی و بنگاهای مالی و نیز مراکز قدرتی همانند «مجمع تشخیص مصلحت»، تشکلهایی همانند «جبهه مشارکت اسلامی»، «مجمع روحانیون مبارز»، «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی»،«مجلس خبرگان» و پایههای نه چندان نیرومند نظامی، پارهای از نظام به شمار میآید. این باند در حالیکه تودههای مردم خشمگینانه به خیابانها آمدهاند، جز به سازش و مماشات و چانهزنی با جناح مسلط و حفظ تمامیت نظام نمیاندیشد. باند شکست خورده، که دراین سی سال خود در تمامی جنایات، و شدیدترین بهره کشیها و سهم سود از این هستی سرشار شرکت داشته، با صدها پرونده و گروگان که از یکدیگر دارند، جبونتر از آن است که جز با غرولندی گذرا، جز با تمکین به کلیت نظام راهی دیگر بپیماید. تودههای مردم بایستی راه خود را از این مصلحت اندیشان نظام، این جانیان جدا سازند.
آزمونهای این چند روزه:
· ماهیت تمامی باندها را بیش از پیش آشکارتر ساخت؛
· سراپای حکومت از زبان خود حکومتگران همانند جرثومهای از رذالت و لجنزار نمایانده شد،
· آشکار شد که باند حاکم برای حذف و دریدن حریف،هیچ راه دیگری جز کودتا و پناه بردن به نیروی نظامی در برابر خویش نمی یابد؛
· ادامه حکومت به وضع گذشته دیگر ناممکن شده است؛
· شکاف شدید و ترمیم ناپذیر بین باندهای حکومتگر تا حد حذف فیزیکی یکدیگر؛
· شکاف شدید و فزاینده و ترمیم ناپذیر بین حکومت شوندگان و تمامی جناح باندها؛
· تشدید بحران مشروعت حکومت از سویی و بن بست در شناسایی و ادامه روابط متعارف بین؛ دولتها بورژوایی با حاکمیت مفتضح از سوی دیگر؛
· تمامی بافت نظام حاکم، از ولایت فقیه گرفته تا قوهی مجریه و دیگر ضمائم حکومتی، اکنون نه مشروعیت تا کنونی به ارث برده از خمینی، که از این پس بر پایهی یک کودتای آشکار ناچار به گذران امروز به فردا است؛
· این نخستین بار در تاریخ است که رهبری مذهبی که میکوشید در ردای «قدسیت» به فریب پنهان شود، کودتاچی میشود؛
· و این اکنون حکومت و دین کودتا ؛
· چهره عناصر و محافل حاشیهای و وابسته به گسترهی سرمایه که با جلوههای طیف «تودهای»، «جمهوری خواه»، «دنگ شیائوپینگی» پسا مائوئیستی و مانند این قماشها به آرایش چهرههای باندهای حکوتی پرداختهو می پردازند بار دیگر در کنار باندهای حکومتی در یک قاب.
· ضربهپذیری حاکمیت سرمایه در ایران بیش از پیش؛ به نمایش گذارده شد؛
طبقه کارگر در آزمون برای نبرد طبقاتی آینده؛ باید که سازمانیابی و دانش مبارزه خود را سامان بخش.این روند را «کارگران پروژههای پارس جنوبی و کمیته انقلابی کارگران ایران» در بیانیههای پیش از انتخابات، کارگران انقلابی در ایران خودرو، سندیکاهای پیشرو کارگران نیشکر و اتوبوس رانی تهران نشان دادند.
جناحهای بورژوایی و سرمایه داران جهانی با به خدمت گرفتن کارشناسان و کارگزاران سیاسی خود و رسانههایی همانند صدای آمریکا و بی بی سی فارسی و مانند اینها، بار دیگر میکوشند تا قیام و اعتراض سراسری حکومتشوندگان را در یک انحرافِ همه با هم، رنگی مذهبی- بورژوایی دهند. عوام فریبانه، میکوشند تا این اعتراض کم مانند را به کژراهه بکشانند و استبداد مضاعف حاکم را بار دیگر با گرته برداری از اللهاکبرها و از قیام شکست خوردهی بهمن ۵۷ با استبدادی دیگر جایگزین کنند. به دغدغهی آنان، مناسبات باید دست نخورد، تا دستها مانند اکنون، برای غارت دریای نفت و گاز و نیروی کار ارزان و بازار عظیم ایران و حوزه های خاورمیانه و آسیای مرکزی گشوده ماند. اما طبقه کارگر انقلابی باید برای نابودی کل دولت به میدان آید، با سازماندهی و دانش مبارزه طبقاتی، همچون طبقهای برای خود و خودرهایی و رهایی جامعه، زیرا که جز حضور انقلابی این طبقه در این نبرد،هیچ راه دیگری به آزادی و رهایی نمیانجامد. طبقه کارگر باید با یک اعتصاب سراسری، همبسته، همراه با اعتراضات گسترده و سراسری به وظیفه تاریخی و انقلابی خویش پاسخ گوید.
انقلاب پرولتری است که باید دولت را در هم شکند. کارگران انقلابی، و انسانهای آزادیخواه اعلام میکنند که عدم مخالفت با موضوع قدرت طبقاتی حاکم، یعنی پذیرش دولت، یعنی پذیرش ابزار فرمانروایی طبقاتی و حکومت به غایت ارتجاعی و خونخوار باندهای فریب و دروغ. سازماندهی برای نابودی قدرت سیاسی و تسخیر برای محو دولت، این است یگانه سیاست انقلابی و رویکرد انقلابی.
عباس منصوران
۲۴ خرداد ماه ۱۳۸۸
۱۴ ژوئن ۲۰۰۹
منبع:پژواک ایران