انتقاد پیرامون رد صلاحیت
پ. مهرکوهی
داریم چمدانهایمان را میبندیم که برگردیم به اسپانیا و سر ِ زندگی همیشگی مان. پس از آن که رد صلاحیت شدم سکوتی اتاق را فرا گرفت، ولی «شله زرد زاده» سکوت را شکست و گفت: «مظلومانه وارد این انتخابات شدیم و مظلومانه به جنگ غولها رفتیم، ولی کسی از فداکاری هایی که ما میخواستیم برای کشور بکنیم یاد نخواهد کرد. همه، حتا رییس جمهور تاریخ، به جاودانه شدن اکبر شاه نظر داده اند». من میگویم: «خب، تمام شد. هنگامیکه اکبر شاه را رد صلاحیت کنند، پس ما دیگر ول معطلیم و نباید زیاد توقع داشته باشیم و به خودمان نباید ناامید شویم. خدا را چه دیدی؟ شاید دری به تخته خورد و در جایی دیگر از این کره ی خاک یک کشور الکی، الکی سر از زیر زمین در آورد. میرویم آن جا بخت مان را آزمایش میکنیم! سرانه ی پیری احساس تکلیفی کردیم. گفتیم در پُست ریاست جمهوری افتخار شهادت نصیب مان شود بهتر از مردن در گمنامی غربت است. دیدم که ده سالی از اکبر شاه جوان ترم و نمیتوانند به بهانه ی پیری بیش از انداره عذر مرا بخواهند. این بود که با شما یاران وفادار وارد این گود شدم ولی خودشان ظرفیت نداشتند ما را که در جوانی زورخانه میرفتیم و کباده میکشیدیم تاب بیاورند. پس از ما این میدان ِ انتخابات جایگاه شیران نخواهد بود». سمنو پور میگوید: «این نیز بگذرد. دست کم آن اندازه ادب داشته و داریم که کسی را مسخره نکنیم. ریاست جمهوری قبایی بود که برازنده تیم ما بود. ولی ظلم شد، ظلم! نگاه کن، تو را خدا! این یارو علی ی مطهری که از با سوادترینها و از با ادب ترینهاشان است چه گندی زده، هیچ کدام ایشان هم نفهمیده اند! گفته و خواسته یک مسابقه دو صد متر میان جلیلی و اکبر شاه بگذارند! ببین این یارو حیا را خورده و آبرو را تف کرده. یکی نیست بزند توی دهن اش و بگوید: مردک!، خب این جلیلی پایش را در جنگی که اکبرک به مردم ایران تحمیل کرد از دست داد. تو که به جانبازان ِ نظام خودتان هم ارج نمیگذاری، میخواهی به مردم احترام بگذاری؟». آقای بیخیال میگوید:« بابا بیخیال ِ این حرفها. بذار زودتر چمدانها را ببندیم و تا کار به دست مون ندادند فلنگ را ببندیم و در ریم! تا همین جایش که دستگیرمون نکرده اند خیلی محبت کرده اند». سمنور پور میگوید: «پس میفرمایید حرف هم نزنیم؟ من که میگویم این گندی که مطهری زد بسیار بدتر از گند آن مربی فوتبال بود». شله زرد زاده میگوید: «من دیشب تا دم صبح نخوابیدم و همه اش به این جریان فکر میکردم. ورود ما به این انتخابات از بنیاد کار اشتباهی بود. ما نه سر پیاز بودیم و نه ته پیاز. چرا خودمان را درگیر این بازی کردیم؟ این کار ما چه سودی برای ما و یا مردمیکه از آنها دم میزنیم داشت؟» میگویم: «بگذار سید حسن خمینی و دیگر مفت خورها، همپای رییس جمهور تاریخ، بگویند برنده ی واقعی اکبر شاه بوده است. اینها با این حرفها میخواهند به تاریخ بیش از پیش ظلم کنند. ولی واقعیت این است که برنده ی واقعی ما هستیم. تا پیش از این انتخابات شبح ِ شوم حزب توده بر سر نظام بود. توده ایها لیبرال بازی و لیبرال ستیزی و خیلی چیزهای دیگر را یاد آقایان دادند و این آقایان هم که خود چیزی برای گفتن نداشتند در کاربرد طوطی وار گفتمانهای توده ایها هرگز کوتاهی نکردند. ولی خوشبختانه هر چه به قُطر باسنها و شعاع شکمها افزوده شد، آقایان بیشتر فهمیدند لیبرال بودن چیز بدی هم نیست و عقل سالم در شکم ِ گنده است. آن خلخالی که برای گربهها هم حکم قصاص صادر میفرمود در پایان راه اصلاح خواه و بهکردگرا شده بود. دیگر نمیشد آنسان ادامه داد. ما این بازی را برای همیشه به هم زدیم. نگاه کن!، شعارهای اتنخاباتی ی ما را هر هشت نامزد ریاست جمهوری دزدیده اند، هر یک به گونه ای یک دزدی آشکار کرده است از شعار« دانش و گردش» که ما پیش کشیدیم! امیدوارم که آیندگان خرابکاریهای این آقایان را به حساب ما نگذارند.
منبع:پژواک ایران