PEZHVAKEIRAN.COM از عزاداران بَیَل تا عزاداران پِرلاشِز!
 

از عزاداران بَیَل تا عزاداران پِرلاشِز!
شیوا آذرنوش

روزگار غریبی است! رخدادها با چنان شتابی بر صفحه ی روزگار نقش می بندند که ذهن برای پردازش آنها به چالش کشیده می شود.
 انتشار مقاله ی چالش برانگیز داریوش کریمی ( مقایسه فرح پهلوی و اسما اسد: سرنوشت دو زن ) در سایت بی بی سی در تاریخ ۱۶ دسامبر ۲۰۲۴ بازخوردهای بسیاری در پی داشت. در تحلیل ها و گفتگوهای متعددی که صورت گرفت، شاهد انتقاد سخت به نویسنده مقاله و سایت منتشر کننده‌ی آن بودیم. انتقاداتی که سوگیری مغرضانه و ناعادلانه ی جریاناتی را به چالش کشید که دارای جنبه ای مشترک بوده و هستند: « پهلوی ستیزی» 
این بازخورد چنان سخت بود که از یک سو نویسنده مقاله را واداشت تا روز ۱۸ دسامبر نسخه به روز شده ای از متن مقاله را منتشر کند. از سوی دیگر با پخش مناظره ای از پیش ضبط شده در برنامه پرگار بی بی سی با محوریت فرح پهلوی تلاش شد تا با تضعیف نماینده جبهه ی ملی گرایی به مخاطب القا شود که نگاه انتقادی به فرح پهلوی و بیشتر از ایشان به محمدرضا شاه پهلوی بجا بوده است. صد البته این تلاش‌ها نتیجه ای معکوس داشت. نظرات مخاطبین نشان از رویکرد دفاع از خاندان پهلوی بیش از پیش بود به حدی که حتی فروغ کنعانی در مقام صدای ملی گرایان در مناظره ی فوق، مورد انتقاد تند از سوی پادشاهی خواهان و دیگر افراد دوستدار خاندان پهلوی قرار گرفت که چرا نتوانسته بطور بایسته و شایسته در مقام دفاع از فرح پهلوی ظاهر شود. آن مقاله و مناظره, برعکس انتظار گردانندگان آن به نفع خاندان پهلوی تمام گشت. این نتیجه ی معکوسِ مورد انتظار در آن مقطع، مرا به یاد اثر خلاف پیش بینیِ مقاله ی « ایران و استعمار سرخ و سیاه» از احمد رشیدی مطلق منتشره در دیماه ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات انداخت. 
خدمات و کارهای ارزنده ی فرح پهلوی در دوران پادشاهی محمدرضا شاه به طور گسترده در مباحثات و فضای مجازی مطرح شد که نشان از محبوبیت گسترده ایشان در بین ایرانیان داشت. 
حال بیایید فضای حاکم اخیر بر ایران را در نظر گیریم: تضعیف شدید نظام جمهوری اسلامی از همه سو، شکست نیروهای نیابتی و به ویژه سرنگونی بشار اسد، ناتوانی حکومت در همه زمینه های کشورداری، نارضایتی شدید عمومی، خطر حمله اسراییل، روی کار آمدن ترامپ و بسیاری عوامل دیگر که امید به سقوط نظام را پر رنگ تر می نماید. از سوی دیگر، محبوبیت خاندان پهلوی فزونی یافته و به نماد اصلی در صحنه ی اپوزیسیون تبدیل گشته است. ناگهان در اوج این کشاکش، ویدیویی کوتاه در فضای مجازی طوفانی به راه انداخت. فردی با هویتی نامعلوم به حرکتی زشت بر سر مزار غلامحسین ساعدی دست زده و گویا تنها نشانه های شناخته شده در این بین، تصویر توکا نیستاتی بر صفحه گوشی همراه و پرچم اسراییل در صحنه بوده است.
عملکرد توکا نیستانی که مدتهاست نوک پیکان مبارزه را به جای حکومت اسلامی به سمت خانواده پهلوی گرفته (گویی فراموش کرده که شادی جمشیدی نامزد پسرش از قربانیان پرواز اوکراینی بوده که توسط سپاه پاسداران با شلیک دو موشک در آسمان تهران سرنگون گشت) همچنین ارتباط دوستانه دوجانبه رضا پهلوی با دولت اسراییل که باعث شده برخی او را متهم کنند که منتظر برانداختن رژیم توسط اسراییل است تا راه را برای پادشاهی اش هموار سازد، موجب شدند که هواداران غلامحسین ساعدی این فرد هتاک را به سلطنت طلبان و طرفداران رضا پهلوی منتسب نمایند.
 بدنبال این انتساب، موجی از تقریبا تمامی گروه‌های اپوزیسیون خارج کشور بطور متحد بر علیه پادشاهی خواهان و دیگر موافقان رضا پهلوی به راه افتاد و حملات به طیف طرفدار پهلوی با تمام توان ادامه دار گشت. گویی سال ۵۷ تکرار می شود البته این بار در خارج مرزهای وطن. پرچم دار انقلاب دوم ۵۷ مدعیان چپ می باشند البته در قالب گروه‌های هیئتی چند نفره از سالمندان. باور کنید قصدم توهین و تحقیر ایشان نیست فقط در شگفتم که پس از فرار و آوارگی از وطن و زیست در کشورهایی با دموکراسی غربی چرا نیاموخته اند که دیکتاتور حاکم بر مردم و میهن شان، رژیم اسلامی است نه پهلوی. بعد از آزمون شکست خورده ی انقلاب ۵۷، پس از مرگ و کشتار بسیاری از یارانشان بدست حکومت، پس از رها کردن سرزمین و مردم در جهنم رژیم، پس از اینهمه بلا و سیاهی که بر نسل ها رفته هنوز حاضر به پذیرش اشتباهاتشان نشده اند. آقایان، خانم‌ها بپذیرید که مبارزه چریکی با شاه «مستبدی » به نام محمدرضا پهلوی و پذیرش رهبری و حکومت ولایت فقیه شیطانی به نام خمینی اشتباه بود. در مسیر انقلاب ۵۷، فرصت ها برای اصلاح و تغییر و گشایش در حکومت شاه وجود داشت و شما درک نکردید. شما سرمست از رویای به دست گرفتن قدرت، چشم بر واقعیت بستید. بعد هم با شیطان همراه شدید و حتی برخی یاران پیشین خود را به قتلگاه فرستادید. اما تا اکنون هم از مبارزه با پهلوی دست بر نمی دارید. 
عمل ناپسند و غیر اخلاقی آن فرد هتاک در عرف و فرهنگ ما به هیچوجه پذیرفته نیست ولی با چه استدلالی او را به سلطنت طلبان نسبت می دهید؟ کافیست بیندیشیم چه طیفی از این اقدام سود می برد؟ هر طیفی قابل شک است بجز پادشاهی خواهان. از رژیم گرفته تا برخی گروه‌های اپوزیسیونِ رقیبِ رضا پهلوی را می توان مورد ظن قرار داد البته منطق حکم می کند بدون شواهد و ادله بایسته نیست به فرد یا گروهی تهمت زده شود. حال این اتفاق زشت واقع شده و شما هم محکوم کردید، ادامه ی اینهمه جار و جنجال بابت چیست؟ با کدام دلیل متقن در متهم کردن سلطنت طلبان به این کار شنیع، تقاضای عذرخواهی از سران سلطنت دارید؟ کدام یک از سران انقلابی سازمان های چریکی که در برآمدن نظام اسلامی در ایران نقش داشتند از پیشگاه ملت ایران عذر تقصیر خواسته اند؟ 
از طرفی برخی مواضع و گفته های مرحوم ساعدی در مورد رژیم شاه اشتباه و حتی ناپسند بوده و قابل دفاع نیست. ترجیح می دهم به زندگی خصوصی ایشان هم کاری نداشته باشیم چرا که شاید برخی از منتقدین اخلاقی ایشان هم کارنامه پاکی نداشته باشند. غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۶۰ مجبور به خروج از ایران شد و در سال ۱۳۶۴ درگذشت بعبارتی فقط هفت سال پس از انقلاب ۵۷. او کشتار سال ۱۳۶۷ و پس از آن را ندید. او به پا خاستن مردم ایران در سال‌های متمادی و سرکوب های رژیم را ندید. او کشتار معترضین در خیابان، شلیک به چشم جوانان و خیزش زن، زندگی، آزادی را ندید. شاید اگر روزگار فرصت بیشتری به او داده بود، او هم به این نتیجه می رسید که راه و اندیشه اش نیاز به تحول داشته. زندگی او در فضای اندیشه ی انقلابی ۵۷ به پایان رسید. پس می توان منتقد افکار و اندیشه اش بود البته منصفانه و با حفظ حرمت. 
اما آنها که بر مزارش گرد آمدند ایران ۳۹ سال پس از او را دیده اند. یا بایستی تا بی نهایت بی انصاف و بی عاطفه بود که بر درد و رنج مردم ایران و نابودی سرزمین ایران چشم ها را بست  یا اینکه از درک و فهم آن عاجز بود. وگرنه چطور می توان خُرد شدن یک ملت زیر بار استبداد ولایت فقیه را شاهد باشید و باز فریاد « نه شیخ، نه شاه» سر دهید؟ گمان می برید چه تعداد از مردم دردمند ایران غلامحسین ساعدی را می شناسند؟ یا این اتفاق دغدغه ی خاطرشان است؟ ای مدعیان مبارزه با ستم، شما در کدام دنیای خیالی زیست می کنید که هنوز پرچم مبارزه با ستم پهلوی را برافراشته اید؟ 
شمایی که بر هتک حرمت به مزار دیگران چشم و گوش بستید چگونه است که مزار ساعدی برایتان دارای حرمت گشت؟ گمان می کنید برای مردم دردمند ایران در میانه ی اینهمه بلا، هتک حرمت مزار یک نویسنده چه اندازه اهمیت دارد که دست بردار نیستید؟ مگر اخبار شکستن سنگ گور و بی حرمتی به مزار معترضین به قتل رسیده یا برخی مخالفان رژیم در ایران را نشنیده اید؟ چرا فریاد حق طلبی تان بلند نبود؟ چون نمی توان آن هتاکان به گور مردگان را در طیف طرفداران پهلوی شمرد؟
افسوس که حتی عزاداری تان هم نشانی از ایران و فرهنگ ایرانی ندارد، با تصویر چگوارا بر دف و شال پرچم فلسطین بر گردن بر گور نویسنده ای ایرانی! حتی در ظاهر هم با ایران و ملی گرایی بیگانه هستید. 
ای عزاداران پرلاشز، چرا صدای زنگوله های مرگ و قحطی و بلا را در ایران نمی شنوید؟ 
 
ژانویه ۲۰۲۵ 
 

منبع:پژواک ایران