شش و بیست و نه دقیقه ی هفتم اکتبر!
شیوا آذرنوش
یکسال پیش در چنین روز و ساعتی طوفانی وزیدن گرفت که دامنه ی ویرانگری هایش نه تنها با گذشت زمان کاهش نیافته بلکه تبعات مرگبار و خانمانسوزش بر گستره ی وسیعی سایه افکنده است.
تفکر انتقامجو و بیرحمی که این حمله ی خونین را برنامه ریزی کرده بود به فردای آن نیندیشیده بود و سرمست از پیروزی آنی همراه با غنایم و اسرا به پشت مرزها بازگشت و در دالانهای هزارتوی خود پنهان شد.
گویی این فرصت نابی بوده که با یادآوری جنگ های مسلمانان و یهودیان در آغاز گسترش آیین اسلام، فوران خشم و نفرت خود را بر سر دشمن دیرینه فرود آورند. بدون ذره ای احساس پشیمانی یا شرم از کشتار مردم بی دفاع، سرمست از پیروزی به شادمانی پرداختند.
با ساده دلی تصور کردند که کار به پایان رسیده و دشمن را بر خاک افکنده اند. مبارک ها گفتند و دهانشان را شیرین کردند. کسی از ایشان لحظه ای از زشتی و پلیدی این کشتار دلش نلرزید. بزرگانشان پیروزی نهایی را در یک قدمی دیدند و چه خوابهای طلایی که در سر داشتند.
مردمانی که سالیان دراز در حسرت خاک از دست رفته شان بودند بسیاری شان شادی کنان از جنگجویان استقبال کردند. همان مردمی که دالانها در زیر پایشان بود و سکوت کردند حتی برخی شان اسرا را در خانه هایشان پنهان نمودند.
اما چه خیال خامی! که البته به درازا نکشید.
طوفان زده ها با حس تلخ ناشی از غافلگیری، با تصویر دائمی ثبت شده ی جنایت زشت دشمن در ذهن و با اراده ی انتقام سخت بر سر دشمن آوار شدند. به رسم روزگار در چنین نبردی، گناهکار و بیگناه با هم در آتش خشم و انتقام گرفتار گشته و سوختند.
سالی سخت از آن طوفان گذشت و آوارگی، مرگ، ترس و ویرانی ارمغان آن برای مردمان بود.
جنگ زشت است، نابودی جان ها و روان ها را در پی دارد. اما آغازگر این جنگ شوم که بود؟ گام های به سوی صلح را چه کسی سد کرد؟ دیوارهای اعتماد و تفاهم را چه کسی فرو ریخت؟
حال گستره ی شوم جنگ بر ایران سایه افکنده و هر لحظه بیم آن می رود که گوشه ای از این خاک، طعمه ی هیولای جنگ شود.
رهبران نادان به عوض نشان دادن درایت و تلاش برای خاموش کردن زبانه های آتش جنگ، به رجز خوانی پرداخته و کشتار هفتم اکتبر را تحسین می کنند. مرگ و ویرانی در دیگر سرزمین ها برایشان درس عبرتی نشده در عوض با آتشباران موشکها و سخنان دور از عقل و اندیشه در دفاع از هجوم و قتل عام هفتم اکتبر، بر آتش جنگ می دمند.
چه بینوا مردمانی که در دستان این حاکمان ستمگر اسیرند. بلایا و مصیبت ها بر ایران کم نبوده و مردم رنج دیده تحمل مصیبت جنگ را ندارند. حاکمان سرمایه های مردم را در طی سالها به پای جنگجویان نیابتی شان ریخته اند و نان از سفره ی مردم غارت شده است.
چندی پیش که در اثر سهل انگاری و عدم امکانات ایمنی بیش از پنجاه کارگر زحمتکش در انفجار معدن طبس جان باختند، فریاد دادخواهی خانواده های بینوایشان در غوغای جنگ افروزی حاکمان گم گشت. اما در کمال ناباوری، مدعیان اندیشه ی چپ به جای اینکه بر مرگ این زحمتکشان اشک بریزند و دادشان را طلب کنند، بر مرگ آدمکشان بیگانه سرشتی گریستند که سالیان دراز از سرمایه های مردم ایران پروار شده و کاری جز جنگ افروزی از ایشان برنیامده بود.
آیا این شوربختی از بد روزگار بود که بر سر ما آوار گشت یا تقصیر از خود ماست؟
آیا از مصیبتها آموخته ایم که در بزنگاه تاریخ راه درست را برگزینیم یا هنوز در مسیر اشتباه گام برمی داریم؟
آیا وقت آن نرسیده که گریبان سرنوشت خود را از چنگ بازیگران دروغین صحنه ی سیاست رها سازیم؟
آیا هنوز قادر نیستیم دوست و دشمن را از یکدیگر تمیز دهیم؟
وقت تنگ است، عقربه های ساعتِ سرنوشت در حال نزدیک شدن به شش و بیست و نه دقیقه است. شاید هفتم اکتبری برای ایران در پیش باشد، هوشیار و آماده باشیم.
شاید مجال دیگری در پی نباشد.
هفتم اکتبر ۲۰۲۴
منبع:پژواک ایران