PEZHVAKEIRAN.COM مرز میان انقلاب و ضد انقلاب در انقلاب مشروطه
 

مرز میان انقلاب و ضد انقلاب در انقلاب مشروطه
فاضل غیبی

انقلاب‌ها پیچیده‌ترین رویدادهای تاریخی هستند، زیرا گروه‌های گوناگونی، هر یک با انگیزه‌ها و هدف‌هایی متفاوت، در آنها شرکت می‌کنند و فراتر از آن، بسته به اینکه این گروه‌ها از انقلاب سود برده یا زیان دیده باشند، روایت خاص خود را از نقش خود و نقش دیگر گروه‌ها به عنوان حقیقت رخداد بیان می‌کنند.

انقلاب مشروطه از این نظر شاید پیچیده‌ترین و ناشناخته‌ترین انقلاب‌های تاریخ باشد. زیرا نخست پرشمارترین گروه‌های اجتماعی در آن مشارکت کردند و سپس پرتناقض‌ترین روایت‌ها را از روند و شخصیت‌های تأثیرگذار در آن به دست دادند؛ و متأسفانه نه تنها با گذشت زمان نوری بر تاریکی‌های آن انقلاب افکنده نشد، بلکه بسیاری نیز با تفسیر و تأویل‌های خود بر ناراستی‌ها و ناروشنی‌های آن نیز افزودند؛ تا آنجا که ذهن بیماری مانند «جلال آل ‌احمد» از انقلاب مشروط به عنوان «بلوای مشروطه» یاد می‌کند که گویا انگلیسی‌ها برپا کردند تا «قرارداد دارسی» را به اُمت اسلام تحمیل کنند!

در این گیر و دار روایت رسمی از انقلاب مشروطه این است که در زمان مظفرالدین‌شاه، که فردی بسیار ناتوان و در عین حال خوشگذران بود، با بالا گرفتن روشنگری‌ها دربارۀ فساد و استبداد دربار قاجار، انقلابیون از فرصت استفاده کرده، دو روحانی بزرگ تهران یعنی بهبهانی و طباطبایی به اعتراض در شاه‌ عبدالعظیم بست نشستند و پس از مدتی که درباریان از سرکوب جنبش ناامید شدند، شاه با برآوردن خواسته‌های «آقایان» موافقت کرد که مهم‌ترین آنها «تأسیس عدالتخانه» بود. اما چون چند ماهی گذشت و صدراعظم در تأسیس عدالتخانه بهانه‌جویی پیشه کرد این بار آن «دو سیّد» به قم رفتند و به «هجرت کبرا» دست زدند و حتی تهدید کردند که ایران را به قصد «عتبات» ترک خواهند گفت، و این سبب شد تا غوغایی بزرگ از سوی همۀ اقشار برخاست و شاه ناچار شد تا بسیار از عدالتخانه پیشتر رفته، به تأسیس مجلس شورا فرمان دهد.

کوتاه سخن اینکه این روایت در همۀ کتاب‌های تاریخ، نوشتۀ تاریخ‌نگاران نامداری همانند کسروی و ناظم‌الاسلام کرمانی تا فریدون آدمیت و ادوارد براون، تکرار شده است. اما اگر بخواهیم تاریخ را به مثابۀ یک علم در نظر گیریم، باید بتوانیم عقل و تجربۀ تاریخی را نیز در کاوش خود دخالت دهیم. بر این مبنا خردورزی در این مورد حکم ‌می‌کند که روایت رسمی از انقلاب مشروطه با شناختی که ما امروزه از آخوندها یافته‌ایم به هیچ روی همخوانی ندارد و قابل تصور نیست که وابستگان همان قشری که امروزه کوچک‌ترین خواست‌ها و آزادی‌های مردم ایران را با وحشیگری تمام سرکوب می‌کنند، صد سال پیش به رهبری «دو آخوند» خواستار تشکیل مجلس ملی و حقوق شهروندی و تثبیت آزادی‌های مدنی در «قانون اساسی» بوده باشند.

پس به کمک عقل دستکم می‌توان نیمِ بیشتر جعلیات دربارۀ انقلاب مشروطه را “کنار” گذاشت و “نادیده” انگاشت! اما حال پرسش این است که اگر روایت رسمی در مورد انقلاب مشروطه مردود است پس روایت نزدیک به حقیقت کدام می‌تواند باشد؟

بسیاری انقلاب مشروطه را نقطۀ اوج کوشش‌های ایرانیان برای غلبه بر عقب‌ماندگی کشور دانسته‌اند، که با شکست از روسیه و طرح پرسش معروف «عباس‌ میرزا» آغاز گشت، با قائم ‌مقام فراهانی و امیرکبیر ادامه یافت و با اقدامات سپهسالار و امین‌الدوله به اوج رسید. با این تفاوت که در روایات مورد اشاره، سقوط این دولتمردان را به حماقت و شقاوت شاهان و یا «نخبه‌کُشی ایرانی» نسبت داده‌اند؛ اما همچنان‌که در برخی روایت‌ها از جمله در کتاب «رگ تاک»(۱) در مورد هر یک از آنان پژوهش شده، با بالاگرفتن مخالفت ملایان با اقدامات صدراعظم‌های یاد شده، شاهان ناگزیر می‌شدند یا آنان را قربانی کنند و یا خود از تخت شاهی برکنار شوند.

بنابراین شاهان قاجار، نه از آنجایی که دمکرات‌منش و آزادیخواه بودند، بلکه به این دلیل که می‌دیدند دامنۀ قدرت دربار روز به روز در برابر نفوذ فزایندۀ ملایان و دخالت قدرت‌های خارجی کمتر می‌شود، ناچار برای حفظ خود در پی چاره‌جویی برمی‌آمدند. در این راستا و برای نمونه می‌دانیم که حتی ناصرالدین ‌شاه به سال ۱۲۷۵ق. طرح شش وزارتخانه و تشکیل مجلس مشورت دولتی با شرکت ۲۵ تن از درباریان را تحقق بخشید.

اما انقلاب مشروطه در زمان مظفرالدین‌شاه رخ داد، و هرچند او نیز مانند دیگر شاهان دوران معاصر (به استثنای رضاشاه) “مذهب‌زده” بود، اما از ایران‌دوستی و روشنفکری نیز بهره‌ای داشت و جالب نظر است که نه تنها با سرآمدان ایران رابطه داشت، بلکه از جمله آثار طالبوف تبریزی را نیز که مخفیانه وارد ایران می‌شد می‌خواند. علت ترس او از آخوندها گذشته از مذهب‌زدگی این بود که به محض بر تخت نشستن، «امین‌الدوله» را که شاید روشنفکرترین شخصیت دوران خود بود به صدارت عظما برگزید اما در عمل با چنان بلوای شدیدی از طرف ملایان روبرو شد که ناچار گشت تا پس از چند ماه او را برکنار نماید و از خیالات بلند خود برای ایران چشم‌پوشی کند.

در این مورد و برای نمونه مخبرالسلطنه‌ هدایت که بعدها شش سال نخست‌وزیر رضاشاه بود، در کتاب «گزارش ایران» می‌نویسد، مظفرالدین شاه با آنکه ایران‌دوست و دمکرات‌منش بود، پس از ضرب شستی که از ملایان نصیبش شد، چندان با احتیاط رفتار می‌کرد که برای مثال یک بار از هدایت پرسید، «آیا ژاپن مجلس دارد؟» و چون جواب شنید: بله، هشت سال است که دارد، گفت: «از درخت‌هایش بگو!»(۲) به هر حال فکر تشکیل مجلس ملی در ذهن او بود، چنان‌که پس از امضای قانون اساسی مشروطه گفت: “حالا می‌توانم به آسودگی بمیرم!”

روشن است که تکیه‌گاه شاهان در این مورد، گروه شخصیت‌های ایران‌دوست حاضر در درون و بیرون از دربار بود، که چون می‌دیدند حکومت ایران به گفتۀ «احتشام‌السلطنه»، “به سرعت قندی که در لیوان چای رفته آب می‌شود!”، در فکر چاره‌جویی بودند. تاریخ‌نگاران نام بیست تا سی تن از چنین شخصیت‌هایی را برشمرده‌اند، که از جملۀ مهم‌ترین آنان همین احتشام‌السلطنه است. در دوران هفت ماهۀ ریاست او بر مجلس اول، «متمم قانون اساسی» در برابر مقاومت شدید ملایان به تصویب رسید که در آن برای نخستین بار در یک کشور اسلامی، برابری همۀ شهروندان اعم از مسلمان و گبر و کافر به رسمیت شناخته می‌شد.

جالب نظر است، در همان زمانی که «دو سید» در شهر ری بست نشسته بودند، به ابتکار احتشام‌السلطنه «مجلس کنکاش دربار» با شرکت شاهزادگان تشکیل شد. نکته آنکه در آن دوران حاکمان ولایات و مقامات اداری کشور اغلب از میان شاهزادگان انتخاب می‌شدند و آنان در مجموع ادارۀ کشور را در دست داشتند. از این نظر اینکه «مجلس کنکاش» خواستار تشکیل مجلس ملی و محدودیت اختیارات شاه شد، خود پدیده‌ای بی‌مانند در تاریخ جهان به شمار می‌آید.

در گفتگوهای این مجلس نیز انگیزۀ اصلی برای پیشبرد انقلاب مشروطه بازتاب یافته است. برای مثال، روزی در مجلس کنکاش، وزیر دربار مى‌گويد: “احتشام‌السلطنه، شما قِجر هستى، حمايت شاه با شما است، نه اينکه خودت بگويى قدرت شاه را بايد محدود کرد.” احتشام‌السلطنه جواب مى‌دهد: “بلى، من قجرم و حمايت شاه با من است. فرق من و شما اين است که من می‌خواهم شاه امپراتور آلمان باشد، شما می‌خواهيد او امير بخارا بشود!... من می‌گويم، دولت بايد کار خود را بسازد و اين بنا را که روى خاکستر گذارده شده بر روى اساسى محکم بگذارد. چهار نفر آخوند هم اگر خواستند حرفى بزنند، قدرت داشته باشد از آنها جلوگيرى کند.”(۳)

اعضای «مجلس کنکاش» در اوایل پادشاهی محمدعلی‌ شاه، هنگامی که او از امضای متمم قانون اساسی طفره می‌رفت، عریضه‌ای به شاه نوشتند که در آن آمده بود: اگر با مشروطه موافقت نفرمایند دیگر خدمت نخواهند کرد! نه تنها این شگفت‌انگیز می‌نماید که شاهزادگان کشوری تهدید به اعتصاب کنند، بلکه این نکته نیز که اقدام مزبور با موفقیت کامل روبرو شد و محمدعلی ‌شاه پس از سه روز به مجلس رفت و به عنوان نخستین شاه ایران به قانون اساسی سوگند یاد کرد، جای شگفتی دارد.

در کتاب‌های رسمی تاریخ از محمدعلی ‌شاه به عنوان یکی از خودکامه‌ترین شاهان ایران یاد می‌شود که مجلس را به توپ بست، شماری از سران مشروطه را کشت و استبداد صغیر را بر ایران حاکم کرد. اما واقعیت این است که او از ابتدا چنین نبود و در جوانی حتی عضو «انجمن آدمیت» شد که آن را پدربزرگش ناصرالدین ‌شاه ممنوع کرده بود. محمدعلی شاه در ماه‌های نخست پادشاهی نیز چندان مخالفتی با مشروطیت نشان نمی‌داد و این هنگامی است که در مجلس نمایندگانی دانا و کاردان با برخورداری از ریاست احتشام‌السلطنه متمم قانون اساسی را تهیه می‌کردند.

وی پس از آن هم دمکرات‌منشانه رفتار می‌کرد و حتی از تعیین صدراعظم و وزرا که در حیطۀ اختیارات او بود صرف‌نظر و آن را به مجلس واگذار کرد. و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که وقتی مجلس تصویب کرد که خزانۀ دولتی از دربار به مجلس واگذار شود، شاه گفت، من از گرسنگی خواهم مرد، اما چون به او گفتند که برایش مقرری تعیین خواهد شد، با واگذاری خزانه موافقت کرد.

پس از آن نیز تا ماه‌ها روابطی بسیار صمیمانه میان مجلس و شاه برقرار بود و در مقابل، نفوذ آخوندها بر دولت و دربار رو به افول می‌رفت؛ تا آنکه هنوز دو سال از مشروطیت نگذشته بود که روزی نمایندگان مجلس با شاه دیدار و گفتگوی گرمی داشتند، اما عصر همان روز وقتی شاه با کالسکه به دوشان‌تپه می‌رفت انفجار بمبی بسیار قوی پایتخت را به لرزه درآورد. در پیامد بمب‌گذاری چند نفر از همراهان شاه کشته شدند، اما خودش که جان بدر برده بود در آتش خشم می‌سوخت و هنگامی که به کاخ بازگشت، گفت که این توطئۀ مجلسیان بود تا من بی‌ملاحظه به خیابان بیایم و مرا بکشند! و واقعاً نیز به قول فریدون آدمیت هر پادشاه ترقی‌خواه و عاشق آزادی هم اگر به جای محمدعلی شاه می‌بود از آنچه رخ داده بود متنفر و عاصی می‌شد و به جنگ با آن نوع مشروطه‌خواهی برمی‌خاست. نارنجک را گروه تروریست‌های قفقازی به رهبری «حیدر عمواوغلی» انداخته بودند و آنان با اقدام ضد انقلابی خود، شاه را عاصی کردند و بنیان مشروطیت را بر باد دادند.

با عنایت به این مطالب و بسیاری موارد دیگر به خط و مرزی متفاوت از آنچه روایت رسمی از انقلاب مشروطه به دست داده است خواهیم رسید. بنابراین جبهۀ انقلاب را ایران‌دوستان در درون و بیرون دربار تشکیل می‌دادند و در مقابل، کل جبهۀ ضدانقلاب صرف‌نظر از جناح ارتجاعی دربار، از دستگاه مذهبی کشور به رهبری ملایانی شکل می‌گرفت که در شهرها و روستاهای ایران در هیئت حاکمانی بزرگ و کوچک حکم‌فرمایی می‌کردند. در این میان باید اعتراف کرد که انقلاب مشروطه نه تنها فاقد سازمان و تشکیلات انقلابی بود، بلکه از پشتیبانی مردمی نیز برخوردار نبود! زیرا که بخش بزرگ مردم ایران آن روزگار را اُمت گوش به فرمان رهبری مذهبی تشکیل می‌داد، و اکثریت مردم هنوز به منافع اجتماعی و ملی خود و کشورشان آگاهی نیافته بودند.

بدین سبب تحقق انقلاب مشروطه تنها به دست گروهی منسجم، مصمم و آگاه از نیازهای زمانه ممکن می‌بود. این گروه را در درجۀ نخست بابیان (ازلیان) عضو «انجمن سرّی میکده» تشکیل دادند، که نام کمابیش هفتاد تن از آنان را تاریخ‌نویسان ثبت کرده‌اند. ازلیان یکی از دو گروه بازمانده از «جنبش بابی» بودند. از این گروه بخشی مانند سیدجمال واعظ و ملک‌المتکلمین به لباس آخوندی بر منبر می‌رفتند و برخی دیگر مانند جهانگیرخان صوراسرافیل و یحیی دولت‌آبادی با گسترش افکار نوین به روشنگری می‌پرداختند.

از آن میان از جمله یحیی دولت‌آبادی را می‌شناسیم که درخواست «تأسیس عدالت‌خانه» را به خواست‌های ملایان اضافه کرد و ملک‌المتکلمین را، که با دادن رشوه به «دو سید» آنان را واداشت تا به جای «مجلس اسلامی»، خواستار «مجلس ملی» شوند!

بنابراین انقلاب مشروطه را دستکم در مرحلۀ نخست می‌توان انقلابی به کارگردانی بابیان دانست، که توانستند با هدف استفاده از نفوذ ملایان، شماری از آنان را به طمع مال و مقام در راه خواست‌های خود فریب دهند. چنانکه ملایان به گفتۀ کسروی تازه در مجلس اول بود که متوجه شدند «این خوان نه برای آنان گسترده می‌شود.»

جمع‌بندی سخن اینکه، با انقلاب مشروطه، دولت ایران از زیربنای حقوقی نسبتاً استواری برخوردار شد که به مدد آن جامعه توانست تا حدّ زیادی از زیر سایۀ سهمگین قدرت ملایان بیرون آید و راه برای نوسازی رضاشاهی گشوده شود.

———————————
(۱) فاضل غیبی، رگ تاک، انتشارات خاوران،پاریس
(۲) مخبرالسلطنه هدایت، گزارش ایران، نشر نقره، ص۱۶۳
(۳) یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، ج۲، ص۵۳

منبع:پژواک ایران


فاضل غیبی

فهرست مطالب فاضل غیبی در سایت پژواک ایران 

*اسرائیل، «حکومت تبهکار»؟  [2024 May] 
*چرا چپ‌گرایی از میان نمی‌رود؟  [2024 Apr] 
*نه، لایق رستاخیز مهسا نبودیم!  [2024 Feb] 
*لایق رستاخیز مهسا نبودیم؟  [2024 Jan] 
*حملۀ خارجی به مراکز نظامی حکومت اسلامی؛ آری یا نه؟   [2023 Nov] 
* توهم دربارۀ «کشور مستقل فلسطین» را به دور افکنیم!  [2023 Nov] 
* حافظ، «دیوانۀ سرسامی» یا «فرزانۀ جاودانی»*  [2023 Nov] 
*مرز میان انقلاب و ضد انقلاب در انقلاب مشروطه  [2023 Aug] 
*دوچهرگی، بلای جان ایران  [2023 Jul] 
*رستاخیز مهسا زنده است  [2023 Jun] 
*میانه‌روی دمکراتیک، تنها راه نجات ایران  [2023 May] 
*جای بهائیان در رستاخیز نوین ایران خالی است!  [2023 Apr] 
*منشور مهسا و «کارناوال منیّت»  [2023 Mar] 
*رستاخیز همۀ ایران‌دوستان  [2023 Mar] 
*رستاخیز زن زندگی آزادی، اتوبوس نیست!  [2023 Feb] 
*رستاخیز زن زندگی آزادی را دریابیم!  [2023 Jan] 
*از «سلطنت» تا «پادشاهی»؛ تفاوت از زمین تا آسمان  [2023 Jan] 
*ایران «تاریخی» را پس می‌گیریم!  [2023 Jan] 
*دین «خدای رنگین کمان» !  [2022 Dec] 
*ترس از که و باک از چه؟  [2022 Nov] 
*آقای «هالو»، از جوانان ایران بیاموزید!  [2022 Oct] 
*ویژگی‌های رستاخیز نوین ایران کدامند؟  [2022 Oct] 
*پایان اسلام در ایران  [2022 Sep] 
*با اندیشه به سوی همبستگی  [2022 Sep] 
*چرا ملاها کمر به نابودی بهائیان بسته‌اند؟  [2022 Aug] 
*الفبای انقلاب  [2022 Jun] 
*بزرگ‌ترین دروغ قرن بیستم  [2022 May] 
*آیا می‌توانیم اقتدار ملاها را درهم بشکنیم؟  [2022 Apr] 
*اوکرائین و نبرد برای دمکراسی  [2022 Apr] 
*چرا «جریان چپ» هوادار پوتین است؟  [2022 Mar] 
*یونانیان همسایۀ «بربرها»   [2022 Feb] 
*کالبدشناسی یک پندار  [2022 Jan] 
*منطق‌گریزی اسلامی، عامل سقوط ایران   [2021 Dec] 
*من از اسلام می‌ترسم!‏  [2021 Sep] 
*با شادی به سوی آزادی  [2021 Aug] 
*فلسفه سیاسی ازلیان و بهائیان/ بخش دوم  [2021 Jul] 
*فلسفه سیاسی ازلیان و بهائیان بخش نخست  [2021 Jun] 
*خطر پوپولیسم و پایان دمکراسی   [2021 Jun] 
*رهبر انقلاب مشروطه که بود؟   [2021 May] 
*نقدی بر کتاب «مشروطه نوین»  [2021 Apr] 
*در جستجوی راه‌ نوین برای گذار از حکومت اسلامی  [2021 Mar] 
* ویژگی‌های «چپ نوین» کدامند؟  [2021 Mar] 
*به سوی آینده  [2021 Feb] 
*بهائیان بر سر دوراهی  [2020 Dec] 
*در ستایش ناسیونالیسم و ملّی‌گرایی  [2020 Dec] 
*بارکشان غول بیابان   [2020 Nov] 
*مقایسه‌ی رضاشاه با آتاتورک نابجاست زیرا…   [2020 Nov] 
*از ترامپ بیاموزیم!   [2020 Oct] 
*موانع مبارزه با حکومت اسلامی   [2020 Sep] 
*ْ چرا شاهان معاصر ایران خودکامه شدند؟   [2020 Aug] 
*سخنی با شاهزاده رضا پهلوی  [2020 Jul] 
*ملی‌گرایی تنها راه نجات ایران   [2020 Jul] 
*هیچکس ناموس هیچکس نیست!  [2020 Jun] 
*رسانه‌ها در خدمت بحران‌آفرینی   [2020 Jun] 
*دربارۀ انگیزه و راهکار جنبش چپ   [2020 Apr] 
*دربارۀ آزادی عمل پادشاهان ایران در دوران اشکانی و ساسانی مداومت در دگرگونی [2020 Mar] 
*تا فرصت از دست نرود!  [2020 Mar] 
*شرکت در «انتخابات» مخالف سرافرازی انسانی است  [2020 Feb] 
*فلسطین خوشبخت!  [2020 Feb] 
*پیشنهاد؛ اخراج حکومت اسلامی از سازمان ملل متحد   [2020 Jan] 
*چرا بهائی هستم؟   [2020 Jan] 
*درباره فرهنگ مبارزه با حکومت اسلامی  [2019 Dec] 
*نقدی بر کتاب «تأملات دیرهنگام» نوشته محمود صباحی  [2019 Oct] 
*آیا می‌توان بر «دینخویی» ایرانی غلبه کرد؟   [2019 Aug] 
*نامۀ محفل ملی بهائیان آمریکا و کانادا خطاب به رضا شاه  [2019 Jul] 
*فشار گازنبری بر رژیم دو بُنی ‎  [2019 Jun] 
*خود را از آمریکا‌ستیزی برهانیم   [2019 Jun] 
* نُتردام ما کجاست؟   [2019 May] 
*آیا ایران آینده بهائی خواهد بود؟  [2019 Apr] 
*چرا اپوزیسیون برنمی خیزد؟   [2019 Apr] 
*چپ‌گرایی، شیشۀ عمر حکومت اسلامی  [2019 Mar] 
*پس از چهل سال کجای کاریم؟   [2019 Feb] 
*«راست ملّی» در برابر «چپ ضد ملّی»  [2018 Dec] 
*پادشاه انتخابی، ضرورت تاریخی  [2018 Dec] 
*منتظر چه هستیم؟  [2018 Nov] 
*پیشنهادی به فَرَشگرد  [2018 Nov] 
*بحران سیاسی اروپا از کجا می آید؟  [2018 Oct] 
*آشتی ملی را نمی‌توان دور زد!   [2018 Oct] 
*ملایان، برندگان سه انقلاب  [2018 Sep] 
*غول‌های رسانه‌ای و حکومت اسلامی  [2018 Sep] 
*چرا ایران را دوست دارم؟   [2018 Aug] 
*کجا ایستاده‌ایم؟   [2018 Aug] 
*اگر صبر کنیم و امید داشته باشیم…   [2018 Aug] 
*«انقلاب مسلحانه، افسانه‌ای بیش نیست!»  [2018 Jul] 
*چرا، اثر می‌کند!  [2018 Jun] 
*چه زمانی آمریکا به ایران حمله خواهد کرد؟   [2018 Jun] 
*توقعات ملی ما کدامند؟ ‏   [2018 Jun] 
*تاریک اندیشان ایرانی‎ ‎‏ و اسرائیل   [2018 May] 
*چپ‌ها و برجام  [2018 May] 
*‏«جنبش ملی برای دمکراسی در ایران» و دیگر هیچ   [2018 May] 
* ایران به کجا می رود؟   [2018 Apr] 
*دوستان چپ، لطفاً دیگر مبارزه نکنید!  [2018 Mar] 
*نظام حکومت ایران چگونه باشد؟  [2018 Feb] 
*سرمایه‌داری یا توحش  [2018 Jan] 
*چنین باید کرد!   [2018 Jan] 
*چه باید کرد؟   [2017 Dec] 
*از هگل توتالیتر تا مارکس ضدانقلابی   [2017 Nov] 
*به مناسبت دویستمین سالگرد تولد بهاءالله   [2017 Oct] 
*آیا فلسفه یهودی است؟   [2017 Sep] 
*آیا سیاست می تواند اخلاقی باشد؟  [2017 Sep] 
* چرا حکومت ایران رفرم پذیر نیست؟   [2017 Aug] 
*زرین‌کوب، نمونۀ فرهنگ پرداز شرقی ‏   [2017 May] 
*هانا آرنت، نمونۀ فرهنگ‌پرداز غربی ‏(1)‏   [2017 Apr] 
*مردی که نباید شناخت!‏  [2017 Feb] 
*پیاده ها در نبرد ملایان ‏  [2017 Feb] 
*«جنبش چپ»، دشمن ایران  [2016 Jun] 
*«نسبیت فرهنگی»، بلای ایران  [2016 May] 
*پاسخ به «انتقاد دوستانه‌ای از مردم ایران»   [2016 Apr] 
* راز بقای حکومت اسلامی  [2016 Jan] 
*مصطفی‌ملکیان، متوهّم ملّی  [2015 Oct] 
*خردورزی حق ماست!  [2015 Oct] 
*28مرداد، نه «کودتا» نه «قیام»!  [2015 Jul] 
*زنده باد آمریکا!  [2015 May] 
*«اسلام ناب» یا «اسلام مهربان»   [2015 Apr] 
*مؤثرترین شخصیت تاریخ معاصر  [2015 Mar] 
* ما موش‌ها!  [2015 Jan] 
*سید جواد طباطبائی، لوتر ایران؟  [2015 Jan] 
*چه شد که چنین شد؟  [2014 Nov] 
*خدایان ایرانیان  [2014 Nov] 
*اعلام جرم  [2014 Oct] 
*گذار از ملّیت ایرانی به مدرنیته*  [2014 Sep] 
*«سرنوشت ایران چه خواهد بود»  [2014 Jun] 
*«بلای دین»(۱)  [2014 May] 
*اجازه ندهیم به ایرانیان توهین کنند!  [2014 Mar] 
*«حلقۀ مفقودۀ» انقلاب ۵۷  [2014 Mar] 
*تراژدی 35 سالۀ ایران  [2014 Feb] 
*موانع آشنایی با فلسفه متن سخنرانی در گردهمایی 8 دسامبر 2014 به دعوت "انجمن ادبی هزار و یک شب"، فرانکفورت [2013 Dec] 
*زوال هویت ایرانی؟  [2013 Nov] 
*فلسفه‌ی تاریخ  [2013 Oct] 
*اندیشه گاندی  [2013 Aug] 
*پرویز شهریاری، استاد ریاضی و معلم انسانیت در تهران درگذشت  [2012 May] 
*نگاه دیگر درآمدی بر کتاب "راهنمای سرگشتگان" اثر موسی ابن میمون یا Moses Maimonides  [2012 Mar]