منطق‌گریزی اسلامی، عامل سقوط ایران
فاضل غیبی

رخداد انقلاب اسلامی و چهار دهه حکومت ملایان نشان داد، که نفوذ اسلام در جامعۀ ایران نه تنها به زور اسلحه و فشار اجتماعی، بلکه ناشی از ویژگی یگانه‌ای است. این ویژگی را باید در بزرگداشت اندیشۀ آرامش دوستدار، علت اصلی سقوط تمدن و فرهنگ در جوامع اسلام‌زده دانست. 
ایران‌شهر از آغاز همواره مورد تهاجم و ایلغار بیابانگردان همسایه قرار داشت و اصولاً ساختار فدرالی امپراتوری ایران بدین سبب شکل گرفت، که نه یک ارتش بزرگ، بلکه سپاهیان «شاه‌نشین»های مرزی، بهتر می‌توانستند شبیخون‌ها و یورش‌های «تورانیان» را برانند.
البته بیابانگردان همیشه به ایلغار بسنده نمی‌کردند و بارها مناطق شمالی و حتی مرکزی ایران را نیز برای مدتی تسخیر نمودند. نمونه «هپتالیان»(هون‌های سپید) بودند، که به سال 484م. پیروز ساسانی را کشتند و نیمی از سرزمین‌های امپراتوری را تسخیر و دربار ایران را خراج‌گذار خود کردند. تا آنکه پس از نزدیک به یک سده (!) سپاه ایران آنان را برانداخت.
کوتاه آنکه، اعراب نه نخستین بادیه‌نشینانی بودند که به طمع غارت ثروت‌های افسانه‌ای بر میهن ایرانیان تاختند و نه آخرین آنها. دیگران «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.»(بیهقی) اما اعراب انگیزه‌ای برای بازگشت به صحراهای سوزان عربستان نداشتند و نه تنها ماندند، بلکه شاهنشاهی ایران را که هم‌تراز امپراتوری روم بود، به سراشیب نابودی شگرفی راندند، چنانکه از آن، میراثی که بتواند سنگ بنای آینده باشد، بجا نماند.  آری، امپراتوری روم نیز در زیر ضربات پیاپی «بربر»ها درهم‌شکست، اما میراث گستردۀ آن، از نظام حقوقی و سیاسی گرفته تا دستاوردهای معماری و ادبی، پس از هزار سال شالودۀ تمدن نوین اروپایی قرار گرفت.  
از اینرو باید پرسید، کدام ویژگی در ذهنیت عرب مسلمان باعث می‌شد، که نه تنها تمدن ایرانی، بلکه مدنیت رومی را در سرزمین‌های شرق مدیترانه از «اسکندریه» تا «دمشق» نابود کند؟ تا کنون تمدن‌ستیزی اعراب ناشی از فرهنگ بدوی و خوی بیابانی آنان تصور می‌شد، که پس از تسخیر بخش مرکزی دنیای آن روزگار کوشیدند با از میان بردن تمدن در سرزمین‌های اشغالی، فرمانروایی خود را استوار کنند.
در تبلیغات اسلامی، مغولان وحشی‌تر و هجوم‌شان بر ایران سهمگین‌تر از حملۀ اعراب جلوه داده می‌شود. در واقع نیز هدف نخستین مغولان تسخیر شهرهای دنیا و یکسان کردن آنها با خاک بود، تا سراسر گیتی به چراگاه اسبان مغولی بدل گردد. اما آنان پس از کشتار و ایلغار، بخشی به صحراهای خود بازگشتند و بخشی که ماند، به بازسازی اجازه داد و باعث دوران شکوفایی کم‌نظیری گشت. 
بنابراین با بررسی کارنامۀ این دو قوم وحشی باید بر این پرسش پاسخی یافت، که کدام ذهنیت باعث می‌شد، مغولان پس از یک نسل به آبادانی بپردازند، درحالیکه بازماندگان اعراب نسل به نسل تا به امروز از کوشش برای نابودی ایران دست برنداشته‌اند؟
با توجه بدینکه «مهاجران» پس از یکی و دو نسل به میهن جدید خو می‌گیرند و آبادی آن را بهروزی خویش نیز می‌یابند، باید پذیرفت که پافشاری متولیان اسلام بر ویرانی ایران،  از خلفا گرفته تا ملایان امروزی، از ذهنیتی معیوب ناشی می‌شود، زیرا که نابسامانی ایران خواه ناخواه گریبانگیر آنان بعنوان بخشی از این جامعه نیز می‌گردد. پس ذهنیت معیوب اسلام‌زدگان بدینکه در جهت مخالف منافع دراز مدت خودشان نیز عمل می‌کند، خودخواسته نیست و باید مشکلی باشد کاملاً درونی.
هر انسان «عاقلی» حتی اگر نتواند اصول ابتدایی «منطق» را چنانکه ارسطو تدوین کرد برشمرد، اما در داد و ستد فکری با محیط خود منطقی اندیشیدن را فرامی گیرد، وگرنه از برقراری رابطه با پیرامون خود بازمی‌ماند. اما منطق بعنوان «روش درست اندیشیدن» در انسان نهادینه نیست و باید فراگرفته شود.
در پاسخ به این پرسش که «منطقی اندیشیدن» چگونه در دنیا گسترش یافت، کافیست به رابطۀ نزدیک امپراتوری ایران با یونان باستان و سپس امپراتوری روم نگریست، که بر تبادل فرهنگی گسترده ای تکیه داشت. از سوی دیگر، یهودیت و مسیحیت نیز پس از آنکه به ترتیب از سوی «فلوتین» و «آگوستین» با فلسفۀ یونانی هماهنگ گشتند، از راه نوشتارهای مذهبی بطور ناخودآگاه به گسترش منطق در نیمکرۀ غربی کمک شایانی کردند.
در این میان اعراب بادیه‌نشین هرچند بکلی از دنیای خارج بی‌خبر نبودند، اما از آنجا که مانند دیگر اقوام بیابانگرد نیازی به نگارش نداشتند، طبعاً دستاوردهای فکری بشر از جمله «روش صحیح بکار بردن عقل» را نمی‌شناختند.
بهررو، هم به حکم عقل و هم به گواهی نوشتارهای بجامانده، اعراب در دو سدۀ نخست پس از تسخیر دو امپراتوری ایران و روم شرقی، هنوز نوشتن نمی‌دانستند و نخستین نوشتارها، از «قرآن» گرفته تا کتاب‌های تاریخی (مانند«سیرة ابن‌هاشم» و «تاریخ طبری») در هماهنگی با هم در سدۀ سوم نگارش یافتند. اعراب پس از آن هم به آرا و افکار «کفار» توجهی نداشتند و بدین سبب هم، با وجود کوشش‌هایی که از سوی ایرانیانی مانند پورسینا و فارابی صورت گرفت، منطق ارسطویی به نوشتار و گفتار مسلمانان راه پیدا نکرد.
 بنابراین آنچه را که آرامش دوستدار «امتناع تفکر» می‌نامد، در واقع ناتوانی از اندیشه در هر دو نمود آن است: یکی ناتوانی از «شک» و دیگری درماندگی از دریافت واقعیت. این ویژگی نه تنها اندیشۀ وابستگان به امّت اسلام را زمین‌گیر کرده، بلکه دامنگیر «والاترین فیلسوفان اسلامی» نیز بوده و هست.
نمونه آنکه، «دو بزرگترین فیلسوف اسلامی در پنج سدۀ گذشته» یعنی «ملاصدرا» و «ملاهادی سبزواری» «زنان را به دلیل ضعف عقولشان در زمرۀ حیوانات قرار داده‌اند.» (اسفار، چاپ داراحیاءالتراث‌العربی، جلد 7، ص 136) بیشک تجربۀ این دو از برخورد با مادر، خواهر و همسر خود چنین گزارۀ دهشتناکی را تأیید نمی‌کرد و همنوایی‌شان نشانگر این است که نمی‌توانستند در تصویر اسلام از زنان شک کنند و بدین ناتوانی از درک واقعیت درمی‌ماندند.‌
بدین معنی مسلمان نمی‌اندیشد، بلکه، از آنجا که بدون چون و چرا حکم دین را باور دارد، مطالبی بیان می‌کند، که در ظاهر به «دلیل» می‌ماند. این را «عقل‌دست‌آموز» نامیده‌اند و به ریشۀ عربی «عقل» («عقال»: زانوبند شتر) برمی‌گردد، که از حرکت جلوگیری می‌کند. درحالیکه اندیشه سنجشی است با نتیجه‌ای نامشخص و غیرقابل پیش‌بینی، چنانکه می‌تواند باورهای موجود را باطل کند و  درست بدین ویژگی به سوی افق های جدید راه بگشاید.  
اما منطق‌ستیزی اسلامی نه تنها به دوام باورهای نادرست منجر می‌شود، بلکه به جریانات ظاهراً غیراسلامی نیز رسوخ می‌کند. نمونه: نه تنها هیچ مسلمانی در هزار سال گذشته در این حکم قرآن که مرگ را دلیل «حقانیت» می‌داند،(سوره2، آیه94) شک نکرده، بلکه این «دلیل» در گسترۀ نفوذ اسلام به دیگر جریانات مذهبی نیز گسترش یافته و در دوران معاصر، حتی همۀ جریانات چپ نیز «حقانیت» خود را ناشی از «شهادت» پیروان می‌دانند!
منطق‌گریزی در نزد «عوام» و «خواص» دو بازتاب مختلف دارد:
در نزد «عوام» بدین گونه که ناتوان از سنجش پدیده‌ها، در عین حفظ آنچه از اسلام در ضمیر‌شان حکّ شده، افکار و داده‌های مخالف و مغایری را به انبار ذهن سرازیر می‌کنند. با آنکه به جنّ و پری باور دارند، علوم طبیعی می‌خوانند و با آنکه به تأثیر مراسم مذهبی مانند «زیارت و نذر و دعا» باور دارند، اما خود را با مظاهر مدرنیته می‌آرایند.  
 در نتیجه به دوگانگی شخصیت و واقع‌گریزی اجتماعی (اسکیزوفرنی) دچار می‌شوند. نمونۀ فردی چنین اختلالی «عبدالکریم سروش» است که هویت ایرانیان را ترکیب «سه هویت ایرانی، اسلامی و مدرن» می‌داند. نمونۀ اجتماعی آن نیز طیف «چپ‌های اسلامی» هستند، که در بیگانگی با منافع فردی و اجتماعی خود و وارونه‌انگاری اوضاع جهانی، در عین مسلمانی، به «چپ روسی» بعنوان مذهبی نوین ایمان آورده‌اند.
منطق‌گریزی نزد «خواص» بدین صورت بازتاب می‌یابد که آنان در بررسی‌های تاریخی، اجتماعی و سیاسی خود، در هیچ موردی به هماهنگی و همفکری نمی‌رسند و بنا به الگوی کشاکش سنی و شیعی، دربارۀ هر موضوعی به دو «فرقۀ» آشتی‌ناپذیر تقسیم شده، به همآوازی دست نمی‌یابند. زیرا پیش‌شرط رسیدن به همآوازی همانا بهره‌گیری یکسان از راهکارهای منطقی است. منطق‌گریزی از پیدایش اندیشه‌ای منسجم و تبلور آن بصورت نیرویی مادّی (انگلس) جلوگیری می‌کند.
کوتاه سخن، اختلاف‌نظر در مورد پدیده‌های مهم تاریخی و اجتماعی (مانند تهاجم اعراب، رویداد 28مرداد و یا ماهیت اسلام)  بدین حدّ چنان در دنیا بی‌نظیر است که آن را نمی‌توان به اختلاف زاویۀ نگرش نسبت داد، بلکه، چنانکه کسروی برای نخستین بار دریافت، از منطق‌گریزی و «لذت شیعیان از کشاکش و دوتیرگی» برمی‌خیزد.
اصل این است که منطق نزد همگان به یکسان عمل می کند. بدین سبب در زمان مشخص، کوشش برای درک واقعیت و نیل به حقیقت، باید به نتیجه‌ای مشترک بیانجامد. گذشتگان می‌پنداشتند که «شیشۀ کبود»(مولوی) در برابر دیدگان، ما را از درک واقعیت بازمی‌دارد. به عبارت دیگر، «پیشداوری»‌ها از دیدن درست واقعیت جلوگیری می‌کنند، درحالیکه کارکرد ذهن از این هم نابکارتر است و نه تنها با خشنودی از هرچه در تایید باورهاست استقبال می‌کند، بلکه هرآنچه را که در مخالفت با آنهاست پس‌می‌زند. بدین ترتیب نه تنها به شک در باورها مجال نمی‌دهد، بلکه همواره مطالبی در تأیید پیشداوری‌ها در ذهن انبار می‌کند.(کانت) بدین ترتیب بدون استفاده از ساطور منطق، گرۀ کور دو دستگی‌ها همواره سخت‌تر می‌شود.
 درحالیکه توافق و همدلی دربارۀ پدیده‌های مهم تاریخی و اجتماعی پیش‌شرط اقدام ملی است. مهمترین پدیدۀ تاریخی که وفاق ملی دربارۀ آن از اهمیت حیاتی برخوردار است، پدیدۀ اسلام در ایران می‌باشد. پس از آنکه انقلاب اسلامی و رفتار ملایان حکومتگر اکثر ایرانیان را دچار شوک فرهنگی کرد، تجدید نظر در ماهیت مذهب حاکم و جستجوی علت دشمنی متولیان‌ آن با منافع ملی، به مشغولیت فکری ایران‌دوستان بدل گردید.
در دو سه دهۀ گذشته نیز کوشش پژوهشگران ایرانی بسیار پیش ‌رفته است و افشای جعلیات تاریخی به روشنی اثبات کردند که اعراب پس از تسخیر نیمی از دنیای آن روزگار، برای حفظ قدرت بدین نیاز یافتند که سنت عرب را بعنوان آیینی نوین گسترش دهند. بدین سبب تازه در دوران عباسی، «اسلام» را با تکیه بر حافظۀ قومی و نوشتارهای کهن مذهبی تدوین کردند.
اعراب حکومتگر توانستند به وسیلۀ گسترش اسلام، خوی بیابانی خود را بر جوامع و کشورهای اشغالی تحمیل کنند و در ازای دوام حکومت خود، باعث تباهی تدریجی چند حوزۀ تمدنی شوند.  بدین ترتیب پژوهش‌های  علمی در هماهنگی با تجربیات ایرانیان بخوبی نشان می‌دهند که اسلام بنا به کارنامۀ تاریخی و سرشت ضدمدنی خود به هیچ وجه در آیندۀ ایرانی مدرن نقشی نخواهد داشت.
انتظار می‌رفت که ‌ملت ایران بتواند با گسترش چنین شناختی، به اقدام مشترک ملی برای گذار از حکومت اسلامی موفق شود. اما دیری نپایید که در این مورد نیز به دودستگی شگرفی دامن زده شد. در خارج از کشور گروهی به نام «اِناره» از یکسو با پژوهش‌های درخشانی در نوشتارهای اسلامی، مانند «قرآن» و «تاریخ طبری»، در جهت یاد شده گام‌های مهمی برداشت و از سوی دیگر، به یکباره از «اثبات جعلیات» به «ابداع تاریخ» پرداخته، مدعی می‌شوند، که «اعراب» را مسیحیانی ساکن شرق میانرودان تشکیل می‌دادند، که در دوران اشکانی تا «مرو» کوچانده شده بودند. آنان با استفاده از ضعف دربار ساسانی در پیامد جنگ با روم، به رهبری «معاویه» و سپس «عبدالملک مروان»(از اهالی مرو!) به فرمانروایی بر ایران رسیدند و در سده‌های آتی «اسلام» را بعنوان بدلی از مسیحیت تدوین کردند. بدین معنی اسلام آیینی ایرانی است و اعراب نه بادیه‌نشینانی که از بیرون برای تسخیر و غارت ایران یورش آوردند، بلکه بخشی از ایرانیان بودند که رفته رفته ویژگی فرهنگی خود را به شکل اسلام در میان ایرانیان پراکندند.  
صرفنظر از آنکه چنین «تاریخ‌پژوهی» آرزوی «مطهری» را که برایش «اسلام روحی بود که در کالبد ایران دمیده شد» و رؤیای «آل‌احمد» که «ایرانیان را در تیسفون با نان و خرما چشم‌براه اعراب می‌دید»، تحقق می‌بخشد، پیامدی عملی نیز دارد و آن اینکه ایرانیان اسلام‌زده را به دو گروه تقسیم می‌کند، تا همچون دو فرقۀ مذهبی با هم درآویزند و اجازه دهند مشتی ملّا بر آنان حکومت کنند.  
 
 
 

منبع:پژواک ایران


فاضل غیبی

فهرست مطالب فاضل غیبی در سایت پژواک ایران 

*نه، لایق رستاخیز مهسا نبودیم!  [2024 Feb] 
*لایق رستاخیز مهسا نبودیم؟  [2024 Jan] 
*حملۀ خارجی به مراکز نظامی حکومت اسلامی؛ آری یا نه؟   [2023 Nov] 
* توهم دربارۀ «کشور مستقل فلسطین» را به دور افکنیم!  [2023 Nov] 
* حافظ، «دیوانۀ سرسامی» یا «فرزانۀ جاودانی»*  [2023 Nov] 
*مرز میان انقلاب و ضد انقلاب در انقلاب مشروطه  [2023 Aug] 
*دوچهرگی، بلای جان ایران  [2023 Jul] 
*رستاخیز مهسا زنده است  [2023 Jun] 
*میانه‌روی دمکراتیک، تنها راه نجات ایران  [2023 May] 
*جای بهائیان در رستاخیز نوین ایران خالی است!  [2023 Apr] 
*منشور مهسا و «کارناوال منیّت»  [2023 Mar] 
*رستاخیز همۀ ایران‌دوستان  [2023 Mar] 
*رستاخیز زن زندگی آزادی، اتوبوس نیست!  [2023 Feb] 
*رستاخیز زن زندگی آزادی را دریابیم!  [2023 Jan] 
*از «سلطنت» تا «پادشاهی»؛ تفاوت از زمین تا آسمان  [2023 Jan] 
*ایران «تاریخی» را پس می‌گیریم!  [2023 Jan] 
*دین «خدای رنگین کمان» !  [2022 Dec] 
*ترس از که و باک از چه؟  [2022 Nov] 
*آقای «هالو»، از جوانان ایران بیاموزید!  [2022 Oct] 
*ویژگی‌های رستاخیز نوین ایران کدامند؟  [2022 Oct] 
*پایان اسلام در ایران  [2022 Sep] 
*با اندیشه به سوی همبستگی  [2022 Sep] 
*چرا ملاها کمر به نابودی بهائیان بسته‌اند؟  [2022 Aug] 
*الفبای انقلاب  [2022 Jun] 
*بزرگ‌ترین دروغ قرن بیستم  [2022 May] 
*آیا می‌توانیم اقتدار ملاها را درهم بشکنیم؟  [2022 Apr] 
*اوکرائین و نبرد برای دمکراسی  [2022 Apr] 
*چرا «جریان چپ» هوادار پوتین است؟  [2022 Mar] 
*یونانیان همسایۀ «بربرها»   [2022 Feb] 
*کالبدشناسی یک پندار  [2022 Jan] 
*منطق‌گریزی اسلامی، عامل سقوط ایران   [2021 Dec] 
*من از اسلام می‌ترسم!‏  [2021 Sep] 
*با شادی به سوی آزادی  [2021 Aug] 
*فلسفه سیاسی ازلیان و بهائیان/ بخش دوم  [2021 Jul] 
*فلسفه سیاسی ازلیان و بهائیان بخش نخست  [2021 Jun] 
*خطر پوپولیسم و پایان دمکراسی   [2021 Jun] 
*رهبر انقلاب مشروطه که بود؟   [2021 May] 
*نقدی بر کتاب «مشروطه نوین»  [2021 Apr] 
*در جستجوی راه‌ نوین برای گذار از حکومت اسلامی  [2021 Mar] 
* ویژگی‌های «چپ نوین» کدامند؟  [2021 Mar] 
*به سوی آینده  [2021 Feb] 
*بهائیان بر سر دوراهی  [2020 Dec] 
*در ستایش ناسیونالیسم و ملّی‌گرایی  [2020 Dec] 
*بارکشان غول بیابان   [2020 Nov] 
*مقایسه‌ی رضاشاه با آتاتورک نابجاست زیرا…   [2020 Nov] 
*از ترامپ بیاموزیم!   [2020 Oct] 
*موانع مبارزه با حکومت اسلامی   [2020 Sep] 
*ْ چرا شاهان معاصر ایران خودکامه شدند؟   [2020 Aug] 
*سخنی با شاهزاده رضا پهلوی  [2020 Jul] 
*ملی‌گرایی تنها راه نجات ایران   [2020 Jul] 
*هیچکس ناموس هیچکس نیست!  [2020 Jun] 
*رسانه‌ها در خدمت بحران‌آفرینی   [2020 Jun] 
*دربارۀ انگیزه و راهکار جنبش چپ   [2020 Apr] 
*دربارۀ آزادی عمل پادشاهان ایران در دوران اشکانی و ساسانی مداومت در دگرگونی [2020 Mar] 
*تا فرصت از دست نرود!  [2020 Mar] 
*شرکت در «انتخابات» مخالف سرافرازی انسانی است  [2020 Feb] 
*فلسطین خوشبخت!  [2020 Feb] 
*پیشنهاد؛ اخراج حکومت اسلامی از سازمان ملل متحد   [2020 Jan] 
*چرا بهائی هستم؟   [2020 Jan] 
*درباره فرهنگ مبارزه با حکومت اسلامی  [2019 Dec] 
*نقدی بر کتاب «تأملات دیرهنگام» نوشته محمود صباحی  [2019 Oct] 
*آیا می‌توان بر «دینخویی» ایرانی غلبه کرد؟   [2019 Aug] 
*نامۀ محفل ملی بهائیان آمریکا و کانادا خطاب به رضا شاه  [2019 Jul] 
*فشار گازنبری بر رژیم دو بُنی ‎  [2019 Jun] 
*خود را از آمریکا‌ستیزی برهانیم   [2019 Jun] 
* نُتردام ما کجاست؟   [2019 May] 
*آیا ایران آینده بهائی خواهد بود؟  [2019 Apr] 
*چرا اپوزیسیون برنمی خیزد؟   [2019 Apr] 
*چپ‌گرایی، شیشۀ عمر حکومت اسلامی  [2019 Mar] 
*پس از چهل سال کجای کاریم؟   [2019 Feb] 
*«راست ملّی» در برابر «چپ ضد ملّی»  [2018 Dec] 
*پادشاه انتخابی، ضرورت تاریخی  [2018 Dec] 
*منتظر چه هستیم؟  [2018 Nov] 
*پیشنهادی به فَرَشگرد  [2018 Nov] 
*بحران سیاسی اروپا از کجا می آید؟  [2018 Oct] 
*آشتی ملی را نمی‌توان دور زد!   [2018 Oct] 
*ملایان، برندگان سه انقلاب  [2018 Sep] 
*غول‌های رسانه‌ای و حکومت اسلامی  [2018 Sep] 
*چرا ایران را دوست دارم؟   [2018 Aug] 
*کجا ایستاده‌ایم؟   [2018 Aug] 
*اگر صبر کنیم و امید داشته باشیم…   [2018 Aug] 
*«انقلاب مسلحانه، افسانه‌ای بیش نیست!»  [2018 Jul] 
*چرا، اثر می‌کند!  [2018 Jun] 
*چه زمانی آمریکا به ایران حمله خواهد کرد؟   [2018 Jun] 
*توقعات ملی ما کدامند؟ ‏   [2018 Jun] 
*تاریک اندیشان ایرانی‎ ‎‏ و اسرائیل   [2018 May] 
*چپ‌ها و برجام  [2018 May] 
*‏«جنبش ملی برای دمکراسی در ایران» و دیگر هیچ   [2018 May] 
* ایران به کجا می رود؟   [2018 Apr] 
*دوستان چپ، لطفاً دیگر مبارزه نکنید!  [2018 Mar] 
*نظام حکومت ایران چگونه باشد؟  [2018 Feb] 
*سرمایه‌داری یا توحش  [2018 Jan] 
*چنین باید کرد!   [2018 Jan] 
*چه باید کرد؟   [2017 Dec] 
*از هگل توتالیتر تا مارکس ضدانقلابی   [2017 Nov] 
*به مناسبت دویستمین سالگرد تولد بهاءالله   [2017 Oct] 
*آیا فلسفه یهودی است؟   [2017 Sep] 
*آیا سیاست می تواند اخلاقی باشد؟  [2017 Sep] 
* چرا حکومت ایران رفرم پذیر نیست؟   [2017 Aug] 
*زرین‌کوب، نمونۀ فرهنگ پرداز شرقی ‏   [2017 May] 
*هانا آرنت، نمونۀ فرهنگ‌پرداز غربی ‏(1)‏   [2017 Apr] 
*مردی که نباید شناخت!‏  [2017 Feb] 
*پیاده ها در نبرد ملایان ‏  [2017 Feb] 
*«جنبش چپ»، دشمن ایران  [2016 Jun] 
*«نسبیت فرهنگی»، بلای ایران  [2016 May] 
*پاسخ به «انتقاد دوستانه‌ای از مردم ایران»   [2016 Apr] 
* راز بقای حکومت اسلامی  [2016 Jan] 
*مصطفی‌ملکیان، متوهّم ملّی  [2015 Oct] 
*خردورزی حق ماست!  [2015 Oct] 
*28مرداد، نه «کودتا» نه «قیام»!  [2015 Jul] 
*زنده باد آمریکا!  [2015 May] 
*«اسلام ناب» یا «اسلام مهربان»   [2015 Apr] 
*مؤثرترین شخصیت تاریخ معاصر  [2015 Mar] 
* ما موش‌ها!  [2015 Jan] 
*سید جواد طباطبائی، لوتر ایران؟  [2015 Jan] 
*چه شد که چنین شد؟  [2014 Nov] 
*خدایان ایرانیان  [2014 Nov] 
*اعلام جرم  [2014 Oct] 
*گذار از ملّیت ایرانی به مدرنیته*  [2014 Sep] 
*«سرنوشت ایران چه خواهد بود»  [2014 Jun] 
*«بلای دین»(۱)  [2014 May] 
*اجازه ندهیم به ایرانیان توهین کنند!  [2014 Mar] 
*«حلقۀ مفقودۀ» انقلاب ۵۷  [2014 Mar] 
*تراژدی 35 سالۀ ایران  [2014 Feb] 
*موانع آشنایی با فلسفه متن سخنرانی در گردهمایی 8 دسامبر 2014 به دعوت "انجمن ادبی هزار و یک شب"، فرانکفورت [2013 Dec] 
*زوال هویت ایرانی؟  [2013 Nov] 
*فلسفه‌ی تاریخ  [2013 Oct] 
*اندیشه گاندی  [2013 Aug] 
*پرویز شهریاری، استاد ریاضی و معلم انسانیت در تهران درگذشت  [2012 May] 
*نگاه دیگر درآمدی بر کتاب "راهنمای سرگشتگان" اثر موسی ابن میمون یا Moses Maimonides  [2012 Mar]