سکوت معنیدار سایتهای «سبز» و رسانههای بزرگ در برابر سخنان اخیر نوریزاد
نیک آهنگ کوثر
وقتی ماجرای قتلهای زنجیرهای در رسانههای دوم خردادی منتشر میشد، به این نتیجه میرسیدی که همه اطلاعاتیهای جناح راستی، جنایتکارند و گروهی اندک اطلاعاتی جناح چپی باقیمانده در این وزارتخانه، فرشتههایی هستند که توسط شیاطین محبوس شدهاند.
روش جنگ روانی و پروپاگاندای کسانی مثل «حجاریان» که سفارش دهندگان این پروژه بودند، اثر زیادی در ندانستن مردم از ساز و کار وزارت اطلاعات داشت. این مجموعه نقض کننده حقوق بشر، هم جناح چپی جنایتکار و قاتل و شکنجهگر داشت و جناح راستی جنایتکار و قاتل و شکنجهگر، اما چرا همه فقط یک طرف را میدیدند؟ وجود مغزهای متفکر سفارش دهنده پروپاگاندا و عامل جنگ روانی مثل حجاریان و روزنامههایی که دقیقا مجری برنامه هماهنگ مغزهای دولتی بودند، باعث میشد تا هر نگاه متفاوتی، خائن و عامل دستنشانده طرف مقابل شناخته شود.
امروز وقتی رسانههای«سبز» را میبینی، حس میکنی شاگردان مکتب رسانههای پروپاگاندایی دوم خردادی اینجاها جولان میدهند.
اما رسانههای دیگر «اصلاحطلب» را هم که نگاه میکنی، میبینی خبری نیست. گویا اینبار حرفهای نوریزاد ارزش خبری ندارد. بیبیسی فارسی سکوت کرده. رادیو زمانه؟ هیچ. رادیو فردا؟ هیچ...
فکر میکنی سایتهای فعال حقوق بشری به خاطر پیشنهاد جالب توجه نوریزاد مبنی بر طلب بخشش کردن یک مقام سابق از مردم بابت مسائلی که همگی نقض حقوق بشر محسوب میشدهاند، از نوشتار آخر او حمایت کنند و تیتر اول بگذارند...نه! کمپین هم خبری منتشر نکرده.
گویا به «مصلحت» نیست! گویا وقتش نیست...گویا موجب انحراف افکار عمومی میشود...«ضرب و شتم نوریزاد در نمایشگاه» خبر بسیار مهمی است، نامه نوریزاد به فلان فعال، خبر مهمی است، اما نوشته نوریزاد خطاب به هاشمی رفسنجانی و او را مسوول بخش عمدهای از نابسمانیها خواندن و از خواستن که از «صاحبان حق حلالیت بطلبد»، لابد در مجموعه اهداف رسانهها جایگاهی ندارد.
نوریزاد دقیقا انگشت روی جایی گذاشته که در بحث «آشتی» نقش بزرگی بازی میکند. اینکه سیاسیون و قدرتمندان با درک خطاهای خود، آنها را بیان کنند و از مردم طلب بخشش نمایند. مفهوم آشتی چیزی است که ما در ایران نادیدهاش میگیریم.
اما گویی انتشار حرفهای نوریزاد به معنای پذیرش خطاکار بودن هاشمی رفسنجانی است! اگر کسی منتشرش کند، لابد موقعیت سیاسی «سردار» را به خطر انداخته. ثابت کرده که او را به عنوان نقض کننده حقوق بشر میشناسد.
در فضایی که دارند هاشمی را قدیس میکنند و او را منجی از دست رفتهای نشان میدهند که میتوانست یک تنه مشکلات مملکت را حل کند، میتوان بهتر فهمید که کدام رسانهها دغدغه حقوق بشر و دموکراسی دارند و کدامین، شاگردان خلف مکتب حجاریان محسوب میشوند.
چندی پیش در چت با همکاری، میگفتم زمانی که رسانههای بزرگ، کارمندانی که هنوز به آرمانهای سیاسی خود وفادارند را جابجا کنند، میتوان امیدوار شد. کسانی که هم وفادارند و هم دروازهبانان جناحهای سیاسی در رسانههایی هستند که از مالیات شهروندان آمریکایی و اروپا ارتزاق میکنند.
هر کدام از ما میتوانیم دیدگاه سیاسی خودمان را داشته باشیم. روزنامهنگار بیطرف یک ایدهآل دست نیافتنی است، اما اگر روزنامهنگار تبدیل به ابزار احزاب و جریانهای سیاسی شود، واویلا!
منبع:خودنویس