شكست «رهبري» برغم حضور مردمي
(22 بهمن و چند پرسش و پاسخ)
کریم قصیم
رودربايسي و ملاحظه كاري, به هردليل و بهانه, اكنون آشكارا به ضررُملك و ِملت است. رك و راست بايد مسائل مبرم جنبش را پيش كشيد و جوابها را به بحث گذاشت.
پرسش: هدف چنبش سبز چيست؟
يكم - وادار كردن احمدي نژاد براي مسئوليت شناسي؟ ( خط اخيرآقايان كروبي و موسوي)؟
دوم - يا به زيركشيدن احمدي نژاد و بالابردن موسوي به عنوان رئيس جمهوري/ تحت ولايت خامنه اي؟ يعني آن چه آقايان به نحوي تا پيش از عاشورا به مردم مي فهماندند/ همچنين نمايندگان خود گمارده آنها در خارج كشور (هنوز) عنوان مي كنند؟
سوم - و يا شكاندن نظام ولايت خامنه اي, يعني همان كه جنبش با شعار مرگ بر ديكتاتور, مرگ بر اصل ولايت فقيه و... فرياد مي كند و عبور به دموكراسي سكولار, همان كه با شعار جمهوري ايراني مي خواهند؟
پاسخ : جنبش سبز حاوي طيف گسترده و فزاينده اجتماعي بوده و هست كه با تظاهرات ميليوني 25/30 خرداد گذشته از خواست دوم شروع كرد ( ”نداي ما نمرده/ اين دولته كه مرده”/ ”مرگ براين دولت مردم فريب”), سپس با مشاهده واكنشهاي جنايتكارانه رژيم, پيكار را عمق و وسعت داد و از 16 آذرعمدتاً به خواست قاطع سوم رسيده است.
پرسش: پس هدف و خواست نخست چي؟
پاسخ : هدف يكم , كه در بهترين حالت, نازكترين كف همان مشي راهبردي استحاله/ اصلاح نظام است, نه توسط مردم, بلكه ابتداء توسط آقاي موسوي دربيانيه معروف 17 ام عنوان شد و كروبي نيز با پذيرفتن رياست جمهوري احمدي نژاد/ تنفيذ خامنه اي به آن پيوست.
اين « هدف ِ» آقايان و خاتمي, بلافاصله از جانب كليه ناظران و مفسران مهم به مثابه يك عقب نشيني آشكار فهميده شد. تاكنون هيچ شعار و فرياد جمعي مردمي پشتوانه اين خواست نبوده است. وانگهي آقايان با اين مطلب, مواضع اوليّه خود در صبح 23 خرداد را نقض كردند.
پرسش: آيا ميان هدف آقايان « رهبري» و اهداف و خواسته هاي مردم به طوركلي اينهماني وجود دارد؟
پاسخ : اينهماني صرفاً در ابتدايي ترين سطح مبارزه ميداني , يعني به طوركلي درخواست حضوردرميدان براي استيفاي پاره اي از خواسته هاي عاجل و مشترك , همانند آزادي زندانيان سياسي اخير, پيگيري مسئوليت جنايتها و ... باقي مانده است.
اما از لحاظ شعارها و چشم اندازهاي مطلوب مبارزاتي به نظرمي رسد اينهماني قابل اتكائي ميان پروژه آقايان و اهداف مبارزاتي و مطلوب مردم دراين مرحله وجود ندارد. برعكس, اين رابطه به طور فزاينده اي تضاد آلود شده است.
قدرشناسي از ايستادگيها و افشاگريهاي آقايان( از 23 خرداد تا عاشورا) به جاي خود محفوظ, لاكن پس از 22 بهمن ضرورت خيزش و مدّ مجدد جنبش از اهميت درجه اول برخوردارست. درست به همين خاطر موانع سياسي جنبش بايد بيان و در جهت رفع آنها صميمانه مبارزه شود.
اصلاح طلبيهاي قلابي و گرايش رجعت به زير عباي خامنه اي اسب تروآي نظام درون شهر جنبش است. نمي شود و نبايد برحضور و فعاليت خسران بار آن چشم بست, تضادهاي سر باز كرده را نديده گرفت و روي مسائل اساسي جنبش ماله كشيد.
( مثل اين كه, مانند آقاي سازگارا, تمام ضعفهاي 22 بهمن را ناشي از « ضعف اطلاع رساني» مي بينند و براي رفع آنها راه حلهاي تكنيكي مي جويند!).
براي بهينه كردن وضعيت جنبش/حركت به جلو و اعتلاي مبارزه, ضرورت دارد با طيف عظيم جنبش سبز رو راست باشيم, روي قفل اصلي مبارزه كنوني انگشت بگذاريم و مانع سياسي را روشن نشان دهيم. فايده اي ندارد كم و كسريهاي انترنتي و« اطلاع رساني» را مسبب اصلي خسرانهاي 22 بهمن قلمداد كنيم. اين نوع استنباط , يك خبط بزرگ در ارزيابي را نشان مي دهد. واقعيت اين است كه ضعف و فتور سياسي به مراتب مهمتر و بيشتر از يك دنيا كاستي و ضعف تكنيكي ضررمي رساند. مشگل بزرگ كنوني جنبش وجود و تشديد رابطه تضادآلود در « رأس » آنست. اين ضعف استراتژيك بايد شناخته و رفع به احسن شود.
پرسش: منظور از رابطه تضادآميز چيست؟
پاسخ: رابطه ميان هدف آقايان«رهبري» و هدف مطلوب جنبش دچار تضاد است! كسي كه رياست جمهوري احمدي نژاد را مي پذيرد, نمي تواند پشتيبان جدّي, چه رسد هادي پيكاري براي زيركشيدن همان مردك باشد. به طريق اولي, كسي كه برحفظ نظام و« تنفيذ» خامنه اي اصرارو تعصّب دارد, نمي تواند پرچمدارو راهبرنده كارآمد و مؤثر جنبشي باشد كه مرگ بر ديكتاتور فرياد مي زند و آماج مورد نظرش دموكراسي سكولار است(به شهادت نمونه پرسيها/ بيان اكثر سايتهاي سبزو حاميان آنها/شعارهاي اصلي).
جنبش مي خواهد نظام ظلم و حاكم ظالم را براندازد وآقايان مايلند هم نظام و هم حاكم ظالم را وادارند ظلمش را تصحيح كند. شخص ولي فقيه مسئوليت پذيرنيست, آن وقت حضرات از گماشته او انتظار مسئوليت پذيري دارند!
دعوي «اصلاح و بهينه كردن ساختارها» مدعايي تقريباً به قدمت نظام است, ولي برغم تلاشهاي بني صدر/ طرح 8 ماده اي/ اصلاحات كذايي رفسنجاني و خاتمي, نتيجه اين كه جنايتكارترين جانيان فاسد وسركوبگر بالا آمده اند و حالا تازه مار خورده افعي شده ها نيز در كمين اند ( مجتبي و...).
آقايان كروبي – موسوي, برغم اشاره به « چند صدايي» بودن جنبش, از عاشورا به بعد بيشتردغدغه ساختارشكني توسط شعار دهندگان و مبارزان خياباني دارند تا بقاي استبداد خامنه اي. چون هدفها ناهمگون, بلكه متناقض و تضادآلود هستند, زير فشار سنگين امنيتي رژيم و توراختناقي كه با صرف هزينه مالي – لجيستيكي بي سابقه پهن مي كند, حاصل كار سياستهاي راهبردي / بخصوص نتيجه خطوط تاكتيكي- ميداني (مثل روز22 بهمن) به ضررمردم مستهلك مي شود. ظاهراً هم آقايان و هم جنبش, هردو سو از اين بابت زيان مي كنند, ولي درعمل مشخص اجتماعي انرژي جنبش خسارت مي بيند, مشخصاً اين فعالان و مبارزان ميداني هستند كه متحمل هزينه سنگين غيرضروري و اتلاف نيروي مبارزاتي مي شوند.
پرسش: رويداد 22 بهمن ازاين ديدگاه چه توضيحي مي يابد؟
پاسخ: پنهان نيست كه در اين روز «رهبري» آقايان متحمل يك شكست شد! چه درمسير راهبردي مورد نظرشان( استراتژي اصلاح) و چه به لحاظ توصيه ها و تاكتيكهاي عملياتي كه ارائه شده بود.
البته, به لحاظ حضورو آمادگي مردمي بايد صد آفرين گفت و همه مفتخرهستيم به جنبشي كه برغم بزرگترين توراختناق در تهران و شهرستانها درصحنه حاضرشد و هزينه سنگين هم پرداخت. جهان همين واقعيت را در مقابل اختناق شديد نظام ديد. وهمين واقعيت برجسته بود كه افكار عمومي / رسانه هاي جهاني و حتي سياست بزرگ غرب را تحت تأثير قرارداد. بدين جهت 22 بهمن كلاّ به ضرر ارتجاع حاكم و شخص خامنه اي و دستگاه جنايتكاران سپاه تمام شد.از اين لحاظ يك پيروزي براي مردم به شمارمي آيد. اما اين هم جاي پرسش دارد كه «استراتژي اصلاح نظام» تاكنون چه حاصلي داشته؟ بخصوص كداميك از تاكتيكهاي آقايان رهبري حنبش سبز, - از اسب تروآي كذايي شان بگيريد تا توصيه هاي آن چناني ساختارناشكني و...- راستي كدام يك از اين راهكارها به درد مبارزه مردم و پيشرفت جنبش خورد؟ آيا حاصل تاكتيكها و توصيه هاي آنها در عمل ميداني 22 بهمن به كيسه طرف مقابل نريخت؟
در يك كلام, از« 22 بهمن 88» اين آموزه آشكارشد:
گرايش به «حفظ نظام ولايت فقيه» خامنه اي, با هرتفسيري هم كه باشد, با سردمداري پيكار آزادي /حقوق انساني جنبش سبز جور در نمي آيد. اين گرايش همان فساد خاتميستي است و به شهادت تاريخ 8 ساله رياست او موجب بي رمقي و استهلاك مشي اصلاح طلبي هم مي شود, چه رسد به پيشبردن پيكار آزادي.
به عبارت ديگر, اصلاح طلبان واقعي مبارزات دموكراتيك/ حقوق بشري مردم را مشروط به «حفظ نظام» و مراعات «ساختارهاي استبداد» نمي كنند. مگر نمي گويند اولي رأي مردم است؟ اصلاح طلب واقعي براي پيشبرد پيكار آزادي و كمك به استقرار حقوق مردم كار مي كند, حامي پيگير اين مبارزه است. تنها در مسير تاريخي - عملي جنبش معلوم مي شود نظام مربوطه ظرفيت تحقق اين حقوق معوقه را داراست يا خير. نمونه تاريخي اين رويكرد, شخصيّت ممتاز و سياست اصلاح طلبانه پيروزمند آلكساندر دوبچك دردهه 60 قرن گذشته بود كه صرفاً با زورعريان خارجي مسدود شد و بحث آن را بايد جداگانه مطرح كرد.
باري, اصلاح طلبي مفروض «رهبري» جنبش سبز نيز زماني كارآمد و به واقع راهبرنده مي شود كه هدفش كمك به كسب آزادي باشد, نه آن كه, به طور تضادآلودي, از جنس و َجَنم اهداف دموكراتيك - تاريخاً معوقه مردم ايران - آشكارا عقب بيفتد / دائماً گرفتار وسوسه « رجعت» باشد و اجازه دهد تاكتيكهايش به زين اسب ولي فقيه تبديل شود.
منبع:پژواک ایران