داستان شاهزاده کوچولو و نقد و بررسی ترجمه آقای عباس پژمان !
علی شکرالهی
بسیاری از ایرانیان با داستان شاهزاده کوچولو آشنا هستند بویژه اینکه این داستان توسط مترجمین سرشناسی همچون ؛
محمد قاضی، احمد شاملو، ابوالحسن نجفی، پرویز شهدی و نیز افراد دیگری ترجمه و بارها تجدید چاپ شده است.
اما برای برخی همیشه این پرسش مطرح بوده که چرا مترجمین جدیدی دست به ترجمه این داستان می زنند با وجود اینکه بزرگانِ ترجمه پیش از این اقدام به این کار نموده اند.
آقای عباس پژمان نیز دست بکار ترجمه داستان شاهزادهِ کوچولو شدند بدون آنکه توضیحی ارائه دهند که ده ها ترجمه پیشین چه کاستی ها و اشکالاتی داشته است.
نظر به اینکه ترجمه ایشان نیز با اشکالاتی اساسی روبروست، بر آن شدم تا نکات مورد نظر را به عرض ایشان و خوانندگان برسانم.
به این امید که این اشارات که عمدتاً بین ما ایرانیان با کینه ورزی و بغض و حسادت مترادف شده است به دیده نقد ادبی انگاشته شود.
توضیح نخست اینکه آقای قاضی بنا به دلایلی مانند وابستگی به حزب توده و تمایلات و تفکرات سیاسی مطرح در آن دوران و نیز نداشتن دل خوش از شاه و شاهزاده، نام کتاب را شازده کوچولو ترجمه نمودند.
در حالیکه آقای شاملو با شناختی که از فرهنگ و ادبیات ایران داشت، در ابتدا این داستان را با نام “ مسافر کوچولو “ سپس، “ شهریار کوچولو “ و نهایتا در نوار صوتی “ امیر کوچولو “ به خوانندگان عرضه کرد.
البته اکنون انتشاراتی ها بعد از درگذشت آقای شاملو ترجمه ایشان را با نام « شازده کوچولو » به بازار عرضه می کنند !
پرسش این است که چرا آقای پژمان و بسیاری دیگران Le petit prince را شازده کوچولو ترجمه کرده اند و خانم شیرین بیانی و آقای هرمز ریاحی، شاهزاده کوچولو ؟
پرسش دیگر این است که چرا نام کتاب « شازده کوچولو » است و درسراسر داستان نیز شازده کوچولو آمده اما به فصل بیستم که میرسد بسیاری از مترجمان سرشناس و گمنام از او با نام “ شاهزاده کوچولو “ یاد می کنند؟
ترجمه آقای پژمان در فصل بیست چنین است ؛
“ با آن گل و سه آتشفشان که فقط تا زانویم می رسند و یکی شان هم شاید تا ابد خاموش شده است، نمی توان شاهزاده بزرگی شد… “
پرسش این است که چرا همچون بسیاری نام کتاب “ شازده کوچولو “ است اما به اینجا که می رسد شاهزاده می شود ؟
در مقالات پیشین در انتقاد به ترجمه آقایان محمد قاضی و مدیا کاشیگر و نیز ترجمه خانم لیلی گلستان نکاتی ارائه شد که عمدتاً به ترجمهی اشتباه واژه های فرانسوی به زبان پارسی اشاره داشت و اندکی نیز به برداشتهای گوناگون از محتوا و جانمایه داستان پرداخته بود.
در همين راستا به اشکالات ترجمه آقای عباس پژمان پرداخته میشود و همانگونه که پیش از این اشاره شده است، راستی آزمایی این انتقادات به عهده مؤسسات زبان فرانسه و سایر فرانسوی دانان خواهد بود.
بدون شک زمانیکه از یک واژه فرانسوی برداشت اشتباهی شود، از متن فرانسوی نیز برداشتی متفاوت و غلط ارائه خواهد شد.
بعنوان نمونه آقای پژمان در فصل دوم کتاب واژه mystère را « حکم » ترجمه کرده اند در حالیکه معنا و مفهوم این کلمه « راز » است.
ترجمه جمله مورد اشاره چنین است :
“ وقتی که حکم خیلی مهم باشد جرئت نمی کنی سر پیچی کنی. “
و بر همین مبنا، ایشان در پی نوشتار خود چنین نتیجه گیری کرده اند که ؛
“ حکم در مفهوم اصطلاحی خود یعنی خطاب آسمانی یا خطاب باری تعالی که سرّی در خود دارد که عقل قادر به درک آن نیست.
الحکم لله یعنی حکم مختص خدا یا مختص تو است. »
از اینهمه آسمان و ریسمان بافتن توسط ایشان چه نتیجه ای حاصل خواهد شد ؟
بُعد مذهبی دادن به داستانی که جهانی شده و در آن سخنی از دین و آیین، مرز و مملکت یا نژاد و ملیت به چشم نمی خورد برای چیست ؟
شایسته است یادآور شوم که آقای Laurent de Bodin de Galembert تز دکترای ادبیات فرانسه خود را تحت نام La sacré et son expression chez Antoine de Saint Exupéry تقدس و تجلی آن در بینش آنتوان دُ سنت اگزوپری گذرانده است.
او در این تز اشاره به این موضوع دارد که سنت اگزوپری نه تنها به عنوان یک لائیک، بلکه آته ( ایتیست، بی اعتقادی به خدا ) موضوعات مطرح شده را بعنوان تجسم آموزشی مناسبی برای پیچیدگی مفاهیم بیان می کند.
پس چگونه میتوان پذیرفت که :
“ در هر حال شازده کوچولو از نوع فرشتگانی است که به علت های خاصی یک مدت به زمین آمدند. و …. به هر حال شهرت آنتوان دو سنت اگزوپری هم الان کم از فرشتگانی نیست که به علت های مختلف از آسمان آمدند و مدتی در این دنیای خاکی بسر بردند. “ ( نقل از پی نوشتار آقای پژمان ) !
لزومی ندارد که با یک مترجم وارد بحثهای اسکولاستیکی شد بلکه عمدتاً باید به بررسی اشکالات ترجمه ایشان پرداخته شود، اما پرسش این است که آیا این فرشتگان را ناسا و مراکز علمی و تحقیقاتی تاکنون کشف کرده اند ؟!
اوج درماندگی فکری در اینجاست که واژه های فرانسوی یک نویسنده فرانسوی زبان خدا گریز را اشتباه ترجمه کنیم و بعد به این داستان که به جرأت میتوان گفت غیر مذهبی است و نه بویی از دین دارد و نه از مذهب و آیین الهی، رنگ و بوی مذهبی دهیم و لباس روحانیت بر تنش کنیم.
پی نوشتار آقای عباس پژمان سرشار از خرافات مذهبی و دینی است که ایشان تلاش کرده اند آگاهانه یا ناآگاهانه به داستان شاهزاده کوچولو اضافه کنند، چه وصله ناچسب و ناجوری !
هشتاد سال است فرانسویان داستان شاهزاده کوچولو را خوانده اند و هنوز هم می خوانند اما به آن موهومات مذهبی نرسیده اند که مترجم ایرانی رسیده !
و اما اشکالات و کاستی های ترجمه آقای عباس پژمان ؛
فصل یک ؛
واژه forêt vierge یعنی جنگل بکر، نه جنگل استوایی.
واژه un fauve یعنی یک درنده، نه یک حیوان.
واژه un dessin یعنی یک طرح، نه یک نقاشی.
فصل دوم ؛
جمله ؛ dans ma carrière de peintre در متن ترجمه نشده است.
متن بسیار مهم در رابطه با مرگ و زندگی در این فصل بسیار ساده و ابتدایی ترجمه شده است.
Or mon petit bonhomme ne me semblait ni égaré, ni mort de fatigue, ni mort de faim, ni mort de soif, ni mort de peur.
“ اما هیچ به نظرم نمی آمد که آدم کوچولویم راه گم کرده است، یا خیلی خسته است، خیلی گرسنه است، خیلی تشنه است، خیلی ترسیده است.”
در حالیکه اگر به عمق ماجرا بیندیشیم آنچه که انسانها از آن هراس دارند، چه در زمان جنگ چه هنگام صلح و حتی در سردرگمی در دریا یا در کویر و بیابان، در معرض خطر مرگ قرار گرفتن است که نویسنده با تکرار واژه مرگ تأکید بر این امر مهم دارد.
بنابراین، ترجمه این متنِ در خور تأمل باید چنین باشد ؛
ولی آدم کوچولوی من به نظر نمی آمد که راه گم کرده باشد، یا از خستگی دَم مرگ باشد، یا از گرسنگی دَم مرگ باشد، یا از تشنگی دَم مرگ باشد و یا از ترس دَم مرگ باشد.
ضمن آنکه آقای احمد شاملو نیز این متن را با همین امانتداری ترجمه کرده اند.
واژه chez moi یعنی جایی که من هستم یا پیش من یا نزد من، نه مملکت من.
مملکت من به فرانسه mon pays است و در این داستان اساساً صحبت از مملکت و ملیت مطرح نیست.
فصل سوم ؛
واژه drôle یعنی با مزه، نه مسخره.
فصل چهارم ؛
یک دیکتاتور ترک، مردم خود را son peuple، نه ترک ها را.
واژه essentiel یعنی جانمایه و درونمایه، نه چیزهای اصلی.
فصل هفتم ؛
واژه boulon یعنی مُهره ، نه پیچ.
چون گرفتاری خلبان نیز در باز کردن همان مهره سفت و محکم بود.
شاهزاده کوچولو نه اهل دعوا بود نه اهل کینه جویی در حالیکه اینگونه ترجمه شده ؛ “ اما، بعد از یک سکوت، او با یک جور کینه جویی شروع کرد به دعوا.”
همه شیوایی و گیرایی داستان شاهزاده کوچولو در این است که شاهزاده کوچولو اهل دعوا و مرافعه نیست و در این داستان بسیار منطقی و با درایت با مسائل و ناهنجاریها برخورد می کند !
سپس در ادامه همین فصل، جمله ؛
J’avais lâché mes outils. Je me moquais bien de mon marteau, de mon boulon, de la soif et de la mort.
ترجمه این جمله چنین است ؛
ابزار کارم را رها کرده بودم، چکشم را، مهره ام را، تشنگی ام را و مرگم را براستی به تمسخر گرفتم.
و اما ترجمه آقای پژمان ؛
“ من ابزارم را انداخته بودم کنار، گور پدر هر چه چکش، پیچ، تشنگی، مرگ.”
آیا شیوه نگارش سنت اگزوپری استفاده از عباراتی چون گور به گور شده است ؟
پس تکلیف سخنان ویرجیل تاناسه فیلسوف و نویسنده رومانیایی ساکن فرانسه، استاد و کارشناس آثار سنت اگزوپری چه میشود که در مصاحبه با مجله لوپوئن گفته بود ؛
“ سنت اگزوپری نویسنده منحصر به فردی بود که زندگیش را وقف دفاع از شایستگی های انسانی نمود.
فصل هشتم ؛
جمله ؛ Elle était très coquette یعنی او بسیار دلربا بود، نه یک عشوه گر تمام عیار !
یادمان باشد که منظور از گل رُز در این داستان، کونسوئلو همسر زیباروی خود نویسنده است.
جمله ؛ Auriez-vous la bonté de penser à moi یعنی نیکدلی و یا خیرخواهی آنرا دارید که فکری به حال من کنید.
نه اینکه “ لطف می کنید یک فکری به حالم بکنید…”
در این سبک نگارش که مختص سنت اگزوپری است او شاهزاده کوچولو را در یک موقعیت تعهد پایدار به اصول انسانی و داشتن درک عمیق از نیک دلی و خیرخواهی قرار میدهد، چرا که به هر حال خواهش کردن و درخواست کردن به خودی خود میتواند امری دستوری باشد ولی بطور مؤدبانه !
واژه های pauvre ruses یعنی ترفند های مسکین گونه، نه حیله های کوچک.
آن گل رُز حیله گر نبود. او در موقعیتی قرار داشت که می خواست به نحوی توجه شاهزاده کوچولو را به خود جلب کند.
فصل نهم ؛
واژه ramener یعنی دودگیری کردن، نه تمیز کردن.
واژه sotte و sot ( مؤنث و مذکر ) یعنی سبک سر و نادان، و نه احمق.
واژه enrhumé یعنی زکام یا سرماخوردگی داشتن، نه سرمائی.
فصل دهم ؛
واژه های monarque universel یعنی پادشاه جهانی، نه پادشاه خودکامه.
واژه های geste discret یعنی حالتی خاضعانه یا بدون خودنمایی یا بی آلایش، و نه حرکت مبهمی.
و به همین جهت با اشتباه ترجمه کردن این واژه تفسیرهای نادرستی در پایان کتاب ارائه شده است.
ضمن آنکه همین واژه discret را آقای قاضی “ شاهانه “ ترجمه کرده اند و به آن نتیجه گیریهای الهی هم نرسیده اند.
توجه داشته باشیم که معادل کلمه « مبهم » در فرانسه، ambiguïté, équivoque, vague, ambigu است.
واژه rat یعنی موش صحرایی، و نه موش.
واژه هایcondamner à mort یعنی به مرگ محکوم کردن، و نه حکم اعدام.
در این فصل پادشاه می گوید ؛
اگر من به یک ژنرال دستور ( order، ordre ) بدهم ….
در اینجا از واژه دستور استفاده شده است.
اما در فصل ۱۴ زمانیکه شاهزاده کوچولو از فانوس افروز می پرسد چرا دوباره فانوس را روشن کردی, او پاسخ می دهد ؛
C’est la consigne.
آیا واژه های order انگلیسی و ordre فرانسوی با la consigne تفاوتی با هم ندارند؟
و چرا نویسنده فرانسوی در فصل ۱۴ واژه la consigne را بکار برده است نه واژه order را ؟
واژه la consigne یعنی رهنمود. فانوس افروز با وجود خستگی و نیاز به خواب، باز به روشن و خاموش کردن فانوس ادامه میدهد. دلیل اینکار رهنمودی است که به او داده شده نه اطاعت احباری از یک دستور ( order ). ارزش و شایستگی کار او در داشتن حسن نیت و ایثارگری است، نه پیروی از یک دستور خشک نظامی و با اتوریته.
« در راه خویش ایثار باید، نه انجام وظیفه ! »
و به همین جهت است که شاهزاده کوچولو او را دوست دارد و دلش میخواهد در سیاره او بماند اما شوربختانه آن سیاره برای دو نفر جا ندارد .
البته آقای پرویز شهدی واژه la consigne را “ مقررات “ ترجمه کرده اند که در مورد کاری که فانوس افروز انجام میدهد معنایی منطقی تر از واژه دستور دارد!
فصل دوازده ؛
واژه buveur به معنی کسی است که زیادی می نوشد، زیاده نوش. اگر چه میتوان تصور کرد با میخواره، آدم الکلی و یا آدم عرق خور هم معنی است ولی اینبار نیز این شیوه نگارش سنت اگزوپری است که برای احترام به آن انسان درمانده از بکارگیری واژه های منفی اجتناب می کند.
فصل چهارده ؛
واژه absurde یعنی عبث یا بیهوده یا پوچ، نه احمقانه.
واژه métier یعنی حرفه، نه شغل.
فصل پانزده ؛
واژه explorateur یعنی کاوشگر، نه کاشف.
واژه éphémère یعنی زودگذر و ناپایدار، نه فانی. خورشید نیز سرانجام فانی است.
واژه que signifie یعنی مفهومش چیست، نه یعنی چه.
فصل نوزده ؛
واژه désert یعنی کویر، نه صحرا.
فصل نوزدهم ؛
واژه های à tout hasard یعنی محض احتیاط، نه همین جوری.
واژه la rose به سادگی همان گل رُز است، نه گل سرخ fleur rouge.
فصل بیست و یک ؛
واژه apprivoiser یعنی خو گرفتن یا انس گرفتن یا مأنوس شدن یا اُخت شدن، نه اهلی کردن.
واژه های créer des liens یعنی ایجاد ارتباط، نه علاقه ایجاد کردن.
بطور کلی در ابتدا ارتباط برقرار میشود سپس علاقه ایجاد می گردد.
واژه découvrir یعنی کشف کردن، نه پیدا کردن.
واژه marchands یعنی فروشندگان، نه فروشگاه.
در همین فصل جمله بسیار معروفی هست ؛
Le langage est source de malentendus.
یعنی شیوه گفتار ( نوع سخن گفتن )سرچشمه کژ فهمی ها ( سوء تفاهمات ) است.
آقای پژمان چنین ترجمه کرده اند ؛
زبان، مادر سوء تفاهم است.
باید توجه داشت که انواع و اقسام زبانها در جهان هست و ایراد از زبان نیست که سوء تفاهم ایجاد میشود بلکه اشکال در شیوه گفتن است. در زبان فرانسه Langage با langue تفاوت فراوان دارد.
فصل بیست و دوم ؛
شاهزاده کوچولو از سوزن بان می پرسد: تو اینجا چه می کنی ؟
و سوزن بان پاسخ میدهد ؛
Je trie les voyageurs, par paquets de mille…
یعنی مسافران را در بسته های هزارتایی بسته بندی می کنم.
در اینجا منظور نویسنده، بصورت کالا در آمدن انسان است که همچون اجناس بسته بندی می گردند و شگفت آنکه نویسنده هشتاد سال پیش به این درک رسیده است.
همه مترجمین از جمله آقای پژمان این نکته اساسی را به درستی درنیافته اند و ترجمه ایشان چنین است:
“ من مسافرها را به دسته های هزارتایی تقسیم می کنم…”
در این فصل نویسنده به نکته دیگری نیز اشاره می کند ؛
Les enfants seuls écrasent leur nez contre les vitres.
یعنی ؛ تنها بچه ها بینی شان را روی پنجره لِه می کنند.
نویسنده در اینجا از واژه لِه کردن استفاده کرده است نه از واژه چسباندن. بدین مفهوم که کودکان غرق تماشای بیرون قطار هستند و بینی شان در حال له شدن است، در حالیکه آدم بزرگها در قطار یا خوابند و یا خمیازه می کشند.
ترجمه آقای پژمان چنین است ؛ “ فقط بچه ها هستند که دماغشان را به شیشه ها فشار می دهند.”
مورد دیگر صحبت از عروسکی است که از پارچه های کهنه درست شده و نه “ عروسک پارچه ای“. اگر آن عروسک ساخته شده از پارچه های کهنه را از آنها بربایند ( نه اینکه بگیرند ) آنها خواهند گریست. ( از واژه enlèvement، آدم ربایی استفاده شده ) در این متن احساس تعلق خاطر کودکان به آن عروسک همانند حس علاقه مندی به فرزند است.
فصل بیست و سوم ؛
جمله فرانسوی چنین است ؛
C’était un marchand de pilules perfectionnées qui apaisent la soif.
یعنی او فروشنده قرص های بهینه شده ای ( پیشرفته ای ) بود که تشنگی را کاهش می داد نه اینکه تشنگی را برطرف می کرد چون در ادامه می افزاید: در وقت صرفه جویی می شد.
ترجمه آقای پژمان ؛
“ او فروشنده قرص های مخصوصی بود که تشنگی را برطرف می کرد. “
فصل بیست و چهارم ؛
در این فصل از زبان شاهزاده کوچولو نکته ای بسیار زیبا مطرح میشود که ترجمه آن ساده نیست و همه مترجمین در ترجمه درست این جمله درجا زده اند. من حتی در زیرنویس ترجمه اشاره ای به این موضوع داشته ام چرا که نویسنده بخاطر برخورداری از تفکر دوست محور، داشتن دوست و رفیق را از مواهب بزرگ زندگی می دانسته.
C’est bien d’avoir eu un ami, même si l’on va mourir.
ترجمه این جمله می تواند چنین باشد ؛
آدمی حتی اگر رو به مرگ هم باشد، شایسته بوده است که دوستی می داشته.
ترجمه آقای پژمان چنین است ؛
“ داشتن دوست چیز خوبی است، حتی اگر داری می میری. “
در ادامه با دو واژه متفاوت دیگر برخورد می کنیم که مترجمین این هر دو را یکسان ترجمه کرده اند.
واژه های beau و embellie در دو جمله متفاوت.
Le désert est beau.
یعنی ؛ کویر زیباست.
و سپس در ادامه ؛
Ce qui embellit le désert, c’est qu’il cache un puits quelque part…
یعنی، آن چیزی که کویر را پُربار می کند این است که چاه آبی را در جایی پنهان کرده است…
ترجمه آقای پژمان در هر دو مورد چنین است ؛
“ صحرا زیباست… “
“ چیزی که صحرا را زیبا می کند این است که در جایی از خودش چاهی پنهان کرده است…”
پرسش این است که اگر “آن صحرا چاهی را “ در خودش پنهان کرده است زیبایی آن چگونه قابل رویت است ؟
فصل بیست و پنجم ؛
آقای پژمان جملاتی از یک متن را چنین ترجمه کرده اند ؛
“ هدیه ای هم که در کودکی ام در عید میلاد می گرفتم درخششی مثل این داشت، که از چراغهای کاج عید میلاد بود، واز موسیقی نماز جماعت در نیمه شب، و از شیرینی لبخندها. “
مگر نماز جماعت را با موسیقی اجرا می کنند ؟
در اینجا نویسنده از خاطرات کودکی خود، جشنهای کریسمس و هدایا سخن می گوید نه از نماز جماعتی همراه با موسیقی !
ترجمه آن متن اینگونه است ؛
زمانی که پسر بچه ای بودم، نور درختان کریسمس، آهنگ نیایش نیمه شب، لطافت لبخندها، اینگونه باعث درخشش هدیه کریسمسی می شد که دریافت می کردم.
فصل بیست و ششم ؛
آقای پژمان در ترجمه این فصل همچون سایر فصل ها کلمه مملکت را بکار می برند درحالیکه در این داستان، نه شاهزاده کوچولو و نه خلبان، هیچکدام مملکت و وطنی نداشتند که به آن بازگردند. همانگونه که اشاره شد در این داستان صحبت از مملکت و کشور و وطن نیست !
و در پایان کتاب سنت اگزوپری پدیدار گشتن و ناپدید شدن شاهزاده کوچولو را چنین بیان کرده است؛
C’est ici que le petit prince a apparu sur Terre, et puis disparu.
یعنی در همین جا بود که شاهزادهِ کوچولو بر روی زمین پدیدار شد و سپس ناپدید گردید.
ترجمه آقای پژمان ؛
“ این جا بود که شازده کوچولو به زمین آمد و از همین جا هم رفت.”
پایان سخن ؛
نکاتی که مورد نقد قرار گرفت و گاه با جملات فرانسوی مقایسه گشت و یا ترجمه آنها ارائه شد، بخشهایی بودند که کاستی های فوق به اصل موضوع داستان خدشه و زیان وارد می کرد لذا جهت کوتاه شدن مقاله از آوردن بسیاری نکات ریز دیگر خودداری شد.
برای پایان دادن به این نقد و بررسی لازم است اندکی دیگر به پی نوشتار ایشان پرداخته شود.
آقای پژمان به بسیاری از کاراکترها و مفاهیم موجود در داستان به گونه ای با نگاهی مذهبی نگریسته و برخورد کرده اند که گویا نویسنده این داستان از “یک منشاء الهی “ الهام گرفته بوده است.
برای نمونه بخش کوچکی از مؤخره ترجمه ایشان ارائه می شود ؛
“ این حرف مار یعنی « همه معماها را حل می کنم» می تواند تلمیحی به کتاب مقدس باشد که در سفرِ پیدایش در آیه اول از باب سوم، مار را باهوش ترینِ حیوانات توصیف می کند: « و مار از همه حیوانات صحرا که خداوند آفرید هشیارتر بود.» در واقع مار بود که طبق روایت های مذهبی باعث شد تا آدم و حوا از میوه دانش خورده و به مفهوم گناه و خیر و شر آگاه شوند. در مفهوم énigme یا معما هم نوعی همگرایی با مفهوم جهل وجود دارد.
“ در هر حال شازده کوچولو از نوع فرشتگانی است که به علت های خاصی یک مدت به زمین آمدند. “
و بازهم در ادامه ؛
“به هر حال شهرت آنتوان دو سنت اگزوپری هم الان کم از فرشتگانی نیست که به علت های مختلف از آسمان آمدند و مدتی در این دنیای خاکی به سر بردند.”
تمامی نقل قول و گیومه ها در خطوط پایانی برگرفته از ترجمه آقای پژمان است.
در موارد برگرفته شده از « کتاب مقدس تورات » بهتر است دیگران از جمله فیلسوف فرانسوی عصر حاضر میشل اونفره و یا جناب یووال نوح هراری روشنگری نمایند.
علی شکرالهی
منبع:پژواک ایران