از طرفی دیگر این تمدن غربی یک سیستم نا درست و ناقص علم گرایی و صنعت گرایی وابسته به غرب بود که به ما تحمیل کردند، چون‌ کشورهای خارجی، بخصوص انگلیس که ما چندین قرن به آنها وابسته بودیم می‌خواستند که ما عقب مانده و همیشه به آنها وابسته و زیر سلطه آنها باشیم و همه اینها باعث شد که عقل و احساس در ذهن ما نتوانند در رابطه با هم و در رابطه با این سیستم جدید ناقص و در رابطه با اجتماع و محیط زیست چندان درست رشد کنند، در نتیجه بر اثر تجارب و شناختهای غلط عقلی و احساسی، عقل و احساس در ذهن تک تک ما در تضاد با هم بیشتر رشد کردند. به همین خاطر گرایشهای عقلگرایی و احساسگرایی مذهبی و ناسیونالیستی در ذهن تک تک ما مردم متضاد رشد و دشمنی آنها با هم بالا گرفت در نتیجه احساسگرایان ناسیونالیست افراطی و بخصوص احساسگرایان مذهبی افراطی که از عقل ضعیف بودند و احساسی برخورد می‌کردن از عقلگرایان که با این سیستم تازه علم گرایی غربی بیشتر به عقلگرایی روی آورده‌ بودند‌ فاصله گرفتند و به مرور در تضاد باهم رشد کردند و افراد جامعه کمتر همدیگر را می‌فهمیدند‌. به همین دلیل یک عده‌ای عقلگرا که کم کم کارشان داشت با این سیستم علم گرایی در زمان رضا شاه می‌گرفت سعی کردند که خیلی از چیز‌ها را برای عقلگرایان که خودشان بودند انحصاری کرده و در اختیار خود بگیرند و خودشان را با این علم گرایی ناقص از غرب آمده بیشتر آشناکنند. متقابلا خیلی‌ها از عقل ضعیف و به مرور از این سیستم عقلگرایی ناقص کم و بیش بریده و در انزوا بیشتر به احساسگرایی ناسیونالیستی، بخصوص احساسگرایی کور مذهبی روی آوردند و به حاشیه رانده شدند. کشف حجاب اجباری توسط رضا شاه و برخورد تند مذهبی‌های افراطی به کشف حجاب به این دو قطبی شدن جامعه بیشتر کمک کرد.

رشد احساسکور در نوجوانان و جوانان در زمان رضا شاه و پسرش

در زمان دنیای مدرن، بخصوص در زمان رضا شاه و پسرش محمد رضا شاه که در جهان همه چیز رو به رشد و پیشرفت بود، بچه‌ها، نوجوانان و جوانان احتیاج مبرم به رشد جسمی، روحی، ذهنی، عقلی و احساسی متناسب با زمان خودشان داشته‌اند و دارند که تا بتوانند متناسب با محیط اجتماعی و طبیعی رشد کنند، چون از همه نظر رشد آنها سریع و به این محیط‌ها وابسته است. رشد بالنده برای بچه‌ها، نوجوانان و جوانان از اوایل تا اواسط رژیم رضا شاه، بخصوص پسرش محمد رضا شاه شکل گرفت و نسبتا برای همه، بخصوص بچه‌ها، نوجوانان و جوانان بد نبود و تا حدودی به رشد همه جانبه آنها کمک می‌کرد.

از اواسط حکومت رژیم محمد رضا شاه بود که نوجوانان و جوانان خواسته‌های بیشتری داشتند و می‌خواستند بیشتر در سرنوشت خود در جامعه نقش بازی کنند. سرمایه داران عقلگرای انحصار گرا و اربابان خارجی عقلگرای کور مفت خورشان به سه دلیل احساس خطر کردند. دلیل اول، اگر جامعه ایران، بخصوص نوجوانان و جوانان بیشتر از نظر عقل سلیم و احساس سالم رشد کنند جلوی زیادی خواهی ما ثروتمندان، درباریان رژیم شاه و اربابان خارجی که همگی عقلگرای کور بی احساس غارتگر هستیم گرفته خواهد شد. دلیل دوم، این سیستم عقلگرایی که از غرب آمده ناقص و ضعیف و وابسته است و در برابر اکثریت جامعه جوابگویی ندارد. دلیل سوم، بسیاری از افراد جامعه، بخصوص احساسگرایان مذهبی خیلی بیسواد و کوداً و حتی کشش این سیستم عقلگرایی ناقص را هم ندارند و کم کم این سیستم و این مردم در اصطکاک با هم به بحران گرفتار می‌شوند.

این سرمایه داران عقلگرای مفت خور به این نتیجه رسیدند که ما ثروتمندان عقلگرا باید فقط به فکر خود و اربابان خارجی مان باشیم اگر می‌خواهیم با این سیستم ناقص عقلگرایی و علم گرایی و اربابان خارجی کنار بیاییم. خارجی‌ها هم همین را می‌خواستند. از این زمان به بعد انحصار گرایی بیشتر. مرز خودی و غیر خودی مشخص تر و علم گرایی و عقلگرایی دامنه‌اش کوتاه و فقط به عده‌ای خودی محدود شد. برای حفظ این سیستم و ثروت‌های باد آورده خودشان متوصل به ترفندها و تبلیغات مختلف شدند و با تبلیغات غربی و سکسی سعی می‌کردند که تا نوجوانان و جوانان را سر گرم و آنها را فریب بدهند. محرومیتها و محدودیتهای مردم کم کم زیاد و به همین خاطر مردم، بخصوص نو جوانان و جوانان که می‌بایستی از نظر جسمی، روحی و ذهنی رشد داشته باشند راکد، منفعل و از نظر عقل سلیم و احساس سالم چندان رشد نکردند و احساس آنها در ذهنشان یاور عقلی نداشت و ضعیف بود و این احساس بدون یاور عقلی در برخورد با موضوعات پیچیده زندگی همه چیز را از روی ضعف و نادانی با دروغ بافی سرهمبندی در ذهن فرد و افراد به خورد آنها می‌داد و خودش به احساسکور تبدیل و یک طرفه همه کاره در ذهن نوجوانان و جوانان شد، یعنیاز روی بی عقلی و بی احساسی و نا علاجی نوجوانان و جوانان محتاج به این احساسکور مطلقگرا در ذهن خود بودند و از رشد روحی، ذهنی و جسمی به آن وابسته و به این ذهنگرایی معتاد شدند. این احساسکور در ذهن مردم و نوجوانان و جوانان به آنها می‌گفت حال که عقل شما را رژیم نگذاشته رشد کند و عقل شما ضعیف کرده است برای رشد روحی، ذهنی و جسمی خودتان به کتابهای ذهنگرایانه و احساسگرایانه جلال آل احمد و دکتر شریعتی روی بیاورید که اگر از نظر رشد عقلی برای شما چیزی ندارند، حداقل ذهنگرایانه و احساسی از نظر روحی، ذهنی و جسمی ارضاء می‌شوید.

این نوجوانان و جوانان گرفتار احساسکور با شنیدن نام این کتابها هنوز نخوانده برای آنها غش می‌کردند، مثلا به خاطر احساسگرایی بیش از حد در ذهن ما غرب زندگی جلال آل احمد هنوز نخوانده در ذهن‌های منجمد ما مثل بمب صدا می‌کرد و چه قدر برای ما گل می‌کرد و ما به تمام معنی ضد غرب و غربزدگی می‌شدیم نه از روی آگاهی و حق به جانب بودن، بلکه از روی توهم و ذهنگرایانه، همانطور که احساسکور در ذهن ما می‌خواست همان می‌شد، چون به این احساسکور وابسته از نظر جسمی، روحی و ذهنی افیونی عادت کرده بودیم و با خواندن این کتابها بیشتر غرق در احساسکور شده و بیشتر از عقل فاصله می‌گرفتیم و بیشتر تحریک و در تضاد با عقلگرایان کور درباری مفت خور رژیم شاهنشاهی‌ از آنها بیشتر متنفر و در برابر مشکلات روزافزون به جای کار عقلانی کردن فقط به شعار دادن و فحش و نا سزا‌ گفتن به رژیم شاه و شعار نویسی بر علیه رژیم بسنده می‌کردیم، چون عقل و احساس درستی برایمان باقی نگذاشته بودند. این وضعیت با تمام سخت و طاقت فرسا بودنش برای افراد مسن تر تا حدودی قابل تحمل بود.

اما برای نوجوانان و جوانان که رشد جسمی، روحی و ذهنی زیادی داشتند و دارند. برای آنها بی پولی، بی شغلی، بی قانونی، بی عقلی، بی برنامگی، داشتن احساسکور مطلقگرا و انزوا طلبی و کتابهای کور دکتر علی شریعتی و جلال آل احمد و روضه آخوندی امام حسین برای این نوجوانان و جوانان رشدیابنده خیلی خطرناک بودند، بخصوص که در تضاد و دشمنی رشد یابنده احساسکور این نوجوانان و جوانان با رژیم عقلگرایکور وضعیت این نوجوانان و جوانان با زندان، شکنجه و اعدام همراه می‌بود. در چنین تضاد بحران زا ما از عقل و عقلگرایی، بخصوص عقلگرایی کور ناقص بی احساس رژیم شاه متنفر بودیم. متقابلا عقلگرایان کور درباری هر چه ثروتمند تر می‌شدند به فرمان عقل کور در ذهن خودشان احساس خودشان را ضعیف تر و زیر سلطه عقل کور خودشان می‌آوردند تا بی احساس تر شوند و راحت تر و بی خیال تر بتوانند مردم را بچاپند و تابع قانون غنی بر فقیر شوند. زندگی پر زرق و برق با کلی افاده، تکبر و فخر فروشی داشتند که آنها را از آدمهای معمولی جدا می‌کرد. این عقلگرایان کور بی احساس که مردم عادی را با انحصارگرایی خود از خیلی چیزها محروم کرده بودند نمی‌توانستند و نمی‌خواستند بفهمند که این احساسگرایی کور مردم و ضدیت آن با عقلگرایی کور ثروتمندان توسط انحصارگرایی عقلگرایانهٔ کورخودشان بوجود آمده است که اجازه به رشد عقلی و احساسی نوجوانان و جوانان نمی‌دهند. در اواخر رژیم شاه این ثروتمندان و عقلگرایی کور آنها بر علیه مردم محروم کم عقل که گرفتار احساسگرایی کور مذهبی و ناسیونالیستی افراطی شده بودند با دشمنی هر چه تمام تر برخورد می‌کردند، زندان، شکنجه و اعدام. به این ترتیب عقلگرایی کور ثروتمندان و احساسگرایی کور مردم فقیر بر ضد هم رشد و به طبل جنگ با هم می‌کوبیدند.

به خاطر یک چنین وضعیت دو قطبی در جامعه بعضی‌ها که چیزی در آن اوایل و اواسط رژیم شاه نصیبشان شده بود در اواخر رژیم شاه کم کم از دست دادند، مثلا بخشی از قشر متوسط جامعه ضعیف و به فقر روی آوردند. بخش دیگری از قشر متوسط برای دوام خود پا را روی دیگران می‌گذاشتند و مثل سرمایه داران خودشان را بالا می‌کشیدند، در نتیجه قشر متوسط جامعه کوچک تر و کوچک تر می‌شد و در جامعه نمی‌توانست نقش میانجیگری بین عقلگرایان کور ثروتمند مفت خور و مردم فقیر احساسگرای کور بازی کند و تا حدودی هم که شده آنها را با هم آشتی بدهد.

دور برداشتن احساسکور در ذهن ما مردم فقیر:

در این تضاد و دشمنی ما مردم فقیر به خودمان گفتیم اگر این پیشرفت است که شاه و رژیمش می‌گویند که فقط یک عده می‌چاپند و می‌برند و مردم ما با جان و مال و زندان خریدن و شکنجه شدن و تبلیغات تو خالی غربی و تبلیغات سکسی تاوان آن را پس می‌دهند ما این پیشرفت و این عقلگرایی کور و علمگرایی رژیم شاهنشاهی را نمی‌خواهیم، حتی از عقل ناقص خود هم متنفر شدیم.

مردم، بخصوص جوانان خسته شده عقل ضعیف و فضول خود را به دستور احساسکور در ذهن خودشان زندانی کردند که فضولی درکار احساسکور نکند و احساسکور در ذهن ما خوشحال و تقویت شد و به تمام معنی در ذهن ما حاکم و جان گرفت. تا آن حدی ما بی عقل و متنفر از رژیم و کارهایش شدیم که در ذهن ما احساسکور به ما گفت که شما جوانان عقل را بریزید دور. مگر نمی‌بینید که این ثروتمندان مفت خور عقلگرای کور و ‌علم گرا با عقل شما چه کردند. به دنبال احساسکور مذهبی بروید تا هم دنیا و هم آخرت شما را درست کند. به روضه خوانی بروید و برای امام حسین گریه کنید تا خدا گناهان شما را ببخشد و به دین و ایمان روی بیاورید تا برکت به زندگی شما برگردد و دنیا و آخرت شما درست گردد. این احساسکور که در ذهن ما رشد کرده بود در ذهن آخوندهای درباری و آخوندهای بی عقل و بی احساس افراطی مثل خمینی هم سالیان سال رشد کرده بود و این احساسکور در ذهن آخوندها به آنها گفت که چه نشسته‌اید؟

نگاه کنید به این جوانان احساسگرای کور بی عقل، ضعیف و تنبل که منتظر نشسته‌اند که یک معجزه گر بیاید و اینها را از این رژیم شاه نجات بدهد. شما آخوندها و شما مذهبی‌ها با این جوانان بی عقل گرفتار احساسکور می‌توانید شاه را شکست بدهید و به قدرت برسید و احساسکور مذهبی ناب محمدی خود را با این جوانان فریب خورده به قدرت برسانید و آرزوی هزار و چهارصد ساله شما بر آورده می‌شود.

شما آخوندها و مذهبی‌های درباری و غیر درباری دارید در ایران به قدرت می‌رسید. تا میتوانید برای این جوانان بی عقل روضه بخوانید تا عقل آنها رشد نکند‌. بر ضد شاه و رژیم شاه و عقلگرایی کور آنها هر نوع دروغ و شعاری میتوانید‌ بدهید که تا مردم، بخصوص جوانان از این سیستم متنفر و از آن کنده شوند و بر علیه رژیم شعار بدهند و به زندان و شکنجه گرفتار شوند و از رژیم شاه و بیدادگاه‌های او متنفرتر و بیشتر بی عقل و به ذهنگرایی و احساسکور روی بیاورند و بیشتر ضد عقلگرایی کور رژیم شاه شوند و رژیم هم بیشتر ضد مردم شوند تا تضاد عقلگرایی کور رژیم با احساسگرایی کور مردم بیشتر شود‌ تا بین آنها آشتی و دوستی شکل نگیرد.

احساسکور حاکم بر ذهن مذهبی‌ها و آخوند‌ها ادامه داد و گفت برای این جوانان بی عقل گرفتار احساسکور از خوبی و مظلومیت امام حسین‌ بگویید تا اشک جوانان را در بیاورید که تا آنها با احساسکور مذهبی ارضاء ذهنی و روحی شوند و سراغ عقل و عقلگرایی نروند و به شما مذهبی‌ها و احساسکور مذهبی شما روی بیاورند. ما مردم، بخصوص جوانها که عقل نداشتیم و مجبورمان کرده بودند که همیشه در انزوا به احساسکور خود پناه بیاوریم و به آن در هر شرایط بد افیونی عادت کرده بودیم این احساسکور را فرمانروای مطلق بی چون و چرای ذهن خود کردیم. احساسکور در ذهن ما که شرایط را بر وفق مراد خود می‌دید، چهار چشمی عقل را در ذهن ما مردم می‌پایید. به عقل ضعیف در ذهن ما گفت تو عقل ضعیف مشنگ! مبادا حرف زیادی بزنی! چرا می‌خواهی که این جوانها‌ تحرک داشته و جرأت کنند خودشان یک راه درست پیدا کنند، حتما میخواهی خودت در ذهن آنها تقویت شوی و به قدرت و حکومت برسی؟ من احساسکور هزار و چهارصد سال است که منتظر چنین روزی هستم که در ذهن این مردم به قدرت مطلقه برسم. تو‌ای عقل ضعیف، کور خوانده‌ای، من چنین اجازه‌ای به تو نمی‌دهم. این جوانان به من احساسکور مطلقگرا وابسته هستند و غافل از تو به من عادت کرده‌اند و از تو متنفرند.

من ذهن آنها را تنبل و راکد بار آورده‌ام. آنها برای فرار از این وضعیت بحرانی نباید فعال شوند و خودشان راه درست عقلی پیدا بکنند، بلکه من یک فرد سفارش شده را تعیین می‌کنم که او برای این جوانان تنبل، راکد، متوهم، درجا زده و بی عقل کاری بکند قهرمانه و معجزه آسا ‌، البته مطابق میل من. رهبر و منجی بی عقلی که من تعیین می‌کنم برای این جوانان بی عقل و تنبل و خیالاتی حسابی جلوه می‌کند، چون من احساسکور همه فن حریف و ختم روزگار هستم. عقل جان مشنگ ضعیف که زیر سلطه من راکد و تنبل شده‌ای بگو بدانم! کی از خمینی بی عقل تر و دارای احساسکور مذهبی برای این کار بهتر است؟ آیا فرد سفارش شده بهتری را سراغ داری؟ تو عقل ضعیف مشنگ خوب می‌دانی که من چه می‌گویم. صدایت نباید در بیاید، من احساسکور هزار و چهارصد سال است که امثال خمینی را زیر سلطه خودم پرورش داده‌ام، حالا خمینی به درد من می‌خورد. احساسکور در ذهن جوانان رویش را از عقل ضعیف مشنگ زندانی شده برگرداند به طرف جوانان و به آنها گفت ببینید این عقل مشنگ شما است، عاجزی و درماندگی از وجودش می‌بارد.

شما به ریخت این عقل نگاه کنید که چه قدر مشنگ و از نفهمی زار می‌زند. شما جوانان انقلابی برای نجات خودتان از این بحران رژیم شاه به تنهایی کاری نمی‌توانیدبکنید. این کارها از دست شما بر نمی‌آید. عقل شما فرسوده و ناتوان و نفرت ازش می‌بارد و شما خودتان دیدید که عقلگرایان کور رژیم شاه باشما و با عقل شما چه کردند. شما به یک رهبر و منجی قدر قدرت بزرگ معجزه گر احتیاج دارید. یک کسی مثل حضرت آیت الله موسوی الخمینی که بتواند این رژیم شاه را سرنگون کند. ببینید حافظ بزرگ چه هدیه گران قیمتی برای شما دارد «دیو چو بیرون رود فرشته در آید» گرفتید یا نه؟ این کلام خدا، کلام وحی است که از زبان مردی بزرگ حافظ لسان‌ الغیب برای شما جاری می‌شود. من احساس کور به فرمان حافظ بزرگ این مصرع شعر را برای شما تفسیر می‌کنم، یعنی شاه دیو و خمینی فرشته است. عقل ضعیف در ذهن جوانان می‌خواست اعتراض کند و بگوید که تو احساسکور از این مصرع شعر حافظ می‌خواهی سوء استفاده کنی. احساسکور در ذهن نوجوانان و جوانان توی سر عقل ضعیف زد و گفت خفه شو! تو ابله فقط بلدی فضولی بیجا بکنی. جوانان که در ذهنشان سرا پا گوش به فرمان احساسکور بودند و از فرمایشات آن لذت می‌بردند از فضولی عقل ضعیف خودشان بدشان آمد و از عقل ضعیف بیشتر متنفر شدند، چون این عقل مشنگ نتوانسته بود و نگذاشته بودند که هیچ زمان رشد کند که تا به یاری این جوانان بشتابد و حالا می‌خواهد در کار احساسکور قدر قدرت همه کاره این جوانان که این جوانان به آن عادت کرده و خو گرفته‌اند فضولی کند.

احساسکور به جوانان گفت من الآن یک معجزه الهی را می‌ببینم که خدا برای نجات شما نازل کرده. من خمینی را در ماه آسمانی وجود شما می‌بینم و می‌بینم که احساس شما به احساس خمینی منجی شما گره خورده است، می‌گویید نه! مگر نشنیدید‌ که حافظ بزرگ چه گفت؟ بروید و شعر حافظ بزرگ را پوستر کنید و به در و دیوارها بچسبانید که حافظ گفته است خمینی فرشته آمد و شاه دیو صفت رفت. جوانان که منتظر چنین حرف ملکوتی بودند از حرف احساسکور و برداشت او از این شعر حافظ خیلی خوششان آمد و خمینی را در ماه آسمان خیالی خود دیدند که چه زیبا احساسکور آن را ترسیم و تجسم کرده بود. جوانان فریب خورده اجازه فضولی و دخالت به عقل خود ندادند و به فرمان احساسکور پوستر‌های شعر حافظ را در همه جا چسباندند. چرا احساسکور می‌خواست که خمینی را در ذهن جوانان جا بیندازد؟

چون احساسکور مذهبی خمینی مثل خود احساسکور در ذهن مردم از یک ریشه بود و هر دو دشمن عقل و عقلگرایی و در تضاد با آنها رشد می‌کردند، بخصوص دشمن عقلگرایی کور رژیم شاه بودند. اگر خمینی و احساسکور مذهبیش به قدرت می‌رسید خود این احساسکور در ذهن مردم هم همه کاره و مطلق گرا و به برکت خمینی در ذهن مردم به حکومت مطلقه خداگونه می‌رسید و عقل و عقلگرایی را بیشتر در ذهن مردم به زنجیر می‌کشید. احساسکور در ذهن ما مردم، بخصوص جوانان بی عقل و بی اراده دوباره گفت پس شما چرا معطل هستید؟ مگر نشنیدید‌ که چه گفتم؟ منجی شما و نجات دهنده شما خمینی آمد به او لبیک بگویید. ما مردم که در همه حال احساسکور یار و یاورمان بود و در انزوا به او روی می‌آوردیم و با او درد دل می‌کردیم، ما تنبل‌ها و بی عقلهای خسته و درجا زده به فرمان احساسکور ذهن خودمان نا خودآگاه از احساسکور مذهبی خمینی که از همه افراطی تر بود بیشتر خوشمان آمد، چون احساسکور مذهبیش از احساسکور در ذهن ما مردم از همه نظر کور تر، قوی تر و سر تر بود. ما ضعیفان، تنبل‌ها دنبال معجزه گر می‌گشتیم. خمینی در آن زمان یک نجات دهنده، یک فرشته رحمت بود و با معجزه‌هایش شاه دیو صفت را فراری می‌داد و بر این باور بودیم که او می‌آمد و دنیا ما و هم آخرت ما را با برکت مذهب ناب محمدیش حسابی درست می‌کند. احساسکور در ذهن ما که همه کاره شده بود و عقل را در ضمیر خود آگاه و ناخود آگاه ما زندانی کرده بود، احساسگرایی ناسیونالیستی و مذهبی مردم را در احساسکور مذهبی افراطی خمینی مقتدر ادغام کرد که زیر سلطه آن باشد.

بعد به جوان‌ها گفت به دور خمینی حلقه بزنید و از او یاری بخواهید و جالب تر اینکه جاسوس و مامور انگلیس هم کنار خمینی ایستاده بود و دستش را می‌زد به دست خمینی و می‌مالید به دست ما جوانان بی عقل، فریب خورده دارای احساسکور که حسابی رنگ و بوی مذهبی به خودگرفته بود. در چنین فضای مسمومی مردم به خمینی لبیک گفتند. با لبیک به خمینی حکومت احساسکور در ذهن ما مردم پر رنگ تر و بوی مذهبی به خود گرفت، پس بنابراین با اشتباهات رژیم شاه که این اواخر بیشتر انحصارگر شده بود و روحانیون درباری و عوامل پنهان و نهان خارجی‌های شرق و غرب، بخصوص انگلیس و اسرائیل و به برکت خمینی و یاران احساسگرایی کور مذهبی‌اش و با مذهب شیعه خداگونه ناب محمدی، احساسکور مذهبی به تمام معنی در ذهن ما مردم و در ذهن خمینی به حکومت الله رسید، یعنی حکومت مطلقگرایی ذهنی احساسکور مذهبی که نه فقط عقل را اسیر، بلکه احساسگرایی ناسیونالیستی، احساسگرایی چپی از کمونیستی گرفته تا مائوئیستی که در زمان شاه ضعیف شده بودند را هم زیر سلطه خود آورد و بر این اساس که احساسگرایی حاکم شده بود تمام احساسگراها‌ از ملیون، ملی مذهبیون، سازمان مجاهدین و چپها که همه در درجات مختلف احساسگرای کور کم عقل بودند همگی زیر این سلطه حکومت احساسکور مذهبی رفتند و کم و بیش به خمینی لبیک گفتند، تنها بهانه زیر چتر خمینی رفتن آنها این بود که خمینی ضد امپریالیست است. آنها در نظر نمی‌گرفتند که خمینی بی عقل و ضد عقل و عقلگرایی و دارای احساسگرایی کور مذهبی افراطی است. چرا؟ برای اینکه خودشان هم در اندازه‌های مختلف بی عقل و دارای احساس کور مذهبی، ناسیونالیستی، مائوئیستی و کمونیستی بودند و متاسفانه هنوز هستند. در آن زمان از خمینی که در حرف ضد امپریالیسم بود خوششان می‌آمد. دشمنی آنها با سرمایه داری و امپریالیسم جهان خوار از این بابت بود که اولا عقل آنها نتوانست رشد کند و در برابر عقل سرمایه داری ضعیف بود و دوم اینکه عقل سرمایه داری به برکت پیشرفت زیاد کم احساس و به مرور به عقل کور افراطی تبدیل می‌شد و سرمایه دارها، بخصوص غربی‌ها عقل‌های ضعیف محمد رضا شاه و ملیون و کمونیستها را اصلا عقل نمی‌دانستند و عقل آنها را ضعیف و آنها را زیر سلطه خود و به انزوا راندند تا حدی که آنها کم عقل و گرفتار احساس کور مذهبی، ناسیونالیستی، مائوئیستی و کمونیستی شدند. البته تمام این موارد فقط به ایران محدود نمی‌شد و نمی‌شود وامپریالیست جهان خوار، بخصوص انگلیس و آمریکا باتمام مردم جهان از شرق تا غرب این کارها را کرده است و دیدیم با کمونیسم و مائوئیسم چه کاری که نکرد. امپریالیسم عقلگرایکور به شاه عقلگرای ضعیف گفت ما تحمل عقلهای ضعیف را نداریم. ما عقل ناقص شما را از بین می‌بریم و شما را گرفتار احساسکور عقب افتاده ناسیونالیستی کور و مذهبی کور می‌کنیم که سایه خدا بر روی زمین باشید و جشن‌های دو هزار و پانصد ساله بگیرید.

زدن رژیم شاه و آوردن مذهبی‌ها در قدرت:

کشورهای غربی می‌دیدند که دیگر نمی‌شود با رژیم شاه مردم ایران را بیشتر چاپید و تجربه چند قرنی آنها به آنها گفت که برای سرنگونی رژیم شاه باید به این وضع بحرانزای بی عقلی و بی احساسی جامعه در زمان رژیم شاه ادامه داده شود، پس بنابراین اربابان خارجی از یک طرف با عوامل نفوزی خود در ایران سرمایه داران و دست اندر کاران رژیمی‌ها را مجبور کردند که بیشتر در حق مردم بی احساس تر و بی ملاحظه تر شوند که تا عقلگرایی کور آنها انحصار گرا و مطلق گرا تر و بیشتر رنگ و بوی عقلگرایی کور اربابان خارجی را پیدا کند که تا بیشتر مطیع اربابان خارجی و بیشتر مردم را بچاپند و مردم هر چه بیشتر محروم و گرفتار احساسکور شوند و مخالف و ضدیت آنها با عقلگرایی کور رژیم محمد رضا شاه و همچنین ضدیت بیشتری با عقلگرایی کور ما کشورهای غربی و شرقی پیدا بکنند، یعنی جنگ فقیر و غنی. به این ترتیب محدودیت و محرومیت جامعه زیاد و جامعه ایران، بخصوص نوجوانان و جوانان بالنده و آگاه نمی‌شوند و کنترل کشور را خودشان در دست نمی‌گیرند و رژیم شاه پایگاه مردمی پیدا نمی‌کند.

در نهایت بحران بالا و ثروتمندان عقلگرایان کور رژیم شاه بی احساس هر چه از مال مردم دزدیده‌اند را با خود برداشته به خارج می‌برند و عقلگرایی کور‌ ناقص رژیم شاه وابسته به پایان می‌رسد، یعنی به زبان ساده تر آن چیزی که اربابان خارجی مفت خور توقع آن را داشتند این بود که در اواخر رژیم شاه مردم بی عقل تر و گرفتار احساس کور تر و ضعیف تر و درمانده تر می‌شوند. بوی تنفر از رژیم شاه و عقلگرایی کور رژیم شاه همه جا را می‌گیرد و جامعه خیلی عقب گرد می‌کند و سطحی تر شده و گرفتار احساسکور تر، بخصوص احساسکور مذهبی قرون وسطایی می‌شود و اکثریت جامعه ضدیت شدیدی با عقلگرایی کور ما و عقلگرایی کور ناقص رژیم شاه پیدا می‌کند. مردم با این وضعی که دارند برای فرار از رژیم شاه هر رژیم جدیدی را بدون چون و چرا می‌پذیرند، پس بنابراین با این شرایط همه چیز فراهم می‌شود که تا بعد از رژیم شاه رژیمی سرکار بیاید که خیلی ضعیف تر و بی عقل تر از رژیم شاه و به خاطر کم عقلی بیشتر گرفتار احساسکور ‌ قرون وسطایی می‌باشد و مردم هم نه عقل سلیم و نه احساس سالم و قدرت تشخیص درست ندارند و با خوب و بد این رژیم جدید کاری ندارند، همینکه رژیم شاه برود راضی می‌شوند. کشورهای شرق و غرب با شناخت چند قرنی خود که از مذهبی‌ها داشتند فهمیدند که مذهبی‌ها با کمبود‌های هزار و چهارصدساله بی عقل ترین، ضعیف ترین و انحصارگراترین و بیش از حد گرفتار احساسکور مذهبی می‌باشند و با این شرایط بدی که مردم ایران دارند این مذهبی‌ها بهترین گزینه برای جایگزینی رژیم شاه هستند. این بحران به انقلاب کور ختم و رژیم عقلگرای کور شاه سرنگون شد.

مقایسه رژیم شاه با رژیم مذهبی آخوندی:

ما اربابان عقلگرای خارجی که با کودتا رژیم عقلگرای ضعیف وابسته شاه را روی کار آوردیم و در اوایل با رژیم شاه خوب بودیم و در اواخر با رژیم شاه تا حدودی دشمنی پیدا کردیم، چون ما با رژیم شاه بیشتر نمی‌توانستیم مردم ایران را بچاپیم و در اواخر شاه عقل ضعیفش را از دست داد و با عقلگرایی کور ما در افتاد و احساسی برخورد می‌کرد و به ما خارجی‌ها چشم آبی می‌گفت. اما با روی کار آمدن حکومت مذهبی در ایران از همان اول ما خارجی‌ها با آنها مشکل پیدا می‌کنیم و فاصله عقلگرایی کور ما و احساسگرایی کور مذهبی آخوندی خیلی زیاد، چون اگر شاه در اوایل کمی عقل داشت و این اواخر آن را از دست داد، مذهبی‌ها از همان ابتدا بیش از حد بی عقل و گرفتار احساسگرایی کور مذهبی هستند و بیش از حد احساسی برخورد می‌کنند و ما اربابان عقلگرای کور قوی و بی احساس هستیم و بیش از حد عقلگرایانه برخورد می‌کنیم، در نتیجه همدیگر را خیلی کم می‌فهمیم و در اصطکاک ما با هم ضعفهای عقلی آنها بیشتر روشن می‌شود و قدرت و توانایی‌های ما از همه نظر بیشتر خودنمایی می‌کنند.

ما خارجی‌ها عقلگرا و قوی تر و بی احساس هستیم و هر طور بخواهیم خودمان را به این مذهبی‌ها تحمیل می‌کنیم و بده و بستان بیشتر به نفع ما و کم کم آنها از ما متنفر می‌شوند و احساسگرایی کور مذهبی‌ها و عقلگرایی کور ما در تضاد و دشمنی با هم بیشتر رشد می‌کند. از طرفی دیگر این مذهبی‌های بی عقل بدون ما غربی‌ها و شرقی‌های ثروتمند عقلگرای کور نمی‌توانند کشور ایران را اداره و مردم ایران را کنترل کنند، چون اگر رژیم شاه تا حدودی عقل سلیم و کمی احساس سالم داشت ‌و کمی به قانون پایبند بود و در اوایل رژیمش کارهایی هم برای مردم کرد و اواخر رژیمش آنها را به خاطر عقلگرایی ناقص وابسته به ما غربی‌ها و انحصارگرایی و چاپیدن مردم به باد داد. این مذهبی‌ها، بخصوص آخوندها هزار و چهارصد سال عقل و احساس آنها رشد نکرده و بیش از حد درجا زده‌اند و ما خارجی‌ها از ضعفهای آنها آگاه و نهایت سوء استفاده را می‌کنیم و آنها را بیشتر به خود وابسته و ما با آنها بیشتر از زمان شاه مردم ایران را می‌چاپیم و می‌بریم.

موج گسترده روند شوم بعد از انقلاب

نتیجه شکست سیستم عقلگرایی ناقص وابسته شاه روی کار آوردن یک حکومت احساسکور مذهبی مطلقگرای خداگونه مذهبی که غرب و شرق به ما مردم ایران تحمیل کردند و از توی آن انقلاب ۵۷ بیرون آمد با بدبختی‌های چهل و دو ساله‌اش که هنوز داریم می‌کشیم. معلوم هم نیست که با این بی عقلی و بی عاطفگی و بی احساسی و با این کینه و دشمنی نُه لای مرگ اندود احساسکور مذهبی ناب محمدی ولایت فقیه که یک سرش در حکومت جباران آخوندی و سر دیگرش در ذهن تک تک افراد جامعه است بالاخره سر از کجا در خواهیم آورد. با وجودی که این اواخر مذهب در ایران ضعیف شده و بسیاری از مردم از احساسکور مذهبی بریده‌اند، ولی احساسکور هنوز ما را رها نکرده و به شکلهای مختلف به ما مردم ضربه می‌زند، چون جامعه درهم برهم و وضع مردم خراب و هنوز به آن معنی عقل سلیم و احساس سالم نداریم، زیرا این دو در ذهن ما مردم زمانی منطقی و اصولی و درست شکل می‌گیرند که ما آنها را در برخورد با واقعیات و موضوعات مختلف محیطهای اجتماعی و طبیعی، درست و بجا و به موقع بکار برده باشیم. ما الآن کم و بیش از مذهب و احساسکور مذهبی فاصله گرفته‌ایم، ولی چون در این چهل و دو سال ارثیه‌ای با درجات مختلف بیمارگونه از ایدئولوژی مذهبی بیمارگونه و درجا زده به ما رسیده و در این مدت در زندگی ما و در ذهن، روح و جسم ما انباشته شده‌اند.

این احساسکور بیمار جنون آمیز در ذهن ما مردم خودش را به شکلهای مختلف به رخ ما می‌کشد، مثلا خود کشی، تجاوز به بچه‌ها، کشتن همدیگر، خود زنی، سر بچه‌های خود را بریدن، اعتیاد، چشم فروشی، بچه فروشی، اسیدپاشی به صورت دختران و زنان، اختلافات فاحش بین زن و مرد، مشکلات فردی، جمعی و خانوادگی، دزدی و غارت. تمام این جنایت‌ها را که ما از رژیم منفور آخوندی به ارث برده‌ایم با دستان خودمان بر ضد خودمان انجام میدهیم و کار رژیم جنایتکار آخوندی و احساسکور مذهبی آنها را راحت کرده‌ایم. از طرف دیگر کرونا کار آخوند‌ها را راحت کرده است و مردم را می‌کشد، با عادت دادن ما به مرگ و کشت و کشتار. ما را مجبور کردند با رفتار و گفتار اشتباه و مخرب خودمان چوب به قامت عقل سلیم و احساس سالم خودمان بزنیم که مبادا عقل سلیم و احساس سالم در ذهن ما درست رشد کنند و این دو بتوانند نیاز‌های رشد روحی، ذهنی و جسمی ما را درست برآورده و بر طرف بکنند که متناسب با رشد محیطاجتماعی و رشد محیط طبیعی باشند، چون این محیطها در ما تاثیر و ما هم در این محیطها تاثیر داریم.

جسم، روح، ذهن، عقل و احساس ما در رابطه با این محیطها رشد می‌کنند. اگر ما تاثیر درست در این محیط هاداشته باشیم. این محیط‌ها هم تاثیرات درستی روی ما می‌گذارند. این همه بدبختی‌ها که ما داریم می‌کشیم به خاطر این است که از چند قرن پیش و زمان رژیم پهلوی و بخصوص رژیم آخوندی از عقل واحساس خودمان درست و بجا در محیط‌های اجتماعی و طبیعی استفاده نکرده‌ایم و نهایتا گرفتار احساسکور مذهبی شدیم. نه از عقل سلیم چیزی می‌فهمیم و نه از احساس سالم. حتی احساس ناسیونالیستی مردم در برابر احساسکور مذهبی رنگ باخته است و کسی سراغش را نمی‌گیرد و اگر در بعضی از افراد این اواخر از زیر سلطه احساسکور مذهبی خودش را بیرون کشیده باشد و احساس ناسیونالیستی آنها گل کرده باشد. به خاطر رکود و درجا زدن این افراد و بی عقلی مفرط، احساس ناسیونالیستی آنها هم کور و به احساسکور ناسیونالیستی افراطی دگم تبدیل شده است که چندان فرقی با احساسکور مذهبی ندارد و این احساسکور کمونیستی افراطی هم همینطور است. این احساسکورها منتظرند که تیری به تخته‌ای بخورد و به قدرت برسند و مثل احساسکور مذهبی و مثل آخوندهای هیچ چیز نفهم سوار بر خر مراد شوند و یک عده‌ای را در ایران به نان و نوا و به حکومت برسانند، مثل بعضی از افراد اپوزیسیون از جمله بعضی از ملیون و یا بسیاری از طرفداران نظام شاهنشاهی، یا بعضی از چپها و بعضی از ملی مذهبیون، بسیاری از افراد سازمان مجاهدین خلق همگی از این نوع آدم‌ها هستند با گرایشهای احساسکور ناسیونالیستی افراطی و یا گرایشهای احساسکور ملی مذهبی و یا احساسکور کمونیستی افراطی که مایل‌اند به قدرت برسند، البته همه افراد اپوزیسیونها‌ در یک سطح خودمحور نیستند.

بعضی از افراد اپوزیسیون داخلی و خارجی در درجات کمتری گرفتار احساسکور ناسیونالیستی و یا چپی هستند و از رکود و انفعال کمتری برخوردار هستند و تا حدودی عقل دارند و احتیاط و ملاحظاتی هم‌ دارند. امیدوارم وضعیت آنها بهتر شود و از این بن بست بیرون بیایند. اما بعضی از آنها به خاطر کم عقلی و رکود تحت تاثیر عوامل نفوزی قرار می‌گیرند و نقش ستون پنجم را برای دشمنان داخلی و خارجی مردم ایران بازی می‌کنند که اگر جاسوس نیستند حداقل بازی خورده هستند.

در شرایط فعلی رژیم آخوندی ایران احساسگرای کور مذهبی افراطی است و باوضعیتی که در ایران و منطقه بوجود آورده مردم و اپوزیسیون را هم افراطی بار آورده است. فعلا بوی افراطگرایی مذهبی و غیر مذهبی همه جا پیچیده است.
مردم ایران و منطقه که در مرکز این بحران هستند دارای احساسکور بیشتر و از همه افراطی تر و خراب تر و وضعیت آنها از همه نظر بدتر است.

روند حرکت رشد و تکامل رو به جلو است:

چه خوب و چه بد، چه آگاهانه و چه نا آگاهانه فرد هر آنچه را از نظر تکامل رشد یابنده جسمی، روحی، ذهنی، عقلی و احساسی در درون خودش ذخیره کرده را به دو صورت به نسلهای بعدی منتقل می‌کند. اول به صورت ژنتیکی به نسل بعدی خود انتقال می‌دهد، یعنی از طریق زاد و ولد. دوم از طریق تماس مستقیم هرآنچه را بشر از طریق روحی و عاطفی و شناخت و تجربه عقلی و احساسی به دست آورده به بچه‌ها و جوانان خود و دیگران یاد و به آنها انتقال می‌دهد که تا آنها هم با این شناختها و تجربه‌ها از رشد محیطهای اجتماعی و طبیعی آگاه و از آنها در رشد و تکامل خودشان به موقع و بجا استفاده و هر آنچه به ارث برده‌اند را متناسب با رشد و فعالیت خودشان در رابطه با هم و در رابطه با رشد محیطهای طبیعی و اجتماعی بکار بندند و شناخت و تجربه درست تر، قابل قبول تر، کامل تر و بیشتری پیدا بکنند و خودشان از آنها در زندگی رشد یابنده استفاده کنند و هم مثل مادران و پدرانشان برای بچه‌های بعدی خودشانحرفی برای گفتن داشته باشند و به نسلهای بعدی خود به موقع و به جا آنها را انتقال بدهند. اگر خیلی از چیزهای عقلی و احساسی را درست فهمیده و درست بکار برده باشند و تجارب و شناخت نسبتا درستی از آنها داشته باشند نمی‌گویند که ما نمی‌دانستیم که چرا انقلاب ۵۷ را راه انداختیم و خودمان و شما و ده پشت و صد پشت خودمان را گرفتار کردیم.

در مقاله‌ای دیگر تا آن حدی که از دست من بر می‌آید به یک راه حل برای برون رفت از این بحران اجتماعی ایران میپردازم. امیدوارم بتوانم کمک کوچکی به خودم و به هم نوع خودم بکنم. پاینده ایران عزیز! موفق باشید!