زندگی سیاسی و مرگ ؟؟ در بستر اجنبی
سعید جمالی
این یادداشت اشاره ای است به حواشی شایعه مرگ مسعود رجوی. خود موضوع مرگ نمی تواند و نباید اصل قرار گیرد. در چنین صحنه های آلوده ای نباید در جوال آن فرو افتاد و فی المثل دنبال کشف واقعیت خبر از خلال قرائن بود. با کمی صبر و گذشت زمان خبر درست بیرون خواهد آمد. هر گونه تمرکز بر مرگ یا زندگی فیزیکی و یا مخفیگاه نامبرده ما را از اصل موضوع دور می سازد و این دقیقا همان چیزی است که جریان نامبرده خواهان آن هستند و دقیقا در همین راستا بوده که چنین بساطی را سالها است که پهن کرده اند تا اذهان را از مسئله اصلی که پاسخگویی به اعمال جنایتکارانه شان بوده منحرف سازند.
اگر چه فوقا با تسامح به «حواشی» اشاره شد اما اصل ماجرا و همه حقایقی که باید مورد توجه قرار گیرد در آنها نهفته است، در اینکه چگونه و با چه نگاهی باید به اینگونه خبرها نگریست.
تأسف به حال ایران و ایرانی!
شاید کم شاهد این صحنه نبوده ایم که جنایتکارانی و شکنجه گرانی در پایان عمر و یا تغییر شرایط و یا فاصله گرفتن از موضوع جنایت، به این صرافت و صداقت می افتند که گذشته خود را نقد کرده و تجربه ای و سرمایه ای را نصیب آن سرزمین و نسل های جوانتر بکنند. اگر چه نقد گذشته جبران مافات نخواهد کرد اما در جای خود سرمایه ای است گرانبها برای آینده. چنین عملی می تواند در رشد و ارتقاء آگاهی مردم نقش مهمی ایفا نماید. اگر چه علیرغم خواست بانیان جرم و جنایت واقعیتها و حقایق در طول زمان بر ملا خواهد شد اما مهم شنیدن وقایع و حقایق از زبان خود فرد بعنوان تصمیم گیرنده یا عامل و مجری است که میتواند بسیار اثر گذار باشد. این امر نه تنها باعث رشد آگاهی و تجربه اندوزی توده مردم میشود، که روحی از صداقت در کالبد اجتماع میدمد و میتواند تاثیرات شگرفی داشته باشد.....
متأسفانه در سرزمین ما فقدان چنین نمونه ها و فرهنگی بسیار آزار دهنده است و چه بهایی سنگینی که این فقدان بر جامعه و تاریخ ما بار نمیکند....که بدون شک ریشه در تاریخ و فرهنگ و مصائب تاریخی این سرزمین دارد.
در دوران معاصر با توجه به عملکرد سیاه سی و اند ساله رژیم آخوندی کار بجایی رسیده که چنین افرادی طلبکار جنایاتشان نیز میشوند. پرویز ثابتی یکی از نمونه برجسته آن است و یا سایر عناصر ساواکی و وابستگان رژیم سابق. کار بجایی میرسد که فی المثل شکنجه در رژیم سابق یا نفی میشود و یا یک ضرورت امنیتی قلمداد میشود.... و یا آنقدر بی مایگی و جبن بیداد میکند که حتی حاضر به بیان اتفاقات و دفاع جانانه از آن هم بر نمی آیند تا لااقل از درون آن، شرح و جزئیات اتفاقات روشن شود. لیستی از این عناصر و حقارت تاریخی از شاه و شیخ و وابستگانشان میتوان ردیف کرد. در مورد گروههای سیاسی و باصطلاح اپوزیسیون با توجه به ادعاهایی که دارند وضعیت بسیار بدتر و مشمئز کننده تر است. در یک کلام همه بدنبال خوب جلوه دادن گذشته و سفید کاری فجایع می باشند. ظاهرا هنوز فاصله تاریخی-اجتماعی ما با اشاعه فرهنگ نقد خود و عملکرد خود بعنوان اساسی ترین عامل هر تغییر و تحولی زیاد است.
در مورد مسعود رجوی یا وابستگان به او که دیگر جایی برای پرسش باقی نمی ماند. در این مورد مشخص سوال این نیست که او مرده یا نمرده است، اگر چه دیر زمانی این فرد و جریان مربوطه بلحاظ سیاسی مرده اند.
دیر یا زود همگی خواهیم مرد، اما مهم این است که چه چیزی از خود باقی می گذاریم. اگر چه آرزو میکنم وی نمرده باشد و لب به سخن بگشاید.
همچنین مهم این است که در بستر اجنبی نمیریم و خبر مرگ مان را اجنبی سر ندهد و در مجلس ختم مان ترکی فیصل و جان بولتون و ده ها اراذل و اوباش بین المللی فاتحه نخوانند!
..... و این ها همه لکه ننگی است بر پیشانی ما و سرزمین ما!
خودی و غیر خودی
این جریان آنقدر آلوده است که سخن گفتن در موردش را بشدت سخت میکند.
نخست توجه کنید که خبر(هر چه که باشد درست یا نادرست) از طرف چه کسی اعلام میشود و بعد به شکل تکذیب خبر منتشره شده از طرف این جریان دقت کنید. این پدیده جدیدی در مورد این جریان نیست. برای آنها همیشه مردم ایران و اعضاء خودشان نامحرم بوده و در جریان هیچ اتفاقی و تصمیمی قرار نمی گرفته اند و تنها راه اطلاع یابی درز اخبار یا مواجه شدن با عملی انجام شده بوده و درطرف مقابل همه تصمیمات در حضور نیروهای ضد مردمی و اجنبی امثال صدام یا جناح های جنایتکار آمریکایی یا صهیونیستی گرفته شده.... در عالم سیاست واقعی به این میگویند آلودگی:
” رئیس پیشین سازمان اطلاعات عربستان، که در تجمع گروه «شورای ملی مقاومت» یکی از سخنرانان بود، در گفتههایش به زبان عربی، از مسعود رجوی با عنوان «مرحوم» یاد کردهاست. این سخنان در رسانههای داخل ایران نیز بازتاب پیدا کرد. در ساعات اولیه پس از گردهمایی پاریس، تلاش رادیو فردا برای تماس با «شورای ملی مقاومت» بینتیجه بود. اما در نهایت شاهین قبادی، سخنگوی سازمان مجاهدین خلق، که هسته اصلی «شورای ملی مقاومت» را تشکیل میدهد، بامداد یکشنبه ۲۰ تیر در ایمیلی به رادیو فردا، با اشاره به درج متن سخنان ترکی فیصل در روزنامه «الشرقالاوسط» و دو منبع عربی دیگر، گفت چنین تعبیری از سخنان او در هیچ یک از این منابع وجود ندارد.”
به قسمت زیر خط دار توجه کنید.... بجای اینکه مستقیما پاسخگوی سوالی باشند، با نادیده گرفتن ویدئوی مربوطه میگویند در فلان روزنامه و فلان منبع چنین تعبیری از سخنان او..... وجود ندارد. این فرم سخن گفتن دیپلماتیک نیست، این اوج عدم صداقت و وابستگی به دیگران و ترس از عاقبت کار و رابطه های کثیفی است که این جماعت در آن غوطه ور است و.....
اگر هنوز کسانی هستند که دلبسته این جریانند، خوب است که دیگر به ملاکها و ارزشهای اخلاقی خود فکر کرده و ببینند در چه منجلابی دست و پا میزنند.
طالبان افعانستان روابط دموکراتیک تری دارند
همه در جریان اخبار مربوط به مرگ ملا عمر و بر ملا شدن اخبار و تشدید تضادهای درونی این گروه و درگیریها مسلحانه و انشعابات آن قرار دارند. بصورت عملی افراد یا جناح ها این امکان را داشتند که اعتراض کنند و یا هر واکنش دیگری را نشان دهند. اما در اینجا حتی جسارت روبرو شدن با خبر هم وجود ندارد. همه چیز در دخمه خود ساخته رجوی میگذرد. این هم یکی از بی شمار نمونه هاست.... البته علت مبنایی آن قبل از هر عامل دیگری وابسته به «واقعی» بودن یا نبودن جریانات است. اینکه یک گروه تا چه حد درگیر یک عمل و یک مبارزه واقعی( با هر سمت گیری و ماهیتی) است و یا اینکه زیستی انگل وار دارد و حیاتش به اربابان و پول و فریبکاری وابسته است تعیین کننده همه وضعیت و موضعگیریهای بعدی است. اگر بویژه کسی شخصا تجربه چنین کار و مناسباتی را داشته باشد خوب درک خواهد کرد که در یک مبارزه واقعی امکان چنین لاپوشانیها و روابط بغایت منحط وجود ندارد حتی در نمونه طالبان افغانستان. عکس آنهم صادق است، وقتی جریانی وابسته شد دیگر نباید انتظار عملکردهای منطقی و صادقانه را از او داشت.
واقعیت یا توهم
حیات یک جریان سیاسی را در رابطه و پیوند با سرزمین و مردم اش می سنجند. ابهامی در این امر وجود ندارد.... لذاست که سالها پیش خود این جریان اعلام کرد در نظر سنجی که در ایران بعمل آورده حدود نود درصد مردم ایران هوادار مریم رجوی هستند؟؟!!
میخواهم روی این مسئله تاکید کنم که این جریان هیچ نقشی در سرنوشت سیاسی ایران نخواهند داشت. آنچه از فعالیت این جریان دیده میشود اولا منحصر به خارج کشور است و دوما بازیچه دست برخی جناحهای جنایتکار قدرتهای جهانی است که بعنوان پوش کارشان بعنوان ایرانی!؟ و فارسی زبان از آنها استفاده می کنند. نمونه بارز آن جریان های بغایت راست آمریکایی و لابی ایپک و... و امروزه عربستان است. کیست که نداند چنین قدرتهایی خواهان نابودی ایران و تکه پاره کردن سرزمین ما هستند. خود این جریان فی نفسه هیچ است. حداکثر کارآیی فی نفسه آنها جاسوسی تلفنی است(چون در نوشته های قبلی توضیح داده ام از آن در میگذرم). این جریان اگر چه مطمئن است دستش بجایی نخواهد رسید اما آنقدر آلوده و پلید شده که تن به هر کار و ذلتی میدهد. این دیگر منش، صفت و اخلاق این جریان شده است.
بنابراین زنده یا مرده رجوی تاثیری نخواهد داست، بود و نبود این جریان هم تاثیری نخواهد داشت. البته که گذشته ننگین آنها و اختلال جدی که در روند حرکت جامعه بوجود آوردند و زمینه سازی برای سرکوب توسط رژیم و سپس تلاش گسترده برای عدم اتحاد همه نیروها لطمات سنگینی به همه تلاشهای سیاسی گذشته زده است. اما حتی دیگر این نقش مخرب را نیز ندارند. این توهمی بیش نیست که گویا همه ناکسان عالم دور اینها جمع شده اند و یا این جریان هست که توان بسیج آنها را دارد، نه خیر، همه آن ناکسان اینها را در ویترین خود نهاده اند تا رنگی دیگر به اعمال و نیات تبهکارانه شان بدهند. مگر داستانها عراق و سوریه و انبوه نمونه های تاریخی به اندازه کافی گویا نیست؟
....آنچه اشاره میشود نه از سر اهمیت این جریان که من باب تجربه تاریخی و آشنایی با عواقب کار این جریان است که در ادامه روند نابودی خود به چه منجلابی کشیده شده است تا جایی که خبر مرگ یا شایعه آن هم از حلقوم اجنبی و دشمنان این مرز وبوم بیرون می آید.
دوستانی که هنوز از این موضوع عبور نکرده اند و در پیچ خم ظواهر و دکوراسیون یک جلسه گیر هستند، جز دامن زدن به توهمات و آدرس اشتباهی دادن نقش دیگری ایفا نمیکنند.
در صورت ضرورت میتوان بیشتر بحث و استدلال کرد.
شرایط متحول منطقه
شرایط خاورمیانه بحرانی است. امیدوارم که این آتش دامان میهن مان را نگیرد. چه رژیم آخوندی و چه قدرتهای جهانی در جهت حفظ موقعیت شان و یا منافع شان تا سر حد نابودی این سرزمین پیش خواهند رفت. آنها راهی جز آن نمی شناسند. نمونه سوریه به انداز کافی گویاست.
مشروعیت رژیم بشدت افت کرده و تضادهای اجتماعی در حال بلوغ هستند... لذا چگونگی برخورد با مجموعه شرایط بیرونی و درونی هوشیاری و احساس مسئولیت بسیاری طلب میکند. وظیفه و رسالت تک تک ما کنار گذاشتن هر علقه فردی و گروهی و درافتادن با چنین راه حلها و حفظ و حراست از این سرزمین و این مردم خلاصه میشود. هر تحول اجتماعی و سیاسی و سرنگونی رژیم بایستی که در حیطه قدرت مردم و نیروهای اصیل آن باقی بماند. تماس و ارتباط با دنیای خارج کادر بسیار مشخص و تعریف شده ای در چارچوب منافع ملی و مردمی دارد.
اف بر آنان که بخاطر منافع حقیرشان چه خیانتها که در حق این مردم و این سرزمین نمیکنند!
سعید جمالی
23 تیر 95/ 13 ژوئیه 16
.
منبع:پژواک ایران