«فتانت»، فتنهای سی و چند ساله (2)
مجید خوشدل
من همان امیر حسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان هستم!
گفتگو با ناصر زراعتی
در پشت هر جنایت، حکایت هولناک و تکان دهندهای آرمیده است.حکایتی با کارگزاران و کارگردانها و شخصیتهای مرموز و افسانهایاش. و در هیچ کجای جهان جانیان و دستیاران جنایت شرح واقعه را داوطلبانه بر دایرۀ حقیقت نریختهاند. تلاش و ارادۀ افکار عمومی حلقۀ محاصره را بر جانیان تنگ میکند. در این راه «رسانه»ها در خط مقدم جبهه قرار دارند.
امّا در جوامع استبدادی که جنایت همه گاه با معیارهای خودی و ناخودی ارزیابی میشود، رسانهها و فعالان رسانهای تا حد نخودیهای بذلهگوی تنزل پیدا میکنند. در این جوامع، کیش شخصیت و فرهنگ سنگ شدۀ خان خانی در نزد «الیت» جامعه اجازه نمیدهد تا بر چهرۀ جنایتکارانی که آزادانه میچرخند و خود را باز تولید میکنند، نور معرفت تابانده شود. چرخ پنجم جنایت در جوامع استبدادی، رسانههای ارتباطی هستند.
از خاطر نباید بُرد که ویروس استبداد آنچنان مهلک و غدار است که پوزسیون و اپوزسیون را از هم تمیز نمیدهد و همه را از دم تیغ خود میگذراند.
* * *
دومین گفتگویم را دربارۀ «فتنۀ فتانت» در پیش روی دارید. در گفتگوی اوّل رضا (عباس) منصوران با استناد بر اسناد ساواک، همکاری امیرحسین فتانت با ساواک شاه را در شکار و دستگیری مبارزان کشورمان توضیح داده است. در آن گفتگو رضا منصوران به درستی نمیدانست (و یا نمیخواست بپذیرد) سیبی که از وسط به دو نیم شده، متعلق به یک تن واحد بوده است.
در این گفتگو با ناصر زراعتی به گفتگو مینشینم. عمده هدف این گفتگو، تشخیص و شناسایی ور گمشدۀ شخصیتی است که این روزها فعالیت «فرهنگی» میکند، و یافتن این پرسش که آیا امیرحسین فتانت «مترجم» همان امیرحسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان است، که طبق اظهارات رضا (عباس) منصوران و بیشمارانی دیگر، عامل دستگیری و اعدام مبارزان سیاسی در سالهای دهۀ پنجاه کشورمان بوده است، یا خیر؟
یافتن این پرسش، دومین گام مثبت در راستای غبار روبی از چهرۀ خاک گرفتۀ شخصیت مرموز افسانهای ماست. گفتگوهای دیگری در این زمینه در دست انجام است.
شما را به مطالعۀ این گفتگوی تلفنی که به متن نوشتاری تبدیل شده است، دعوت میکنم:
* آقای ناصر زراعتی، با تشکر از شرکتتان در این گفتگو.
ناصر زراعتی: خواهش میکنم، متشکرم!
* گفتگوی ما ـ یعنی پرسشهای من ـ راجع ور گمشدۀ امیرحسین فتانت، «مترجمی» که در کشور کلمبیا زندگی میکند، است و اینکه آیا ایشان همان «دوست» کرامت دانشیان است یا خیر، و بعد باقی قضایا.
شروع گفتگو را به سالهای آغازین انقلاب بهمن میبرم، یعنی سالهای 59 ـ 58 که شما و دوستانتان در ایران نشریهای را منتشر میکردید به نام «فرهنگ نوین» که در آن ویژهنامهای انتشار دادید راجع به کرامت دانشیان. در بدو امر از شما سؤال میکنم: چرا به فکر ویژهنامهای برای زنده یاد کرامت دانشیان افتادید؟
- زمان زیادی از آن سالها میگذرد؛ امیدوارم به یاد بیاورم. اگر خاطرتان باشد، روزهای اول انقلاب، در مدرسۀ عالی سینما و تلویزیون، مراسم بزرگداشتی برای خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان برگزار شد و در آنجا، سرود «بهاران خجسته باد» اولین بار پخش شد...
* که البته خیلیها فکر میکردند، و فکر میکنند که شعر این سرود را کرامت سروده است.
- بله، آن زمان همه فکر میکردند چون کرامت این شعر را در زندان میخوانده، سرودۀ خود اوست، ولی بعد با اشارۀ سیاوش کسرایی، مشخص شد که شعری است از دکتر عبدالله بهزادی که در اواخر دهۀ سی [شمسی] در مجلۀ سپید و سیاه چاپ شده بوده...
* برگردیم به پرسش.
- اگر خاطرتان باشد، بعد از انقلاب، بیشتر اسم خسرو گلسرخی مطرح بود تا کرامت دانشیان...
* یعنی چون در سالهای آغازین انقلاب بیشتر حرف و حدیثها راجع به زنده یاد گلسرخی بود، شما به فکر انتشار ویژهنامهای برای کرامت دانشیان افتادید؟
- بله، همینطور است. دلیل آن موضوع هم برمیگشت به نمایش فیلمی که از صحنۀ دادگاه گلسرخی و دانشیان از تلویزیون پخش شده بود و حضور جذابتر گلسرخی و حضور کمتر جذاب دانشیان در دادگاه. البته گلسرخی مشهورتر هم بود؛ شاعر بود و روزنامهنویس. این بود که ما، من و دوستانم، تصمیم گرفتیم برای کمرنگ نشدن شخصیت کرامت دانشیان، در مجموعۀ گاهنامۀ فرهنگ نوین، یادنامهای برای او منتشر کنیم.
* در ویژه نامهای که منتشر کرده بودید، در مجموعه مقالاتی از دوستانی نظیر عباس سماکار، رضا علامهزاده، حسن فخاری و زنده یاد شکرالله پاکنزاد (متأسفانه اسامی دیگر را به خاطر ندارم) آیا به نحوه دستگیری دانشیان اشارهای شده بود؟ و آیا اصولاً نامی از امیرحسین فتانت در هیچکدام از نوشتهها برده شده بود؟
- من باید به این دو جلد ویژهنامه نگاه کنم. ولی فکر میکنم از امیر فتانت نام برده شده بود. اگر بخواهید، میتوانیم فهرست این یادنامه را در پانویس این گفتوگو بیاوریم.[1]
* پیشنهاد خوبیست! امّا از روی حافظه میگویم که گویا در مقالۀ عباس سماکار در ویژهنامه نامی از امیرحسین فتانت برده شده بود.
- این موضوع را میتوانم در فاصلهای که گفتوگو پیاده میشود، نگاه کنم. [یادداشت بعد از گفتوگو: همچنانکه در فهرست مطالب جلد دوم ویژهنامه در پانویس آمده، غیر از اشارههای چند تن از دوستان کرامت، از جمله آقای عباس سماکار، مطلبی در دو صفحۀ کامل باعنوان «در بارۀ امیر فتانت» نیز در ویژهنامه هست. ن.ز:] یادم هست در آن زمان ما حتی تلاش کردیم آقای امیرحسین فتانت را پیدا کنیم تا او هم روایت خودش را از ماجرا بگوید یا بنویسد، اما به ایشان دسترسی پیدا نکردیم.
* با این اظهارنظرتان به پرسشی که میخواستم مطرح کنم، پاسخ دادید. بنابراین در آن زمان هم پدیدهای به نام امیرحسین فتانت در ویژهنامه محلی از اعراب داشت. پوشۀ دیگری را باز میکنم: آیا این موضوع صحت دارد که شما چند سال قبل خیال داشتید کتابی راجعبه دانشیان منتشر کنید، که بخشهایی از کتاب، مقالات «ویژهنامه» باشد؟
- بله، اواخر سال 1380 [شمسی] تصمیم گرفتم این دو جلد ویژهنامه را همراه با نوشتهها و مقالههای دیگر، اینجا تجدید چاپ کنم. مثلاً از طیفور بطحایی که آن زمان (سال 1359) او را نتوانستیم پیدا کنیم، خواستم مطلبی در بارۀ کرامت بنویسید. از عباس سماکار هم اجازه گرفتم که بخش مربوط به کرامت را از کتاب خاطراتش [من یک شورشی هستم] در این کتاب نقل کنم. محمدعلی عمویی هم در کتاب خاطراتش، در بارۀ کرامت دانشیان مطالبی نوشته است که آن را هم به کتاب اضافه کردم. البته مطالب دیگری هم هست که در چاپ جدید خواهد آمد.
* چند سال قبل که تصمیم گرفته بودید، کتابی راجع به دانشیان منتشر کنید، قاعدتاً نمیتوانستید از کنار پدیدهای به نام امیرحسین فتانت بگذرید. آیا در آن دوره تلاش کردید تا امیرحسین فتانت را پیدا کنید؟
- بله. افراد این پروندۀ برنامهریزیشدۀ ساواک که اتفاق مهمی بوده است در تاریخ مبارزاتی ایران و چپ ایران، امروزه در سراسر جهان پراکندهاند. من حتی شنیدهام یکی دو تا از قاضیهای آن دادگاه نظامی و یکی از بازجوهای پرونده در گوشه و کنار اروپا و آمریکا هستند. این را هم بگویم که من از چند سال پیش تصمیم داشتهام (و هنوز هم دارم) که فیلم مستندی بسازم در بارۀ این واقعه که 34 سال از آن میگذرد. بیشتر دوستانی هم که باهاشان تماس گرفتهام، از این پیشنهاد استقبال کردهاند...
* به هر حال آقای زراعتی «حلقۀ مفقوده» در این ماجرا شخص امیرحسین فتانت است. سؤال من این بود که آیا شما تلاشی برای یافتن او انجام دادید؟
- دقیقاً این کار را کردم. شنیده بودم که آقای امیرحسین فتانت کتابی درایران منتشرکرده...
* یعنی همان کتاب «داستان تمام داستانها»؟
- بله، بعد، کتاب را البته پیدا کردم. آن زمان، امیدوارم بودم از طریق ناشر کتاب در ایران، بتوانم ایشان را پیدا کنم و بگویم که بعد از اینهمه سال، شما بیا روایت خودت را بگو. تا اینکه دوستم پدرام اکبری (یکی از دوستان نزدیک کرامت که در انتشار آن دو جلد ویژهنامه خیلی نقش داشت) تلفنی گفت که آقایی به اسم انوش صالحی در ایران کتابی نوشته دربارۀ کرامت دانشیان.[2] مهمترین منبع نویسنده البته همان یادنامهای بود که ما منتشر کرده بودیم...
* این کتاب را چهطور دیدید؟
- بهنظر من، کتاب خوبی نیست؛ حتی میتوانم بگویم کار بدی است...
* چرا؟
- بهخاطر اینکه نویسنده بهجای اینکه روایتی تاریخی را بازگو کند، جابهجا بنا میکند به مثلاً قضاوت سیاسی کردن و نظر دادن. البته شاید علتش این بوده که کتاب میبایستی در ایران، مجوز چاپ میگرفته. با این حال، فکر میکنم انتشار همین کتاب ناقص و ایراددار هم میتواند گام مثبتی باشد.
* بپردازیم به جستجوی شما برای یافتن امیرحسین فتانت.
- در فاصلهای که دنبال یافتن آن کتاب [داستان تمام داستانها] بودم و به خیلیها سپرده بودم که آقای امیرحسین فتانت را پیدا کنند، دوستی (که اجازه بدهید نام او را ذکر نکنم) گفت که چند سال پیش، در جایی (شاید یکی از شهرهای اروپا)، با امیرحسین فتانت گفتوگویی کرده و او در آن گفتوگو، ماجراها را تعریف کرده است. من به دوستم گفتم بهترین جای انتشار این گفتوگو همین مجموعهای است که ما میخواهیم منتشر کنیم. دوستم گفت، من از نظر اخلاقی متعهدم به امیرحسین فتانت که اگر زمانی قرار شد آن را منتشر کنم، از او اجازه بگیرم. البته من و بیشتر دوستان نظر دیگری داشتیم، ولی من بهاحترام این دوست و تعهد اخلاقیاش، گفتم که باشد، ما میگردیم امیرحسین فتانت را پیدا میکنیم. جستوجوی ما چند سال طول کشید و به نتیجه نرسید تا اینکه من خبر انتشار رمان مارکز را در سایتهای اینترنتی دیدم. البته زمان آن دقیقاً خاطرم نیست...
* فکر میکنم، حدود دو سال قبل بود.
- بله، حدود دو سال قبل بود. بعد هم دیدم که ایشان [امیرحسین فتانت] در جایی مصاحبهای کرده و ناشرِ ترجمۀ ایشان از رمان مارکز هم یکی از انتشاراتیهای ایرانی در لُسآنجلس آمریکاست.من به آقای خلیلی، مسؤل «شرکت کتاب»، ایمیلی زدم و خواهش کردم اگر ممکن است ایمیل مرا به مترجم کتاب برسانند یا ایمیل ایشان را به من بدهند و تعدادی هم از کتاب را برایم بفرستند. حدس زده بودم که آقای امیرحسین فتانت مترجم کتاب آخر مارکز باید همان «دوست» قدیم کرامت دانشیان باشد.
* ما به این قسمت از گفتگو دوباره برمیگردیم و ادامه آن را خواهیم گرفت. امّا فعلاً اشارهای داشته باشیم به کتاب «داستان تمام داستانها» که شما ظاهراً میبایستی آن را مطاله کرده باشید.
- بله، آن را خواندهام.
* در این کتاب رمان، نویسنده، یعنی امیرحسین فتانت خودش را به «یهودا»یی تشبیه کرده که عیسی مسیح را لو داده است. به نظر شما آیا از فحوای این کتاب میتوانیم حدس بزنیم، به نوعی اعتراف کردن آقای فتانت را، در نقشی که ایشان در دستگیری مبارزان سیاسی و اعدام گلسرخی و دانشیان داشته؟
- در یک کلام، گفتنش مشکل است. این کتاب...
* اگر امکان دارد، استنباط خودتان را بگویید.
- حدوداً میتوانم بگویم: بله! برای اینکه میتوانم تکههایی از کتاب را برایتان نقل کنم که حتی به نام «کرامت»اشاره شده، البته نه بهعنوان نام یک شخص، بلکه بهاشاره؛ بهشکل تمثیلی. کتابیست مفصل در 242 صفحه که در زمستان 1369، در ایران چاپ شده و هر فصل آن عنوانی دارد. چنین استنباطی میشود کرد، ولی توجه داشته باشید که ما اینجا، با «داستان» طرفیم؛ این کتاب خاطرات نیست... [3]
* بگذارید موردی را با شما در میان بگذارم. اولاً، ما گوی بلورین نداریم تا از درون آدمها با خبر شویم. فرض میگیریم که دلیل انتشار کتاب داستان تمام داستانها فشارهای روحی ـ روانی بوده که سالها بر امیرحسین فتانت مستولی بوده است. از این زاویه نگارش کتاب را میتوان به فال نیک گرفت. امّا پرسشی که در این رابطه برای من مطرح میشود، این است که برای روشنگری کردن، چرا نگاشتن یک رمان، آن هم با زبانی استعاری؟ چرا وقایعنگاری و تاریخنگاری مستدل نه؟ شما در این رابطه چه فکر میکنید؟
- من فکر میکنم این سؤال را میبایستی آقای امیرحسین فتانت پاسخ دهد. ضمن اینکه معتقدم در چنین مواردی، باید خاطرهنگاری و تاریخنگاری انجام بشود، ولی هر نویسندهای میتواند بر پایۀ اتفاقهای واقعی، رمان و داستان هم بنویسد. این برداشتی که شما از کتاب میکنید، میتواند درست باشد، ممکن هم هست درست نباشد. من فکر میکنم این کتاب باید نقد و تحلیل شود. همانطور که میدانید نقد انواع مختلفی دارد؛ میتواند نقدِ ادبی باشد یا تحلیلِ روانشناسانه. آن وقت است که سؤالی که شما مطرح میکنید ـ که سؤال خوبی هم هست ـ پاسخ درستی خواهد گرفت.
* ظاهراً حدود دو سال قبل و پس از ترجمۀ کتاب مارکز بود که تماس شما با امیرحسین فتانت برقرار شد. آیا در اولین تماستان از ایشان سؤال کردید، که آیا او همان امیرحسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان است؟
- بله. اولین سؤالم از ایشان این بود که آیا شما همان امیرحسین فتانت دوست قدیم کرامت دانشیان هستید یا خیر؟ ایشان پاسخ ایمیل مرا خیلی سریع و مؤدبانه دادند که بله، من همان امیرحسین فتانت هستم! بعد برای ایشان نوشتم که من شنیدهایم شما گفتوگویی کردهاید. اگر اجازه بدهید، ما این گفتوگو را در کتابی که در دست انتشار داریم، منتشر کنیم. علاوه بر آن، پیشنهاد دادم اگر مقاله یا مطلبی راجعبه آن سالها بنویسند، ما عیناً آن را در این کتاب چاپ میکنیم. آقای فتانت نوشت که من چنین گفتوگویی یادم نمیآید. من این ایمیل را برای دوستم فرستادم...
* یعنی بعد از اینکه اظهار نظر امیرحسین فتانت را راجع به آن گفتگوی مفروض دریافت کردید، عیناً آن را به آن «دوست» منتقل کردید.
- بله!
* اظهار نظر این دوست چه بود؟
ـ متأسفانه دوست من ایمیلی در جوابم فرستاد با این مضمون: شما که این آقا را پیدا کردهاید، با من چه کار دارید؟ به من کاری نداشته باشید و پای مرا نکشید وسط. از این قضیه حدود دو سال گذشته و با آنکه چند بار به این دوست عزیز ایمیل زدهام و تلفن کردهام، امّا هنوز نتوانستهام بفهمم که قضیۀ این گفتوگو چه بوده. البته من مطمئنم که این دوست دروغ نمیگوید، چون با شناختی که از او دارم و میدانم انسانی است شریف، لزومی ندارد دروغ بگوید. امّا این قضیه باید روشن شود که آیا گفتوگویی انجام شده یا نه؟ و اگر شده، چهطور و چرا آقای امیرحسین فتانت یادش نیست...
* این مصاحبه اگر انجام شده باشد، میبایستی منتشر شود. هر کسی این گفتگو را انجام داده باشد ـ بنده یا شما ـ نمیتواند ادعای مالکیت روی آن کند.
- نظر من از همان ابتدا این بود که این مسأله متعلق به یک فرد نیست، امّا من نمیتوانم خودم را جای این دوست بگذارم. بههرحال او این کار را انجام داده بود و معیارهایی اخلاقی هم برای خودش دارد. من هم به او و نظراتش احترام میگذاشتم. ولی بهطور کلی، با نظر شما موافقم: من اگر بودم، چنین گفتوگویی را همان موقع منتشر میکردم.
* این بخش را جمعبندی میکنم: قرار است کتابی راجع به کرامت دانشیان منتشر کنید. برای یافتن امیرحسین فتانت تلاش میکنید. در این اثنا متوجه میشوید که فردی در خارج کشور گفتگویی با امیرحسین فتانت انجام داده است. وقتی با این دوست تماس میگیرید، ایشان از تلاش شما برای پیدا کردن امیرحسین فتانت پشتیبانی میکند. تا اینکه شما امیرحسین فتانت را پیدا میکنید. پس از آن، این خبر را به دوستی که مصاحبه را انجام داده، منتقل میکنید.
آقای زراعتی! ظاهراً گرۀ کور مصاحبۀ مفروض در این برهۀ زمانی باید گشوده شود. امّا آنطور که گفتید، این فرد به جای استقبال از پیدا شدن امیرحسین فتانت، با مسئله غیرعادی برخورد میکند. چرا؟
- همانطور که گفتم، این مسأله هنوز هم برای من لاینحل مانده. و من هم نمیخواهم آن را تفسیر کنم. اگر بخواهیم تفسیر کنیم، میشود داستان «فیل در تاریکی» مثنوی مولانا. من اعتقاد داشته و دارم که این مصاحبه باید چاپ میشد، ولی ایشان قبول نداشت. تازه، بعد از آن هم من تلاش خودم را کردم. گفتم که، چندین بار با دوستم تماس گرفتم و حتی خواهش کردم. نوشتم برایش اگر من کار خطایی کردهام، به من بگو. امّا وقتی این دوست به من پاسخ نداد، من دیگر کاری از دستم ساخته نبود و نیست.
* من به عنوان یک روزنامهنگار در این رابطۀ مشخص به دنبال راه حل هستم، و نه قضاوت کردن. خصوصاً ما در این مورد با فردی روبرو هستیم، که قرار است نامی از ایشان برده نشود و به عنوان سوم شخص باقی بماند. این مسئله اگر امروز روشن نشود، همچنان که ده سال شامل مرور زمان شده، بیست سال دیگر به فراموشی کامل سپرده میشود. از این زاویه از شما سؤال میکنم: چه راه حلی به نظرتان میرسد تا تکلیف این مصاحبه روشن شود؟
- «راهِ حل» توضیح دادن است؛ توضیح روشن دوستی که مصاحبه را انجام داده، میتواند درستترین راه حل باشد. در غیر اینصورت، من هرچه بگویم، همان تفسیر کردن است. اگر شما بهعنوان روزنامهنگار این مسأله را پیگیری کنید، گمان میکنم قضیه حل شود.
* بسیار خوب، برمیگردم به مکاتبات شما با امیرحسین فتانت. در مکاتباتی که شما با ایشان داشتید، آیا هیچگاه به موارد مشخصی از وقایع دهۀ پنجاه اشارهای کردید؟ مثلاً، چگونگی دستگیری دانشیان؟
- من به ایشان ایمیلی زدم با این مضمون که گفته شده شما در این قضیه نقش داشتهاید. من حتی نسخهای از متن کامل حروفچینیشدۀ کتابی را که قرار است چاپ کنیم، برای ایشان فرستادم و خواستم در این باره، هرچه میخواهند بنویسند. ایشان در پاسخ نوشت: من کتابی نوشتهام که اگر شما آن را بخوانی، متوجه میشوی. من برای آقای فتانت نوشتم: شما میتوانید شرح ماجرا را از یک صفحه تا صد صفحه بنویسید. من قول میدهم آن را عیناً در این مجموعه، با نام شما، چاپ کنم؛ منتها این حق را هم دارم که در مقدمۀ کتاب، نظر خودم را بنویسم. (اینهایی که میگویم نتیجۀ چندین و چند ایمیل بود که ما باهم رد و بدل کردیم)...
* آیا این مسئله درست است، که ایشان پذیرفت، در گفتگویی با شما شرکت کند؟
- نه! اصلاً صحبتی از «گفتوگو» نشد و هیچوقت هم ما تلفنی صحبتی نکردیم...
* یا اینکه پرسشهای کتبیای برای امیرحسین فتانت بفرستید تا او پاسخ دهد؟
- ایشان یک بار نوشت آن چیزهایی که میخواهید، کتباً بپرسید. من سؤالی فرستادم با این مضمون که شما آقای امیرحسین فتانت! کی، کجا و چگونه با کرامت دانشیان آشنا شدید؟ ایشان برای من نوشت که این سؤال تو مرا ناراحت کرد و مرا یاد بازجوییهای ساواک انداخت. که من نوشتم دور باشد از من بخواهم شکل بازجو بهخود بگیرم یا بخواهم شما را ناراحت کنم. شما ازمن خواستید بپرسم، من هم از شما سؤال کردم. بههرحال، ایشان گفت که شما کتاب مرا بخوان، بعد ما میتوانیم این کتاب را اساس گفتوگویمان قرار دهیم. من در پاسخ ایشان نوشتم چون کتاب شما رمان است و وقایعنگاری نیست، فرقی در قضیه نمیکند؛ یعنی من باز همین پرسش را با شما در میان میگذارم و...
* آیا ایشان غیرمستقیم نمیخواست به شما بگوید، که من با زبان استعاره حرفهایم را زدهام، اعترافام را کردهام؟
- شاید این بوده باشد.
* لطفاً ادامه دهید.
- بالاخره من کتاب را پیدا کردم و خواندم. دیدم داستانی است میشود گفت تمثیلی. قسمتهایی از آن را علامت گذاشتم تا راجع به آنها سؤال کنم. البته باید بازهم تأکید کنم که به داستان نمیشود استناد کرد. این ماجرا باید دقیق و روشن با جزئیات...
* ولی به هر صورت «یهودا» یک کُد است و مفهوم معینی دارد.
- بله، نوعی کُد است.
* بالاخره نامهنگاری شما با امیرحسین فتانت به کجا انجامید؟
- در این فاصله، من منتظر بودم ایشان مطلبی بنویسد و برایم بفرستد. امّا از آخرین ایمیلِ ایشان فهمیدم که منتظر بوده من کتاب را بخوانم و براساس آن پرسشهایی مطرح کنم. مشغله و گرفتاریهای زندگی امکان انجام این کار را به من ندادند. در ضمن، فراموش نکنید که بههم خوردن رابطۀ دوستی من با آن دوست عزیز و شریف مرا آزار میداد. تا اینکه چندی پیش، قضیۀ ترجمۀ کتاب مارکز باز مطرح شد و بعد موضوع جایزۀ «بهترین ترجمۀ خارجی» و گفتوگویی که شما با آقای منصوران کردید و سپس پیشنهادی که برای انجام این گفتوگو به من دادید و من از شما خواهش کردم اجازه دهید با آقای فتانت تماس بگیرم، ببینم بالاخره چه خواهد شد. این بود که ایمیلی برای ایشان فرستادم. ایشان هم بلافاصله جواب داد: قرار بود شما کتابم را بخوانید و این کتاب تنها سلاح من در این قضیه است. و اضافه کرد که محقق دیگری این کار را قبول کرده و ما داریم آن را انجام میدهیم. اینگونه بود که من خوشحال شدم از اینکه این کار بالاخره قرار است انجام شود، ولو در مجموعۀ ما نیاید و فکر کردم دیگر لزومی ندارد مکاتبات ایمیلیام را با آقای امیرحسین فتانت ادامه دهم.[4]
* از اظهارنظر آخر شما برداشت من این است، که در ای ـ میل آخر شما با امیرحسین فتانت اتمام حجت کردهاید؟
- تقریباً... بله!
* راجع به این جمعبندی نظرتان را میشنوم: حتا در جوامع «دموکراتیک» اگر خواست اجتماعی وجود نداشته باشد، و اگر شاخکهای حسی افکار عمومی و نهادهای مدنی حساسیتاش را به جنایت و ناهنجاریهای اجتماعی از دست بدهند، در این جوامع هم سنگ روی سنگ بند نمیشود. امّا در جامعۀ ایرانی (داخل و خارج) که به استبداد خو گرفته، بعید به نظر میرسد که خواستۀ عمومیای پشتیبان کشف حقایق تاریخی گذشتۀ کشورمان باشد. در این رابطه ظاهراً بعید به نظر میرسد که امیرحسین فتانت «مترجم» بیاید و بر زوایای تاریک و عملکردهای امیرحسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان نور معرفت بتاباند. استنباط شما را در این باره میشنوم.
- راستش، ببینید دوست عزیز! من همیشه سعی میکنم به قضایا خوشبین باشم. البته معمولاً واقعبینی چیز دیگری میگوید. من امیدوارم محققی که ایشان اشاره کرده با حرفها و توضیحات آقای امیرحسین فتانت، این گره را باز کند و حقایق، پس از اینهمه سال، روشن شود. این امید و آرزوی من است. ولی حرف شما هم درست است. و این در حالی است که هیچکدام از ما نمیخواهیم در مورد این مسأله قضاوت کنیم؛ چون اولاً قاضی نیستیم. ثانیاً قاضی هم میبایستی نیروی پشتیبان داشته باشد...
* قدرت اجرایی داشته باشد.
- بله... این مسأله موضوعی است که به مردم ایران مربوط میشود. امّا دیدهاید که این روزها، متأسفانه خیلیها صحبتهایی میکنند که: بیایید ببخشیم و فراموش کنیم! آن هم نه فقط مثلاً اعدام خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان و ماجراهای آن سالهای دور را، بلکه وقایع سالهای دهۀ شصت زندانهای ایران را و همینطور وقایع اخیر را... خیلیها صحبت از نوعی آشتی آبکی میکنند. در صورتی که اگر قرار باشد «آشتی»ای هم انجام شود، با اینجور تعارفات، از کجا معلوم چنین وقایعی دوباره تکرار نشود؟ بهنظر من، همۀ وقایع، همهچیز باید گفته و روشن و ثبت شود. آنوقت میشود در مورد «بخشیدن» فکر کرد، اما «فراموش» نباید کرد. متأسفانه از همان اولین روزهای انقلاب تخم لقی در دهن همه شکسته شد. اگر بهجای آن اعدامهای کینهجویانه و عجولانۀ سران نظامِ گذشته، میآمدند مثل دادگاههایی که برای «نازی»ها گذاشتند، آنها را محاکمه میکردند، اینطور نمیشد. این جوّی که در جامعۀ ما وجود دارد، جو منفی و بدی است. تنها چیزی که میتواند این جوّ را تغییر دهد، همان موردی است که اشاره کردید: تقویت نیروی افکار عمومی. فقط با فشار افکار عمومی است که ممکن است آنها که اطلاعی دارند، بیایند اطلاعاتشان را بازگو کنند. بهنظر من، در این مورد مشخص هم مسأله بههمین نحو ممکن است حل شود. مثلاً خبرِ کار و جایزۀ آقای امیرحسین فتانت الان روی آنتنهاست. نمیشود که فردی بهعنوان نامآور در عرصه و زمینۀ ادبیات، فرهنگ، مولوی و ترجمه و غیرهذالک سخن بگوید، امّا نخواهد بگوید که در گذشته چه بوده و چه کرده است. من البته همچنان خوشبینم که این کار انجام شود.
* به هر حال آقای زراعتی تا زمانی که خواستۀ عمومی به دنبال کشف حقایق و وقایع تاریخی گذشته نباشد، این درهای چوبی بر همین لولای زنگ زده میچرخد.
از وقتی که برای این گفتگو در اختیار من گذاشتید، از شما تشکر میکنم.
- ممنون از شما.
* * *
تاریخ انجام مصاحبه: 5 فوریه 2008
تاریخ انتشار مصاحبه: 15 فوریه 2008
پانویسها:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فرهنگ نوین (یادنامۀ دانشیان)، جلد اول، بهمن 1359. قطع وزیری. 50 صفحه.
فهرست مطالب:
ـ مقاومت، بهترین سرآغاز (مقدمه).
ـ شهادت، ناچیزترین هدیه برای خلق. (متن وصیتنامۀ کرامت دانشیان، همراه با یادداشتی از فرهنگ نوین).
ـ هیچگاه مارکسیسم خوشایند طبقۀ حاکم نبوده است. (متن دفاعیات دانشیان در بیدادگاه تجدید نظر).
ـ اینان هراسشان ز یگانگی ماست. (چرا دفاعیات دانشیان از سیمای جمهوری اسلامی پخش نشد؟)
ـ بهاران خجسته باد. (توضیح در مورد چگونگی ساخته شدن و ضبط و پخش اولبار این سرود همراه با کلیشۀ شعر دکتر عبدالله بهزادی در سپید و سیاه)
ـ شب خواهد مُرد (متن ترکی و ترجمۀ فارسی سرودی که کرامت دانشیان بر اساس آهنگی فولکلوریک، در ستایش اشرف دهقانی و فرار انقلابیاش از زندان سروده است.)
ـ نگاهی به زندگی کرامت: وارث مبارزات شکستخورده. (زندگینامۀ کرامت نوشته علی یوسفی.
ـ کرامت از زبان خانوادهاش: اول خلق، بعد خانواده... (گفتوگو با پدر، خواهرها، برادر و نامادری کرامت).
ـ کرامت از زبان نزدیکترین رفیق همرزمش: کرامت وقتی میافتاد، زود بلند میشد. (بدون نام نویسنده).
ـ کرامت، عاشق شوریدۀ تودهها. نوشتۀ مصطفی شعاعیان.
ـ دفاع از مردم در برابر دیکتاتور. نوشته: شکرالله پاکنژاد.
ـ شیرآهنکوه مرد... نوشته هدایت.
ـ ما خشم خلق را بیدار میکنیم. (خاطرهای از یکی از همپروندهایهای کرامت).
ـ نفرت از بورژوازی و عشق به پرولتاریا. نوشته: ناصر کاخساز.
*
فرهنگ نوین (یادنامۀ دانشیان)، جلد دوم، اسفند 1359. قطع وزیری. 134 صفحه.
ـ من باید از عقیدهام دفاع کنم. (دفاعیات دانشیان در بیدادگاه اول. پیاده شده از فیلم دادگاه.)
ـ فیلم ناتمام. نوشته: یکی از رفقای کرامت.
ـ طرحی برای فیلم انیمیشن از کرامت دانشیان.
ـ در جستوجوی وسیلهای برای تعلیم مقاومت. نوشته: پدرام اکبری.
ـ شناسنامۀ فیلم دولتآباد (ساختۀ کرامت دانشیان).
ـ متن سرود بهاران خجسته باد.
ـ به دنبال فریاد مردم. نوشته: داوود یوسفیان.
ـ در اندیشۀ تشکیل حزب واقعی طبقۀ کارگر. نوشته: یکی از رفقای کرامت.
ـ فرزند برومند جنبش طبقۀ کارگر. نوشته: حسن.
ـ به دور از خصلتهای روشنفکرانه. نوشته: داوود.
ـ بیزار از بینش «سازش طبقاتی». نوشته: رضا معتمدی.
ـ ما یک پای رژیم را چوبی کردیم. (کرامت از زبان یکی از همپروندهایهایش).
ـ در بارۀ امیر فتانت. (یکی از همپروندهایهای کرامت).
ـ پنجۀ برگها آویزان، چنگال دشمنان تیز... (شعری از مائوتسه تونگ.)
ـ رفیق دوریس ماریا (شعری از ریکاردو مورالس. ترجمه: وازریک درساهاکیان).
ـ ترانۀ دو گل سرخ (شعری از شمس لنگرودی).
ـ شعری از ناصر زراعتی.
ـ بعد از حریق (شعری از مفتون امینی).
2. راوی بهاران (مبارزات و زندگی کرامتالله دانشیان)، انوش صالحی. نشر قطره. چاپ اول، 1382. قطع رقعی. 264 صفحه.
3. داستان تمام داستانها. نوشته امیرحسین فطانت. نشر اشراقیه. چاپ اول، پاییز 1369. قطع وزیری. 242 صفحه.
4. ایمیل آخر آقای امیرحسین فتانت به من (ناصر زراعتی):
بوگوتا، کلمبیا
27ژانویه 2008
آقای ناصر زراعتی
با سلام
منتظر دریافت نامه ای از شما در همین روزها بودم.
متاسفانه تاخیر شما در خواندن "داستان تمام داستانها" که قرار بود زبان مشترک ما و سلاح من در این عرصه باشد همزمان شد با درخواست محقق دیگری که با نوشته من آشنا بود.علاقمندی شخصی من به روایت آن ماجراموجب شد تا تفاصیل احتمالا از طریق ایشان منتشر شود.
بنا براین هرگونه که صلاح میدانید در مورد چاپ کتابتان و مطالب آن بدون انتظاردریافت نوشته های من اقدام کنید. جنابعالی از طرف من مجاز و مختارید تا مطالب مطروحه در مکاتبات جاری بین ما را با حفظ اصول اخلاقیات در هر کجا و به هر نحو که ترجیح میدهید منتشر کنید. تمام
با خوشوقتی از آشنائی با شما
امیر فطانت
منبع: www.goftogoo.net
منبع:سایت گفتگو