PEZHVAKEIRAN.COM پنج تز در مورد انتخابات
 

پنج تز در مورد انتخابات
ذکریا صنعتی

 

1) کورت توخولسکى،  نويسنده و روزنامه نگار بلند پايه آلمانى، که در سال 1935 در سوئد  (در تبعيد)، جائى که از برابر فاشيسم به آن گريخته بود، خود را کشت، گويا در مورد انتخابات گفته بود، اگر قادر بود چيزى را تغيير دهد، مدت ها بود، که دست به حذف آن زده بودند. اين حکم (اگر  انتصاب آن به توخولسکى درست باشد) داراى يک بعد تاريخى ست و نيت آنرا نبايد به هيچ رو بعنوان نفى انتخابات در نفس خود فهميد، بلکه بايد دانست، که توخولسکى تجربه انتخابات در جمهورى وايمار و دوران بعد از جمهورى وايمار را پشت سر داشت و اين تجربه تاريخى بود، که از دهان او سخن مى گفت و انگشت اشاره را  بر روى آن ابتذال تکرارى وخسته کننده اى مى نهاد، که فراى زمان و مکان مشخص، انتخابات از قماش مهندسى شده آنرا، مانند سايه اى شوم و ناگريز قدم به قدم دنبال مى کند و دنبال خواهد نمود. ׳
 
 
تجربه تاريخى در رابطه با انتخابات در جمهورى اسلامى نشان مى دهد، که اين حکم توخولسکى در مورد اين جمهورى بدون چون و چرا صدق مى کند. گرچه از يک طرف وقتى که مسئله بر سر تکرار بى پايان و ادوارى اين گونه ابتذال  هاى خسته کننده انتخاباتى باشد، هيچ کدام از همپالگى هاى او به گرد پاى او هم نمى رسند، با اين همه اگر اين "نظام" در طول حيات سى و چند ساله خود لحظه اى به اين نتيجه مى رسيد، که برگزارى انتخابات مى تواند منجر به تغييرى گردد، به "مصلحت" او نباشد و يا شايد "بقاى" او را دچار چالش کند، مدت ها بود، که  دست به حذف يکپارچه انتخابات زده بود.
 
 
 
2) برگزارى انتخابات در جمهورى اسلامى به اين معنى ست، که سر و کار ما با يک سيستم سيادت سياسى ست، که از پيامد يا نتيجه انتخابات نمى ترسد، به برگزارى آن اما گويا نياز دارد. ׳
علت عدم ترس از پيامد انتخابات لايه هاى مختلفى دارد: 
 
 
   لايه اول روش بودن قواعد بازى بر همه برنده گان و بازنده گان انتخابات و اشراف آنها بر وجود خطى بنام خط قرمز ست. نا ديده گرفتن اين قواعد، نزديکى خطرناک به خط قرمز و يا عزم بر عبوراز آن مى تواند براى آمران آن بعنوان مثال روزگار آقايان کروبى و موسوى را به همراه داشته باشد. "مقام معظم رهبرى" پس از انتخابات اخير در ديدارى با نمايندگان مجلس خبرگان به تمجيد از "رفتار نجيبانه" بازنده گان انتخابات اخيرپرداخته و بار ديگر دست به نقد بازنده گانى زده اند، که به گفته ايشان گويا رفتار شان بعد از انتخابات " ٨٨نانجيبانه" بوده است."(1) نانجيب"  انتخاباتى بر اين اساس به کسى مى گويند، که با فراموش کردن قوائد بازى قصد بر هم زدن بازى را داشته باشد. 
 
 
 لايه دوم را سنت تبهکارانه ى بنام "حکم ولايتى" تشکيل مى دهد، که در صورت بروز وقايع پيش بينى نشده حاصل از انتخابات  دست به کار خواهد شد و کار را به روال عادى آن برخواهد گردانيد. بنياد گذار جمهورى اسلامى حداقل دو بار با توسل به چنين حکمى (کودتا بر عليه آقاى بنى صدر و ماجراى مرحوم منتظرى) در عمل نشان داد، که قدر قدرت سياسى در سيستم ولايت فقيه قادر به جلوگيرى از چنين وقايعى خواهد بود. کاريسماى او در اين غائله نقش اول را بازى مى نمود و ازاينرو نياز چندانى به سرنيزه سپاه پاسداران پيدانشد. جانشين او اما، "مقام معظم رهبرى" که "رهبر" خواندن، "مقام" ناميدن و "معظم" شمردن او در واقع امر نشان مى دهند، که کاريسمائى در کار نيست، زيرا اگر کاريسمائى در کار بود، کار به صفت و لقب و تشريح نمى کشيد، مى داند که در اين رابطه و رابطه هاى عديد ديگرى جاى خالى کاريسما را بايد سرنيزه سپاه پاسداران پر کند و بدون آن فاتحه "حکم ولايتى" را کم و بيش بايد خواند. 
 
 
لايه سوم سر انجام اينست، که نتيجه استراتژيک هر انتخابات در جمهورى اسلامى، وراى ارائه ليست هاى گوناگون و وراى بلواى دست آموز قبل از آن، از پيش تعيين شده است و در نهايت خود بايد در خدمت "بقاى نظام" از طريق کسب مشروعيت سياسى براى آن قرار گيرد. آقاى محمد خاتمى، رئيس جمهور پيشين به عنوان مثال، راز مگوى استراتژيک انتخابات در جمهورى اسلامى را فاش نموده است. او انتخابات اخير را "دستاورد و برد بزرگى" مى داند، "که بيش از همه به نفع نظام و رهبرى ست(2)."
 
 
 نياز جمهورى اسلامى به برگزارى انتخابات را بايد در بستر پديده اى بنام "کسب مشروعيت" جستجو نمود، که هيچ سيستم سياسى در برابر آن روئين تن نيست و هيچ سيستم سياسى دررابطه با بقاى غير تشنج آميز خود، حال چه بخواهد و يا چه نخواهد، نمى تواند روى آن صرفنظر کند. هابرماس دربخش سوم کتاب خود Legitimationsprobleme im Spätkapitalismus با مراجعه به مفهوم "مشروعيت" ماکس وبر رابطه حياتى بين سيادت سياسى و کسب مشروعيت را بطور وضوح تشريح نموده است. در توضيح ديگر، اما ساده تر قضيه اما هم مى تواند گفت، که  دست "لووياتان(Leviathan)" براى شميشر کشيدن بايد هر لحظه باز باشد، يعنى  مادام  نياز به قبول و پذيرش همگانى اين نکته دارد، که شمشير کشى تنها حق او، و تنها حق مشروع او تنهاست. 
 
 
   در اين ميان سرچشمه اسطوره اى مشروعيت را در رابطه با جمهورى اسلامى نمى توان و نبايد ناديده گرفت، زيرا اين جمهورى تنها جمهورى نيست، بلکه پسوندى را هم همراه خود يدک مى کشد، که بار آن بار مهيب اسطوره اى، يعنى اسطوره شعيه است. عليرغم استفاده ابزارى بى پايان از اين اسطوره در سيستم سيادت ولايت فقيه، على اخصوص از طريق قرينه سازى هاى ابلهانه، که بنيادى ترين وظيفه آنها ايجاد سرپلى بين اسطوره و واقعيت ست، تا واقعيت به اسطوره تبديل گردد و به خوابگردى ادامه دهد، و اسطوره در واقعيت، پيش از همه در ميدان زور آزمائى اجتماعى آن رام شود و اهلى باشد، بايد گفت که برد اجتماعى اين اسطوره با وجود همه قدرت پيدا و ناپيداى آن بى پايان نيست و آدم ها اگر قرار بر انتخاب باشد، در پايان کار راى خود را به پاى عناصر اسطوره سکولار خواهند ريخت، يعنى به پاى آزادى و مسکن، 
و به پاى کار و روزگارى خوش، امرى که جمهورى اسلامى خود بر آن واقف ست، زيرا در غير اين صورت "نرمش"هاى "قهرمانانه" معنى نمى دادند و نيازى به آنها نبود.
 
 

 3) غائله انتخاب مجدد محمود احمدى نژاد به سمت رياست جمهورى، که منجر به اعتراضات مردمى در مقياسع وسيع گرديد، جمهورى اسلامى را دچار بحران مشروعيت عميقى نمود، که قابل با مقايسه با بحران مشروعيتى ست، که  اين جمهورى بعد از "عزل" آقاى بنى صدردچار آن شده بود و فائق شدن بر آن تنها از عهده کاريسماى آقاى خمينى بر مى آمد. بنظر مى رسد که غلبه بر بحران مشروعيتى بنام "محمود احمدى نژاد، که قدم اول آن را "اجازه انتخابى" بنام آقاى روحانى تشکيل مى داد، در جريان انتخابات اخير مجلس و مجلس خبرگان به فرجام رسيده باشد. جمهورى اسلامى يک بار ديگر دست به ترميم خود زد و موفق شد بدون دادن امتياز، شمارش معکوس فروپاشى درونى خود را متوقف کند. در روند ترميم و غلبه بر بحران مشروعيت اخير يک توافق فراجناحى نقش اول را بازى مى کند، قابل مقايسه با توافق فراجناحى باند هاى رقيب يک سنديکاى تبهکاران، که با دادن امتياز به يکديگر بر سر تقسيم مناطق تحت نفوذ خود يک بار ديگر به توافق مى رسند، از آنجا که مى دانند، که براى بقاى سنديکا گزينه ديگرى به جز از توافق پيش روى آنها قرار ندارد. شايد بيهوده نيست، که هورک هايمر در اواسط دهه سوم قرن بيستم، مقارن با ظهور فاشيسم در ايتاليا و آلمان، در مقاله اى با عنوان "Die Rackets und der Geist" باند هاى تبهکارانه را شکل اوليه سيادت  سياسى بورژوائى مى دانست.(3)
 
 
 
  
4) نگاهى به ليست هاى انتخاباتى دو فراکسيون اصلى در انتخابات اخير نشان مى دهد، که کانديدهاى انتخاباتى هر دو فراکسيون از کسانى تشکيل مى شوند، که آنان را، با عاريت گرفتن مفهومى از گرامشى، مى توان "روشنفکران ارگانيک" نظام ناميد (نام آقاى سعيد حجاريان، از بزرگترين روشنفکران ارگانيک نظام، در اين دو ليست به چشم نمى خورد)، يعنى کسانى که نه تنها در پست هاى کليدى و حياتى قانونگذارى، اجرائى و امنيتى به رتق و فتق امور روزمره نظام مى پردازند، بلکه براى بقاى دراز مدت، ثبات و عدم ابتلاﺀ آن به بحران هاى رنگ و وارنگى، که مى توانند بقاى نظام را دچار چالش کنند، ايده دارند و برنامه عرضه مى کنند. عليرغم توافق استراتژيک اين دو فراکسيون بر سر مسئله اى بنام "بقاى نظام"، بنظر مى رسد روشنفکران ارگانيک نظام يک جناح در مورد شيوه درازمدت رسيدن به هدفى، که پيش روى خود نهاده اند، با روشنفکران ارگانيک جناح ديگر دچار اختلافى شده اند، که حل آن ساده نخواهد بود و نظام را بزودى درگير بحران مشروعيت تازه اى خواهد نمود. . بعبارت ساده اختلاف فراکسيون "برادران قاچاقچى" با فراکسيون ديگر تنها برسر غصب قدرت سياسى و تاراج ثروت اجتماعى نيست، بلکه بر سر انتخاب کارآمدترين شيوه يا شيوه ها براى ادامه حيات نظامى ست، که غصب قدرت سياسى و تاراج ثروت اجتماعى را اساسا امکان پذير مى کند. 
׳
 
 
براى فهم اين اختلاف شايد مراجعه به فوکو بتواند کمک کند . فوکو در روند پروژه "تبار شناسى قدرت"، که تمام عمر خود را صرف آن نمود، به نوعى تمايز بين قدرت سياسى سنتى و قدرت سياسى مدرن مى رسد. ارکان تئورى قدرت سياسى سنتى فوکو را مى توان در اثر او بنام "مراقبت و تنبيه" پيدا نمود. قدرت سنتى از نظر او هدف را بر استقرار يک جامعه "انظباطى" مى نهد، که در آن قدرت با مراقبت و تنبيه آدم ها دست به تربيت همه جانبه ظريف ترين زواياى انديشه و عملکرد آنها مى زند و بنياد بقاى خود را بر دست آموز نمودن آدم ها از طريق اعمال مراقبت و تنبيه مى نهد.(4)  قدرت مدرن اما، با وجود آنکه هدف نهائى او هم چيزى به جز از منظبط بودن و منظبط نمودن آدم ها و جامعه در انديشه و کردار نيست، براى بقاى خود از ابزارهاى مدرن عقلانى و تکنولوژيک استفاده مى کند، تا آدم ها بدون اعمال تنبيه و مراقبت، خود دست به دست آموزى خود بزنند.(5). ׳
 
 
بنظر مى رسد، فراکسيون اصول گرايان در نظام جمهورى اسلامى هنوز در قالب و چهار چوب هاى قدرت سنتى فکر مى کند، در حاليکه در تحليل فراکسيون اصلاح طلبان اولين جوانه هاى قدرت مدرن به چشم مى خورند. اختلاف نظرروشنفکران ارگانيک اين نظام بر اين اساس بر سر پاسخ به اين سئوال اساسى ست: آيا بايد در جهت "بقاى نظام" از طريق اعمال مراقبت و دست 
زدن به تنبيه در ابعاد وسيع به زور از آدم ها با نظام بيعت گرفت، يا بايد با کار بست تکنولوژى هاى قدرت مدرن آدم ها را به نقطه اى رساند، که خود داوطلبانه با نظام بيعت کنند؟
 
 
 

 (5 مرکز ثقل و گرانيگاه فلسفه آلن باديو را مفهومى بنام "رخ داد" تشکيل مى دهد." (6) رخ داد" از طريق ورود اگاهانه آدم ها به حريم "بدون انتهاى واقعيت" دست به دگرديسى آنها مى زند، طوريکه فرد بودن(Individuum) پاسيو آن ها جاى خود را به فاعل بون (Subjekt) اکتيو آنها مى سپارد. سياست، يعنى عمل سياسى و آگاهانه، جزﺀ چهار حريمى ست، که باديو از آنها با نام "حريم رخ داد" ياد مى کند. اينکه مفهوم "رخ داد" باديو شرط لازم و کافى براى ظهور فاعل تاريخى ـ سياسى ست و آيا از عهده توضيح بدون تناقض منطقى اين ظهور بر خواهد آمد يا نه، بحث ديگرى ست. انتقال آن از سوى ديگر بر روى عملکرد انبوه کسانى که در انتخابات اخير به پاى صندوق ها رفته اند، خالى از دردسر نيست. با اين همه: اگر بتوان در رابطه با انتخابات اخير از چيزى بنام "رخ داد" مد نظر باديو اساسا صحبت نمود، در جستجوى آن نبايد تنها به سراغ
   رفتار سياسى کسانى رفت، که با عدم شرکت در انتخابات به شعبده بازى انتخاباتى جمهورى اسلامى نه گفته اند، بلکه در رفتار سياسى اکثريت قريب به اتفاق آنانيکه راى به صندوق ها ريختند و پيروزى اصلاح طلبان را دامن زدند، رد پاى کمرنگ اين "رخ داد" را هم مى توان ديد. نگاتيو ديالکتيک کنش سياسى اين دسته نشان مى دهد، که شرکت آنها در انتخابات اين بار هم حامل پيغام سر بسته اى براى ولى فقيه بوده است، که اگر قرار باشد پيش روى آنها بر اساس يک ضرب المثل آلمانى تنها مجال گزينش بين طاعون و وبا  قرار گيرد ، از بين اين دو تصميم به انتخاب آفتى خواهند گرفت، که خود ولى فقيه از ابتلاى "نظام" به آن بيشتر از جن از بسم الله مى ترسد. ׳
 
 
 
 
1)          http://www.akhbar-rooz.com
3)           Horkheimer, M.; Band 12: Nachgelassene Schriften 1931-1949
4)           Foucault, M.; „Überwachen und Strafen“
5)           Foucault, M.; „In Verteidigung der Gesellschaft"
-          „Sicherheit, Territorium, Bevölkerung – Geschichte der Gouvermentalität 1“
6) Badiou, A.; „Philosophie und die Idee des Kommunismus“

منبع:پژواک ایران