PEZHVAKEIRAN.COM چرا حزب توده هنوز زنده است؟
 

چرا حزب توده هنوز زنده است؟
درآمدی بر جایگاه چپ سبزِ ایران در انتخابات سال 88 

ارژنگ نورایی

هدف این نوشته بررسی تاریخچه­ی حزب توده­ی ایران نیست. حزب توده در این نوشته نه به عنوان یک سازمان سیاسی مشخص با عملکرد و فراز محدود و فرود بسیار، بلکه به عنوان نماد و سمبل یک خط فکری و سیاسی خاص در تاریخ معاصر ایران مورد اشاره قرار گرفته است. اگر چه حزب در برخی از مقاطع حیات­اش، به­ویژه در سال­های آغازین تأسیس، ماهیتی به واقع مردمی و نقشی مترقی داشت اما در بزنگاه­های سرنوشت­سازِ  تاریخ معاصر ایران بنا به جهت­گیری­های رویزیونیستی و غیر انقلابی­اش، با از دست دادن فرصت­های سرخِ قیام و شورش و خزیدن در کنج بی­عملی و انفعال، دچار سکته­های حاد سیاسی شد که هر بار با کمک « برادر بزرگتر » احیاء شد. اما به دنبال هم­آغوشی و مغازله­ی خائنانه­ی این حزب با رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی پس از انقلاب 57 و به­ویژه خیانت نابش پس از خرداد 60 و مهم­تر از همه فروپاشی و سقوط « سوسیالیسم واقعاً موجود » و شوروی، حزب به لحاظ تشکیلاتی و سازمانی تیر خلاص خورده و به تاریخِ فناشدگان پیوست و هرگونه امکان و فرصت بازتکثیر و گسترده شدن را به عنوان یک سازمان توده­ای و وسیع از دست داده است و دیگر پتانسیل اجتماعی و تاریخی چنین گسترشی را ندارد و از این نظر؛ حزب توده پدیده­ای است متعلق به گذشته و نه رو به آینده.

اما آنچه که برای این نوشته از میراث حزب توده اهمیت دارد سنت، خط و مشی و استراتژی­ای است که حزب در تاریخ معاصر ایران از خود بر جای گذاشت و تاکنون و کماکان بارها و بارها و به بهانه­ها و توجیهات گوناگون مورد استفاده­ی برخی از جریانات و شخصیت­های به اصطلاح چپِ ایران قرار گرفته است و به احتمال زیاد من بعد نیز تداوم خواهد یافت. فشرده­ی این خط و این استراتژی عبارت است از : انکار موضوعیت و فعلیّت انقلاب، دست کشیدن از تدارک نظری و عملی و سازماندهی برای انقلاب، زیستن و فعالیت در امکان­هایِ مجاز وضع موجود، محدود کردن گستره­ی کنش سیاسی و مبارزه در شکاف­های نیروها و جناح­های حاکمیت و دنباله­روی از روند خود به خودی امور و تبعیت و دنباله­روی از تمایلات توده­ها به جای رهبری و پیشگامی آن و در نهایت تبدیل شدن به بخشی از وضع موجود و پیاده نظام و سیاهی لشکر بورژوزای و سایر اقشار و نیروهای ارتجاعی و غارتگر. بازی انتخابات ریاست جمهوری سال 88 رژیم جمهوری اسلامی که با استقبال برخی از شخصیت­ها و جریاناتی روبرو شد که خود را جزئی از طیف چپ می­دانستند، یکی دیگر از مواردی بود که این سنت توده­ای و این روح توده­ایستی را در این به اصطلاح چپ­های ایرانی احیاء کرد. البته نمی­توان تمام چپی که پشت کاندیداهای نظام ولایت یعنی موسوی و کروبی قرار گرفت را یک پارچه کرد و تفاوت­های جزئیات آن­ها را نادیده گرفت. به نظر گونه شناسی این چپ که ما از آن به چپ سبز (GREEN LEFT ) نام می­بریم، خود مقوله­ای است جدا و نیاز به تحلیل دیگری دارد، با این وجود سطحی از تفکر و بینش و نگرش توده­ایستی در اکثر این نیروها وجود داشته و دارد. نکته جالب اینجا است که عمده­ی این نیروها، هویت سیاسی و فکری خود را در ضدیّت کامل با حزب توده و میراث آن تعریف می­کردند و با این وجود در مقطع انتخابات و وقایع پس از آن و آنجا که صف­بندی طبقاتی و سیاسی در سطح جامعه عیان­تر شد، دسته دسته با انواع و اقسام تئوری­های مشابه نظریات رفورمیستی و غیر انقلابی حزب توده، دست به یک گردش به راست تمام عیار و پذیرش زعامت جناح سبز حاکمیتِ سرمایه­ی اسلامی زدند. اینکه میان جمهوریت نظام و اسلامیت آن یک تضاد ذاتی و آشتی­ناپذیر وجود دارد و این آنتاگونیسم هر چند سال یک بار سر باز می­کند و از آن باید سود جست، اینکه قاعده­ی « که بر که » درون حاکمیت جمهوری اسلامی هم عمل می­کند و اساساً این نظام از آغاز یک جناح معقول­تر و منطقی­تر و مردمی­تر و دموکرات­منش­تر و غیره دارد و باید از آن در مقابل جناح تمامیت­خواه و انحصارطلب و نامعقول و وحشی حمایت کرد و به تقویت آن پرداخت، اینکه موسوی نماینده­ی یک اقتصاد نهادگرا و دولتی و عادلانه­تر است و بالاخره از نئولیبرالیسم احمدی­نژاد بهتر است و بیشتر به نفع محرومان و زحمتکشان است و به رشد نیروهای مولده کمک خواهد کرد، اینکه عقلانیت و تدبیر موسوی و اصلاح­طلبان از ماجراجویی اتمی رژیم جلوگیری کرده و خطر حمله­ی آمریکا و اسرائیل را منتفی می­کند، اینکه مرحله­ی انقلاب ایران دموکراتیک است و نمی­توان چپ­روی کودکانه کرد و در مرحله و فعلا و تا اطلاع ثانوی باید رهبری سبزها و موسوی را پذیرفت، اینکه توده­های مردم و جوانان به حمایت از موسوی و سبزها پردخته­اند پس جریان سبز محق و مترقی است و ....همه و همه استدلالاتی است که حزب توده در تمام سال­ها و دهه­های دنباله­روی و تبعیت­اش از بورژوازی و سایر طبقات و بیگانگی­اش با انقلاب از آن استفاده و آن را فرموله کرده است. حزب توده با همین تحلیل­های سراپا غیر واقعی و نامرتبط با عینیت جامعه و دولت در ایران و توجیهات و تئوری­های ذاتاً عاجز از تحلیل ماهیت بورژوزای ایران، به حمایت و دنباله­روی از رضا خان، اصلاحات ارضی محمد رضاشاه، خمینی و حزب جنایتکار جمهوری اسلامی، محمد خاتمی و اصلاح­طلبان، مصطفی معین و نهایتاً میرحسین موسوی و جریان سبز  پرداخت. واضح است که حزب توده در تمامی این موارد مدعی انقلاب و عملکرد انقلابی بوده است و تمام این دنباله­روی­ها و انتخاب­های غیرانقلابی و رفورمیستی را مصداق رئال­پلتیک و تعقلِ سیاسی و واقع­بینی و خرد و در خدمت به مراحل بالاتر انقلاب  معرفی کرده است!!! چنانکه گفتیم کم نبوده و نیستند به ظاهر مخالفین و چپ­هایی که اتفاقاً خود را دشمن خونی حزب توده هم می­دانستند اما در تبعیت از موسوی و جناح سبز سرمایه­ی اسلامی و برنامه و مشی آنان یا سایر جناح­ها و جریانات بورژوایی از همین توجیهات و تئوری­ها استفاده کرده و می­کنند. چه بسیار چپ­هایی که پیشینه و سبقه­ی ضد توده­ای اعم از اقلیتی، پیکاری، رنجبرانی، کومله، نیولفت، طوفان و غیره داشتند و جملگی با ارائه­ی سطحی از توجیهات توده­ایستی به زیر بیرق رفورمیستی و ضدانقلابی سبزها یا سایر نحله­های بورژوازی رفتند. به کاظم علمداری، نیره توحیدی، مراد فرهادپور، شیدان وثیق، بهمن نیرومند، عبدالله مهتدی، مرتضی محیط و دیگر ضد توده­ای­های این سال­ها بنگرید که چگونه در تبعیت از جناح­های بورژوازی، تأیید رهبری بورژوازی بر جنبش مردم و در به فراموشی سپردن انقلاب و ضرورت تدارک و تئوریزه کردن راه­ها و اشکال سرنگونی حاکمیت ارتجاع و سرمایه، گوی سبقت را از یکدیگر و حتی از حزب توده می­ربایند. البته اکثر آن­ها نیز عملکرد خود را انقلابی و واقع­بینانه و رئالیستی و مردمی دانسته­اند!!!

این نخستین باری نیست که به ظاهر دشمنان و منتقدین حزب توده، کیفیت و گرایشی توده­ای­وار و توده­ایستی را از خود به نمایش می­گذراند. ما فراموش نکرده­ایم که چگونه پس از انقلاب و از درون سازمان چریک­های فدایی خلق ایران که بخش مهمی از اعتبار مبارزاتی و محبوبیت مردمی و هویت سیاسی­اش را مدیون گسست از رویزیونیسم و انفعال و بی­عملی حزب توده بود، یک اکثریت راست، فرصت­طلب و ضدانقلابی برآمد و پدیده­هایی چون فرخ نگهدار و شرکای­اش تا مرز وحدت تمام عیار با حزب توده پیش رفتند و ضمن ضربه زدن به جنبش کمونیستی ایران به طور کلی و لکه­دار کردن حیثیت نام چریک­های فدایی خلق به طور اخص، سیر قهقرا و تبدیل شدن به یکی از جریانات رفورمیستی و غیرانقلابی ایران را طی کردند. یا چگونه بخش­هایی از راه کارگر در حزب توده ادغام شدند و حتی از درون یک سازمان خط سه و ضد شوروی مانند رزمندگان، تعدادی هرچند اندک و محدود به حزب توده پیوستند!!!! نمی­توان چنین گرایشاتی و چنین گردش­های علنی و پنهانی به سمت مشی ضد انقلابیِ توده­ایستی را با « عناصر مرموز و نفوذی توده­ای درون سایر سازمان­ها » یا « هفت خط بودن توده­ای­ها » توضیح داد و تبیین کرد. یک چنین گردش به راست و رفورمیسمی قطعا پایه و محرک­های عینی و ذهنی قوی و ریشه­ای دارد و این پایه و این علل در تحلیل نهایی همانا عینی بودن و مادی بودن مناسبات بورژوایی و خورده­بورژوایی و سیطره و هژمونی فکری و روانیِ انواع و اقسام تئوری­ها و اندیشه­های بورژوایی و بورژوادموکراتیک است. تا زمانی که مناسبات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیِ مبتنی بر مکانیزم­های سرمایه­داری و نظام طبقاتی و بقایای آن وجود دارد، امکان احیاء و هژمونی گرایش و خط بورژوایی درون هر پدیده­ای حتی یک حزب کمونیست انقلابی وجود خواهد داشت و عروج و اعتلای چنین خطی حتی در یک جامعه و کشور سوسیالیستی هم کاملاً ممکن و محتمل است. این قانون­مندی و حقیقتی است جهان­شمول که شکست انقلابات و دولت­های سوسیالیستی شوروی و چین پس از روی کار آمدن رویزونیست­ها از دورن احزاب کمونیست این کشورها و احیاء سرمایه­داری در آن­ها نیز آن را به روشنی اثبات کرده است. چنین هژمونی راستی و چنین گرایشی به ساختارها و هنجارها و راه حل­های بورژوایی بعد از شکست دور نخست انقلابات و دولت­های سوسیالیستی شوروی و چین در قرن بیستم و پس از یکه­تازی و هژمونی بی­رغیب و بی­هماورد ایدئولوژی و اندیشه­ی بورژوایی در سه دهه­ی اخیر، پایه و امکان بیشتری یافته است و به همین دلیل شاهد گردش به راست فوجی از چپ­نماها و حتی انقلابیون واقعی و صادق و فداکار سابق هستیم. دست شستن از انقلاب در عمل و تن دادن به رفورمهای سطحی و مختصر، حواله دادن انقلاب و سرنگونی ارتجاع و امپریالیسم و سرمایه­داری در ابعاد ملی و جهانی و ساختن یک جامعه­ی سوسیالیستی به آینده­های دور، تن دادن به امکان­های موجود و در واقع امکان­هایی که حاکمیت و دولت بورژوایی اجازه­ی آن را می­دهد یا ممکن است بدهد، پذیرش قواعد بازی پارلمانی و انتخاباتی و فرهنگی و ان جی او یی مطلوب و مورد تأیید بورژوازی، تبعیت از هژمونی و رهبری و پیشگامی جناحی یا جناح­هایی از بورژوازی ( و از جمله موسوی و جریان سبز )، دلخوش کردن به خرده گفتمان­ها و فضاهای حاشیه­ای فرهنگی و هنری و غیره و قید کسب قدرت سیاسی را زدن که در بسیاری از نیروها و شخصیت­های سابقاً چپ و انقلابی دیده می­شود همه و همه حاکی از تسلیم شدن در برابر نظم مسلط یعنی بورژوازی است و همچنین بیانگر هژمونی و اپیدمی سرمایه­داری.  ویژگی حزب توده این است که قدیمی­ترین و صریح­ترین و وقیح­ترین و فرموله­ترین و روشن­ترین سازمان و خط سیاسی به اصطلاح چپ ایران در پذیرش شکست انقلاب و تبعیت از وضع موجود و تن دادن به هژمونی بورژوازی و تسلیم شدن در برابر کلیت یا جناحی از ضدانقلاب و در یک کلام نمایندگی گونه­ای از رفورمیسم و رویزیونیسم و اپورتونیزمِ چپ­نما است و این راز تداوم روح و هستی حزب توده است حتی هنگامی که از موجودیت تشکیلاتی آن جز نام بدنام شده و جز نعش و میّتی به جای نمانده است. حزب توده ادامه می­یابد مادام که ساز و کار و راه­کارهای بورژوایی، درون چپ و درون جامعه ادامه بیابد، حزب توده زنده می­ماند مادام که تسلیم شدن به منطق وضع موجود و تن در دادن به هژمونی طبقات مرتجع و بورژوازی و نیروهای سیاسی نماینده­ی آن اعم از سبز و سیاه و هفت رنگ وجود داشته باشد، حزب توده باقی است مادام که پشت کردن به انقلاب و تدارک نظری و عملی برای شورش و قیام و انکار فعلیّت و موضوعیت انقلاب از سوی هر نیرو و هر جریان کمونیست و چپی باب شود و یکی از وظایف عاجل و ضروری کمونیست­های انقلابی در تدارک برای انقلاب و قیام  و در گسست از هژمونی و بدیل­های بورژوایی در جامعه همانا مبارزه سر سرخت و آشتی­ناپذیر با چنین گرایشاتی درون چپ و درون جامعه و افشا و طرد چنین خطوط رفورمیستی و ضدانقلابی­ای است.

آری حزب توده زنده است مادام که ضدانقلاب در لباس چپ زنده است.

منبع:پژواک ایران