کشتار 67 و درسهايی برای تداوم انقلاب
ارژنگ نورایی
۲۳ سال از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال 67 میگذرد. 67 دیگر واژهی مبهمی نیست که نیاز به توضیح ماوقع داشته باشد. گویی اشباح قتل عام شدهگان 67 از گورهای دسته جمعی پیدا و پنهان سراسر ایران برخاستهاند، همنشین با باد به هر کوی و برزن سر میزنند تا همآوا با تمامی جانباختهگان سیاسی دههی 60 جنایت و تباهی رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی را فریاد کنند. علاوه بر این دو سالی است که در سایهی قیام ضد استبدادی مردم ایران، واقعهی 67 نیز رنگ و بوی دیگری یافته است. نسل جدید مبارزان ایران در یک رویارویی متفاوت از خط ترمیم و سازش به مصاف تمامیّت رژیم رفتهاند، کارنامه و پیشینهی سیساله جمهوری اسلامی مورد بازخواست و نقد قرار گرفته است و یکی از سوالات مهم این نسل نوین مبارزه همانا پرسش و دادخواهی از کشتار 67 بوده است. به دنبال همین پرسشگری و پیگیریهای علنی و ضمنی بود که “سران” و ایدهئولوگهای داخلی و خارجی جریان موسوم به “سبز” در مقام پاسخدهی و گاه انتقاد از “برخی از تندرویها” و “بعضی بیملاحظهگیهای” آن سال و آن دهه بر آمدند. اما از آنجا که تاریخ را نمیتوان بدون توجه و مستقل از مبارزهی طبقاتی و جهتگیریهای عمده و جزئی آن روایت کرد و نوشت و پژوهید، به باور ما کشتار 67 نیز از سوی نیروهای سیاسی راست اعم از درون حکومتی و برون حکومتی و طیف ایدهئولوگهای لیبرال، رفورمیست و نئولیبرال مورد نوعی تحریف کژدیسه و وارونهنمایی تئوریک و روایی قرار گرفته است و هدف این پروژه در کلیّتاش چیزی جز هجمهی تئوریک به چپ و کمونیسم، ضدیّت با انقلابیگری و مخالفت با رادیکالیسم سیاسی و فراخوان به کُرنش و تن در دادن به گفتمان رفورمیستی موجود نیست.
برخوردها و واکنشهایی که در سالهای اخیر از سوی اصلاحطلبان و نمایندهگان فکری راست نسبت به مسالهی کشتار 67 صورت گرفته است بر یک پیشفرض و جهتگیری آگاهانه و عامدانهی ایدهئولوژیک استوار بوده است و آن سیاستزُدایی از هر امر اجتماعی است. بر این اساس حال که پس از 23 سال دیگر نمیتوان این جنایت را پنهان و کتمان کرد، باید آن را تا سطح یک پروندهی صرف حقوقی و یک ابژهی بیخاصیت و منفعل “نقض حقوق بشر” فروکاست. اصلاحطلبانِ دست به کار جنایتِ دیروز بیشتر تلاششان این است تا دامن “پُر مهر امام راحل” و “دوران طلایی”اش را از ننگ ابدی این جنایت پاک کرده و آن را حاصل “خیانتها و توطئههای سران منافقین و دیگر سازمانها و احزاب” یا “بیخردی مشتی جوان فریبخورده و بیتجربهی گروهکی در درون زندان” و البته تصمیمات برخی عناصر “مشکوک” یا “تندرو” مثل لاجوردی معرفی کنند. حال آنکه جناح سکولار و لائیک لیبرال-رفورمیست با یک نگاه حقوق بشری ناب به “پرونده” مینگرد و هر گونه سخن گفتن از ابعاد و نتایج سیاسی این کشتار بهویژه جهتگیری سیاسی و فکری قربانیان آن را انکار میکند. به هر حال دیگر پوشیده نیست که سیاستزدایی از هر پدیدهی اجتماعی جزء جداییناپذیر ایدهئولوژی نئولیبرالیسم است و حامیان داخلی این تز نیز مدتهاست این اکسیر را برای رویدادهای ایران و از جمله برای کشتار 67 به کار میبرند. برای موئتلفین این وحدت لیبرال-خط امامی، بیش از 4000 جانباختهی قتلعام 67 با قربانیان یک زمینلرزه یا کشته شدهگان یک سانحهی رانندهگی هیچ تفاوتی ندارند. این ائتلاف ضد سیاسی با ملغمهای از ایدهئولوژی نئولیبرال و مفاهیم و آموزههای شیعی به دنبال تهی کردن واقعهی تابستان 67 از هرگونه بُعد و جنبهی سیاسی و مبارزاتی و مردمیای است. “مقتولین” ماجرای 67 برای پروفسورهای لیبرال ما “شهروندانی” هستند که دوران محکومیتشان را طی میکردند و احتمالاً بخش مهمی از آنان نادم بوده و آرزوی بازگشت به کانون گرم خانواده را نیز داشتهاند و شاید اگر زنده میماندند امروز به صفوف “جنبش دموکراسیخواه سبز” پیوسته و فرصت “تأمل” در گذشتهشان و دوری جستن از اندیشهها و ایدهئولوژیهای” خشونتآمیز و غیر تکثرگرایانه” را نیز پیدا میکردند. خلاصهی کلام لیبرال-رفورمیسم ایران در مورد قتل عام این است که: “بالاخره اتفاقی است که افتاده و هر دو طرف کم و بیش مقصر بودهاند و خشونت خشونت آورده بود و بهتر آن است که بازماندهگان این واقعه(اولیای دم) اختلافات و کینهها را کنار بگذارند و با انتقاد از گذشتهی”ایدهئولوژیک”شان “همه با هم” در یک جبههی مشترک قرار بگیرند و برای ساختن یک ایران آزاد و البته لیبرال زیر پرچم جنبش سبز و رهبران و سخنگویان آن یا سایر آلترناتیوهای راست و کمپرادوری گرد هم بیایند و گذشته را فراموش کرده و “فردای سبز” را دریابند”. علاوه بر ضدیّت و مبارزه با تمام این ترهات دموکرات تخیلی و توهمات مسالمتآمیز و نقد و افشای انواع فنون لیبرال-رفورمیستیِ تحمیق تودهها و گردآوری سیاهی لشگر سیاسی، آن چه که برای نیروهای انقلابی و کمونیست در مواجه با پدیدهی 67 دارای اهمیت مضاعف است همانا عرضهی یک دید سیاسی و انقلابی به این پدیده است تا به کار مبارزهی امروز بیاید. بازخوانی و بررسی 67 برای کمونیستهای انقلابی ایران نه از جنس مرثیهسراییهای مذهبی و ذکر مصیبتهای امامحسینگونه است و نه از قماش دادخواهیهای صرفاً حقوقی و دغدغههای ناب حقوق بشری، بلکه سطحی از مبارزهی طبقاتی است برای شناخت بیشتر ماهیت دشمن طبقاتی و افشای آن و جمعبندی از تجارب مبارزات تاریخی به قصد کسب توان و انرژی و آگاهی بیشتر. برای ما جانباختهگان 67 و البته تمامی زندانیان سیاسی دههی پر از رزم و پیکار 60 نه زندانیانی معمولی و شهروندانی ستمدیده و مظلوم، بلکه انقلابیون کمونیست و سوسیالیستی بودند که در زندهگی مظهر و پیشگام عینی و عملی جهان عاری از ستم، بهرهکشی و استثمار بودند و در مرگشان بذرهای سرخ قیام دوباره برای چنین جهانی شدند. آنان نمایندهگان و منادیان جامعهی فردا بودند و این دقیقاً از مهمترین دلایل رژیم ارتجاعی اسلامی برای کشتار آنان بود. دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی از فردای انقلاب و از همان لحظهی آغازین شروع پروسهی تکویناش با حمله به دستآوردهای دموکراتیک و عدالتخواهانهی مردم در قیام بهمن به دنبال سرکوب انقلاب و خفه کردن میل تداوم و تعمیق انقلاب بود. این پروسه از سرکوب زنان تا حمله به کردستان و دامن زدن به جنگ ارتجاعی-استعماری و تعطیلی دانشگاه آغاز شد و پس از 30 خرداد سال 60 با ایلغار همه جانبه و علنی به آزادیهای مردمی و احزاب و سازمانهای مترقی و انقلابی و کشتار و شکنجههای وحشیانه تشدید شد. در این میان زندان آخرین نقطهی تداوم انقلاب بود. آخرین پایگاهی که هنوز “اسلام عزیز” خمینی و متحدیناش به رغم تمامی شقاوتها و شکنجهها موفق به فتح آن نشده بودند و هنوز صلای شورش و انقلاب از آن به گوش میرسید و از این زاویه سرکوب این آخرین سنگر مبارزه برای رژیم نشانهی قطعی “فتح الفتوح”اش بود و 67 سرِ بریدهای بود که “نظام مقدس” پیش روی مردم ایران و جامعهی جهانی انداخت تا پایان کار هر نوع انقلاب و آرمانگرایی رادیکالی را در ایران اعلام کند. ابعاد این سناریو آنگاه وسیعتر میشود که نمونههای دیگری از سرکوب و کشتار را در سطح جهانی و منطقهای و از جمله در جنبش انقلابی ترکیه یا تحولات مربوط به جنگ افغانستان در آن مقطع را نیز در ارزیابیمان لحاظ کنیم. بیدلیل نبود که نخستین وامهای سازمانهای مالی جهانی سرمایه پس از این کشتار به دولت اسلامی ایران داده شد و ظاهراً این قویترین حلقهی “کمر بند سبز” اسلامی و ضد کمونیستی در منطقه مأموریت ویژهاش را در سرکوب انقلاب و انقلابیون به خوبی ایفا کرده بود. اگرچه فقدان انقلابیون حرفهای و کارکشتهای که مهارت کار تشکیلاتی و تجربهی جنگ انقلابی را داشتند منجر به انقطاع میان این دو نسل از انقلابیون ایران شد و هزینههای سنگینی را بر جامعهی ایران وارد کرد اما بدون شک برای نسلهای بعدی و بهویژه جنبش کمونیستی جوانی که ققنوسوار از خاکستر کمونیستکُشان دههی 60 ایران سر برآورد، دهشت اعدام آرمان انقلابیگری بسی هولناکتر و سنگینتر از حذف فیزیکی انقلابیون بود. در فقدانِ عناصر کمونیست انقلابی و آرمانشان بود که ارتجاع و امپریالیسم دست به کار تولید و تکثیر آلترناتیوهای دروغین و مونتاژ اپوزیسیونهای بیخطر شدند. فروکاستن ابعاد فاجعهی 67 به یک پروندهی حقوقی و شخصی کردن آن چیزی جز خدمت به این خط ارتجاعی نیست. چه آن که در جریان این قتلعام نه فقط خانودههای جانباختهگان بلکه یک جامعه و یک نسل از پیشآهنگانِ انقلابی خود محروم شدند و از این دید دادخواهان واقعیِ این کشتار مردم ایران و نسل نوین مبارزه است و نه نهادهای رنگارنگ حقوق بشری که عمدتاً هدفی جز کسب اعتبار و مشارکت در این صنعت اپوزیسیونسازی ندارند. آن چه که از کشتار 67 میتوان آموخت و باید بر آن تأکید کرد در دو سطح ضرورت مییابد؛ نخست: افشای هر چه بیشتر رژیم جمهوری اسلامی، ماهیت ضد بشریاش و پیشینهی سیاه و غیر قابل کتمان آن. به این ترتیب رویارویی با تمام تحریفات دروغین و تاریخسازیهای وارونهی سبز و لیبرالی و افشای تمامی جناحهای رژیم اعم از سیاه و سبز و زرد اهمیت مییابد. دوم: تأکید بر آرمان جانباختهگان آن سال و سراسر دههی 60. آن چه که از آن نسل و از آن دهه باید آموخت و آن را حیاتی دوباره داد همانا روحیهی پایداری و مقاومت، مبارزهی آشتی ناپذیر انقلابی و در یک کلام رویای تغییر جهان است. صد البته خیز دوبارهی زنده کردن آن آرمان نیازمند تداوم یافتن از طریق به کار بست دستآوردها و نقاط مثبت آن نسل و همزمان گسست انتقادی از کاستیها و خطاهای آنان نیز هست. زنده کردن آرمان یک انقلاب کمونیستی در سطحی بالاتر و کیفیتر همانا بهترین شکل عمل به گزارهی رزمندهی “نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم است”. آنان پیشگامان راه انقلابی بودند که در میان فوجی از سازشها، رفورمها، تردیدها و انفعالها بر دوش نسل نوین کمونیستهای ایران قرار گرفته است. آنان که برای آینده مبارزه میکنند باید شکافی را که حامیان و مدافعین صد رنگِ وضع موجود میان نسل امروز و دیروز انقلاب برساخته و ترویج میکنند را پر کرده و از آن تخته جهشی برای مبارزهی امروز بسازند.
شورایِ دانشجویان و جوانانِ چپِ ایران
منبع:نشریه رادیکال