PEZHVAKEIRAN.COM خانم علی نژاد لطفا هم بغض ما نباشید !
 

خانم علی نژاد لطفا هم بغض ما نباشید !
جایگاه قتل عام سال 67 در جنبش اعتراضی مردم ایران 

ارژنگ نورایی

بیست و دو سال از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال 67 به دست رژیم جمهوری اسلامی میگذرد ، در تمامی این سالها خانواده های آن شرزگان در گلزار خاوران و سایر خاورانهای سراسر ایران به یاد عزیزانشان جمع میشدند ، سازمانها و احزاب اپوزیسویون خارج از کشور ویژه برنامه هایی به گرامی داشت یاد و راه همرزمان و رفقایشان برگزار میکردند و در چند ساله اخیر مطالبی عمدتن با رویکرد عاطفی در رثای شهیدان آن سالها و در ذم جنایتکاران در فضای مجازی اینترنت نوشته میشد . اما گویی تابستان 67 امسال معنای دیگری داشت متفاوت با تمامی آن سالها . 67 امسال فقط یاد آور تلخترین خاطرات برای عده خاصی از مردم نبود همچنانکه خاوران دیگر واژه مبهمی نیست که نیاز به توضیح ماوقع داشته باشد . در پرتو جنبش وسیع ضد استبدادی مردم ایران طی سالی که گذشت واژگانی چون 67 و خاوران نیز معنایی دیگری یافتند ، از پس گرد و غبار سالها و از پس سکوت و ناگفته های دستگاه تاریخ نگاری رسمی تمامی جناحهای رژیم بر آمدند و خود را به سطح آگاهی تاریخی توده مردم حاضر در خیابانها کشاندند و فراتر از آن بار سنگین خود را بر اصلاح طلبان تحمیل کردند ، گویی ارواح دهها هزار زندانی سیاسی قتل عام شده در دهه سیاه 60 ، در همان (( دوران طلایی امام )) همچون شبحی بر فراز جنبش قرار گرفت و جایگاه خود را تثبیت کرد تا آنجا که امروز به یکی از پرسشهای اجتناب ناپذیر پیرامون ماهیت و آینده جنبش تبدیل شده است . بحث به ویژه آنجا حادتر میشود که انگشت اتهام در ردیابی این جنایت ضدبشری متوجه کل ساختار جمهوری اسلامی شده و لاجرم تعداد زیادی از سران اصلاح طلب و چهره های سرشناس آن به طور ویژه شخص میرحسین موسوی در ردیف متهمین قرار میگیرند . در پاسخ به این ضرورت اجتناب ناپذیر و زیر فشار نگاههای پرسشگر جوانان حاضر در جنبش بالاخره تعدادی از چهره های جوانتر جریان موسوم به اصلاحات [ و نه تمامی آنها ] با ورود به عرصه بحثهای اینترنتی در صدد پاسخدهی به این دست پرسشها از زاویه ای سبز و اصلاح طلبانه برآمدند.

 مقاله معصومه ( مسیح ) علینژاد با عنوان پخته تر از آن باشیم تا پخمگان ما را به جان هم اندازند در همین راستا نوشته شد . با بررسی جزئیات نوشته ایشان سعی در تبیین خطوط کلی حاکم بر ژورنالیسم سبز اصلاح طلبانه و اهداف احتمالی این جریان از ورود به عرصه چنین بحثهایی را داریم . به ادعای ما تمامی تلاش این ژورنالیسم خط امامی سبز شده نه روشن سازی و روشنگری در جهت وقایع دهه شصت و دغدغه های حقوق بشری مورد ادعایشان بلکه در کلیتش کوشش برای مسخ چهره تاریخ ، به انحراف کشاندن و مخدوش کردن آگاهی تاریخی کنجکاو شده توده های حاضر در جنبش و در نهایت تطهیر و توجیه عملکرد و سوابق " سران سبز " و حفظ موقعیت نمادین متزلزل آنها در جریان جنبش جاری و دادن وجه رهبری دائمی به ایشان است. .

مرثیه خوانی از موضع بالا

روی صحبت مقاله از همان آغاز متوجه داغدیدگان دهه 60 است و نه " کاسه های داغتر از آشی که همه را به جان هم انداخته اند " و خیلی سریع میرود سر اصل مطلب و اینکه چرا عده ای در این روزها حتی با نیت خیر انگشت اتهامشان را به سوی " امید یک ملت " ( موسوی و کروبی ) نشانه رفته اند !؟ نویسنده در همان سطر اول تکلیفش را با تاریخ به طور اعم و رویداد 67 به طور اخص مشخص میکند . برای او قتل عام دست کم 4000 انسان نه یک پدیده اجتماعی با هویت و ماهیت جمعی که امری فردی و شخصی و مرتبط با خانواده هایشان یا همان اولیای دم است بنا بر این همفکران ، همرزمان و رهپویان کشته شدگان سهمی در این دیه خواهی ندارند و احتمالن مصداق " کاسه های داغتر از آش " نیز همینها هستند . این یعنی تهی کردن رویدادی تاریخی از روح و هویت جمعی اش یعنی انکار وجه سیاسی واقعه و تبدیل آن به یک شکایت و دلخوری شخصی و حقوقی . نویسنده هرگز ضرورت نمیبیند توضیح دهد آن دستکم چهار هزار انسان برای چه سالها در زندان بودند ، چه کسی و در چه شرایطی فتوای قتل عام آنها را صادر کرد ، چه کسانی مجری این جنایت بودند و چه کسانی آنرا تایید کردند و سالها بر آن سکوت کردند ؟ نویسنده نه تنها این همه را " در این روزهای شکلگیری یک جنبش پرامید " فاقد ارزش پاسخدهی میبیند که کسانی را که پیگیر این مباحث هستند را کاسه داغتر از آش میداند و هشدار میدهد " حواسمان باشد که کسانی بر شانه های زخمی من و تو نایستند تا اتحاد و همدلی ما برای مبارزه با دشمن مشترک را به میدان بگو مگوهای کشدار و بیمار تبدیل کنند "  . این نوع تقلیل تاریخ به یک پرونده حقوقی و جنایی یعنی علی نژاد و دوستان همفکرش ، 67 را نمیخوانند و از آن سالها نمیگویند تا به شکلگیری آگاهی تاریخی یاری رسانند چرا که آنان خوب میدانند در این بازخوانی روشنگرانه تاریخ چگونه بسیاری از مبانی ایدئولوژیکشان مانند " اصلاح پذیر بودن نظام "  یا " پتانسیلهای دموکراتیک قانون اساسی "  زیر سوال رفته و بی اعتبار میشود ، چگونه اسطوره های کاذبشان همچون " امام راحل و دوران طلایی اش " ، " دفاع مقدس " ، دموکرات بودن موسوی ، خاتمی ، کروبی و حجاریان و صانعی و دیگر اصلاح طلبان دود میشود و به هوا میرود . آنان میدانند هر پرتویی که بر تاریخ مسکوت گذاشته شده 30 ساله اخیر تابانده شود چگونه پرده از حقیقت اصلاح ناپذیری ذات رژیم ولایت فقیه برداشته و ضرورتی به نام سرنگونی تمامیت آن پیش کشیده میشود . البته خانوم علینژاد و دوستانش آنقدرها هم خام نیستند تا این پتانسیل سرنگون کننده را طی 18 ماه اخیر ندیده باشند ، ندیده باشند که چگونه توده های خشمگین در 16 آذر ، روز قدس و خصوصن عاشورای خونین 88 تمام معیارهای رفورمیستی و غیر خشونت آمیز مورد توصیه اصلاحات و سران سبزش را زیر پا گذاشتند و با حمله به اصل ولایت فقیه و تمامیت رژیم و به آتش کشیدن عکس " امام راحل " از امکان گزینه دیگری جز رفورم سخن گفتند . بنا براین تاریخ و آگاهی از سه دهه حیات جنایت بار و خونین جمهوری اسلامی جز بدنامی و کسادی برای اصلاحات و اصلاح طلبان دست آورد دیگری ندارد اما مشکل آنجاست که این جماعت دیگر نمیتوانند همچون گذشته تاریخ را نادیده گرفته و پنهان کنند ، ضرورتهای جنبش و عینیت مبارزه آنان را از این خصلت دیرینه شان باز میدارد . اما حال که نمیتوان این تاریخ افشاگر و ضد رفورم را مسکوت گذاشت با آن چه باید کرد ؟ اینجاست که علینژاد و دوستانش می آیند تا آگاهی تاریخی را مخدوش کنند و راه این مخدوش کردن تقلیل مبارزه جمعی و تمام عیار یک نسل علیه دیکتاتوری جمهوری اسلامی به دلخوری و کینه خانواده های جان باختگان از حکومت است . اما خانوم علینژاد در کشکول ضد تاریخی اش برای این داغدیدگان نیز تحفه ای دارد ؛ او از موضعی بالا و حق به جانب خود را همراه و غمخوار و همبغض داغدیدگان در تمامی این سالها نشان میدهد و منت میگذارد که او و دوستانش بودند که در شرایط ناامن و خفقان زده ایران پیگیر احقاق حقوق خانواده های جان باختگان بوده اند و جوانی شان را هم فدای این روشنگری ها و پیگیری ها کردند و این بی انصافی است که او و امثال او را که خود را " نسل سبز " معرفی میکند و این روزها به جرم حمایت از نامزدی موسوی و کروبی به بند شده اند به سکوت در برابر آن سالها متهم کنیم و میان آنها و نسل دهه شصت شکاف عمیقی را عمده کنیم .

یکم : خانوم علینژاد طوری حق به جانب صحبت میکند که گویی جنبش جاری فقط مختص به او و همفکران اصلاح طلبش است و تمامی زندانیان جنبش از قماش آنها هستند . برای آگاهی ایشان توصیه میشود به صحبتهای وزیر اطلاعات ، فرمانده کل نیروی انتظامی و رئیس قوه قضائیه رژیم در یک سال و چند ماه اخیر رجوع کنند تا ببینند چه آمار قابل توجهی از زندانیان به وِیژه جوانان دستگیر شده ، وابسته به خانواده های اپوزیسیون دهه 60  بوده­اند و خاستگاه اجتماعی شان نه از جنس خانوم علینژاد بلکه از جنس همان داغدیدگان است . از میان اعدام شدگان 18 ماهه اخیر یا کسانی که زیر حکم اعدام هستند کدامشان همفکر و همخط خانوم علینژاد و سایر اصلاح طلبان هستند ؟ نه دوست عزیز آینده این جنبش ضرورتن از آن شما نبوده و نیست .

دوم : آیا خانوم علینژاد واقعن معتقد است دستگیرشدگان قیام اخیر " تنها به جرم دفاع از دو نامزد اتنتخاباتی " به بند شده اند و جنبش در 18 ماه اخیر هنوز پایبند نامزدها و انتخابات و این حرفها مانده است !!!؟؟؟ واقعن خانوم علینژاد هنوز نفهمیده که انتخابات و بازی انتخاباتی رژیم مدتها است که تمام شده است و دیگر شعارهایی مانند رای منو پس بده و رای ما رو دزدیدن به فراموشی سپرده شده اند ؟ یا شعارهایی مانند " مرگ بر اصل ولایت فقیه " و " مرگ بر خامنه ای " و " میکشم میشکم آن که برادرم کشت " یا " ما زن و مرد جنگیم بجنگ تا بجنگیم"  به گوش ایشان و دوستانشان نرسیده است ؟ آیا ندیدید که چگونه عکس خامنه ای در کنار عکس امامتان در دانشگاه و خیابان به آتش کشیده شد ؟ هنوز هم این قبیل شعارها و این به آتش کشیده شدنها را در راستای آن دو نامزد و برنامه اصلاحات و گفتمان رفورم میدانید ؟ تلاش برای خلع سلاح پایگاه مقداد یا حمله به مسجد لولاگر یا قیام مردمی شبه مسلحانه روز عاشورا که یک نقطه عطف استراتژیک در حیات و آینده جنبش است را چگونه به اصلاحات و نامزدهایش میچسبانید ؟  نه خانوم علینژاد ! شما و دوستانتان در داخل و خارج از ایران خوب میدانید این در مدتهاست که فقط بر پاشنه اصلاح طلبی یا به قول شما " مبارزه متمدنانه " نمیچرخد و همه هراستان از مغلوب شدن و حاشیه ای شدن خط رفورم و اصلاح طلبی در آینده و در رشد و تکامل جنبش است .

سوم : گفته اید که نسل دهه 60 نسل جدید را به سکوت در برابر وقایع آن سالها متهم میکند و میان دغدغه های دو نسل شکاف عمیقی میبیند !!! خوب بود میگفتید چه کسی از نسل پیشین و در کجا نسل جدید را به سکوت متهم کرده است و اساسن وقایع آن سالها چه ربطی به نسل جدید دارد ؟ دوستان اصلاح طلب و امیدهای سبز شما طی سه دهه حیات جنایت بار جمهوری اسلامی جزء آمرین و عاملین و مباشرین و مشاورین آن همه سرکوب و شقاوت بودند آن وقت شما نسل جدید را به وسط معرکه میکشانید !!؟؟ نکند میخواهید زیرکی ژورنالیستی دوم خردادی تان را به نمایش بگذارید و عبای مملو از خون و چرک امیدهایتان را زیر مقبولیت و مشروعیت قیام آفرینان جوان پنهان کنید تا با روبروی هم قرار دادن نسل دهه شصت و نسل جدید " امیدهای " اصلاح طلبتان را از مهلکه برهانید ؟ نه خانوم علینژاد نسل جوان دیگر خوب میداند رد جنایت و جنایتکار را چه موقع و در کجا پیدا کند و نیازی به شعبده بازی های ژورنالیستی شما ندارد . و اما در مورد شکاف بین دو نسل باز هم آرزوی قلبی خود را خام خیالانه و ناشیانه به همگان تعمیم داده اید . به عنوان یک نسل جدیدی نه تنها هیچ افتراق و شکافی در کلیت دغدغه های دو نسل نمیبینم که آن دو را در یک وحدت دیالکتیکی تاریخی به هم پیوسته و مداوم میدانم . پیشنهاد میکنم برای یک بار هم که شده به تاریخ آن سالها مراجعه کنید تا ببینید نسل دهه 60 چرا و برای چه در برابر دیکتاتوری تمام عیار خمینی ایستاد و آن وقت آنرا با دغدغه های نسل قیام حاضر مقایسه کنید . مگر نسل پیش جز برای حق حاکمیت ملت ایران بر سرنوشت خویش که به دست خمینی و رژیمش به سرقت برده شده بود قیام کرد و زیر بار ولایت فقیه و سایر نهادهای سرکوبگر بر آمده از آن نرفت ؟ جز این است که در برابر تهاجم وحشیانه مشترک اصلاح طلبان و اصولگرایان امروز و حزب الله آن روز به آزادی و برابری و انسانیت گفت نه ؟ در برابر سرکوب مطبوعات و احزاب و تشکلها و اتحادیه ها مقاومت کرد ، سرکوب کارگران و خلقهای تحت ستم را تاب نیاورد ، قوانین ارتجاعی و ضد انسانی سنگسار و قطع ید و حد و تازیانه خمینی و فقهای خمینی صفتی چون صانعی و موسوی اردبیلی و موسوی خوئینی ها و غیره را به سخره گرفت ، در برابر حمله اوباش موسوم به " دانشجویان خط امام " و دکتر سروشها و دکتر معینها به دانشگاه مقاومت کرد و در برابر رژیم زن ستیز خمینی و حجاب اجباری زهرا رهنوردها و فاطمه کروبی ها و جمیله کدیورها پایداری کرد ؟ نه خانوم علی نژاد ! نسلی که تمام قد و پر افتخار رو در روی تباهی خمینی ایستاد و تاوان این ضدیت با ارتجاع ضدبشری را با پوست و گوشت و جان و جوانی خود داد هیچ تفاوت ماهوی میان خود و مبارزه نسل جدید نمیبیند ، این شما و دوستان همفکرتان هستید که میکوشید میان دو نسل شکاف برساخته و عمده کنید ، چرا که خوب میدانید اگر نسل جدید در پی چرایی قیام نسل گذشته برود چگونه خود و قیام خود را در تداوم آن نسل میبیند و چگونه به شباهتها و ضرورتهای مبارزه دو نسل علیه دیکتاتوری خمینی و وارثینش پی میبرد ، آن وقت آیا باز هم جایی برای موسوی ها و کروبی ها و خاتمی ها و دوران طلایی امامشان در آینده جنبش میماند ؟

آگاهی تاریخی به مثابه انکشاف جنبش

علینینژاد خطاب به همبغض من میگوید " این نسل به موسوی و کروبی اعتماد کرد چون موسوی و کروبی به آنها اعتماد کردند .... و از شکنجه ها و تجاوزها پرده برداشتند و .... این که نمیشود در میانه راه ناگهان انگشت اشاره به سوی کسانی نشانه رود که از قضا در این روزهای خون و خشونت در کنار ما ایستاده اند .... ما باور کرده ایم تا زمانی که موسوی و کروبی زبان و بیانشان زبان درد است و مرحم دردمندانی که در خانه عزیز از دست داده اند بی سبب بازی را به هم نزنیم "

نویسنده به هیچ وجه نمیخواهد رویکردش به تاریخ را از سطح تصفیه حسابهای شخصی فراتر ببرد . او نمیخواهد ببیند اگر قیام کنندگان اعم از نسل قدیم  و جدید درست در همین بحبوحه روزهای خون و خشونت به واکاوی رویدادهای دهه شصت پرداخته اند نه از سر کنجکاوی های فردی و دغدغه های ذهنی بلکه در پاسخ به یک ضرورت بر آمده از شرایط عینی مبارزه است که چنین میکنند . آنان از 67 نمیپرسند تا از موسوی و کروبی و سایر اصلاح طلبان حالی بگیرند و وسط دعوا نرخ تعیین کنند ، بلکه میپرسد تا به ابهام و تناقض موجود در بطن جنبش جاری پاسخ گویند . بله تناقض میان پتانسل مردمی بدنه جنبش که به ادعای ما در کلیتش ماهیتی سرنگون کننده و رادیکال دارد و سخنگویان اصلاح طلب و سبزی که چیزی جز رفورم در چارچوبهای رژیم نمیخواسته و نمیخواهند . 30 سال حیات جمهوری اسلامی به اضافه 18 ماه فراز و نشیب مبارزه در جنبش فعلی به توده ها نشان داده است که رژیم جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است ، که بورژوازی نظامی تازه به قدرت رسیده برای گل روی بیانیه های موسوی و عجز و لابه های کروبی و خاتمی و رفسنجانی مبنی بر در خطر بودن نظام ، تره هم خورد نمیکند ، که ولی فقیه رژیم میداند که یک گام به عقب برداشتن یعنی تسریع روند سرنگونی ، از این رو در برابر مردم ایستاده و هر نوع انگیزه و خواست تغییر یا اصلاحات و جنبش سبز علوی و نبوی و نهضت عدم خشونت را با سرکوب عریانش پاسخ میدهد و با صراحت منحصر به فردش خطاب به مخالفینش میگوید : یا پذیرش وضع موجود و یا سرکوب و سرکوب وسرکوب . اگرچه سران اصلاح طلب متقلبانه میکوشند این رویه را ویژگی حیات جمهوری اسلامی پس مرگ " امام عزیز " شان معرفی کنند ، اما توده ها خوب به خاطر دارند و اندکی رجوع به تاریخ هم نشان میدهد که این حربه و خصلت جمهوری اسلامی در مقابل مخالفین و منتقدینش در تمام لحظه لحظه حیاتش بوده است . توده حاضر در خیابان دیگر به این خصلت پی برده و به لحاظ استراتژیک در دو راهی سرنوشت ساز میان ماندن بر گفتمان عقیم و معیوب اصلاح طلبی و خیز برای سرنگونی تمامیت ساختار موجود که نخستین گام ضروری جهت ایجاد هرگونه اصلاحات واقعی به سود اکثریت مردم است قرار گرفته است . به سهولت نمیتوان گفت جنبش در آینده به کدام سو متمایل میشود اما طرح عینی این دوگانگی یک دستاورد رادیکال و انقلابی در جریان جنبش توده ای اخیر بوده است . اینکه خط سرنگونی تحت چه شرایطی و با دخالت کدام اقشار و طبقات و تحرک چه نیروهای سیاسیی تقویت میشود و به پیش میرود در مجال بحث ما نیست ، اما دو نکته روشن است ؛ نخست – هرچه خط سرنگونی شدت و جدیت بیشتری بیابد نقش و فضای مانور چهره های اصلاح طلب رژیم کم رنگتر خواهد شد و دیگر آنکه ورود به فاز سرنگونی نیازمند گسست تمام عیار توده های قیام از تمامی جناحهای جمهوری اسلامی اعم از اصولگرا و اصلاح طلب است . و درست در ضرورت این گسست استراتژیک است بحث تاریخ و تاریخ 67 اهمیت میابد و همین جاست که قیام کنندگان انگشت اشاره شان به سوی موسوی و کروبی نشانه میرود ، نه خانوم علینژاد ! تعیین تکلیف با سران اصلاح طلب و دوران طلایی امامشان را نمیتوان و نباید به فضاهای مجازی و آکادمیک روزهای پس از طوفان حواله کرد بلکه در دل بحران و در کوران همین مبارزه پیش رو باید بررسی شود ، چون امیدهای کذایی شما نه تنها هنوز بند ناف خود را با تفکر و ایدئولوژی و کاریزمایی که باعث و بانی این همه جنایت و کشتار علیه بشریت شده است را قطع نکرده اند که با وقاحت تمام آنرا دوران طلایی  و الگوی آینده نامیده و سودای بازگشت به آن سالها را دارند ، پس چرا از مردم آگاه شده انتظار دارید چشم بر این همه کژدیسی و نتاقض ببندند !!؟؟ بالاخره موسوی و کروبی زبان و بیانشان زبان درد و مرحم دردمندان است یا سخنگو و حامی دوران طلایی امام و دفاع مقدس و انقلاب فرهنگی و هزار و یک جنایت دیگر ؟؟ چطور از همگان انتظار دارید برای به قول شما ماندن موسوی و کروبی در خیابان و پرده برداشتن از تجاوزها و شکنجه های اخیر هورا کشیده و یا حسین_میرحسین بگویند اما بر سکوت 30 ساله حضرات سبز و مشارکت و همراهی شان در آن همه شکنجه و تجاوز و قتل عام و سرکوب مهر سکوت زده و پرده ساتر بکشند !!!؟؟؟  این که نمیشود از توده حاضر در خیابان انتظار داشت هوشیاری و آمادگی ذهنی خود را در مبارزه پیش رو از هر نظر حفظ کند اما خط جنایت و سرکوب در جمهوری اسلامی را فقط تا دوم خرداد 76 پیگیری کند و در شناخت ماهیت تاریخی این ساختار و سیستم ضد بشری و ضد مردمی به ریشه های ایدئولوژیک و تاریخی و فکری آن در دوران طلایی امام و نخست وزیری و ریاست و وکالت سران سبز پا نگذارد و حرف نزدند !!! این که نمیشود موسوی و کروبی را به اعتبار پرده برداشتن از شکنجه و تجاوز در 18 ماه اخیر " امید یک ملت " لقب بدهید آن وقت پیگیری ریشه های شکنجه و تجاوز و شناسایی شکنجه گران و متجاوزین در تمامی این سالها را  " کاسه های داغتر از آش " و " بگو مگو های کشدار و بیمار " بنامید !!

آواز کشتگان 

سناریوی ضد تاریخی خانوم علینژاد چنین ادامه میابد که ایشان به مزار دوست اعدام شده اش میرود و از همان موضع بالا و شاید هم تا اندازه ای عاقل اندر سفیه میگوید " ....بغض کنم و به او بگویم حالا دیگر یاد گرفته ام راه مبارزه کشته شدن و بی نشان دفن شدن نیست ، من باید چنان مبارزه کنم که یک حاکمیت برای یک اخراج ساده هم هزینه بدهد ، برای زندان کردن هم هزینه بدهد ، برای اعتصاب غذای یک انسان هم هزینه بدهد نه آنکه آدم بکشد و هیچ جای دنیا هم خبر دار نشود

اهداف والای علینژاد و همفکرانش از ور رفتن با تاریخ و تحریف آن در این پاراگراف به تمامه عرضه شده است . ایشان علاوه بر تلاش برای برای تطهیر امثال کروبی و موسوی مقصد دیگری را نیز دنبال میکنند که عبارت است از بی ارزش و بی اعتبار و حتی ساده لوحانه خواندن مبارزه سراسر پایداری و شکوه نسل دهه شصت و تقلیل آن به " مشتی خاک در یک گور بی نشان "  برای اعتبار بخشیدن به مشی رفورمیستی و مماشات .

در مورد خبر دار شدن دنیا از مبارزات خانوم علینژاد ذکر دو نکته ضروری است . نخست آنکه بر هر کودکی مبرهن است که جهانی شدن رسانه ای پدیده هایی مانند جنبش اخیر مردم ایران تمامن به ظرافت و تیز هوشی امثال علینژاد بستگی ندارد بلکه اساسن باز میگردد به رشد تکنولوژی و اینترنت و ماهواره و دوربین موبایل و دسترسی آسان جهانیان به آن و احتمالن علینژاد این همه را به حساب مزایای شگرف مشی رفورمیستی خود و دوستانشان نخواهند گذاشت ، دوم آنکه بله خانوم علینژاد ! دنیا شما و دوستان اصلاح طلبتان را دیده و میبیند چون قرار است که دیده شوید !! چون دربهای رسانه و شبکه های خبری " جهان آزاد " چهار طاق به روی شما باز است و حتی برایتان رزرو شده است !! چون قلب تمام موسسات تحقیقاتی و بنگاه های خبرپراکنی و فستیوالهای هنری و جشنواره های سینمایی و کنسرتهای موسیقی و گالری ها و سالنهای مد دنیای آزاد برای شما و دوستان لیبرالتان میتپد . اما فقط یک سوال : آیا برای مبارزین و زندانیان دهه شصت نیز چنین بود ؟ راستی جهان آزاد چه کرد با کشتار ده ها هزار ندا و سهراب و کیانوش و اشکان در لحظه لحظه های دهه شصت ؟ در آن روزهای جنگ سرد ، آن روزهای کنفرانس گوادلوپ و ایران گیت و مک فارلین و ارتشبد فردوست ، آن روزهایی که کمربند سبز اسلامی آمد تا کافرین سرخ و منافقین التقاطی را درو کند ؟ بله خانوم علینژاد نسل پیش در چنین جهانی و چنین مختصاتی رو در روی خمینی و حامیان بین المللی پیدا و پنهانش ایستاد و مقاومت کرد ، در زمانه ای که بهای افشای تباهی خمینی و رژیم قرون وسطایی اش جز جان نبود ، تاوان نه گفتن به فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران تجاوز و شکنجه و زندان و اعدام و قتل عام بود و نسل پیش این همه را با نهایت ایثار و پایداری انجام داد ، این همه ای که از نظر شما جز گورهای بی نشان نیست !! عجبا از این گورهای بی نشان و بی خاصیتی که بر فراز سرتان قرار گرفته و خواب از چشمان شما و امیدهای سبزتان می رباید !!  همان ارواح بی نشانی که در این روزهای خون و قیام در حرکتند تا در ابعاد توده ای تناقض سبز اصلاح طلبانه را بر ملا کنند ، همانها که بالاخره اصلاح طلبان را وادار به سخن گفتن از آن دهه ننگین کردند ، همان جانهای شرزه و اراده های پولادینی که رفتند تا " خمینی بت شکن " به مثابه نماد یک جنبش ارتجاعی و پوپولیستی در اندک زمانی کمتر از دو دهه به یکی از بدنام ترین مظاهر  بنیادگرایی ، ارتجاع ، دیکتاتوری و جنایت چه در داخل و چه در خارج از ایران تبدیل شود . آنان رفتن را برگزیدند تا ذات ارتجاع فاشیستی _ اسلامی چنان عیان شود که هر کوشش از بالا و از درون جهت اصلاح آن به بحران رادیکال سرنگونی از پایین منجر شود ، نسلی که از نخستین روزهای برآمدن جمهوری اسلامی سنگ بنای سنت مقاومت و ایستادگی را نهاد و تمام قد و با همه هستی و موجودیت خود دست به کار افشای علیه خمینی و رژیم مملو از دار و تازیانه او شد ، این نسل کاری نکرد تا لیست جنایت و جنایتن پیشگان به سالهای پس از خرداد 76 محدود بماند و چنان نام و یاد و سنت مبارزه خود را بر حافظه تاریخی مردمان این دیار حک کرد که هیچ کار به دست جنایت دیروزی نتواند امروز هم دم از آزادی و عدالت و عشق بزند و هم دوران طلایی امامش را یدک بکشد .

بله خانوم علینژاد ! آنان در گورهای بی نشان دفن شدند اما همه اهالی محله شهریاری پور بابل خوب میدانند که دختران و پسران جوانی که امروز به زندان افتاده اند از مغازه آن خیاط پیری برخاستند که خود در یکی از  آن گورهای بی نشان دفن شد . 

منبع:پژواک ایران