عليه خودفريبی و مردمفريبی، الاهه بقراط
الهه بقراط
چندين سال پيش من مجموعهای از کليشه سخنان و وعده و وعيدهای بنيانگذاران و سران جمهوری اسلامی و احزاب و گروههای سياسی را به همراه برخی از خبرهای اوايل پيروزی انقلاب اسلامی از جمله درباره اعدامها و کشتار و سرکوب که در روزنامه کيهان وقت منتشر شده بود به صورت گزارش تصويری زير عنوان «انقلاب اسلامی در ايران به روايت تصوير» در سايت خودم (الف.ب.) منتشر کردم که همچنان در دسترس است. اين روايت به روشنی تفاوت حرف و عمل مدعيان سياست، از حکومت تا موافقان و منتقدان و مخالفان ديروز و امروز آن را نشان میدهد.
در ميان آن کليشهها، «مقالهای از امام خمينی» وجود دارد زير عنوان «حکومت اسلامی و شرايط زمامدار». در اين مقاله که به تاريخ ۲۹ ژانويه ۱۹۷۹ يعنی دو سه روز پيش از ورود خمينی به ايران منتشر شد، چنين آمده است:
«فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای مشروطه سلطنتی و جمهوری در اين است که نمايندگان مردم يا شاه در اين گونه رژيمها به قانونگزاری میپردازند در صورتی که قدرت مقننه و اختيار تشريع در اسلام به خداوند متعال اختصاص يافته است».
فريب بزرگ
«دوران طلايی امام» با تئوری حکومت اسلامی و همين «فرق اساسی» که در بالا به روشنی توضيح داده میشود، فرا رسيد. اين «فرق اساسی» پيشاپيش اصل حاکميت مردم بر سرنوشت خويش را رد میکند و نقش همه نهادهای مدرن، از جمله قوه مقننه و پارلمان را در تحقق اين اصل هيچ و منتفی اعلام میدارد.
هنگامی که در ۱۲ فروردين ۱۳۵۸ از مردم خواسته شد تا به «جمهوری اسلامی» رأی بدهند، اگر هر کسی میتوانست مدعی شود که نمیدانست منظور رهبر انقلاب از «جمهوری اسلامی» چيست، اما آن احزاب و گروههايی که سواد خواندن و نوشتن و ادعای رهبری و هدايت جامعه را داشتند، و برخی از آنها خيلی زود در ساختار قدرت قرار گرفتند و برخی نيز در حاشيه قدرت، به ياری نظام اسلامی پرداختند، نمیتوانستند مدعی شوند از عقايد و آرای خمينی خبر نداشتند. خوشرقصی همه آنها را میتوانيد در «انقلاب اسلامی به روايت تصوير» مرور کنيد.
همين واقعيت که بيشترين روزنامههای آن زمان از جمله همين کيهان خودمان نيز از سوی کسانی هدايت میشد که در صفحه اولشان فرش قرمز برای آمدن «امام» پهن کردند و بعد هم با پرداختن تئوری «خط امام» با تمام نيرو عليه هر آنچه رنگ و بوی «ليبرالی» داشت، از جمله در مقابله با دولت موقت بازرگان و سپس در عزل بنی صدر و آنگاه قلع و قمع مخالفان و دگرانديشان بر طبل حذف کوبيدند، نشانگر آن است که طيف مدافع انقلاب اسلامی و حکومت برآمده از آن که خود نيز در طول سالها آنقدر حذف شد که امروز ديگر نوبت به مقامات «مغضوب» و حتا «محبوب» رسيده است، نه اينکه نمیدانستند خمينی به دنبال چيست، بلکه به اين گمان واهی باور داشتند که میتوانند «رهبر انقلاب» را به مسيری که خود در ذهن دارند هدايت کنند و يا به قول امروزی مقامات آمريکايی، رفتارش را تغيير دهند!
غافل از آنکه عنوان «رهبر انقلاب» تعارف و يا تشريفاتی نبود. خمينی به درستی در جايگاه رهبر انقلاب اسلامی و حکومت برآمده از آن قرار گرفته بود. آنچه تعارف و تشريفاتی بود، عنوان توخالی «جمهوری» بود که به حکومت اسلامی تحميل شد و خمينی زير لوای آن، همه «راهيان» و «شيفتگان» انقلاب را حتا از درون گور، آنقدر رهبری و هدايت کرد تا اينکه «رفتار» بسياری از آنها که ظاهرا به دنبال «آزادی» بودند (مگر برای آزادی انقلاب نشد؟!) تغيير کرد و همگی به هر شکلی به دنبال حفظ نظامی هستند که نه تنها آن «آزادی» را نياورد بلکه هر آزادی و حقوقی هم که مردم داشتند، از آنها باز پس گرفت و در هر شهری، خيابانی به نام «انقلاب» و ميدانی به نام «آزادی» به آنان داد تا در آنجا سرکوب شوند!
از انصاف نبايد گذشت که وقتی خمينی پايش به ايران رسيد و ديگر مجبور نبود برای دولتها و رسانههای غربی ژست دمکراتمآبی بگيرد و چيزهايی را بلغور کند که ملی خط تيره مذهبیها در گوشاش میگفتند، از همان «هيچ» معروف در جت فرانسوی، به روشنی حرف زد و عمل کرد. هم از حکومت اسلامی کوتاه نيامد و هم در دستور اعدام و کشتار ترديد نکرد. رک و صريح حذف، و قاطعانه قلع و قمع کرد. اين چرخش مهم را در مرور «انقلاب اسلامی به روايت تصوير» به روشنی میتوان ديد. در کنار صراحت و قاطعيت خمينی، يک پديده نيزهمانجا به شدت جلب توجه میکند: خودفريبی احزاب و شخصيتهای سياسی که مردم فريبی، هم راهکار و هم نتيجه آن است.
خودفريبی تنها گريبان کسانی را نگرفته که تلاش میکنند از جمله زير نام «اصلاحات» و «پرهيز از خشونت» روحی تازه در کالبد بوگرفته از جنايت جمهوری اسلامی بدمند. بسياری از شخصيتها و گروههای منتقد و مخالف نيز در انتقاد و يا تقابل با حکومت اسلامی به خودفريبی مشغولند. جالبتر از اين هر دو اما خود رژيم است که از بيت رهبری تا بلندگوهای مذهبی و سياسی آن نمونهای واقعا قابل تأمل از خودفريبی به دست میدهند! «انتخابات» يکی از مهمترين مضامين اين خودفريبی است.
اينک نيز دوباره گروهی به راه افتادهاند تا با ناديده گرفتن رويدادهای دو سال اخير در ايران و منطقه، بازار مکاره «انتخابات» را راه بيندازند. نقش اصلاحطلبان در اين ميان با هدايت و رهبری حجتالاسلام محمد خاتمی، رييس جمهور اصلاحات، به حقيرترين سطح خود رسيده است. اعلام آمادگی حزب مشارکت برای «تعطيل» شدن در صورتی که اصلاح طلبان اجازه شرکت در رأیگيری مجلس اسلامی را داشته باشند (از نظر رژيم اين حزب و مجاهدين انقلاب اسلامی اصلا «منحله» هستند!) و اعلام برائت حزب به اصطلاح مردمسالاری از جنبش سبز و حتا طرد موسوی و کروبی نشان میدهد بخشی از اصلاح طلبان هر نوع «مصالحه» را بر «اصلاح» که تا کنون مدعی آن بودهاند، ترجيح می دهند.
در اين ميان، عدهای سياهی لشکر هم اين رسالت را برای خود قائل هستند که هر بار به توجيه و تفسير دلخواهانه آرا و عقايد بنيانگذاران نظام، سران کنونی و نقشآفرينان سياست جمهوری اسلامی بپردازند و مرتب بگويند منظورشان آن نبوده است که خودشان گفتهاند، بلکه اين است که ما میگوييم! اگر پای منافع فردی و گروهی در ميان نباشد (از منافع اقتصادی گرفته تا منافع سياسی و فکری، برای مثال نداشتن بنيه اخلاقی و وجدانی برای پذيرفتن اشتباهات) آنگاه تنها خودفريبی را میتوان به عنوان دليل چنين رفتاری مطرح کرد. به پشتوانه خودفريبی افراد سياهی لشکر است که سران اصلاح طلبی به تجربه میدانند همواره کسانی وجود دارند که بدون جيره و مواجب (شايد هم با جيره و مواجب) به توجيه و تفسير حرفهای گاه دو پهلو و گاه کاملا صريح آنهامیپردازند و از اين راه خاک در چشم مخاطبان آنها میپاشند تا اصلاحطلبی بتواند خود را هم مقبول مقام معظم رهبری و شورای نگهبان و هم مورد قبول مخاطبانش معرفی کند. حال آنکه منطقیترين و عاقلانهترين کار اين است که هر فرد و گروهی برای همان هدفی تلاش و تبليغ کند که برايش مبارزه میکند و بگذارد «اصلاح طلبان» نيز با تکيه بر نيروی واقعی خود، راه خود را بروند! بزرگترين اشتباه نيروهای سياسی و روشنفکران ايران در سه دهه پيش همين بود که به محض اينکه فضا باز شد به جای اينکه از اين گشايش هر يک در جهت تقويت نيروی خود گام بردارد، و با شخصيت سياسی مستقل خود وارد صحنه شود، همگی بسيج شدند تا «قدرت» را در يک نيرو متمرکز کنند و بعد از آن نيرو بخواهند که سهمی هم به آنان بدهد!
امروز نيز، در تغيير و تحولات اجتماعی، اگر نه بازگشتی، بلکه چرخشی در کار باشد، نه چرخش به سوی «دوران طلايی امام» بلکه به دوران رنگارنگ انقلابی است. دورانی که همه بر اين باور بودند که فصل نوينی به سوی آزادی و پيشرفت به روی کشور باز شده است. دورانی که همه احزاب و گروهها گمان کردند زمان به آزمون گذاشتن ادعاها و توانايیهای آنها فرا رسيده است و با همين خيال همگی به ميدان آمدند و پس از چندی با همدستی خودشان با حکومت، يکی يکی از ميدان به در شدند ! درست همان همدستی که اصلاحطلبان بدون آموختن از گذشته به آن آويختند و سرانجام به حذف خودشان انجاميد بدون آنکه بر خواب و خودفريبی آنان نقطه پايان نهاده باشد. از همين رو همه رأیگيریهای احتمالی پيش رو، ديگر، نه صحنه رقابت نيروهای رژيم بلکه عرصه صفآرايی و تقابل حکومت و مردم خواهد بود. هنوز تا آن زمان فرصتی هست که هر کسی و هر گروهی خودش را به خواب نزند و جايگاه خود را مشخص کند.
کيهان لندن ۷ ژوييه ۲۰۱۱
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com
انقلاب اسلامی در ايران به روايت تصوير:
منبع:کیهان لندن