PEZHVAKEIRAN.COM نامه ای سرگشاده به فرزندانم !
 

نامه ای سرگشاده به فرزندانم !
علی شکراللهی

دخترم، پسرم، شما بر اساس یک تجربه ۴۴ ساله زندگی در جمهوری اسلامی من و مادرتان را محکوم کرده و به چالش می گیرید که چرا به چنین شوم سرنوشتی گرفتارتان کردیم ؟!
 یادتان باشد که بسیاری از مردم ایران بر اساس یک دین خوش خیالانه ۱۴۰۰ ساله و تبلیغات پوچی که در پی برپا شدنش، یعنی اسلام ناب محمدی،  عدل علی برقرار خواهد شد و همگان در بهشت برینی زندگی خواهند کرد و پس از مرگ نیز به بهشت ابدی دیگری راهی خواهند شد، برعلیه نظام گذشته بپا خاستند.
 ضمن آنکه بسیاری نیز صرفاً برای رسیدن به آزادی و دمکراسی، با نظام تک حزبی گذشته در افتادند !
پسرم، چندی پیش از من پرسیده بودی که ؛
 این درست است که آخوندها می گویند علی وار قضاوت کنید که در یک روز چهار هزار نفر را از تیغ شمشیر گذراند ؟ یعنی مردم را گردن زد ؟
راست یا نادرست، چه بگویم، اما این پرسش تو افکار مرا سخت آشفته خاطر کرد، زیرا که بخوبی بیادم هست زمانیکه همسن و سال تو بودم با بچه های محل برای شب احیاء، همان شب ضربت خوردن حضرت علی به مسجد مقداد در خیابان گرگان می رفتم و آخوند محله با سوز و ناله می گفت ؛
حضرت علی با فرق شکافته شده در بستر بود، مقداری شیر بز برای حضرت بردند، حضرت شیر را پس زد و گفت، بروید به بینید که آیا قاتل من ابن ملجم،  شیر خورده است !
و بعد در آن نیمه های شب در آن مسجد،  تأتر بازی کردن آخوند و زاریها و دیگران را به گریه انداختن ها. فیلمی بود دیدنی، صحرای محشری بود آن شب احیاء ها !
و ما جوان بودیم و خام و ناآگاه. اینترنت که نبود عزیزم !
 در واقع آنزمان، کشور برهوت ناآکاهی و بیسوادی و نادانی بود.
  در مراسم عاشورای حسینی، ذات اقدس همایونی، شاهنشاه آریامهر نیز بهمراه وزیران و ارتشبدان و یارانشان شرکت می کردند.
عکسها و تصاویرش در فضای مجازی هست، بروید به بینید و خود قضاوت کنید.
 وزیر و وزرا در این عزاداریها قیمه پلو نذر می کردند و گوی سبقت را از همدیگر می ربودند، عاشورا تاسوعا محشری روزی بود در روزگار ما !
موج اسلام و اسلام پناهی، بسیاری را با خود برده بود، بویژه در مبارزه بر علیه کمونیسم و در رقابت با کمونیست ها.  برق شمشیر اسلام، بسیاری را کور و تفاسیر قرآن و اسلام ناب محمدی، فراوان آدمهایی را کر و کور کرده بود. 
رقابت ایدئولوژیک بود بین به اصطلاح روشنفکران مسلمان به سرکردگی علی شریعتی برای ساختن ولایت امت و امامت، و برپا کردن جامعه ی بی طبقه توحیدی توسط مجاهدین با عملیات مسلحانه، و بنا کردن جامعه ای عاری از استثمار توسط چپ برهبری پرولتاریا، از طریق راه رشد غیر سرمایه داری و زد و بند با کشور برادر، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی !
 آخوندها نیز در مساجد و تکیه گاهها، در روضه خوانی های پنج تومانی در خانه های مردم، از عدل علی می گفتند و انصاف و مروت و انسانیت محمد رسوالله !
می گفتند که متانت و بزرگواری و ازخود گذشتگی حضرت محمد رسول خدا را به بینید؛
هر روز که حضرت ایشان از مسجد به خانه باز می گشتند یک پیرزن یهودی از بالای پشت بام بر سر مبارک ایشان خاکستر می ریخت. تا اینکه روزی حضرت متوجه شد آن پیرزن یهودی ( روی یهودی بودنش هم چندین تشدید می گذاشتند ) مدتی ست بر سر ایشان خاکستر نمی ریزد. حضرت از یاران خود سراغ آن زن یهودی را گرفتند. به ایشان گفتند آن زن یهودی بیمار است و در بستر. حضرت محمد به عیادت آن پیرزن یهودی رفتند، پیرزن یهودی از خجالت سر به زیر لحاف برد و سپس به دین مبین اسلام گروید. می بینید رئوفت اسلامی را !
آری فرزندانم، ما فریب این دروغ و نیرنگها را خوردیم.   
  دخترم، پسرم، چرا ما انفلاب کردیم ؟
ما دیوانه و عقل از کف داده نبودیم که در تظاهراتها شرکت می کردیم و فریاد آزادی را سر می دادیم، ما بدنبال آزادی بودیم ! آزادی !
 نگاهتان را از روی عکس های دختران مینی ژوپ پوش و پسران شلوار پاچه گشاد با موهای بلند در چند دیسکوتک درخیابان تخت جمشید تهران که اخیراً در فضای مجازی فراوان یافت می شود بردارید و نگاهی عمیق تر به آن دوران بیندازید.
ما در پی آزادی بودیم و برابری حقوق انسانها. آیا این اشتباه و یا گناه کبیره بود که دلمان می خواست به  کپرنشینان جنوب کمک کنیم و دلمان برای حلبی آباد نشین های اطراف تهران می سوخت !
چه کنیم، درک انسانی داشتیم و انسان بودیم و انسان هستیم و انسان باقی خواهیم ماند و به انسانهایی که انسانیت داشتند و دارند ارج می گذاریم و انسانیتشان را ستایش می کنیم.  
 
 شاید شاهنشاه خبر نداشت، ولی ما را به خاطر نوشتن یک انشاء که اندکی گویا بوی قورمه سبزی میداد به مدیر دبیرستان معرفی می کردند و آقا مدیر نیز به صراحت به ما می گفت ؛ این فضولی ها به تو نیامده بچه !!
چرا می بایست به کسی که شعور داشت و ذهن کنجکاو، و بفکر تغییر شرایط نابهنجار دیگران بود گفت ؛ 
 ' کله اش بوی قورمه سبزی می دهد ' !!
 
 
 
فرزندانم ! 
 
میدانید آگوستو پینوشه کیست ؟
آیا میدانید که کشور ما و شیلی هر دو باهم هم سرنوشت بودند ؟ آیا میدانید همانگونه که دولت آمریکا در ایران کودتا کرد و دولت ملی و مردمی محمد مصدق را سرنگون کرد، در شیلی نیر کودتا کرد و دولت ملی سالوادور آلینده را به 'جرم' داشتن سیاستهای سوسیالیستی، همچون کشورهای اسکاندیناوی، سرنگون کرد و ژنرال پینوشه را به مدت ۲۵ سال تحت حمایت های همه جانبه خود و سازمان سیا گرفت و یکی از خشن ترین حکومتهای نظامی را در آمریکای لاتین دایر کرد و سپس با تجربه ی کودتا در ایران و شیلی، نوبت به برزیل و آرژانتین و سایر کشورها نیز رسید !؟
آیا نسل جوان شیلیایی نیر عکسهای دختران بی حجاب و آبجو بدست دوران پینوشه را در اینترنت می گذارند و زیر آن می نویسند ؛ چی بودیم چی شدیم ؟ 
مشکل جای دیگری ست فرزندانم ! 
اکنون است که باید نوشت ؛ پدر، مادر، ما متهمیم ! و مشت محکمی بر دهان آن آخوند یاوه گوی کت و شلوار کراواتی به اصطلاح روشنفکر تاریک اندیش تحصیل کرده در فرانسه، جناب دکتر علی شریعتی زد و گفت ؛
بفرمایید ! 
 ولایت فقیه، این همان حکومت امت و امامتی ست که دنبالش بودید و با شعار « رئوفت اسلامی » مردم را فریب دادید.
 این همان حکومتی ست که جوانان بخاطر آن در رژیم گذشته، از درس و مشق و زندگی خود غافل شدند و بخاطر داشتن چند کتاب، یا بزندان افتادند یا در نبرد با رژیم برای رسیدن به ' جامعه بی طبقه توحیدی ' جان خود را فدا کردند. 
 
شما فریاد شیفتگان و هواداران خمینی را ندیدید و نشنیدید که در گوشه و کنار شهرها در تظاهراتها نعره می کشیدند ؛
' خمینی عزیزم، بگو که خون بریزم ' !
و چنین نیز کردند !
 
پدر و مادر شما بصورت موروثی مسلمان شده بود، شما اما با تجربه حکومت اسلامی و دیدن واقعیت های مذهب اسلام که جز کینه و نفرت پراکنی دکترین و هدف دیگری ندارد، آگاهانه از اسلام روی برگرداندید و من در پایان عمر خود بسیار خرسندم که شما انسان بودن و انسانیت داشتن را ملاک عمل قرار دادید.
 
 فرزندانم، هرگونه تحول تاریخی را باید در دوران خودش جستجو کرد و سنجید.
 
اگر من نام شما را از نامهای اسلامی برگزیدم، بر من خرده نگیرید، نگاهی به نامهای برادران و فرزندان محمد رضا شاه بیندازید. یادتان باشد ؛ نام فرماندهان ارتش شاهنشاهی، غلامرضا ازهاری و غلامعلی اویسی، همه غلام و برده ی حسن و حسین و علی !
شما با تجربه این چند دهه حکومت نکبت بار جمهوری اسلامی نام ایرانی برای فرزندان خود انتحاب کردید. 
پایان سخن اینکه ؛
تاریخ را یا باید خواند و یا خود باید تجربه کرد.
 
   علی شکراللهی 
 

منبع:پژواک ایران