PEZHVAKEIRAN.COM اگر در کربلا قزاق بودی...
 

اگر در کربلا قزاق بودی...
رضا علیجانی

دیگر خسته شده ام از بس دوستان هم دل و هم درد روزنامه نگارم سفارش مطلبی می دهند و پس از تهیه، توسط بالادستی هاشان از روی صفحه برداشته می شود. ای کاش این دوستان نیز در طراحی موضوعات از قبل فکر سلیقه و ضوابط بالادستی هاشان را بکنند! مقاله زیر مطلبی است که به سفارش دوستان روزنامه نگار اعتماد نوشتم اما چاپ نشد.                                                         
دوستان روزنامه اعتماد گفتند چرا نمونه و الگوی امام حسین دیگر تکرار نشد؟ گفتم از قضا پس از امام حسین قیام‌های عاشورایی در تاریخ اسلام و شیعه زیاد داشته‌ایم. گفتند منظور در میان خود ائمه شیعه است نه میان خود شیعیان. ابتدا به نظرم سوال ساده‌ای می‌آمد و می‌شد به آن جواب‌های درجا و «البته واضح و مبرهن است که...» داد، با ذهنی معتقدانه و شیعی؛ اما با یک نگرش و ذهن پژوهشگرانه غیرمعتقدانه (یا یک انسان غیرشیعی) چه طور؟ این خود بر پیچیدگی پرسش می‌افزود.


در یک تامل اولیه خود پرسش به پرسش آمد. «نمونه و الگوی امام حسین»؟ از امام حسین و عاشورای او در تاریخ خود شیعیان (چه رسد به دیگران) درک و فهم‌های مختلفی وجود داشته است. از جمله اینکه طبق صلح امام حسن نیز که بنا نبود حکومت از معاویه به دیگری برسد، امام حسین در برابر پیمان‌شکنی بنی‌امیه و برای تشکیل حکومتی که حق او بود و برای احقاق عدالت و جلوگیری از ظلم و ستم قیام کرد و یا اینکه برای انجام امر به معروف و نهی از منکر و در برابر اعمال ستم‌گرانه و هنجارشکنانه یزید دست به قیام زد و یا اینکه برای تسلیم نشدن و سرپیچی از بیعت با یزید مجبور به قیام شد و ... آنگاه، طبق برخی پژوهش‌ها[1]، در قرون بعد و مشخصا از زمان سیدبن طاووس (با تألیف کتاب ملهوف) دیدگاه دیگری مبنی بر تعبد امام حسین بر تعهدی الهی مبنی بر شهادت، به قیام برای شهادت دست زده است. این نگاهی است که به صورت کلاسیک قرن‌ها در اذهان توده‌های شیعه وجود داشته است. و یا در سده اخیر قیام حسین قیامی برای زیربار بیعت ظالم نرفتن و برای اعتراض به ستم بنی‌امیه و یا مشخصا برای ایجاد آگاهی و انگیزش و پیام از طریق مرگ و شهادت و فداکردن خون خود و یارانش تلقی شده است.


همگان می‌دانند با انتشار کتاب محققانه شهید جاوید، همراه با تقریظی که آیت‌الله منتظری بر آن نوشت، در فضای قم و تلقی‌های کلاسیک شیعی چه هنگامه‌ای به پا خاست. و باز همگان با تلقی متفاوتی که در فضای مبارزاتی دهه‌های پیش از انقلاب (در نظراتی هم چون کتاب «چرا حسین قیام کرد» استاد محمد تقی شریعتی و یا مباحث مهندس سحابی در نشریه غیررسمی گنج شایگان و بالاخره مباحث دکتر علی شریعتی درباره شهادت و حسین وارث آدم و نظایر آن) مطرح شد، آشنایی دارند و به مباحثه و نامه‌نگاری عالمانه شریعتی – صالحی نجف‌آبادی (که گفت و گویی میان دیدگاه دوم و سوم است) آگاه‌اند.


اما دیدگاه اول متعلق به فضای عمومی (هم روحانیان و هم عامه) شیعیان است. بنا به برخی پژوهش‌های متأخر این نگاه که حسین را آگاه و متعبد بر تقدیر و سرنوشت الهی (شهادت) می‌داند از ابتدا در بین شیعیان وجود نداشته و قرن‌ها بعد در میان شیعیان رسوخ یافته است. نفوذ و گسترش این نگاه را می‌توان متأثر از جا افتادن نگاه‌های کلامی مبنی بر آگاهی و علم لدنی امامان «بماکان و ما یکون» بر هر آنچه بوده و هست، در میان شیعیان دانست. طبق علم و اطلاع قبلی امام حسین از همه چیز عالم، از جمله آینده زندگی خود، وی بر این امر واقف و بلکه متعبد بود. اما جدا از این مشکل کلامی که طبق آن تقریبا (نه به طور مطلق) دیگر تفسیر قیام حسین به قیامی برای غلبه و پیروزی بر یزید و احیانا تشکیل حکومت سخت می‌شد، مشکل فقهی صوری و فرمالیستی دیگری نیز وجود داشت که قبلا نیز از سوی طرفداران بنی‌امیه و یا برخی علما و نظریه‌پردازان محافظه‌کار که معتقد به تبعیت از حکومت غالب (که همواره نام اولی‌الامر به خود می‌گرفت!) مطرح می‌شد. آنها چه در دفاع از حکومت‌ها (از جمله بنی‌امیه در سرکوب و کشتار شیعیانی هم‌چون حسین و یارانش) و در طعن و نقد به شیعیان که تکیه و تأکیدی بر حسین و عاشورا داشتند و چه برای دفاع از نظریه و یا سبک زندگی و رویکرد‌سیاسی محافظه‌کارانه و یا سازشکارانه خود در سکوت بر ستم یا تبعیت و همکاری با حکومت‌ها و بویژه برای توجیه فرار از اقدامات پرخطر در برابر ستم‌گران (که خطر مرگ نیز داشت) به آیه‌ای از قرآن نیز استناد می‌کردند که می‌گوید «و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه» (آیه 195 از سوره بقره) دستی دستی خودتان را به خطر و هلاکت نیندازید. (این آیه در چارچوب بحثی اقتصادی در رابطه با «انفاق» مطرح شده و به مسلمانان بسیار عاطفی و تابع مطرح کرده که در انفاق مال خود آنقدر زیاده‌روی نکنید تا حدی که خودتان به سختی و خطر بیفتید). آنها با این آیه حرکت امام حسین را خلاف شرع نیز می‌دانستند.


برخی نظریه‌پردازان شیعی هم که سبک زندگی و یا برداشت مشابهی از آیه داشتند در برابر این مشکل فقهی نیز دچار تعارض می‌شدند. آن‌ها به جای آنکه بگویند اساسا مرگ در راه عدالت، هلاکت نیست، چون خود نیز امر به معروف و نهی از منکر را در نگاه فقهی‌شان مشروط به عدم آسیب رسیدن به خود می‌دانستند!، به نظریه تقدیر و تکلیف الهی که امام بدان «علم» داشت، استناد می‌کردند. وگرنه عقل و شرع حکم به حفاظت از خون و جان خود می‌داد! اما در اینجا امر و تقدیر خداوند که بر همه چیز حاکم است در باره حسین بر آن قرار گرفته بود که به شهادت برسد. بدین ترتیب هم کار و حرکت حسین موجه می‌شد و هم نیازی نبود دیگران – از جمله خود آقایان – دست به چنین کارهای پرخطری بزنند! می‌ماند فلسفه این حکم الهی برای امام حسین که می‌شد هم عقل انسان‌ها را قاصر از دست‌یابی به این فلسفه دانست و هم از مسائلی هم‌چون شهادت حسین برای آمرزش و شفاعت شیعیان (همانند مرگ مسیح فدیه گناه آدم و آمرزش آدمیان) و نظایر آن یاد کرد و بر حسین گریست (و حتی تظاهر به گریه کرد) تا مورد شفاعت قرار گرفت. روضه و عزا، اشک و شفاعت و... عمدتا حاصل چنین نگرشی است.


حال بر این اساس «چرا الگوی حسین تکرار نشد؟»، پاسخ روشنی دارد. تقدیر الهی (که حسین بر اساس علم امامت بر آن آگاهی داشت) یک حسین را برای شیعیان، قوم برگزیده خداوند، کافی می‌دانست. هم‌چون یک عیسای مصلوب برای مسیحیان. بنابراین خداوند می‌بایست نقش‌های دیگری برای دیگران، قائل می‌شد.


اما بر اساس فهم و درک‌های غیرکلاسیک از قیام و شهادت حسین، پاسخ این پرسش دشوارتر می‌شود. در این چارچوب نیز دو رویکرد مطرح است: رویکرد اعتقادی شیعی – رویکرد پژوهشی تاریخی.


در رویکرد نخست که در میان بسیاری از روشنفکران شیعی معاصر وجود داشته و تصریحا و تلویحا، بنا به اعتقاد رسمی شیعیان، هر امام را انسان متعهد و برتری در زمانه خویش می‌داند، تفاوت برخورد امامان متأثر از تفاوت شرایط زمانه آنهاست. دکتر علی شریعتی با بیان و قلم اثرگذار خویش فشرده‌تر و روشن‌تر از بقیه این نگاه را سامان‌دهی کرده است. در این رویکرد، به ویژه تفاوت میان امام حسن و امام حسین، صلح و جنگ؛ و یا دیگر تنوع‌های موجود در رفتار ائمه شیعه (دوازده امامی) هم چون امام سجاد، امام رضا، امام باقر و صادق، امام موسی کاظم و... که هر یک زندگی متفاوتی داشتند، هر یک به عنوان یک «مشی» در زندگی (و از جمله در زندگی سیاسی) که «تنها» امکان و یا «برترین» مشی و سبک بوده است، معرفی می‌شود. امام سجاد زیباترین روح پرستنده‌ای است که در زمانه‌ای تنها و تحت فشار، جهاد را به عرصه دعا نیز می‌کشد؛ امام باقر و امام صادق در دوران بسط و گسترش شگفت‌انگیز امپراطوری اسلامی و از جمله در زمانه‌ای که هر نحله و رویکرد فکری - سیاسی به انسجام و ساماندهی فکری دیدگاه‌های خود و گسترش و نفوذ از طریق فرهنگ دست زده‌اند به تدوین و آموزش سنت فکری شیعی دست می‌زنند و به ساماندهی اجتماعی و مدنی شیعیان می‌پردازند و بسیار نیز موثر واقع می‌شوند؛ امام رضا با تعامل با قدرت شکاف‌های درونی آن را تشدید کرده و یا برای شیعیان خویش فضای تنفسی ایجاد می‌کند و یا در برابر خطر از دست رفتن رأس هرم شیعیان از خود و این رأس حمایت به عمل می‌آورد و نظایر دیگر دلایل عینی و سیاسی و فکری و تماما غیرکلامی. در همین رویکرد امام موسی باز در مواجهه با دوراهی سازش یا زندان همانند دوراهی سازش یا مرگ امام حسین، به سان او راه سخت‌تر را برمی‌گزیند و...


در این رویکرد البته هیچگاه شرایط حسین برای امام دیگری پیش نمی‌آید. شرایطی که حسین داشت، دشوارترین شرایط بود. تنهایی، فشار حداکثری بر سر یک دوراهی، یأس و ناامیدی همگانی و... در اینجاست که به تعبیر شریعتی در دوره «نتوانستن»ها، هم می‌توان با «خون» خود پیام داد و ظلم را مغلوب اگر نتوان کرد، رسوا می‌توان ساخت. اما دیگر امامان شیعه راه‌های دیگری در پیش رو داشتند و بدین خاطر به دعوت‌های مختلف برای قیام پاسخ منفی‌می‌دادند. و این راه‌ها و اولویت‌ها (مانند حرکت فکری امام باقر و صادق) نیز همان مسیر و اهداف امام حسین در دفاع از حق و عدالت در برابر باطل و ظلم و ستم و نیز‌بسط و گسترش فکر شیعی را دنبال می‌کرد.


اما رویکرد دیگر یعنی برخورد پژوهشی (چه با درونمایه و اعتقاد شیعی که البته می‌خواهد در پژوهش خود مومنانه و اعتقادی برخورد نکند و چه خارج از آن) با مسائل بیشتر و پیچیده‌تری مواجه می‌شود. از جمله:


1-    آیا تفکر و گرایش شیعی به صورت از پیش و طراحی شده پیدایش یافته و یا به تدریج شکل گرفته است؟[2] بر اساس این پرسش، تاریخ صدر شیعه را قدسی و غیرقابل بررسی نخواهیم کرد و به یکدست‌سازی رهبران شیعه و الزاما ارائه تحلیل واحد و همبسته درباره مشی و سبک و شخصیت آنها نخواهیم پرداخت. به عبارتی می‌توان علوی بود و به رویکرد و کارکرد این گرایش در تاریخ اسلام بیشتر معتقد بود اما برخی عقاید و نظرات کلاسیک و کلامی آنها را مورد‌نقد و پرسش قرار داد.


2-    در طول تاریخ گرایش‌ها و نحله‌ها و فرقه‌های مختلف شیعی وجود داشته (مانند حنفی، زیدی، واقفی، اسماعیلی و...) که از قضا شیعه دوازده امامی در میان آنها عمدتا در اقلیت بوده و بعدا کثرت یافته است.[3] بر این اساس است که می‌بینیم چه در میان برخی یاران خود ائمه شیعه (دوازده امامی) مانند برخی یاران امام حسن و یا برخی دوستان امام حسین و چه از سوی برخی شیعیان از دیگر فرق شیعی پرسش‌ها، نقدها و احیانا مشی و سبک‌های دیگری درباره عقاید دینی، و رفتار اجتماعی و سیاسی، همزمان با این ائمه و گاه رو در رو و در بحث با آنها مطرح می‌شده است. بر این اساس لزوما مشی هر یک از ائمه در زمانه خود نمی‌تواند برترین مشی باشد و یا همه مشی‌های ائمه گوناگون در یک سطح قرار گیرد و اجزای مختلف یک پازل تلقی گردد.


3-    جدا از تفاوت شرایط زمانه (که مسئله اصلی مورد استناد بحث تماما معتقدانه شیعی درباره تنوع رفتار ائمه است)، آیا شخصیت و روحیات ائمه نیز با یکدیگر متفاوت بوده است. در این باره ما حتی از زبان پیامبر نیز احادیثی (مثلا درباره ویژگی‌های امام حسن و امام حسین) داریم. بنابراین آیا نمی‌توان به عنوان یک متغیر، در کنار دیگر عوامل تاریخی این عامل (یعنی تفاوت شخصیت و روحیات هر یک از ائمه را به عنوان آنچه شریعتی انسان مافوق نه مافوق انسان می‌نامد) را نیز در تنوع آراء و مشی‌ها و ... آنها موثر دانست.


در این راستاست که می‌توان تأکید نمود تاریخ – و از جمله تاریخ شیعه و یا درست‌تر: تاریخ شیعیان – را نه از آخر به اول، بلکه از اول به آخر باید خواند. آنگاه درخواهیم یافت که چه بسا بسیاری از نظراتی که امروزه عجیب، انحرافی و گاه مایه کفر و ارتداد! و خروج از دین یا خروج از تشیع (حتی تشیع دوازده امامی) تلقی می‌شود در گذشته تاریخ همین دین و همین نحله (مثلا درباره قیام عاشورا) وجود داشته و حتی گاه نظر غالب و اکثری نیز بوده است. و یا دریافت که مباحثی چون علم لدنی ائمه (و دیگر مباحث مشابه هم چون ولایت تکوینی و...) مباحثی نبوده است که از آغاز به همین شکل کلاسیک امروزی وجود داشته باشد.


و مهم‌تر از همه، جدا از حوزه عقاید و آراء و نظرات؛ به لحاظ کارکردی و اثر اجتماعی و تاریخی؛ حرکت و قیام امام حسین و یا کار فکری و ساماندهی اجتماعی – اقتصادی شیعیان توسط امام باقر و صادق و یا مقاومت سخت و طولانی امام موسی کاظم در زندان بنی‌عباس و... در تاریخ مسلمانان به طور عام و شیعیان (با همه فرق و شعب داخلی‌شان) به طور خاص، تأثیرات و کارکردهای ویژه‌ای داشته که به صورت پژوهشی کاملا قابل بررسی است.[4] همان گونه که صلح امام حسن و یا ولایت عهدی امام رضا و... نیز آثار و تأثیراتی داشته است.


بدین ترتیب همان گونه که در یک برخورد پژوهشی می‌توان به عنوان یک متغیر، عامل شخصیتی ائمه را در کنار عوامل تاریخی و اجتماعی وارد تحلیل نمود، به لحاظ کارکردی نیز می‌توان همین عامل را در تحلیل مخاطبان و متأثران شیعی نیز وارد کرد. هر فرد شیعی، در کنار عوامل و «وضعیت» تاریخی و اجتماعی‌اش، بر اساس «وضعیت» فردی و شخصی و درونی‌اش نیز به این یا آن اندیشه، مشی و سبک تعلق خاطر و توجه و تأکید بیشتری کرده و یا مثلا درونمایه  حرکت امام حسین را مورد تفسیر و تأویل قرار داده است.[5]

نکته پایانی درباره حسین و عاشورا آن که علیرغم همه بحث‌های کلامی و علمایی در این باره و تبلیغ و گسترش نظریه تقدیر و تعبد، اشک و شفاعت؛ اما در میان توده‌های شیعی و زندگی روزمره آنها، حرکت حسین آنچنان درونمایه‌ای داشته و دارد که همواره از این قالب‌ها بیرون می‌زده و مردم عادی و عامی و فطری شیعی خود به خود از قالب‌ها و قفس‌های رسمی تفسیری بیرون می‌ایستاده‌اند و همان گونه که حسین به روشنی و تمام‌قد در صحنه صف‌بندی‌های روشن و شفاف زمانه‌اش ایستاده بود (برخلاف دیگر زمان‌هایی که این صف‌بندی در هاله‌هایی از شک و تردید و ابهام پوشیده می‌ماند)، در صحنه زیست روزمره اجتماعی مردم با سادگی و صداقت و شفافیت تمام ظهور می‌کرد. به یاد دارم مادر بزرگم (که خدایش رحمت کند و اگر به سان مخملباف، و هم چون چوپان داستان موسی و شبان، می‌خواستم برای خدا سیمایی قائل شوم، سیمای ساده، مهربان و آسان‌گیری هم چون او برایش متصور می‌شدم و دین‌ام را از او گرفته‌ام که پیامبرمان گفته است بر شما باد دین پیرزنان) می‌گفت در زمان رضاشاه (شاهی که گاه گل به سر می‌مالید و با سپاهیان و قزاق‌هایش به سینه‌زنی در عاشورا می‌پرداخت) شاه و سربازانش سینه می‌زدند که «اگر در کربلا قزاق بودی – حسین تشنه‌لب تنها نبودی»، ام

منبع:سایت ملی مذهبی