PEZHVAKEIRAN.COM زندان و شکنجه؛ افشاء و تزريق!؟
 

زندان و شکنجه؛ افشاء و تزريق!؟
رضا علیجانی

اگر صحن جامعه رستوران حکومت‌ها باشد، زندان‌ مثل آشپزخانه آنهاست. صحن رستوران معمولا بهداشتی‌تر از آشپزخانه نگه داشته می‌شود (مگر استثنائاتی!)

سه دهه است که درباره وضعيت ‌زندان‌ها و زندانيان در ايران نوشته می شود و «افشاگری» صورت می‌گيرد. و گاه مردان و زنان با صداقت و شجاعتی هم پيدا می‌شوند که فداکارانه نيشتر به اين زخم می‌زنند، شايد التيامی صورت گيرد، هر چند خود بايد هزينه اين کارشان راگاه با زخمی شدن شان بپردازند.
وضعيت بازجويی از متهمان عقيدتی – سياسی، نحوه اعتراف‌گيری اجباری وآماده‌سازی برخی از آنها برای حضور در دادگاه‌های نمايشی و نيز شرايط رفاهی – روانی سخت و دشوار بسياری از زندان‌های کشور امروزه روشن‌تر از آن است که نياز به مرور مجدد داشته باشد. اين مجموعه سياه ناشی از تداوم سنت و انباشت تجارب جناح‌های تندرو و امنيتی از يک سو و مبانی فکری – سياسی حاکمان در رابطه با زندان‌ و زندانيان از سوی ديگر است. آنها از ديرباز به متهمان با ديد سپاه يزيد و عنصر دشمن و يا مخل ثبات نظام خويش و منافع سياسی – اقتصادی خود می‌نگرند. در هر حال «نفرت» و «تحقير» درونمايه اصلی اين نگاه است. و خط برخورد با متهمان نيز عمدتا بر انتقام و تنبيه (و نه حتی به گمان خود اصلاح) قرار دارد. شکنجه، تحقير و تضييق حقوق رفاهی – سياسی متهمان فکری – سياسی از اين آبشخور سيراب شده و می‌شود.

البته اين هم واقعيتی است که بنا به دلايل مختلف از جمله رشد تصاعدی رسانه‌های جمعی و روشنگری و افشاگری درباره وضعيت زندانيان، پيگيری و مقاومت خانواده‌های زندانيان، فشارهای افکار عمومی جهانی و نهادهای بين‌المللی، حساسيت و پيگيری محافل حقوق بشری داخلی و خارجی ، موضع‌گيری برخی دولت‌ها و ... و از جمله افزايش سن و تجربه مديريتی خود مسئولان حکومتی در اين حوزه و بالاخره تغيير مشی‌های سياسی و مبارزاتی مسلط از برخوردهای تند و نظامی به برخوردهای مدنی و مطبوعاتی و مطالبه‌محور و ... که خود به خود متهم را در موضع مظلوميت بيشتری قرار داده و رابطه متقابل و ديالکتيکی متهم – بازجو را تحت تأثير مشی خود قرار می‌دهد؛ وضعيت بازجويی‌ها و زندان‌ها در يکی، دو دهه اخير (بجز مواردی خاص) عموما بهتر از دهه ۶۰ است. هر چند برخورد فيزيکی و شکنجه جسمانی در دهه اخير (و به ويژه پس از اعتراضات بعد از انتخابات ۸۸ و دوره جنبش سبز) هم چنان وجود دارد، اما وجه غالب بازجويی‌ها را شکنجه سفيد و روانی تشکيل می‌دهد و انعکاس اخبار و حساسيت افکار عمومی درباره وضعيت زندان‌ها و زندانيان نيز باعث می‌شود وضعيت بندهای عمومی زندان‌ها نيز در مجموع بهتر از دهه ۶۰ باشد.

تنها به يک نمونه اشاره کنم. در دهه ۶۰ (و مشخصا در سال ۶۵) در بند آموزشگاه زندان اوين که شامل ۶ بند بود، يکی از اتاق‌های بند ۱ (يعنی اتاق ۳۸) به زندانيانی اختصاص يافته بود که بنا به شرايط سخت بازجويی و يا زندان، تعادل روانی‌شان را از دست داده بودند. و حتی بين بچه‌ها به شوخی و جدی اصطلاح «سی و هشتی» شدن کنايه از ديوانگی و از دست دادن تعادل روانی به کار می‌رفت. گاه برخی افراد سالم را نيز به عنوان تنبيه به آن اتاق می‌فرستادند. يکی از آنها حکايات فاجعه‌باری از وضعيت زندگی در اين اتاق نقل می‌کرد. و غمگنانه اين که بعدا هم که اين اتاق منحل شد و افراد آن به داخل بندها آمدند و زندانيان خود از آنها مراقبت می‌کردند، اما اين پايان ماجرا نبود و برخی از آنها در جريان اعدام‌های سال ۶۷ اعدام شدند.

حال ذکر اين که وضعيت زندان‌ها با همه فشارها، تضييقات و حتی فجايع‌شان اينک «نسبت» به گذشته بهبود يافته به هيچ وجه به اين معنا نيست که اينک زندانيان تحت فشارهای مختلف «ضدانسانی» برای اعترافات دروغ قرار نمی‌گيرند و يا وضعيت زندانيان در برخی زندان‌ها (همچون کهريزک يا قرچک و اهواز و...) «فاجعه‌بار» نيست. بلکه منظور مقايسه نسبی اين سير است و نشانه‌ای از موفقيت مبارزه و تلاش برای کاستن از رنج و مرارت زندانيان و يا رعايت حداقل حقوق قانونی متهمان در هنگام بازجويی و هنوز تا رعايت «حداقل» استانداردهای بين‌المللی فاصله زيادی وجود دارد. بويژه با هر چه مدنی‌تر و مردمی‌تر شدن مبارزه برای آزادی و دموکراسی و عدالت در کشور و بی‌حربه‌تر شدن حاکمان در برخورد با مخالفان و مضحک‌تر شدن اتهامات و برچسب‌ها، «احساس» فشار و مظلوميت در متهمان بيش از پيش خواهد بود.
نگارنده که ۵ بار در سالها و دوره‌های مختلف بازجويی پس داده و شاهد اين وضعيت بوده‌ در سال ۷۹ به بازجوی پرونده در زندان ۵۹ سپاه (عشرت‌آباد) می‌گفتم در آن هنگام برای اقرار به کارهای کرده (و نکرده) می‌زدند و حالا شما فقط برای اعتراف به کارهای نکرده می‌زنيد!

اما با مقايسه دوره‌های مختلف زندان و نحوه برخورد با متهمان (چه در بازجويی و چه در دوران حبس در بندهای عمومی) است که می‌توان به تأثيرگذاری نسبی روشنگری، افشاگری و مبارزه برای بهبود وضع زندانيان پی برد و به ضرورت ادامه آن تأکيد کرد.

در اين راستا، اما؛ بايد به يک نکته مهم و استراتژيک که برآمده از همين تجارب و مبارزات در ايران و جهان است، موکدا توجه نمود و آن اينکه گاه روشنگری عليه حکومت‌ها در باره نحوه برخورد با متهمان سياسی‌شان ضمن افشاگری ماهيت يا کارکرد غيرقانونی و غيرانسانی آنها؛ کارکرد وارونه‌ای نيز پيدا می‌کند و آن تزريق ترس زير پوست جامعه و کنشگران سياسی است.

به ياد دارم ابواياد يکی از تئوريسين‌ها و طراحان استراتژيک مبارزات مردم فلسطين مطرح می‌کرد ما بعد از تعرض اسرائيلی‌ها به برخی زنان چريک در جنبش فلسطين دست به افشاگری وسيع عليه اسرائيل زديم و اعتبار و حيثيت آن را در جهان زير سؤال برده و خدشه‌دار کرديم، اما از اين طرف هم ناگهان شاهد بوديم که خانواده‌ها از اينکه دختران‌شان جذب مبارزه شوند جلوگيری می‌کردند. بدين ترتيب در حالی که موارد تعرض استثنائی بود اما بدين ترتيب و خود به خود ترسی به کل جامعه تزريق شد.

من خود در سال‌های اخير علاوه بر موارد عام، به طور خاص در دو مورد شاهد کارکرد اين مکانيسم روانی بودم. يک بار يک نشريه دانشجويی وقتی می‌خواست مصاحبه‌ای بگيرد يکی از سؤال‌هايش که از قضا پرسشگر با تأکيد و حرارت خاصی هم می‌پرسيد اين بود که به علت فشارها و سرکوب‌ها و اخبار زندان‌ها، خانواده‌های دانشجويان کنترل و نظارت بيشتری بر آنها می‌کنند و بچه‌هايشان را از فعاليت سياسی حذر می‌دهند و باز می‌دارند. ما با خانواده‌ها چگونه برخورد کنيم و...

و يک بار هم وقتی ميهمان يک مراسم عروسی بوديم که هم زمان شنيديم در برخی مناطق شهر تظاهرات است. در اثنای مهمانی فرزند يکی از ميهمانان با تلفن خبر داد که برادرش را در ميدان ونک دستگير کرده‌اند و داخل ماشينی انداخته‌اند تا به زندان ببرند. پدر خانواده با عجله رفت که کاری بکند (و البته توانست با تمهيداتی فرزندش را از ماشين مأموران پياده کند و نجات دهد. هر چند کتک‌های شديدی که در همين فاصله به او زده بودند تا بدانجا بود که يکی از علل معافيت او از سربازی در ماه‌های بعد شد!) من که مادر خانواده را به خانه رساندم در طول راه شاهد بودم که چگونه به خاطر فرزندش بی‌تاب و مضطرب است و هم چون مرغ پروبال سوخته‌ای آرام و قرار ندارد و به سختی توانستم اندکی او را آرام کنم و دلداری دهم. اين مادر نگران مرتب به وضعيت زندان‌ها و کهريزک اشاره می‌کرد ...

بنابراين همگان و بويژه اصحاب رسانه بايد اين دقت را داشته باشند که با اخبار مربوط به زندان‌ها به صورت معقول و واقع‌گرايانه برخورد کنند. وضع زندان‌های ايران به حد کافی بد و منفی هست که نياز به هيچ اغراق و يا پرداخت بيش از اندازه ندارد. اگر هدف از روشنگری در مورد زندان‌ها تنها افشاگری عليه حکومت باشد، آن گاه شايد از نظر برخی هر چه آتش‌اش تندتر شود، ايراد نداشته باشد .اما به نظر می‌رسد برخورد مسئولانه و استراتژيک با اين امر اقتضاء می‌کند که در ضربه زدن به حکومت، به طور ناخواسته به جامعه مدنی و سياسی و کنشگران آن و به مبارزه برای آزادی و دموکراسی با تزريق ترس زير پوست جامعه ضربه زده نشود.

در اينجا ما بين وظايف اخلاقی (و مکاتب اخلاقی)گوناگونی قرار می‌گيريم. هم بايد ظلم در حق «انسان» را آشکار کنيم حال هر پيامدی که می‌خواهد داشته باشد (مکتب اخلاقی وظيفه‌گرا) و هم بايد از رنج و مرارت زندانيان بکاهيم (مکتب اخلاقی نتيجه‌گرا) و هم بايد مانع تزريق ترس به جامعه شويم (باز مکتب اخلاقی نتيجه‌گرا). هم چنان که می‌خواهيم انسانی حساس به رنج و مرارت ديگر انسان‌ها باشيم، چه زندانيان و چه کل مردمان جامعه (مکتب اخلاقی فضيلت‌گرا).

شايد جمع کردن و تلفيق همه اين وظايف و نتايج همراه با يک زيست اخلاقی دشوار باشد اما بايد برای رعايت تعادل و تعقل در اين باب کوشيد.

امروزه برنامه تلويزيونی نود در فضای مجازی نيز طرفداران زيادی دارد. به اين خاطر مثال زدن از آن بی‌جا نيست. اگر برنامه ۹۰، از کل يک مسابقه ۹۰ دقيقه‌ای فوتبال، تنها حاشيه‌های مسابقه و يا صحنه‌های زد و خورد و صحنه‌های داوری را نشان دهد، مخاطبی که در استاديوم نبوده فکر می‌کند ۹۰ دقيقه بازيکنان يکديگر را می‌زده اند! و اگر تنها صحنه‌های حساس و جالب و گل‌های مسابقه که دست‌چينی از ۹۰ دقيقه بازی است را نشان دهد باز مخاطب ممکن است فکر کند سراسر بازی اين قدر زيبا و جذاب بوده است. در حالی که مسابقه واقعی نه آن بوده و نه اين.

در مورد صحنه‌های بازجويی و زندان و... نيز داستان به همين شکل است. ارائه تصوير از آن‌ها (عليرغم اينکه در اجزاء همه صحنه‌ها واقعی هم باشد) نبايد مخاطب را به اين ذهنيت برساند که لحظه لحظه «کل» بازی هم همين حکايت را دارد. کسانی که خود بازجويی و زندان را تجربه کرده‌اند می‌دانند که دوران بازجويی، با همه فراز و نشيب‌ها و سختی‌ها و فشارهايش بخشی از دوران زندان‌ است و دوران حبس در زندان(های عمومی) نيز زشت و زيبای خودش را دارد و در سخت‌ترين و بدترين شرايط هم اين طور نيست که، روزها و هفته‌ها و سال‌ها، صبح تا شب زندانی را گرسنگی می‌دهند و کتک می‌زنند و...! اين تصوير ساده‌سازانه به شدت تأثير و کارکردی معکوس، عليرغم نيت و خواسته مروجان‌اش دارد.

در ارائه اين نحوه تصاوير از زندان‌ها، جدا از قصد تغيير وضعيت زندانيان، بی‌اطلاعي و بی تجربگی ، خشم و نفرت عليه حکومت و...؛ گاه عوامل فرعی نيز نقش‌آفرينی می‌کند که قابل ملاحظه است مانند اغراق در فشارهای وارده بر يک زندانی برای توجيه اعترافات يا نحوه برخورد او در بازجويی يا نمايشات مضحک دادگاه‌ها، توسط ديگران و بويژه خانواده يا دوستان وی. البته باز نياز به توضيح نيست که اين امر نافی فشارهای غيرانسانی نيست که بر برخی از زندانيان برای انجام اين اعترافات وجود داشته است. اما در ساليان اخير نيز شاهد بوديم از سوی آشنايان برخی از زندانيان حکايات اغراق‌شده‌ای مطرح می‌شد که پس از آزادی آنها معلوم می‌شد گمانه‌زنی‌هايی بيش برای توضيح برخی رفتارهای آن زندانيان نبوده است. و همينطور است برخی اغراق‌ها از سوی افراد کمتر شناخته شده و يا افراد احساسی اهل غلو که بعضا برای شناخته شدن (و گاه گرفتن رواديد از ديگر کشورها) بدون احساس مسئوليت نسبت به تبعات و پيامدهای حر‌ف‌هايشان صورت می‌گيرد.

در پايان باز بايد تصريح کرد وضعيت امنيتی – قضايی حاکميت ايران در برخورد با متهمان عقيدتی – سياسی بدتر از آن است که نياز به اغراق داشته باشد. و بر اساس يک تجربه زيسته فردی بايد تأکيد کنم هر نوع روشنگری درباره وضعيت زندانيان و زندان‌ها بايد بيشتر به «قصد» نجات زندانيان و بهبود رنج و مرارت‌های آنها باشد، تا صرفا افشاگری عليه حاکمان که حناشان بی‌رنگ‌تر از اين حرف‌هاست. هم چنين بايد تصويری واقع‌گرا و نه فشرده شده و انگيزه‌زدا از اين وضعيت به دست داد. تجربه ادامه کنش کنش‌گران راه آزادی و عدالت که بارها زندان‌ها از آن‌ها پر و خالی شده نشان می‌دهد که «انسان» آگاه و هدف‌مند قدرت تطبيق با هر شرايط دشواری را دارد و اين درس بزرگ را به ارمغان می‌آورد که «سختی‌ها می‌گذرد و خاطرات‌اش، به شيرينی!، به ياد می‌ماند».

در طول اين ساليان انسان‌های زيادی بوده‌اند که با لولای در سلول‌های انفرادی و درهای بزرگ زندان نجوا کرده‌اند که «تو يک روز برای من خواهی چرخيد».و همين اتفاق هم افتاده است.


منبع:گویا