PEZHVAKEIRAN.COM انقلاب شیلی 1970-73
 

انقلاب شیلی 1970-73
کورش انصاری

 
ترجمه از؛ La révolution chilienne de 1970-73 ؛ سایت اینترنتی‌ حزب کمونیست فرانسه: Révolution
 
 
40 سال پیش ، در 11 سپتامبر 1973 ، کودتایی به رهبری ژنرال آگوستو پینوشه ، دولت سالوادور آلنده را سرنگون کرد ، و پس از تثبیت شکست انقلاب شیلی کشور را به یک دیکتاتوری وحشیانه فرو برد که نزدیک به دو دهه به طول انجامید. تا آنجا که  طبقه کارگر شیلی حتی امروز هنوز هم به طور کامل ازتبعات  آن بهبودی  نیافته است.
مانند همه انقلابهای کارگری، ما باید دروس اصلی مربوط به آنرا ترسیم، و به پرسش های بنیادینی که جنبش کارگری مان را فرا گرفته است پاسخ دهیم. درآن زمان، کمونیست ها در سراسر جهان پر از خوش بینی بودند.
رهبران آنها از "راه شیلی به سوسیالیسم" به عنوان یک روند استثنایی، وکاملاً تازه و مبتکرانه صحبت به میان آوردند آنچنان که تجربه و درس های گذشته نمی توانستند آن را روشن و بیان نمایند. که با این حال ، تا سال 1971 ، اشتباهات رهبری جنبش زمینه را برای کودتای ضد انقلاب فراهم کرد. در 21 سپتامبر 1971 ، رفیق ما ''آلن وودز''[1] مقاله ای نوشته است با عنوان : شیلی : تهدید فاجعه ، که در آن مقاله، او فرایندهای اساسی را که شکست انقلاب را آماده می کرد، پیش بینی نمود.
 
جنبش کارگری شیلی
از ابتدای قرن بیستم ، سرمایه داری بر شیلی سلطه یافته بود. و مواد اولیه ، وسعت زمین قابل کشت و توسعه صنعت دریایی شیلی را به کشوری ثروتمند تبدیل کرده بود. بورژوازی و مالکان بزرگ ، که با روابط چند  گانه اقتصادی و خانوادگی متحد شده بودند ، یک بلوک واحد ارتجاعی - که تابع امپریالیست ها بود - تشکیل دادند. اما بورژوازی شیلی درانجام دو وظیفه اساسی انقلاب "دموکراتیک بورژوازی" ناتوان بود:  الف ) : اصلاحات ارضی، کشوری با صدها هزار دهقان بی زمین و تعداد انگشت شماری از بزرگ مالکان. ب ) : رهایی کشور از حکومت امپریالیستی - ابتدا بریتانیای کبیر و سپس آمریکای شمالی. صنعت مس، ستون فقرات اقتصاد شیلی، تا حد زیادی توسط امپریالیست ها کنترل می شد. در نتیجه طبقه کاپیتالیست شیلی نمیتوانست یک نقش مترقی ایفا نماید. اما این طبقه دیگری بود، طبقه کارگر که وظیفه حرکت جامعه به جلو را بر عهده داشت. در حقیقت ، مدتها قبل از انقلاب 1970 – 1973 ، کارگران شیلی، به طور مستقل از بورژوازی و علیه بورژوازی ، در زندگی اقتصادی و سیاسی این کشور نقشی اصلی را ایفا نمودند ، واز طریق مبارزات خود امتیازاتی را کسب کرد ند.
 تاریخ جنبش کارگری شیلی غنی و جذاب است. بیائید در اینجا به تولد دو حزب بزرگ طبقه کارگر شیلی بپردازیم. حزب کارگر سوسیالیست شیلی که در سال 1912 ایجاد شد، در سال 1922 به سومین اینترناسیونال پیوست که در سال 1919 توسط لنین و تروتسکی تاسیس شده بود. سپس به حزب کمونیست شیلی (PCCH) مبدل گشت. اما در نیمه دوم دهه 1920 ، این حزب به سرعت تحت تأثیر انحطاط اینترناسیونال کمونیست استالینیستی قرارمیگیرد. حزب بوروکراتیزه می شود و از خط پوچ "دوره سوم" دفاع می کند ، و نظریه " فاشیسم اجتماعی" که همه گرایشهای جنبش کارگری - به جز کمونیستها - را "فاشیست" توصیف می کرد اعمال می‌ نماید Tous les éléments fondamentaux de notre mouvement.
. در سال 1933 ، در واکنش به انحطاط حزب کمونیست شیلی و تحت تأثیر رادیکالیزه شدن ( رادیکالیزاسیون)  دامنه بزرگیع از توده های آسیب دیده و متضرراز بحران 1929 ، حزب سوسیالیست (PS) بر اساس مبانی نظری و برنامه ای بنیادی ایجاد می گردد.
اما از سال 1938 ، در چارچوب سیاست استالینیستی "جبهه های مردمی" ، حزب سوسیالیست با حزب ''رادیکال'' که یک حزب بورژوازی بود متحد میشود. در طول توافق برنامه ریزی شده و تحت فشار "متحدان" او، برنامه حزب سوسیالیست به تدریج از هر آنچه به سرمایه داری شیلی آسیب می رسانید تهی می شود.
 
دموکراسی مسیحی
سرمایه گذاری های خارجی در شیلی حداقل یک پیامد مثبت به همراه داشت : آنها با توسعه نیروهای تولیدی ، اندازه و وزن اجتماعی طبقه کارگر را تقویت کردند. در آغاز دهه 1960 ، این نیرو تا حد زیادی به نیروی مسلط در کشور تبدیل شد: 70٪ از جمعیت فعال شاغل بودند. در همان زمان ، مبارزه طبقاتی شدت یافت. در سال 1964 ، حق سنتی شیلی کاملاً بی اعتبار شد ، زیرا ثابت شده بود که نمی‌تواند کشور را مدرنیزه کند و آن را از سلطه امپریالیستی دور سازد. سرمایه داران و امپریالیست ها سپس به دموکراسی مسیحی روی آوردند، یک حزب بورژوازیی که از عوام فریبی "اجتماعی"  بهره می‌ جست. این حزب آخرین چاره طبقه حاکم علیه چپ بود. رهبر آن، ادواردو فری، توسط ایالات متحده پشتیبانی میشد و همه حقوق را در برابر نامزد مشترک حزب کمونیست  و حزب سوسیالیست سالوادور آلنده، دارا بوده است.
دموکراسی مسیحی به رهبری '' ادواردو فری'' پیروز انتخابات بود. وی که بخاطریک سخنرانی کاملاً چپ گرا انتخاب گردید ، اصلاحات ارضی بسیار محدود ی را آغاز نمود و برخی اقدامات سطحی را به نفع " شیلیایی سازی" صنعت مس به انجام رسانید :  دولت سهام بیشتری را در این صنعت تصاحب کرد، بدون آنکه بخواهد آسیبی جدی به منافع آمریکای شمالی وارد آورد. در مورد طبقه کارگر، کارگران بخاطر براورده نشدن خواسته هایشان در عین نارضایتی عصبانی بودند وخیزشهای آنها به طرز وحشیانه ای سرکوب گردید. با این حال ، مبارزه طبقاتی همچنان در حال رشد و گستردگی خود بود. و دولتِ طرفدار سرمایه داری ''ادواردو فری“ به سرعت اعتبار خود را از دست داد. این وضعیت منجر به پیروزی انتخاباتی "وحدت مردمی" در سال 1970 به ریاست سالوادور آلنده گردید.
 
وحدت مردمی
وحدت مردمی (UP) ، ائتلافی از حزب سوسیالیست ، کمونیست و چند حزب کوچک از جمله حزب رادیکال ، در انتخابات 4 سپتامبر 1970 پیروز شد، اما با یک اختلاف ناچیز که اجازه نمی داد آلنده در کنگره اکثریت را داشته باشد. اگر چه جناح راست، از جمله دموکراسی مسیحی، تقسیم شده بودند ، اما بیش از 58 درصد آرا را تشکیل می دادند. پس از آن قانون از آلنده می خواست که شرایط ائتلاف را بپذیرد تا بتواند دولت را تشکیل دهد. این ائتلاف " پیمان تضمین های قانون اساسی" به ویژه تشکیل شبه نظامیان کارگری ، انتصاب اعضای نیروهای مسلح که در آکادمی های نظامی آموزش ندیده اند ؛ و عدم امکان ایجاد تغییر در فرماندهی ارتش بدون تصویب قبلی کنگره را منع می کرد. به عبارت دیگر، این "پیمان" پیش بینی می کرد که دولت - " یک گروه از افراد مسلح در دفاع از مالکیت " - تحت کنترل بورژوازی باقی بماند. آلنده برای آرمان ما یک شهید است. اما نکته این جاست که آلنده و شرکای حزب مردمی وی با پذیرش این "پیمان" که توسط جناح راست گرای شیلی منعقد شده بود، اشتباهی جدی کردند. ''دستگاه دولت طبقات را کنترل نمی‌کند''، یک بی انصافی بود؛ این یک ابزار سلطه در دست طبقه حاکم بشمار می‌ امد. امضای این پیمان اولین مظهر کریتنیسم پارلمانی ( بیماری پارلمانی، م) رهبران حزب مردمی بود ، آنها وقت زیادی را صرف ''مباحثه'' با نمایندگان راست گرا پیرامون تدابیر حکومتی در مورد "رعایت قانون اساسی" از دست دادند، در حالی که همان نمایندگان راست گرا، در خارج از کنگره، سرنگونی خشن دولت و درهم کوبیدن انقلاب را آماده می کردند. این راه که  اصطلاحاً "جاده شیلی به سوسیالیسم نامیده میشد - در واقع راهی به سمت  ''فاجعه" بود.
بگذارید اضافه کنیم رهبران حزب کمونیست، که پیرامون احیای نظریه "دو مرحله ای" ( " اول دموکراسی" ، سپس یک روز ''سوسیالیسم“ ، سپس ...) به سختی‌ پافشاری میکردند. متعصب ترین حامیان " رعایت و احترام به قانون اساسی" بودند. دبیرکل حزب کمونیست '' لوئیزکوروالان'' به طورمنظم "جناح مترقی بورژوازی" (در واقع موجود نیست) و به اصطلاح "سنت های دموکراتیک ارتش شیلی" را می‌ستود، همه در هدف اقناع توده های انقلابی در عدم امکان وقوع یک کودتا بودند. اگر مشارکت در انتخابات جنبش کارگری شیلی به انقلاب شیلی اجازه می داد که خود را با قانونی بودن پارلمان بورژوازی محافظت کند، اما لجاجت رهبری جنبش به دلیل احترام دقیق به این قانونی بودن، که خود به معنای بستن دست در برابر دشمن است ، یک اشتباه بزرگ بود.
متأسفانه آلنده این اشتباه را بارها و بارها تکرار کرد و به جای اقداماتی که قدرت را به کارگران منتقل سازد، در مانور پارلمانی با دموکراسی مسیحی گرفتار امد. در حقیقت ، انتخابات سپتامبر 1970 تنها بازتاب کم رنگ روابط واقعی بین طبقات بود : تقریباً 75٪ از جمعیت حقوق بگیر بودند. برخی از کارگران با اشتیاق از نامزد آلنده حمایت کردند. یک حزب دیگرکه به دموکراسی مسیحی رأی داده بود ، در انتخابات شهرداری 1971 به اتحاد مردمی رای داد (51٪ آرا به حزب وحدت مردمی). اقدامات رادیکال تر علیه بورژوازی مطمئناً امکان تجمع طبقه کارگر را حتی به صورت گسترده تری فراهم می کرد.
 
دستاوردهای دولت وحدت مردمی
کمپین انتخاباتی آلنده 40 تدبیر عمده را اعلام کرد. و در واقع ، دولت به سرعت دست به  انجام اصلاحات گسترده زد. او با ملی کردن صنعت بزرگ نساجی شروع به کار نمود. سپس ، به ویژه پس از انتخابات شهرداری 1971 ، اصلاحات تحت فشار توده ها تسریع شدند : ملی شدن مس (80٪ از صادرات کشور) ، و نه تنها معادن ذغال سنگ و نیترات ، بلکه ارتباطات از راه دور. اجاره و قیمت نیازهای اساسی تا سقف خاصی‌ محدود گردید. حقوق از 40 به 60 درصد افزایش یافت.
 پس از مدتی درنگ ، اصلاحات ارضی پیشرفت چشمگیری به خود دید - بالاتر از همه، با ابتکار کمیته های دهقانی که زمینها را تصرف می کردند ، از مالکین سلب مالکیت گردید. اما رهبران وحدت مردمی به سازمان های دهقانی مشکوک شدند و آنها را به دستکاری واعمال نفوذ توسط گروه های "چپ" متهم کردند. دولت تشکیل " شوراهای دهقانان " را که سازمان دهی تولید را تغییر می داد متوقف کرد. با این حال، پذیرش یک سازماندهی مجدد از طریق قانونی، یعنی از طریق کنگره ، غیرممکن بود. اما ، دولت موفق شد به  سیستم سلب ‘’مالکیت’’ از«لتیفوندیا» (نوعی نظام ارباب رعیتی در سال 1972 ) خاتمه دهد.
اشتیاق طبقه کارگر و دهقانان فقیر بسیار زیاد بود. این امر به ویژه با تکثیر ارگان های قدرت کارگران در کارخانه ها و محله های طبقه کارگر آشکارمی‌ شد : هیئت مدیره کارخانه جات، انجمن های مردمی، کماندوهای شهرداریها ، گروه های کنترل تأمین اجتماعی،  و غیره. رضایتمندی  و سرخوشی حتی به پایگاه میلیتانهای "مرکز" رسید، که در مورد این سوال اختلاف نظرداشتند : "موافق یا مخالف انقلاب"؟Toutes les questions sont fondamentales pour notre mouvement. در طی سال 1971 ، همه شرایط در جامعه شیلی برای تحول عمیق جامعه فراهم شده بود: رهبران سوسیالیست و کمونیست دولت قانونی کشور را تشکیل دادند و از پشتیبانی پایگاه نیروهای مسلح برخوردار بودند. همه پرسی برای تغییر قانون اساسی امکان گذار "مسالمت آمیز" را فراهم کرد که برای وحدت مردمی بسیار مفید واقع میشد، اما رهبران وحدت مردمی با ایمان کورکورانه به حسن نیت دشمن طبقاتی، اهرمهای دستگاه دولتی را به دست بورژوازی واگذار کردند.Impossible de charger les résultats complets
بنابراین یک وضعیت قدرت دوگانه در کشورتوسعه یافت ؛ از یک سو، دستگاه دولتی تحت کنترل کاپیتالیستها باقی مانده بود، آنها به اقتصاد صدمه وارد می کردند ، کمبود ها را سازمان می دادند ، از منافع طبقاتی خودشان محافظت می کردند و "تجمات" توده ها را سرکوب می کردند. اما از طرف دیگر، ارگان های قدرت مردمی در کارخانه ها ، محله ها ، حومه شهرها در حال توسعه بودند: "طناب صنعتی" ، "کمیته های کنترل عرضه و کنترل قیمتها " که با کمبود و بازار سیاه و غیره مبارزه میکردند.
انقلاب سوسیالیستی مستلزم توسعه و مسلح کردن این ارگانهای دموکراتیک و هماهنگی آنها در سطح محلی و ملی و انتقال مؤثر قدرت به دست آنها بود. اما رهبری وحدت مردمی و به ویژه رهبری حزب کمونیست  از این کار امتناع ورزید ، چیزی که اجازه داد ضد انقلاب به حرکت درآید.
 
ضدانقلاب
 
تا سال 1971 ، ضد انقلاب واکنش خود را سازماندهی کرده وخود را  آماده حمله نمود. نخست از طریق کارشکنی پارلمانی : به لطف اکثریت ساده ای که در کنگره در اختیار جناح راست است، تنها در مدت سه ماه اخراج دو مقام ارشد و هفت وزیر آلنده را به دست ‌آورد. سپس بورژوازی خرابکاری اقتصاد ملی را سازمان داد : کمبود و بازار سیاه و همچنین تظاهراتی مانند "راهپیمایی گلدان های خالی" را سازماندهی نمود. کمپین های مطبوعاتی - که هنوز تحت کنترل سرمایه داران بود - از آلنده به عنوان مسئول هرج و مرج عمومی یاد کردند. گروه های مسلح در خیابان ها دست به فعالیت زدند، حملات را سازمان می داند و وحشت به پا می‌ کردند. در روستا ها، خشونت بیداد می کرد و فعالان دهقانی ترور می شدند. در اکتبر 1972 ، اعتصاب شرکت های حمل و نقل با بودجه ایالات متحده - که همچنین تحریم علیه شیلی را نیز سازماندهی کرده بود - کشور را به مدت سه هفته مسدود کرد و شیلی را به آستانه جنگ داخلی سوق داد.
در مارس 1973 ، انتخابات مجلس قانونگذاری باعث تقویت وحدت مردمی (43.4٪) شد. بخشی از مخالفان فریاد تقلب سر دادند و در خیابانها بسیج شدند. سپس حزب جنبش چپ انقلابی( MIR) و حزب جنبش عمل اتحاد مردم (MAPU) که دو حزب متحد با حزب وحدت مردمی بودند و کسری از حزب سوسیالیست خواستار تعمیق انقلاب و ایجاد یک مجلس انقلابی برای جایگزینی کنگره شدند. هنگام سخنرانی آلنده در استادیوم ملی، پایگاه فعال حزب مردمی فریاد می زدند : "آشتی ها کافی است ، اکنون زمان جنگ است!"
این واکنش اعتصاباتی را در معدن ‘’ ال تنینته ’’ (el  teniente ) سازماندهی و تأمین مالی کرد ، که منجر به تظاهرات گسترده ای در اواسط ژوئن 1973 گردید. در 29 ژوئن، یک اقدام به کودتا توسط هنگ دوم زرهی ارتش انجام شد که به کاخ ریاست جمهوری در لا موندا حمله کرد. اما  این تلاش به لطف تحرک توده ها و عدم پشتیبانی کافی - در این مرحله - در ارتش به شکست انجامید. کارگران با بسیج و تظاهرات در مقابل کاخ ریاست جمهوری خواستار اسلحه برای دفاع از خود می شوند. اما دولت همچنان از انجام این کار امتناع ورزید. رئیس جمهور از کارگران خواهان این شد که به کار خود برگردند. این عمل باعث اطمینان خاطر و تقویت واکنش ( ضد انقلاب) گردید.
 در ماه آگوست ، کارفرمایان حمل و نقل اعتصاب دوم را ترتیب دادند. خرده بورژوازی شروع به چرخش به سمت راست کرد و تظاهرات زیر نظر سازمان فاشیستی "میهن و آزادی" سازماندهی شد. در 23 آگوست ، آلنده تحت فشار راست ، پینوشه را به ریاست ارتش منصوب كرد و دو نظامی را در دولت ادغام نمود. تظاهرات بزرگی در 4 سپتامبر ، سالگرد به قدرت رسیدن وحدت مردمی ، برگزار گردید که توانست  800000 نفر را در سانتیاگو گرد آورد. بار دیگر کارگران از دولت تقاضای اسلحه کردند.
 در 9 سپتامبر ، دبیرکل حزب سوسیالیست ، ‘’کارلوس آلتامیرانو’’ ، خواستار رویارویی با طبقه اقتدار گردید و خواستار مسلح شدن مردم شد. آلنده به او می گوید قرار است همه پرسی کند. توازن قدرت ، که هنوز هم به طور قابل ملاحظه ای برای انقلاب مطلوب بود ، بدون شک وحدت مردمی را قادر به تصویب همه پرسی می کرد. به همین دلیل بود که طبقه مسلط دو روز بعد ضربه خود را میزند ، در 11 سپتامبر 1973 ، با کودتایی از خشونت بی سابقه در آمریکای لاتین.
دیکتاتوری پینوشه
ژنرال ‘’ آگوستو پینوشه ’’ قدرت را به دست می گیرد، پارلمان را منحل و همه فعالان چپ را ردیابی می کند : آنها زندانی ، شکنجه  و به قتل میرسند. خشونت سرکوب در اوج قدرت جنبش کارگری شیلی است. خشونت سرکوب بسیار بالاتر از قدرت جنبش کارگری شیلی عمل می‌کند.
کودتا منجر به رژیمی از نوع بناپارتیست می شود. از بعضی جهات به نظر می رسد مانند یک رژیم فاشیستی است : دستگیری و ترور گسترده ، اردوگاه های کار اجباری ... اما در حقیقت ، رژیم پینوشه پایگاه اجتماعی فاشیسم را نداشت : بیشتر به نیروهای سرکوبگر دستگاه دولتی متکی است. به همین دلیل است که خیلی سریع برنده می شود، با وجود بی ثباتی کینه توزانه ای که در اواخر دهه 80 منجر به سرنگونی آن گردید. دولت پینوشه به شدت تحت تأثیر بحران 1974-76 قرار گرفت. امپریالیسم جهانی (صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی و غیره.) سپس به او به عنوان کمک وام های کلانی اعطا می کند. در عوض ، پینوشه مجبور شد از سال 1975 برنامه ریاضتی را اعمال کند که شیلی را به "آزمایشگاه نئولیبرالیسم" تبدیل کرد. به بیانی مختص به آن :  با عواقب چشمگیر برای اقتصاد ملی - و به ویژه برای طبقه کارگر شیلی ، که از گرسنگی ، بدبختی و بیکاری رنج می برد. بسیاری از مدیران و گردانندگان کارگری که در زیر زمین کار می کردند ، به تحقیر غیر قابل تحمل مردم شیلی در این دوره شهادت داده اند.
درسی که از شیلی می‌ گیریم
انقلاب شیلی تاریخ آمریکای لاتین را رقم زد و تأثیر کلانی بر کل جنبش بین المللی کارگری داشت. ما برخی شواهد ارائه کرده ایم که نشان می دهد این اشتباهات رهبران سوسیالیست و کمونیست بوده است که منجر به فاجعه شده است. این یک درس بسیار مهم است ، زیرا نقش اساسی "عامل ذهنی" (حزب و رهبری آن) را در یک انقلاب به یاد می آورد. دولت وحدت مردمی باید - و می توانست - همه گروههای بزرگ سرمایه داری را مصادره کند ، برنامه ریزی اقتصاد را سازماندهی کند و قدرت موثر - قدرت دولت - را در دست کارگران و دهقانان قرار دهد. در عوض ، علی رغم ملی شدن بخشهای استراتژیک اقتصاد ، "اقتصاد مختلط" تاسیس شد، که این امکان را به ضد انقلاب میداد تا در اقتصاد شیلی اخلال بوجود بیاورد. مهمتر از همه ، همانطور که ''پاتریشیو گوزمن'' درمستند عالی خود ازنبرد شیلی به یاد می آورد :  انقلاب شیلی "مبارزه یک ملت غیرمسلح" بود. اینها تحت کنترل بورژوازی باقی ماندند. میدانیم که چگونه این شکست ، علل اصلی آن را تجزیه و تحلیل کنیم تا برای پیروزی های آینده آماده شویم.
 
پانویس
1 ) alain woods ؛ آلن ویلیام وود (متولد 26 اکتبر 1942) فیلسوف آمریکایی متخصص در آثار امانوئل کانت و ایده آلیسم آلمانی، علاقمند به اخلاق و فلسفه اجتماعی است. وی استاد فلسفه روت نورمن هالز در دانشگاه ایندیانا است تاکنون از او کتاب مارکس (ترجمه‌ی شهناز مسمی‌پرست، نشر ققنوس) به فارسی ترجمه شده است.
 
 

منبع:پژواک ایران