PEZHVAKEIRAN.COM حالا نوبت تحريف وطن است! الاهه بقراط، کيهان لندن
 

حالا نوبت تحريف وطن است! الاهه بقراط، کيهان لندن
الهه بقراط

جمهوری اسلامی در کنار کنترل شديد تمامی نهادهای سياسی و مدنی و صنفی در ايران، از سالها پيش بطور ميليونی از يک سو برای تبليغات سياسی و فرهنگی در خارج از کشور و جذب يا نفوذ در ميان ايرانيان مهاجر و تبعيدی، و از سوی ديگر جهت خنثی کردن فعاليت های آنان سرمايه گذاری می کند. به برکت وجود برخی از نيروها و افراد سياسی که «مخالفان مدافع» رژيم هستند، و هم چنين سياست زيرکانه وزارت امنيت و اطلاعات جمهوری اسلامی که رفت و آمد ايرانيان ظاهرا غيرخودی را به شدت زير نظر دارد و با بازجويی ها و روابط پيدا و پنهان، مقاصد خود را پيش می برد، سفارت خانه های رژيم به فعاليت های علنی خود بيش از پيش گسترش می بخشند. اين فعاليت ها جدا از فعاليت های تدارکات تروريستی است که در حال حاضر در يکی دو کشور اروپای شرقی متمرکز شده و بی ترديد بدون ارتباط با سفارت خانه های جمهوری اسلامی در ديگر کشورهای اروپا نيست.

ای مرز پرگهر!
چند ماهی از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد نگذشته بود که اعلام شد دولت برای جلب و تشکل ايرانيان خارج از کشور برنامه هايی در نظر دارد. و کيست که نداند در همه کشورها دانشجويان و دانشگاهيان و نويسندگان و هنرمندانی وجود دارند که با کمال ميل از امکاناتی که جمهوری اسلامی در اختيار آنها می نهد استفاده می کنند. از اين امکانات دو طرفه، يعنی هم توبره جمهوری اسلامی و هم آخور کشور ميزبان، تا کنون عمدتا افرادی در آمريکا و تا حد زيادی نيز در انگلستان استفاده می کردند. اينک سفارت خانه های جمهوری اسلامی در کشورهای ديگر نيز زير نام «بنياد» و «شورا» و غيره که قرار است از يک سو بين «ايرانيان» و از سوی ديگر بين آنها و شهروندان کشور ميزبان پيوند برقرار کند، به «تبليغ» رژيم «فرهنگ پرور» جمهوری اسلامی و «تدقيق» اطلاعات و امکانات ايرانيان خارج از کشور برای کمک به برادران شاخه تدارکات تروريستی که کمی آنسوتر به فعاليت مشغولند، می پردازند.
اينگونه است که سفارت جمهوری اسلامی با پشتيبانی «صميمانه» راديو «مولتی کولتی» وابسته به راديو ايالتی برلين روز ۲۹ مارس يک کنسرت «پاپ» در «خانه فرهنگهای جهان» برگزار می کند. چه کسی می خواند؟ پسر ايرج خواننده مشهور و قديمی!
گفته می شود در رديف های جلو که گرانتر است، گوش تا گوش، سفارتی ها و زنان و دختران لچک به سر و پسرانشان نشسته و بقيه حاضران رديف های ارزانتر عقب را اشغال کرده بودند. کنسرت پاپ «به نام خدا» آغاز می شود و خواننده «خبر خوش» می دهد که جناب سفير نيز در آنجا حضور دارند! حضور سفير نشان می داد حضور اندک ايرانيان در سالن بزرگ و گران «خانه فرهنگهای جهان» نبايد سبب نگرانی شود. «برادران سفارت» و «جناب سفير» از همان حساب ميليونی دولت، هزينه برگزاری و دستمزد پسر ايرج و گروه «اکتاو» را بر عهده گرفته اند. دستمزدی که گفته می شود در برنامه هايی که دست دولت و افراد منسوب به آن در کار است، از دستمزد رايج بيشتر است! اين ديگر راز سرپوشيده ای نيست که مثلا هنرپيشگان برای بازی در فيلم هايی که از سوی افراد بدنام مانند مسعود ده نمکی تهيه می شوند و يا موضوعات تبليغاتی مانند «زندگی امام خمينی» چند برابر دستمزدهای معمولی را طلب کرده و می گيرند. بيجا نگفته اند همه را می توان خريد، فقط قيمت ها تفاوت دارند! بدبخت تر آن کسانی که ظاهرا بی قيمت و آن هم بدون فشار و در فضای باز خارج کشور به خدمت و دفاع از جمهوری اسلامی اشتغال دارند.
پسر ايرج برای اينکه «وطن پرستی» جناب سفير را نيز به نمايش بگذارد، سرود «ای ايران! ای مرز پرگهر!» را می خواند و احساسات سفارتی ها چنان به جوش می آيد که همگی به احترام «وطن» از جای بر می خيزند! و کيست که نداند در شرايطی که يک «غيرخودی» امکان ندارد به مقامی بالاتر از ادارات يک شهر برسد، تنها سرسپردگان معتمدی مانند احمدی نژاد و وزرايش امکان دارد به مقام سفارت برسند؟! و کيست که نداند تقريبا سی سال است کنسرت همگانی خوانندگان زن و پخش آواز زن از راديو تلويزيون در ايران ممنوع است؟ اين همان شاخه فرهنگی «ناسيونال اسلاميسم» است که ظاهرا برای مقابله با خطر جنگ تدارک ديده شده تا در اروپای غربی وظيفه تبليغ و تحريک احساسات ناسيوناليستی را بر عهده بگيرد. از همين رو همه شان «چو ايران نباشد تن من مباد» را به شعار خود تبديل کرده اند حال آنکه جمهوری اسلامی در عمل مصرع دوم آن را تحقق می بخشد: بدين مرز وبوم زنده يک تن مباد!

به نام خدا!
اگر دوران رفسنجانی، دوران اعدام های گروهی و ترورهای خارج از کشور بود، اگر دوران خاتمی، دوران سرکوب جامعه مدنی و قتل های زنجيره ای در داخل کشور بود، دولت احمدی نژاد و روحانيان و نظاميانی که با پشتوانه اقتصادی از وی حمايت می کنند، مجموعه اينها را در دستور کار خود قرار داده است. برای زد و بند با آمريکا و تبديل شدن به «ژاندارم منطقه» راه ديگری وجود ندارد. البته به شرطی که آمريکا بسته «اختلال» را که جمهوری اسلامی به عنوان «اقتدار» به وی پيشنهاد می کند، بپذيرد. توجه کنيد به اين خبر که گويا ايران در «پايان» درگيری های بصره نقش داشته است! کسی از نقش ايران در «آغاز» اين درگيری ها سخن نمی گويد! اين معنايی جز عرضه «اختلال» به جای «اقتدار» ندارد. و جالب اينجاست که ظاهرا پذيرفته نيز می شود. مگر نه اينکه چه «اختلال» و چه «اقتدار» بدون معامله تسليحات و ادامه بی پايان «چرخه تخريب و بازسازی» در منطقه، امری ناممکن است؟!
اما اسلاميست های ناسيوناليست يک هدف نهايی را دنبال می کنند که اکثر سياستمداران، روشنفکران و ژورناليست های غرب آن را يا نمی بينند، يا دست کم می گيرند و يا به سودشان است که آن را به روی خود نياورند (۱). برای غربيان درک پذير نيست که مؤمنان يک ايدئولوژی مذهبی- سياسی برای خود يک هدف پانصد، هفتصد يا هزار ساله قائل باشند! برای آنها يک دوره زمانی چهل- پنجاه ساله «اُکی» است! آخر چه کسی از حالا به فکر پانصد سال بعد است؟! پاسخ ساده است: همه کسانی که به يک آرمان جهانی، به يک اتوپی و مدينه فاضله، معتقدند و از همين رو رسالتی طبقاتی، نژادی و يا آسمانی و الاهی برای خود قائلند. در اين ميان، رسالت آسمانی و الاهی پايدارترين، سرسخت ترين و عوام فريب ترين آنهاست. چرا که از يک سو خود را مجاز به کاربرد هر وسيله ای برای رسيدن به هدف خود می شمارد (زيرا مجوزش را از «بالا» دريافت کرده است) و از سوی ديگر امروز و زندگی کوتاه خود را تنها در چهارچوب آن دوران طولانی که سرانجام به پيروزی نهايی خواهد رسيد، و پيروانش در قيامت پيروزمندان آن جهان ابدی خواهند بود، ارزيابی می کند. اين پيروان خود را وسيله ای می شمارند برای پيشبرد آن رسالت آسمانی. خود را حلقه ای از يک رشته طولانی که در تاريخ و زمان جاريست می پندارند. از همين رو بر اين باورند که چه بکُشند و چه کشته شوند، جايشان آن «بالا» و در بهشت است و هر آن کس که غير از آنها و دشمن آنهاست، سرانجام شکست خواهد خورد حتی اگر امروز پيروز شده باشد. قدرت تروريسم اسلامی از اين باور بر می خيزد. به محض اينکه اين باور با ترديد روبرو شود، انگشتی که بر ضامن اسلحه يا کمربند انتحاری قرار می گيرد، خواهد لرزيد.
جمهوری اسلامی با ريشه های معاصرش در فداييان اسلام، در تار و پود اين باور شکل گرفته و تثبيت شده است. اگر قرار باشد زد و بندی با آمريکا صورت گيرد، تنها «خدعه» و «تقيه» برای به انجام رساندن آن رسالت الاهی است. اينکه مشکلات جامعه ايران و واقعيات منطقه و سياست بين المللی چه نقشی در اين ميان بازی خواهد کرد، موضوعی ديگر است. «انسان والا» و «نژاد برتر» نيز بر روی مشکلات و واقعيات و واکنش ديگران حسابی باز نکرده بودند.
بر چنين زمينه ای است که بايد به ارزيابی واکنش روشنفکران غرب در برابر گسترش اسلام ايدئولوژيک پرداخت و از دولت های اسلامی و مسلمانانی که ادعای روشنفکری و روشنگری دارند، خواست تا به جای ناله «ننه من غريبم» با تصويری که تروريست های اسلامی از دين خويش ارائه می دهند، مخالفت کنند. اين اسلاميست های بنيادگرا هستند که در جامه تروريست و يا در مقام زمامداران کشورهای اسلامی با استناد به آيات قرآن ادعای به اهتزاز در آوردن پرچم اسلام بر بام جهان را دارند. و يا اينکه قرار است کار عظيم فتح جهان با بحث و گفتگو و «ديالوگ انتقادی» صورت گيرد؟! «تصوير غلط» از سوی خود مسلمانان ارائه شده است. تصويری که سر می بُرد، مُثله می کند، انسان های بيگناه را سوار بر هواپيما به برجها می کوبد، در متروها بمب گذاری و عليه جهان آزاد اعلام جهاد می کند و حاضر است با کشتن خود، ديگران را به نابودی بکشد. اين تصوير «غلط» را خود مسلمانان با عمل ترسيم کردند و گمان نمی رود کسی پيدا شود که بخواهد مسلمانی آنها را انکار کند. هر کس ديگر چنين می کرد، بی ترديد همين تصوير را درباره دين و ايمان و يا عقيده سياسی خود به نمايش می گذاشت. چنان که گذاشتند.
اين «تصوير غلط» حتی توسط خود مسلمانان تئوريزه شده است. کافيست به افکار سيد قطب و اخوان المسلمين تا «حکومت اسلامی» آيت الله خمينی نگاه کنيم. رشته قتل فجيع احمد کسروی و قتل های سياسی، مانند قتل انور سادات، به قتل ها و تهديدهای فرهنگی مانند فتوای قتل سلمان رشدی و تسليمه نسرين و قتل مترجمان ژاپنی و ايتاليايی کتاب «آيه های شيطانی» و قتل تئو وان گوگ فيلمساز هلندی می رسد. آيا مسلمانان که خود اين «تصوير» را در خود بازتوليد کرده و به جهاد جهان می فرستند، انتظار داشتند به دليل اينکه خود دين خويشتن را برتر از اديان ديگر می شمارند، و حتی مدعی هستند که نه تنها تمامی پيامبران بلکه آدم و نوح و ابراهيم نيز مسلمان بوده اند و سراسر جهان نيز سرانجام به اسلام خواهد گرويد، پيروان اديان ديگر و جوامعی که دين را برای حفظ جهانی آرام و مسالمت آميز به عرصه خصوصی رانده اند، در برابر آنها سکوت کنند؟ آيا موجی را که در تابوشکنی و پرداختن به اسطوره های اسلامی در ميان هنرمندان، نويسندگان و سياستمدارانی به راه افتاده که خود مسلمان يا مسلمان زاده هستند، نبايد پاسخ و واکنش ناگزير «ديگران» به برتری جويی و تکبر اسلامی کسانی دانست که دين را نه موضوعی خصوصی، بلکه امری عمومی و اساسا ابزاری سياسی می شمارند؟

امروز احمدی نژاد و ديگر زمامداران جمهوری اسلامی نيز چيزی جز آيت الله خمينی نمی گويند. فقط چاشنی «وطن» را به آن افزوده اند. خمينی بود که چند روز پس از ورود به ايران گفت: «اميدوارم يک دولت بزرگ اسلامی بر همه دنيا غلبه کند» (کيهان ۲۶ فوريه ۱۹۷۹). آيا هيچ يک از مرزهای «وطن» را در اين آرزو و «دولت بزرگ اسلامی» می بينيد؟ درست همين جاست هنگامی که مردم از سياست های اسلامی رژيم زده شده اند و موج روی آوردن جوانان به هويت و تاريخ ملی چنان اوج گرفته که رژيم با لايحه ارتداد می خواهد به جنگ آن برود، قرار است مفهوم «وطن» در هزارلای حکومت اسلامی چنان نشخوار شود که هم عظمت طلبی اسلامی آن را پنهان کند و هم تنها چيزی را که برای ايرانيان باقی مانده است، از آنها بربايد: وطن! پس از تحريف مفاهيمی چون دمکراسی، جامعه مدنی، مشروطه، چپ، راست، اصلاح، و انقلاب، حالا نوبت تحريف وطن رسيده است. همانگونه که دمکراسی با دخالت دين، جامعه مدنی با کنترل امنيتی، مشروطه با ولايت فقيه، چپ و اصلاح با سرسپردگی، راست و انقلاب با سرکوب و خشونت تحريف شدند، وطن نيز در خدمت اسلام گرايی و با ناسيوناليسم (و نه ميهن دوستی و پاتريوتيسم) آخرين ريشه های اين مردم را از بيخ و بن برخواهد کند. و ما ايرانيان تبعيدی در برابر زد و بندهای بين المللی و سرمايه گذاری عظيم حکومت اسلامی برای کاهش وطن به چلوکباب و کنسرت پاپ و تحريف وطن در سرود «ای ايران!» که «به نام خدا» و با «حضور سفير» تبليغ می شود، بسيار تنهاييم... درد اينجاست: ما بسياريم و تنهاييم. نه در تبعيد که در وطن نيز بسياريم و تنهاييم...
 
کيهان لندن / ۱۰ آوريل ۰۸
www.alefbe.com
www.elahe.de

-----------------------------------------------------------------------
(۱) من فشرده مقاله «اين ناسيونال اسلاميسم است» را در پاسخ به ادعای «ترجمه غلط» جمله احمدی نژاد جهت اطلاع برای زود دويچه تسايتونگ فرستادم. کسانی که به زبان آلمانی آشنايی دارند می توانند آن را در سايت «شبکه ژورناليستی Die Achse des Guten» که توسط چند ژورناليست شناخته شده، از جمله هنريک ام. برودر، نويسنده اشپيگل و طنزپرداز، اداره می شود، بخوانند:
http://www.achgut.com/dadgdx/index.php/dadgd/article/ellahe_bograt

منبع:کیهان لندن


الهه بقراط

فهرست مطالب الهه بقراط  در سایت پژواک ایران 

*نمایندگی سیاسی «ایده لیبرال» و «زندگی معمولی» چه پیش از ۵۷ و چه در «میدان براندازی» مشخص است: پهلوی!  [2024 Feb] 
* کسی که همچنان مدافع انقلاب ۵۷ است، باز هم از خمینی و جمهوری اسلامی علیه پهلوی دفاع می‌کند   [2024 Jan] 
*تغییر هدفمند ترکیب جمعیت کشور؛ «مهاجران» در خدمت «انصار»!  [2023 Oct] 
*اگر جزو سایبری‌ها و گروه‌های ضدملی و ضدایرانی نیستید…  [2023 Aug] 
*نبرد همیشه دشوار برای همزیستی در آزادی  [2023 Aug] 
*علیه فراموشی، همیشه و درباره همه چیز  [2023 Jul] 
*بازنشر یک کتابگزاری از دی ۱۳۸۱ به مناسبت درگذشت میلان کوندِرا؛ «بازگشت بزرگ»  [2023 Jul] 
*کمپین صلح برای کشوری که در آن جنگ نیست!  [2015 Aug] 
*ما زندانی سیاسی ویژه نداریم!  [2012 Feb] 
*اگر آن حمله را جمهوری اسلامی شروع کرد چی؟!  [2011 Dec] 
*عليه خودفريبی و مردم‌فريبی، الاهه بقراط  [2011 Jul] 
* منظور خاتمی خودشان است  [2011 Jan] 
* موضوع بر سر فلسفه و فيلسوف نيست، بر سر جنايت است  [2010 Dec] 
*منشور متناقض و جنبش متنوع  [2010 Jun] 
*درباره «مرگ بر جمهوری اسلامی»  [2010 May] 
*صد سال زمان حال، به ياد همه جان‌باختگان آزادی  [2010 May] 
*ای مدعیان سیاست، شما راهی بگشایید!  [2010 Mar] 
*هيچ بازگشتی وجود ندارد  [2009 Aug] 
*هشدار که همه به يک سو روانيم!  [2009 Jul] 
*ميهنم را پس بده!  [2009 Jul] 
*وحدت عمل به جای وحدت کلمه  [2009 Jun] 
*آقای عبدالکريم سروش شرم کنيد!  [2009 May] 
*نه تحریم، نه مشارکت!؟ آنان نیز می‌دانند کار از «اصلاح» گذشته و به «تغییر» رسیده است [2009 May] 
*شما ای نسل‌های آينده!  [2009 Mar] 
*یکی از این دو جنگ حتمی است  [2008 Aug] 
*برای تغيير عنوان "جمهوری اسلامی ايران" در پاس پناهندگی  [2008 Apr] 
*حالا نوبت تحريف وطن است! الاهه بقراط، کيهان لندن  [2008 Apr] 
*باز هم به نام زنان  [2008 Mar] 
*چه کسی انقلاب را دزدید؟  [2008 Feb]