PEZHVAKEIRAN.COM چه شد
 

چه شد
رها اخلاقی

بس هزاران سر بدار شد بانگ تیری برنخاست 

ان چریکهای فدائی و مجاهد را چه شد؟
در زمان شاه مغضوب  جملگی آتش  بدید
ان کمین و ان تفنگها را کنون گو پس چه شد
شاه می بخشید شمایان را گهی با فضل خویش
یک هزار ان کینه هاتان بهر شیخ امروز چه شد
شیخ هر روز و شبش کشتار بی وقفه بپاست 
غرش آتش سلاحتان بهر شیخ امروز چه شد
شیخ بیرحم تر و یا آن شاه دیکتاتور به قول؟
فضل الله و چکش با داس و سندان را چه شد
ای چریکهای فدائی ای همه چپ گشته ها
کو تهاجم های جنگل آن سرودها را چه شد
بنگرید اکنون به عین و هم به ذهن آماده است
انقلاب را این دو شرط موجود،تفنگها را چه شد
 چپ مسلمان گفته بود گر خلق اید جمله جوش
گر نجنبیم ما به آن وقت خاصیت ما را چه شد
هرچه کردید آن زمان از حبس و زندان و ترور
حاصل آن را همه آخر به وجدانت چه شد 
مفتخر هستید که بودید جملگی جان بر کفان
لیک در نفع امام بودید، نتایج را  چه شد
جملگی پا به فرار از مرز کشور بی خبر
آن هواداران صادق بی خبر را گو چه شد
جمله در چنگ خمینی هر شبی اعدامها
گر نه اینست، حاصلش آن صد هزاران را چه شد
بی شماراعدامهای سال شصت تا شصت و هفت
حاصل خون های ریخته در شب و روز را چه شد
پس چرا اکنون همه در غرب گشته خود پناه 
آن شعارهای چپ و ضد فرنگی را چه شد
جمله میهن در خروش است، نیست هم شاهی به تخت
این شعار مرگ بر شه گو که معنی را چه شد
رفت شاه اندر زمان، سالها ز آن بگذشته است
ترستان از کیست و از چیست این معما را چه شد
شیخ بی شرم و حیا روز و شبش  سرکوب و مرگ
نیست شاهی در میان، معنی معما را چه شد
عده ای گویند رضا شاه روحت تو بس شاد باد
نیست اسمی از شمایان،اسم سرداران چه شد
مرگ بر اصل ولایت ، سمبلش رذل سید علی 
گر نگردد شیخ کفن،مام وطن آزاد چه شد
 
گر بخواهی ای " رها" پرسی مرتب هی سئوال 
روز و شب باید بپرسی، صد معما را چه شد.
کار شیخ را می کند ملت به آخر باش ببین
باید از خویشتن بپرسید وعده هامان را چه شد؟
 
رها اخلاقی 
۱۵ بهمن ۲۵۸۲ ایرانی
۱۵ بهمن  ۱۴۰۲ خورشیدی
۴ فوریه  ۲۰۲۴ میلادی
 
 
"""""""غربت """"""""
 
اینجا خبر از عاطفه و مهر و وفا نیست
اینجا تو بمیری خبری از رفقا نیست 
همسایه ز همسایه  ندارد خبر از کس
در خانه و در هستی خود جمله همه حبس
گر همسر تو اهل همین دار و دیار است
بیگانه به تو گرچه شب و روز به کنار است
کس نیست که احوال تو پرسد به  محبت  
گر کوه غمی مملو از درد و مصیبت
صبح تا به شبش کار و دویدن دگرش هیچ
گویی که در اینجا همه اند مهره و یا پیچ
از خانه برون آیی و گشتی بزنی شهر
اینجا همه بیگانه به هم شهر شده قهر
نانوای محل دخترکی رنگ شده یخ
جمله همگی در دوران همچو یکی چرخ
گر رابطه ای هست به لطف سگ و گربه  است
گر این نبود در بر تو شهر که مرده است
گر چند به سالی تو روی پست و فروشگاه
هیچ رابطه ای نبست بخیر صبح و شبانگاه 
هر روز فقط صبح بخیر، شب بهمین شکل
 انگه همگی خواب به صبح سوی مشاغل 
ای وای چه گویم ز دلم غربت و تبعید
فرقی تو نبینی که عزا هست و یا عید
اینجا همه پیرند و جوانان همه در خود 
گل در قفسش از غم بستان به خودش مرد 
نان هست و دوا هست و لباس هست ولی داد
کو خواهر و کو مادر و کو شهر که فریاد
همسایه با مهر و محبت به کجا رفت
اینجا پر فانوس ولی خالی از نفت
همسایه دیوار به دیوار چه غریب است
رنگی در و دیوار ولی جمله فریب است
یادش چه بخیر باد ز همسایه به میهن
گویی که یکی جان و ولی گشته به چند تن
همسایه ز همسایه شب و روز خبر داشت
گر شادی و غم بود ز هم جمله خبر داشت
همدرد بودیم در غم و شادی به جماعت
بودیم همگی یار و مددکار و شفاعت
مشتی حسن و اکبر بقال چو پدر بود
مامان دبستان تو نگو مام دگر بود
بابای دبستان پر لبخند به چهرش
ما شاد بودیم از همه لطف و همه مهرش
ای وای که  چه گویم که شدم پیر به غربت 
این جمله ستم ناشی از بهمن ظلمت 
بودیم همه، ساکن شهر و وطن خویش
شه رفت و رسید موسم منبر و عبا ریش
شرع حاکم شهر شد همه جا مرگ و تباهی
طاغوت برفت و همه جا حکم الاهی!
کشتند ز این ملت با شرم و حیا بیش 
از خون همه سرخ کفنان جام شراب خویش
گل بود و گلستان همه خاک وطن ایران
شیخ با نفس مرگ نمودش همه ویران
این شد ثمر و میوه ان بیست دوی بهمن
سوغاتی اسلام چپ و شرق و‌که لندن
البته بدیم جمله همه جاهل و مسلم
خوش در همه نادانی خویش غرق عوالم
آمد سرمان انچه که امروز گرفتار
از برکت آن بهمن نکبت و که بیمار
از بهر رهایی فقط امروز یکی راه
با هرچه مرام جمله شویم ما که وطن خواه
این گفت "رها" از غم ایام و غم دل
وحدت بودش داروی این زهر هلاهل
 
رها اخلاقی 
۱۸ بهمن ۲۵۸۲ ایرانی
۱۸ بهمن ۱۴۰۲ خورشیدی
۷ فوریه ۲۰۲۴ میلادی

منبع:پژواک ایران