PEZHVAKEIRAN.COM نامه سرگشاده هرتا مولر، برنده نوبل ادبیات:
 

نامه سرگشاده هرتا مولر، برنده نوبل ادبیات:
هرتا مولر

مترجم: اقدس شعبانی
جنگ غزه از همان جایی که واقعاً آغاز شد روایت نمی‌شود. شروع آن ۷ اکتبر بود؛ روزی که نیروهای حماس در اسرائیل یک کشتار وحشتناک انجام دادند. بیش از ۱۲۰۰ نفر کشته و صدها نفر پس از شکنجه و تجاوز ربوده شدند. این رویداد یادآور پوگروم‌هایی است که یهودیان در طول تاریخ تجربه کرده‌اند، و به همین دلیل جامعه اسرائیل به‌شدت دچار شوک و ترس شده است.
از زمان شکل‌گیری حماس در سال ۱۹۸۷، نابودی اسرائیل و یهودیان یکی از اهداف اصلی آن بوده است. هرچند بعدها منشور حماس تغییر یافت، اما هدف واقعی همچنان همان است. این سیاست با جمهوری اسلامی ایران هم مشترک است؛ از سال ۱۹۷۹ نابودی اسرائیل بخشی از دکترین رسمی ایران بوده است.
ایران به‌عنوان «برادر بزرگ‌تر» حماس، این گروه را تأمین مالی و نظامی می‌کند. هر دو رژیم دیکتاتوری و بی‌رحم‌اند و هرچه بیشتر در قدرت مانده‌اند، افراطی‌تر شده‌اند. امروز حکومت ایران یک دیکتاتوری نظامی مذهبی است که از دین به‌عنوان پوششی برای سرکوب، اعدام و جنگ‌طلبی استفاده می‌کند. در حالی‌که رهبران ایران وانمود می‌کنند مخالف سلاح هسته‌ای‌اند، نشانه‌های زیادی از جاه‌طلبی هسته‌ای وجود دارد.
در سال ۲۰۰۲ بازرسان بین‌المللی کشف کردند که ایران به‌طور مخفیانه روی ساخت سلاح هسته‌ای کار می‌کند و حتی یک کارشناس روسی سال‌ها برای توسعه بمب در ایران فعالیت داشته است. به نظر می‌رسد ایران مانند کره شمالی به دنبال بازدارندگی هسته‌ای باشد، چیزی که برای اسرائیل و کل جهان نگران‌کننده است.
حاکمان ایران و حماس چنان به جنگ و نابودی یهودیان وسواس دارند که حتی اختلاف مذهبی شیعه و سنی را کنار می‌گذارند. در این میان، مردم عمداً در فقر نگه داشته می‌شوند، در حالی‌که رهبران حماس ثروت‌های کلان اندوخته‌اند (مثلاً گفته می‌شود اسماعیل هنیه در قطر میلیاردها دلار دارد). برای مردم عادی تقریباً فقط مرگ به‌عنوان «شهادت» باقی مانده است. ترکیب دین و نظامی‌گری هم به ابزاری برای کنترل کامل جامعه تبدیل شده است. در غزه هیچ صدای مخالفی تحمل نمی‌شود؛ حماس با خشونت همه گروه‌های سیاسی دیگر را حذف کرده است. پس از خروج اسرائیل از غزه در سال ۲۰۰۷، حتی اعضای فتح را برای ایجاد رعب از بالای ساختمان‌های بلند به پایین پرتاب می کردند.
احساسات ما سلاح قدرتمند آنهاست
به این ترتیب، حماس کنترل کامل نوار غزه را به دست گرفت و یک دیکتاتوری بلامنازع بنا کرد. بلامنازع، چون هیچ‌کس که آنها را به چالش بکشد مدت زیادی زنده نمی‌ماند. به جای ایجاد یک شبکه اجتماعی برای مردم، حماس شبکه‌ای از تونل‌ها در زیر پای فلسطینی‌ها ساخته است؛ حتی زیر بیمارستان‌ها، مدارس و کودکستان‌هایی که جامعه جهانی هزینه آنها را پرداخته است. غزه یک پادگان نظامی تمام‌عیار است؛ یک دولت پنهانِ ضدیهود در زیرزمین، کامل و در عین حال نامرئی. در ایران ضرب‌المثلی هست: «اسرائیل به سلاح‌هایش نیاز دارد تا مردمش را حفاظت کند، و حماس به مردمش نیاز دارد تا از سلاح‌هایش حفاظت کند.»
این ضرب‌المثل کوتاه‌ترین توصیف معضلی است که در غزه نمی‌توان غیرنظامی و نظامی را از هم جدا کرد؛ نه فقط در ساختمان‌ها، بلکه حتی در میان کسانی که در آنها کار می‌کنند. ارتش اسرائیل در واکنش به ۷ اکتبر در این دام افتاد. البته نه به دلخواه، بلکه به اجبار: مجبور شد از خود دفاع کند و با تخریب زیرساخت‌ها و کشتار غیرنظامیان به گناهکار جلوه داده شود. این همان چیزی بود که حماس می‌خواست و از آن بهره‌برداری کرد. از آن زمان، حماس روایت خبری جهان را هدایت می‌کند. ما هر روز شاهد رنج و اندوه هستیم، اما هیچ خبرنگار جنگی در غزه نمی‌تواند مستقل کار کند. حماس تصاویر را انتخاب و احساسات ما را هدایت می‌کند. احساسات ما قوی‌ترین سلاح او علیه اسرائیل است. با همین تصاویر، حتی خود را تنها مدافع فلسطینیان نشان می‌دهد. این محاسبه‌ی سرد و بی‌رحمانه نتیجه داده است.
«مردان کاملاً عادی»
از ۷ اکتبر به بعد مدام به کتابی درباره دوران نازی‌ها فکر می‌کنم: «مردان کاملاً عادی» نوشته کریستوفر آر. براونینگ. او در آن کشتار یهودیان در لهستان را توسط گردان ذخیره پلیس ۱۱۰ شرح می‌دهد؛ زمانی که هنوز اتاق‌های گاز و کوره‌های آدم‌سوزی آشویتس ساخته نشده بود. این کشتار شبیه خون‌خواهی وحشیانه تروریست‌های حماس در جشنواره موسیقی و کیبوتص‌ها بود. تنها در یک روز از ژوئیه ۱۹۴۲، ۱۵۰۰ یهودی روستای یوزفوف قتل‌عام شدند. کودکان و نوزادان جلوی خانه‌ها تیرباران شدند؛ پیران و بیماران در رختخوابشان. دیگران را به جنگل راندند، وادارشان کردند برهنه شوند، روی زمین بخزند، تحقیر شوند، شکنجه شوند، و سپس کشته شدند و در جنگل خون‌آلود رها گشتند. قتل‌عام به شکلی بیمارگونه ادامه داشت.
این کتاب «مردان کاملاً عادی» نام گرفته، چون این گردان نه از نیروهای اس‌اس و نه از سربازان ورماخت، بلکه از غیرنظامیانی تشکیل شده بود که به‌دلیل سن بالا برای خدمت نظامی مناسب نبودند. آنها از شغل‌های معمولی می‌آمدند، اما به هیولا تبدیل شدند. تنها در سال ۱۹۶۲ دادگاهی برای این جنایت‌ها برگزار شد. در اسناد دادگاه آمده است که برخی از این مردان «از کل ماجرا حسابی لذت می‌بردند». یکی از فرماندهان تازه‌عروس، همسرش را به محل قتل‌عام آورد تا ماه عسلشان را جشن بگیرند. زن با لباس سفید عروسی‌اش میان یهودیان جمع‌شده پرسه می‌زد. او تنها همسر حاضر نبود؛ زنان دیگری نیز آمده بودند. حتی زنی روایت می‌کند: یک صبح با شوهرم در باغ صبحانه می‌خوردیم که یکی از سربازان نزدیک شد، خبردار ایستاد و گفت: «آقای ستوان، هنوز صبحانه نخورده‌ام.» شوهرم با تعجب نگاه کرد، او ادامه داد: «چون هنوز هیچ یهودی‌ای نکشته‌ام.»
آنها دیگر از آزادی‌شان آگاه نیستند
آیا درست است که ۷ اکتبر را با کشتارهای نازی‌ها مقایسه کنیم؟ من فکر می‌کنم درست است، چون خود حماس می‌خواست یادآور هولوکاست باشد و نشان دهد اسرائیل دیگر تضمینی برای بقای یهودیان نیست. اینکه دولتشان یک سراب است.
چیز دیگری هم مرا به یاد نازی‌ها می‌اندازد: مثلث قرمز روی پرچم فلسطین. در اردوگاه‌های مرگ، این نشانه زندانیان کمونیست بود. امروز در ویدیوهای حماس و روی دیوارهای برلین می‌بینیم. در ویدیوها علامت قتل است؛ بر دیوارها نشانه‌ی هدف. یک مثلث قرمز بزرگ روی در ورودی کلوب «اَبوت بلنک» کشیده‌اند؛ جایی که سال‌ها پناهجویان سوری و همجنس‌گرایان اسرائیلی آزادانه می‌رقصیدند. اما امروز دیگر هیچ‌چیز بدیهی نیست.
نفرت از یهودیان حتی به صحنه کلوب‌های شبانه برلین نفوذ کرده است. پس از ۷ اکتبر، این فضا فروپاشید. در حالی‌که ۳۶۴ جوان رقصنده در یک فستیوال تکنو قتل‌عام شدند، انجمن کلوب‌ها تازه پس از چند روز واکنش نشان داد، آن‌هم سطحی، بدون ذکر نام حماس یا یهودستیزی.
من سی سال در یک دیکتاتوری زندگی کرده‌ام. وقتی به اروپای غربی آمدم، تصور نمی‌کردم دموکراسی به این شکل به چالش کشیده شود.وقتی گمان می‌کردم در دیکتاتوری‌ها مردم مغزشویی می‌شوند، اما در دموکراسی‌ها انسان‌ها می‌آموزند مستقل فکر کنند. حالا با وحشت می‌بینم جوانان غربی آن‌قدر سردرگم‌اند که آزادی‌شان را درک نمی‌کنند و دیگر توانایی تمایز بین دموکراسی و دیکتاتوری را ندارند.
اینکه همجنس‌گرایان و دگرباشان برای حماس تظاهرات کنند (مثل ۴ نوامبر در برلین) پوچی محض است. چون نه‌تنها حماس، بلکه فرهنگ فلسطینی عموماً دگرباشان را سرکوب و مجازات می‌کند؛ از شلاق تا اعدام. در نظرسنجی ۲۰۱۴، ۹۹٪ فلسطینیان گفته بودند همجنس‌گرایی از نظر اخلاقی غیرقابل‌قبول است. یک وبلاگ‌نویس آمریکایی طعنه زده بود: «برای فلسطین تظاهرات کردنِ یک فرد دگرباش مثل این است که یک مرغ برای KFC شعار بدهد.»
همچنین، دانشجویان آمریکایی شعار می‌دهند: «ما حماس هستیم»، «حماس عزیز، تل‌آویو را بمباران کن» یا «بازگشت به ۱۹۴۸». این دیگر معصومیت نیست، بلکه حماقت است. حتی قتل‌عام ۷ اکتبر را انکار می‌کنند یا آن را «صحنه‌سازی اسرائیل» می‌خوانند. از گروگان‌ها حرفی نمی‌زنند و فقط اسرائیل را استعمارگر معرفی می‌کنند.
در شبکه‌های اجتماعی مفاهیم «فالوئر»، «اینفلوئنسر» و «اکتیویست» به‌ظاهر بی‌ضرر به نظر می‌رسند، اما در واقع تکرار همان نقش‌های رژیم‌های تمامیت‌خواه‌اند: پیرو، تأثیرگذار و فعال حزبی. این کلمات اطاعت کورکورانه جمعی را تقویت می‌کنند.
بسیاری از همین معترضان تا چند ماه قبل با شعار «زن، زندگی، آزادی» علیه سرکوب در ایران بودند، اما امروز با حماس اعلام همبستگی می‌کنند. تناقضی هولناک است؛ زیرا حماس حتی کوچک‌ترین تجمع برای حقوق زنان را تحمل نمی‌کند و زنان را در ۷ اکتبر به‌عنوان غنیمت جنگی مورد تجاوز قرار داد.
در دانشگاه واشنگتن، دانشجویان بازی «دادگاه مردمی» برگزار می‌کنند، استادان را به شوخی محاکمه کرده و همصدا فریاد می‌زنند «به دار آویخته شود» یا «گیوتین». آنها جشن حماقت جمعی می‌گیرند. این سؤال پیش می‌آید که امروز در دانشگاه‌ها چه چیزی تدریس می‌شود؟
از ۷ اکتبر، یهودستیزی مثل جرقه‌ای جمعی پخش شده است؛ گویی حماس «اینفلوئنسر» است و دانشجویان «فالوئر». ویدیوها و احساسات سریع بر فکر عمیق چیره شده‌اند.
حتی در جشنواره جهانی فیلم‌های کوتاه اوبرهاوزن هم فشار اینترنتی شکل گرفت و برخی فیلم‌سازان حضورشان را لغو کردند، فقط به این دلیل که مدیر جشنواره خواسته بود همبستگی با یهودستیزان خیابانی برلین شکسته شود. او درست می‌گوید که ما در حال عقب‌گرد در گفتمان سیاسی هستیم: به جای اندیشه، فشار برای همرنگی.
هیچ‌کس نمی‌پرسد شاید همین خشم جهانی علیه تلفات غزه بخشی از استراتژی حماس باشد. چرا باید خودِ حماس گذرگاه کمک‌ها را گلوله‌باران کند؟ چرا رهبرانش هرگز کلمه‌ای دلسوزانه برای مردم غزه نگفته‌اند؟ تنها خواسته‌های حداکثری دارند، چون می‌دانند اسرائیل نمی‌تواند بپذیرد. جنگ دائمی بهترین تضمین بقای آنهاست.
توماس مان در دکتر فاوستوس نوشت نازیسم «هر چیز آلمانی را برای جهان غیرقابل‌تحمل کرد». به نظر می‌رسد استراتژی حماس هم همین است: همه چیز اسرائیلی و یهودی را برای جهان غیرقابل‌تحمل نشان دهد. آنها حتی می‌خواهند معنای هولوکاست را تغییر دهند، و موجودیت اسرائیل را زیر سؤال ببرند. این تحریف تاریخی اسرائیل را از «تنها دموکراسی خاورمیانه» به «نماد استعمار» بدل می‌کند؛ چیزی که نفرت کور را مشروع جلوه دهد.
یهودا عامیخای، شاعر اسرائیلی، می‌گوید هر شعر عاشقانه به عبری، شعری درباره جنگ است. او در شعر «اورشلیم ۱۹۷۳» از خاطرات جنگ یوم‌کیپور نوشت. پل سلان، شاعر بازمانده هولوکاست، وقتی در ۱۹۶۹ به اسرائیل رفت، به عامیخای گفت: «من نمی‌توانم جهانی بدون اسرائیل تصور کنم، و نمی‌خواهم آن را هم تصور کنم.»

منبع:پژواک ایران