PEZHVAKEIRAN.COM انواع راهبری/ نظریه‌های راهبری مدرن
 

انواع راهبری/ نظریه‌های راهبری مدرن
شیریندخت دقیقیان

حافظ می‌گوید: تا راهرو نباشی کی راهبر شوی. راهبری (رهبری) مدرن چگونه است؟ راهبری چه انواعی دارد؟
 
این روزها با برآمد انقلابی نوین با جنبش "زن، زندگی آزادی" مسئله‌ی رهبری اهمیت بسیار پیدا کرده و مورد گفت‌وگو و جدل‌های بسیار قرار دارد. از این رو تامل و مروری بر نظریه‌های مدرن پیرامون رهبری اهمیت بسیار دارد. امید است که این نظریه‌ها به شبکه‌های گفت‌وگوهای مردمی، رسانه‌ها و کلاب‌هاوس‌ نیز راه پیداکند و در همخوانی با شرایط خاص تاریخ و جامعه‌ی ایران، خودآگاهی علمی مشترکی را هنگام گفت‌وگو و جدل به کار بیندازند.
از جمله آموزه‌های مهم در این نظریه‌های مدرن راهبری/راهگشایی این است که پیچیدگی جوامع امروزی و وجود حیطه‌های گوناگون سیاسی، مدنی، فکری، صنفی، آموزشی، جنسیتی، هنری، دادخواهی، و غیره که هر یک به تخصص‌ها و تجربه‌های بسیطی نیازدارند، تمرکز امر راهبری را در دست یک نفر ناممکن می‌سازد و در نتیجه رهبری مشورتی و تکثرگرا را در دستور روز قرار می‌دهد.
در این نوشته با توجه به بار منفی کلمه‌ی"رهبر" نزد ما ایرانیان در طی چهل و دو سال اخیر از دو واژه‌ی راهبری و راهگشایی که با ژرفای مفهوم لیدرشیپ در دنیای مدرن همخوانی دارند، استفاده خواهم کرد. معادل راهبر را از شعر حافظ و نیز یک رباعی از مولوی وام گرفته‌ام:
ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی -  تا راهرو نباشی کی راهبر شوی (حافظ)
شب رو که شبت راهبر اسرار است -  زیرا که نهان ز دیده‌ی اغیار است (مولوی)
تعریف‌های مدرن راهبر/ راهگشا
راهبر یا لیدر ِ دمکراتیک کسی است که گروهی را برای انجام کاری مشخص هماهنگ و توانمند می‌کند. او الزاما این نقش را در سطح کلان و ملی بازی نمی‌کند، اما در قلمرویی که به او مربوط است به تحول و تغییر کمک می‌رساند. چنین فردی، نخست باید در کنار تخصص و آشنایی با قلمروی خاص خود، خواستِ خالص راهگشایی داشته باشد و از ویژگی‌هایی چون صداقت، درستکاری، اعتماد به نفس، هوش عاطفی و مجرد، خلاقیت، دورنمای ذهنی، بیان شیوا و نیز دانش کافی برخوردار باشد. او با خطاهای ذهنی و شناختی، آگاهانه رو به رو می‌شود و از شنیدن و ادراک گزینشی، یا تفسیر نظر دیگران بر اساس انتظاری که پیشاپیش از آنها دارد، پرهیز می‌کند.
واژه‌ی Leadership از واژه‌ی Lithan در زبان انگلیسی قدیمی گرفته شده، یعنی "برو" ریشه‌ی این واژه نشان می‌دهد که مفهوم کلیدی Leadership، نه قدرت، بلکه راهنمایی دیگران در یک راه و به ویژه پیشاپیش آنها حرکت کردن است. راهگشا در جوامع و سازمان‌های مدنی، همواره داستانی برای گفتن دارد که حتما باید جوهر این داستان در وجود و زندگی او بازتاب یابد. این داستان‌ها یک دگرگونی را در نظر دار ند..بر حسب پختگی پیروان، یا "داستان را می‌گویند (Telling) یا درباره‌ی آن استدلال می‌کنند (Selling) یا داستان را با مشارکت رهروان نقش می‌زند و جلو می‌برند  (Participating) و در پیشرفته‌ترین حالت، نقش‌های داستان را به افراد کارآمد و شایسته وامی گذارند (Delegation).[1]
این تعریف و شرح راهبری بر اساس داستان گویی را در بخش دوم این مجموعه دنبال خواهیم کرد.
طبقه بندی‌ها در نظریه‌های راهبری/راهگشایی
جان.پ.فرنچ و برترام راوِن قدرت را از نوع پیشرفته تا سنتی و ابتدایی آن، در پنج دسته طبقه بندی می‌کنند. طبقه بندی آنها نشانگر خصلت غیرمتمرکز رهبری در نظریه‌ها و پراکسیس اجتماعی مدرن است.
قدرت کارشناسی (Expert Power) برخاسته از نفوذ منطق، استدلال و اعتبار، اساس راهگشایی پیشرفته است. راهبری‌های جمعی و ساختارهای مدیریت افقی با شرکت متخصصان در سازمان‌های مردم نهادی که در زمینه‌های کاری خود خبره و باتجربه هستند، از نوع قدرت کارشناسی هستند.
قدرت ارجاعی (Referent Power) زمانی شکل می‌گیرد که پیروان به دلیل هویت یا هدف مشترک با یک راهبر همراه می‌شوند. این گونه از قدرت تا زمانی دوام می‌یابد که پیروان، حضور راهبر را در کنار خود حس کنند؛ مانند وابستگی به گروه، حزب و یا افرادی که منافع آنها را نمایندگی می‌کنند. افراد با پیوستن به این گروه‌ها، احساس هویت، احترام و حس امنیت می‌کنند.
قدرت مشروع  (Legitimate Power) در فرهنگ‌های سنتی که در آنها، هوش، سن، طبقه‌ی اجتماعی و هیبت ظاهری می‌تواند به یک فرد، اقتداری مشروع برای تسلط به پیروان خود ببخشد. آنان که ساختار اجتماعی و سنت را پذیرفته‌اند، به این قدرت مشروع تن در می‌دهند. این رهبران، بیشترین استفاده را از این ویژگی پیروان خود می‌برند.
قدرت اجبارگر  (Coercive Power)بر اساس مجازات شکل می‌گیرد و هرچه قدرت اجباری بیشتر باشد، شدت مجازات بیشتر است (مانند مجازات‌های وحشیانه در حکومت‌های بنیادگرای دینی)
قدرت پاداش دهنده ((Reward Power در میان ساختارهای اجتماعی شکل می‌گیرد که در آنها مستبدان، هیچ احترامی به اندیشه و اراده‌ی فردی نمی‌گذارد و فرد پیرو منکوب و مطیع، تنها در جستجوی پاداش است؛ مانند فرقه‌های میلیشیایی و گروه‌های گانگستر.[2]
رژیم‌های استوار بر رانت‌های حکومتی مانند رژیم کنونی ایران انواعمزدور و پاداش بگیر را در ازای وفاداری به حکومت و شراکت در جنایت‌ها پرورش می‌دهند.
توانمندسازی شهروندی به معنای افزودن به توان مستقل جامعه مدنی در سامان دهی به صفوف و مطالبات خود، در مدل قدرت مشروع، ناچیز است و در مدل‌های قدرت اجبارگر و پاداش دهنده متوقف می‌شود.
گروهی دیگر از نظریه پردازان، از جمله کوین دابس، گوردون جک، کریس دیویس و دیوید ستمپ رویکردهای گوناگون به قدرت، راهبری و پیروی را طبقه بندی می‌کنند:
دیدگاه اصالت زیست حیوانی بقای انسان را تابع همان قوانینی می‌داند که بر زندگی وحش حکمفرماست. این دیدگاه، قدرت را به مردان وامی گذارد که مهاجم و تصاحبگرند. دیدگاه برتری قوی بر ضعیف، حق حاکمیت را به قوی‌تر می‌دهد و برای قدرت، ساختاری هرمی قائل است؛ مانند پدرسالاری.
سرمشق گرایی (Paternalism) قدرت را به داناتر و با فضیلت‌ترین فرد می‌سپارد.
فرصت جویی  (Contingency)انگاره‌ای از قدرت است از جمله در آراء نیکولو ماکیاولی که هدف را توجیه کننده‌ی وسیله می‌داند و همه چیز را وابسته به موقعیت و نه به اصول. شیوه‌های مدرنِ این نوع از قدرت، در بهترین حالت پراگماتیزم[عمل گرایی محض] و در بدترین حالت، نان به نرخ روز خوری سیاسی یا Realpolitik نام دارند.
کاریزما گونه‌ای دیگر از قدرت است که فرض را بر وجود نیرویی مافوق طبیعی در وجود یک رهبر می‌گذارد و در بخشی مجزا به آن خواهیم پرداخت.
قدرت بده و بستانی (Transactional-Base) پیروان را تنها تا زمانی که رهبر در رسیدن به هدف یاری شان دهند، به دنبال می‌کشد. این نوع از قدرت، گونه‌ای معامله میان پیروان و رهبران است.
قدرت استدلال گر (Reason-Based)، در رهبرانِ دارای اندیشه‌های بکر و قدرت متقاعد کردن مردم دیده می‌شود. آنها داستان گویان چیره دستی هستند.
قدرت توافق مدار (Consensus-Based) با شریک کردن پیروان در روند تصمیم گیری‌ها، میان آنها توافق همگانی ایجاد کند؛ مانند روش مدیریت ژاپنی.
قدرت ارزش مدار Value-Based) راهبران را حافظ ارزش‌های جوامع و یا سازمان‌ها می‌داند. در این شیوه، وظیفه‌ی فرد راهبر، راهگشایی، شرکت در فرایندهای توانمند سازی شهروندی و کمک به مردم در حل مشکلات خود است. (Dobbs, Gordon, Stamp.1999 )
راهبری در خدمت توانمندسازی شهروندی و مدنی در سه مقوله‌ی آخر یعنی قدرت استدلال گرا، قدرت توافق مدار و قدرت ارزش مدار ممکن می‌شود.
شیوه‌های دمکراتیک مدیریت، چه در سطح خُرد (نهادها و سازمان‌ها) و چه در سطح کلان (جوامع و کشورها)، تعادلی ظریف میان هوش عاطفی و هوش عقلانی پدید می‌آورند تا مهاری باشد بر گرایش هوش مُجرد به فریفتن و آلت دست قرار دادن دیگران. این اصول، به زبان، آسان می‌نمایند، اما پی‌ریزی آنها در جوامع، نیاز به پیگیری نهادینه شده‌ی آنها و دگرگونی ذهنیت همگانی نسبت به مفاهیم مدیریت و راهگشایی دارد. راهبری/راهگشایی، در مفهوم پیشرو آن، بیش از پیش از مقوله‌ی قدرت فاصله می‌گیرد و به مقوله‌ی نمایندگی و خدمت نزدیک می‌شود. پویش مندی میان "راهبر" و "راه رو"، جایگزین رابطه‌ی سنتّی رهبر و پیرو می‌شود.
در بخش بعدی به دیدگاه‌های هاوارد گاردنر در زمینه‌ی راهبری و رهبران مدرن دمکراتیک خواهیم پرداخت.
ادامه دارد
منابع
Hesselbein, Frances; Goldsmith, Marshall; Beckhard, Richard. The Leader of the Future: San Fran Cisco: Jossey Bass Publishers. 1996.
 Dobbs:. Kevin, Gordon:. Jack, Stamp:. David. Leadership Theories. Minneapolis. 1999
 Gardner:. Howard E. Laskin:. Ema. Leading Minds, an Anatomy of Leadership. Basic Books, 1995
پانویس‌ها
[1] Gardner, 1990
[2] Hesselbein; Goldsmith; Beckhard.1996
 
راهبری و همداستانی / نظریه‌های راهبری مدرن ۲ 
شیریندخت دقیقیان − هنگام تحولات و انقلاب‌ها چهره‌هایی سربر می‌آورند و محبوب مردم می‌شوند. آنها بی‌شک سابقه‌ای دارند و تاریخی. اما بسیاری دیگر نیز ممکن است همان سابقه را داشته باشند، حتی پررنگتر. پس چرا فقط افراد خاصی در کانون توجه قرار می‌گیرند؟
 
این روزها با برآمد انقلابی نوین با جنبش "زن، زندگی آزادی" مسئله‌ی رهبری اهمیت بسیار پیدا کرده و مورد گفت‌وگو و جدل‌های بسیار قرار دارد. از این رو تامل و مروری بر نظریه‌های مدرن پیرامون رهبری اهمیت بسیار دارد. امید است که این نظریه‌ها به شبکه‌های گفت‌وگوهای مردمی، رسانه‌ها و کلاب‌هاوس‌ نیز راه پیداکند و در همخوانی با شرایط خاص تاریخ و جامعه‌ی ایران، خودآگاهی علمی مشترکی را هنگام گفت‌وگو و جدل به کار بیندازند.
از جمله آموزه‌های مهم در این نظریه‌های مدرن راهبری/راهگشایی این است که پیچیدگی جوامع امروزی و وجود حیطه‌های گوناگون سیاسی، مدنی، فکری، صنفی، آموزشی، جنسیتی، هنری، دادخواهی، و غیره که هر یک به تخصص‌ها و تجربه‌های بسیطی نیازدارند، تمرکز امر راهبری را در دست یک نفر ناممکن می‌سازد و در نتیجه رهبری مشورتی و تکثرگرا را در دستور روز قرار می‌دهد.
در این نوشته با توجه به بار منفی کلمه‌ی"رهبر" نزد ما ایرانیان در طی چهل و دو سال اخیر از دو واژه‌ی راهبری و راهگشایی که با ژرفای مفهوم لیدرشیپ در دنیای مدرن همخوانی دارند، استفاده خواهم کرد. معادل راهبر را از شعر حافظ و نیز یک رباعی از مولوی وام گرفته‌ام:
ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی -  تا راهرو نباشی کی راهبر شوی (حافظ)
شب رو که شبت راهبر اسرار است -  زیرا که نهان ز دیده‌ی اغیار است (مولوی)
در بخش اول به انگاره‌های رهبری و دینامیزم‌های گوناگون میان راهبر و پیرو پرداختیم. در این بخش به آراء هاوارد گاردنر متفکر آمریکایی قرن بیستم در زمینه‌ی داستان گویی در جنبش‌ها و رهبرانی که در چنین پیش زمینه‌ای برآمد می‌کنند، می‌پردازیم.
راهبری که مردم با داستان او ارتباط می‌گیرند
در میان جوامع هنگام تحولات و انقلاب‌ها چهره‌هایی سربر می‌آورند و محبوب مردم می‌شوند. آنها بی‌شک سابقه‌ای دارند و تاریخی. اما بسیاری دیگر نیز ممکن است همان سابقه را داشته باشند، حتی پررنگتر. پس چرا فقط افراد خاصی در کانون توجه قرار می‌گیرند؟
هاوارد گاردنر، متفکر، روانشناس و متخصص تعلیم و تربیت معاصر آمریکایی با نظریه‌ی “هوش‌های چندگانه” شناخته شده است که بر اساس آن یک عامل را نمی‌توان به نام هوش اندازه گیری کرد. او استدلال کرد که چندین نوع هوش وجود دارد. گاردنر پس از آن در سال ۱۹۹۵ با مشارکت اما لاسکین کتاب  ذهن‌های "راهبری کننده" (Leading Minds) را منتشر کرد. عنوان دوم این کتاب An Anatomy of Leadership، "کالبد شناسی راهبری" بود، تحقیقی پیرامون خلاقیت و تاثیر گذاری در مدرسه‌ی تعلیم و تربیت هاروارد.
برخی از شارحان گاردنر از جمله وارن بنیس برآنند که کشف او در زمینه‌ی ارتباط میان داستان خوب با بازدهی بالا در تدریس و راهبری، بازتابی است از هنر تدریس خود او. گاردنر نظریه‌ی راهبری خود را نه در قالب متن‌های پر از حروف ایتالیک، گیومه و اصطلاح‌های دشوار، بلکه در یازده زندگینامه‌ی کوتاه از رهبران قرن بیستم ارایه می‌کند: از مارگارت مید تا مهاتما گاندی. بنیس پیرامون اهمیت نظریه‌ی راهبری گاردنر می‌نویسد:
«بشریت امروز در دنیا سه تهدید مهیب پیشارو دارد: خطر ویرانی در اثر یک اتفاق یا جنگ هسته ای؛ تهدید مصیبتی فراگیر یا فاجعه‌ای زیست بومی؛ و بحران تشدید شونده‌ی راهبری در بیشتر نهادهای ما. بحران راهبری، برخلاف امکان یک مصیبت یا نابودی سراسری نمی‌تواند موضوع فیلمی پرفروش باشد، بلکه به دلایل بسیار، فوری‌ترین و خطرناک‌ترین تهدید امروز ما است، فقط چون به اندازه‌ی کافی شناخته نشده و درک اندکی از آن وجود دارد.» [۱۵]
نظریه‌ی گاردنر در مورد راهبریِ کارآمد، نه فقط سیاست، بلکه تجارت و صنعت، دولت و فضای مدنی را دربر می‌گیرد. راهبرِ کارآمد با سخنان یا نمونه‌ی فردی زندگی خود بر روی رفتارها، افکار و احساسات شمار چشمگیری از انسان‌های مخاطب او به جا می‌گذارد.
 گاردنر برای پس زدن مفاهیم زیانبار در دوگانه‌ی بدنامِ  رهبری/پیروی، به جای پیروان یا followers استفاده از مخاطبان یا audience را پیشنهاد می‌کند. از دید او طیفی وجود دارد از راهبران غیرمستقیم -که کار تحقیقی، هنری و ارتباطی ارایه می‌دهند- تا راهبران مستقیم که از طریق سخنرانی و کنش اجتماعی و سیاسی با مردم ارتباط می‌گیرند. راهبران مدرن و دمکراتیک پیرو ندارند، بلکه مخاطبانی دارند که تا زمانی که آنها سخن دل و مطالبات آنها را نمایندگی می‌کنند مخاطب او می‌مانند.
گاردنر، راهبران را از نظر دامنه‌ی تاثیر نیز طیف بندی می‌کند: تاثیر در محافل محدود، مانند محافل آکادمیک و روشنفکری و تاثیر بر جمعیت‌های بزرگ چون پاپِ  کلیسای کاتولیک. او راهبران را از نظر خلاقیت نیز درجه بندی می‌کند. گاردنر این چهار ویژگی در یک راهبر را ضروری می‌داند که آگاهی نسبت به آنها می‌تواند از فضای عوامفریبی و شهرت‌های حباب وار جلوگیری کرده، توهم‌های خودرهبربینی را مهارسازد:
۱-  فرد باید با یک جامعه یا دسته‌ای از مخاطبان، پیوند تنگاتنگ داشته باشد.
۲-  ریتم زندگی او ترکیبی از زندگی شخصی و حضور در میان مردم باشد.
۳-  میان داستانی که فرد راهبر برای مخاطبان خود می‌گوید با زندگی و خطوط شخصیتی خود او باید همخوانی وجود داشته باشد.
۴-  با گزینش مردم به قدرت رسیده باشد و نه با استفاده از زد و بند و خشونت.
گاردنر بر آن است که هر داستان، حامل پیام برای ایجاد یک دگرگونی است. راهبران، بسته به پختگی مخاطبان، یا “داستان را می‌گویند  (Telling)یا آنرا تبلیغ کرده، به اصطلاح می‌فروشند  (Selling)یا داستان را با مشارکت (Participating) راهروان جلو می‌برند.  آنها در پیشرفته‌ترین حالت، نقش‌های داستان را به افراد کارآمد و شایسته وامی گذارند (Delegation) .
بسط نظریه‌ی هوش‌های متفاوت گاردنر به شیوه‌های راهبری
هوارد گاردنر در کتاب Frames Of Mind، "چارچوب‌های ذهن"، هفت گونه هوش انسانی را بر می‌شمرد. یکی از شارحان گاردنر به نام دیوید مکیستیون شرح می‌دهد که چهار نوع هوش قطعا برای موفقیت یک راهبر امروزی ضروری هستند:
Physical (PQ); Intellectual (IQ); Emotional (EQ); and Spiritual (SQ)
ضریب جسمانی، ضریب عقلانی، ضریب عاطفی و ضریب روحیه‌ی معنوی. این ضریب در جریان تجربه‌های معمول زندگی، تحصیل و تخصص یابی شکل می‌گیرد.
QP هوش جسمانی: گاردنر در طبقه بندی هوش‌ها به هوش حرکت جسمانی پرداخت و شارح او مکوستیون هوش جسمانی لازم راهبری را با آن مرتبط می‌داند. داشتن جسمی قوی و مقاوم و کنترل فرد بر زبان جسمانی خود در کیفیت راهبری تاثیر می‌گذرد.
نمودهای هوش جسمانی:
  • توانایی گوش سپردن و پاسخگویی مناسب به شرایط جسمانی خود از جمله درد، گرسنگی، افسردگی، خستگی، فرسودگی و غیره.
  • خودآگاهی از ارتباط جسم و ذهن و تسلط بر آنها، از جمله تشخیص زمان فعالیت شدید یا استراحت، خوردن یا نخوردن و رفتار بر اساس آنچه نیاز داریم و نه آنچه می‌خواهیم.
  • حفظ جسم خود در بهترین فرم و سلامتی ممکن.
 IQ هوش عقلانی: گونه‌ی دیگر هوش لازم برای راهبری هوش عقلانی است. هانری برگسون در کتاب "تکامل خلاق" (Creative Evolution) در این باره می‌نویسد: "وجود داشتن، یعنی تغییر کردن؛ تغییر کردن یعنی به پختگی رسیدن؛ به پختگی رسیدن یعنی تا بینهایت در صدد بازآفرینی خود برآمدن." از این رو راهبران موفق کسانی هستند که به گونه‌ای مداوم در حال آموزش و بازآفرینی دیدگاه‌های خود هستند.
ما در فضای ایرانی به تجربه‌ی عینی دیده ایم کسانی که این فرایندها را نگذرانده‌اند به ندرت مخاطبان بسیار پیدا می‌کنند و حتی آنهایی که زمانی در راهبری جنبش‌ها شرکت داشته اند، ولی از بازآفرینی دیدگاه‌ها و شخصیت خود غافل مانده اند، چه بسا در گستره‌ی همگانی فراموش می‌شوند و به جای آنها چهره‌هایی تازه نفس به میدان می‌آیند. اغلب راهبران گذشته که از بازآفرینی خود غافل مانده‌اند با حسادت، انکار و حتی نفرت با چهره‌های تازه به میدان آمده برخورد می‌کنند.
نمودهای هوش عقلانی:
  • ثبت نام در کلاس‌های آموزش عالی، گرفتن یک مدرک تحصیلی دوم، کسب مهارت‌های تکنولوژیک.
  • تحقیق در زمینه‌های فلسفه، دین، روانشناسی، نظریه‌های راهبری و غیره.
  • همنشینی با افراد و سازمان‌هایی که دارای تجربه‌های طولانی هستند.
EQ هوش عاطفی: داشتنهوش عاطفی برای راهبری مدرن موفق یکی از ضرورت‌ها است. زنان در کنار انواع هوش‌های دیگر در این زمینه برجستگی‌های بسیاری نشان داده‌اند. داشتن هوش عاطفی سبب می‌شود که راهبر با اعماق روحیه و خواسته‌های مخاطبان خود ارتباط بگیرد و به موقع رفتارهای خود را اصلاح و به روز کند. هوش عاطفی همچنین تضمینی است که راهبر مخاطبان خود را فریب ندهد و با ارتباطی حقیقی و شفاف با آنها کار کند. در کنشگری اجتماعی و سیاسی چنین راهبرانی دستاوردهای پایدار و موثری به ارمغان می‌آورند. هوش عاطفی میدان را برای استفاده‌ی ابزاری که در قلمروهای سیاست بسیار رایج است، تنگ می‌کند.
نمودهای هوش عاطفی:
  • یادگیری اصول و رفتارهایی جهت برای بهبود خودآگاهی و مدیریت خود در زمینه‌های اعتماد به نفس؛ کنترل خود، سازگاری، توانایی آغاز کردن.
  • افزایش میزان همدردی اجتماعی در وجود خود، گرایش به خدمتگزاری به افراد و سازمان ها.
  • اداره‌ی روابط خود شامل رفتارهای راهبری الهام بخش، مدیریت تغییر، مهارت‌های حل اختلاف، کار گروهی و کاربرد تکنیک‌های گوناگون.
 SQ هوش معنوی: هوش معنوی به معنای هوش دینی نیست، هرچند دینداران صادق و غیرریاکار در جریان مراقبه‌ها و با کمک آموزه‌های معنوی می‌توانند به آن دست یابند، اما هوش معنوی فقط مختص خداباوران نیست. محققی که به این نوع هوش ضروری برای رهبری اشاره کرده Cindy Wigglesworth است در کتاب The Twenty-One Skills of Spiritual Intelligence. او هوش معنوی را چنین تعریف می‌کند: "توانایی رفتار خردمندانه در عین حفظ صلح درونی و بیرونی صرفنظر از شرایط".
همدردی یکی از کیفیت‌های معنوی مهمی است که بدون آن راهبری منحرف می‌شود. کنش اجتماعی و سیاسی دمکراتیک به راهبرانی نیاز ندارد که با رگ‌های گردن جهیده و خشم و نفرت و تکبر و تحکم می‌خواهند خود را برجسته سازند. بلکه رهبران حساس و همدرد با مردم می‌توانند سامان دهنده‌ی تغییرهای مثبت باشند.
نمودهای هوش معنوی :
  • شناخت از جهان بینی و هدف زندگی و الویت‌های ارزشی خود و مهار ایگو و خودپرستی برای دستیابی به نسخه‌ای معنوی تر از خود.
  • برنامه ریزی برای رشد معنوی خود و زندگی کردن در همخوانی با هدف، ارزش‌ها و دورنمایی که ادعا می‌کنیم.
  • آشنایی با جهان بینی‌های دیگران و شناخت محدودیت‌ها و قدرت‌های ادراک انسانی، آگاهی به قواعد معنوی زندگی و وحدت ترافرازنده با جهان هستی.
  • توانایی انتقال اصول معنوی به دیگران، کنشگر تغییر بودن، تصمیم‌های خردمندانه گرفتن و همجهت با جریان زندگی پیش رفتن.
گاردنر و بیوگرافی‌های راهبران دمکراتیک
آیا راهبران، ساخته‌ی روح زمانه‌ی خود هستند یا با ویژگی‌های فردی خاصی به موقعیت خود در تاریخ دست می‌یابند؛ ژن مؤثر است یا محیط زیست؟ آیا راهبران خوب فقط فرصت را در هوا می‌قاپند یا دارای ایده‌آل هستند؟ گاردنر از گزینش یکی از این دوتایی‌ها سرباز می‌زند و حتی آنها را با هم آشتی می‌دهد. او طرز فکر “یا این یا آن” را متعلق به توانایی ِ ذهنی ِ کودک ِ پنج ساله می‌داند.
گاردنر در بیوگرافی‌های کوتاه راهبران موفق، این راهنشان‌ها را می‌یابد: آنها شنوندگان توانایی بوده اند، دامنه‌ی تمرکز بالا داشته اند، سخنرانانی خوش بیان و توانا بوده و با داستانی گیرا با مخاطبان ارتباط گرفته اند، اعتمادبرانگیز بوده اند، در زندگی آنها سفر، مهاجرت و تبعید و زندان نقش مهمتری داشته تا تحصیلات آکادمیک، مانند نمونه‌های گاندی و رونکالی و ماندلا، آنها قادر به برانگیختن امید و حرکت در جوامع ناامید و خاموش بوده‌اند.
راهبرانی که اقتدارگرا نبودهاند، بیشتر به سفر رفته‌اند، سلوک‌های درونی و تحول‌های وجدانی/روحی بیشتری را تجربه کرده‌اند تا رهبران اقتدارگرا. النور روزولت که مدافع جنبش برابری حقوق زنان با مردان در آمریکا بود، همدم ِ مهربان ِ شوهری فلج بود که عشق زن دیگری را در دل داشت.
بررسی‌های گاردنر از بیوگرافی‌های راهبران موفق، می‌تواند راهنمایی برای کنش اجتماعی ما ایرانیان باشد و نیز بازبینی ما از زندگی‌نامه‌های افراد دلیر، دانا و فداکاری که در تاریخ معاصر ایران تغییرهای مثبت را کلید زده‌اند.
در بحران‌های راهبری جنبش‌ها و انقلاب‌ها شفافیت چهره‌ها و برنامه‌های آنها حرف اول را می‌زند و تضمینی است برای فریب نخوردن مردم از "رهبران" ریاکار و آسیب رسان. جلسات گفتگو، مصاحبه‌ها و مناظره‌ها بهترین فرصت هستند که می‌توان چگونگی رفتار یک مدعی راهبری با دیگران هنگام گفتگو و تعامل و میزان شفافیت در زمینه‌ی عملکردهای گذشته و برنامه‌های آینده‌ی او را مشاهده تحلیل نمود. پیام‌ها و مونولوگ‌ها این امکان‌ها را فراهم نمی‌سازند.
بخش آینده به رهبری کاریزماتیک و جلوه‌های مثبت و منفی آن اختصاص خواهد داشت.
ادامه دارد
منابع
 Bennis, Warren.: 1996. The Leader as Storyteller. Leadership Magazine, issue of Harvard Business Review.
Gardner, Howard; E. Laskin:. Ema. 1995. Leading Minds, an Anatomy of Leadership. Basic Books.
Gardner, Howard.: 1983. Frames Of Mind. The Theory of Multiple Intelligence. Basic Books.
McCuistion, David.: 2022. Leadership Intelligences – A Holistic Approach. About Leaders
MacIntyre, Alasdair.: 1981. After Virtue. University of Notre Dame Press.
Wigglesworth, Cindy.: 2012. The Twenty-One Skills of Spiritual Intelligence Kindle Edition. Select Books, Inc.

منبع:رادیو زمانه