PEZHVAKEIRAN.COM لیلای ابدی
 

لیلای ابدی
نصیر نصیری

 

دروغ زیبا نیست

و لیلا افسانه است

اما دروغ نیست

اگرنه، شکوفه‌های سیب، هرگز

آینه دار او نمی‌شوند

یا که پروانگان در هوای روشنش نمی‌پرند

عابدان عشق

جستجوگر نشانه‌های آشیانه‌اش

کوچه‌های قرن را آسیمه‌سر نمی‌دوند

چنگ نوازان قصه‌ها

با زخمه‌های دل

هر صبح و شام

بر پرده های او چنگ نمی‌زنند

زخمداران غول‌های سرد

جز برای آتش جاویدی که در نگاه اوست

جان را آسان نمی‌دهند

لیلا، مادر آفتاب بود و دژخیم خواب

 

نگاه کن!

هنوز آرامش مرداب را

آهنگ نفس‌های تو مشوش می‌کند

 و باد رسم دویدن تا بی‌نهایت را

از آیه‌های تو می‌آموزد

 

اگر در کوچه‌های قرن به جستجوی توام

این رسم را

رستن نگاه تو در باغ نسترن‌ها

به رسم‌هایم افزود

اگر خون رگان برگ

به سمت فردا جاری‌ست

فردا را تو، آن‌چنان سبز

بر ورق‌های بهار، رنگ زدی

که جوهر سبزینه و گیاه

تن در چشمه‌ی تو می‌شویند

و سبزپوشان تاریخ قافله‌ی جنگل‌ها

هر کجا هستند

جامه‌ی تو بر تن دارند

 

لیلا، ای معشوقه‌ی ابدی!

تا خاک هست

روئیدن من و دانه است

تا آب هست

ماهیان به جستجوی جرعه‌ای تشنه نمی‌مانند

تا گلوله هست

نام تو را در کوچه پس کوچه‌ها می‌شود شنید

و عاشقان کوچکت

هرگز سر به بالین ابرها نمی‌گریند

 

بیاد بیاور، لیلا!

تو شکوه شعر و شور شیرین چشمه بودی

و شانه‌ی شیری مردان صبح

به زیر بار تفاهم تو بود که فراخ می‌شد

و دست‌های من

همیشه با یاد دست‌های تو بود

که در اجاق زمستان گر می‌گرفت

و بهاران عمر

همیشه با دست‌های تو بود

که پنجره دیروز را می‌شکست

و مثل پرنده‌ای به آفتاب پر می‌کشید

 

لیلا، ای خواهر اندیشه‌های آبی‌رنگ!

در عمق چاه‌های کویری

در کاسه چشمانم

اگر هنوز قطره‌ آبی حتا نه چندان شیرین، باقی‌ست

تو در کاسه میشی‌ام ریخته‌ای

تا تشنگان ازلی

با آن آب بیاشامند

که در قطره‌های تو

دریاها غریقند

و در آبی بیکرانه‌ی اعتقادی که چون شاخه‌ی گلی

به گیسو نهاده‌ای

باران همه فصول تاریخ

شعله‌های حریقند

 

لیلا!

مثل پیچکی به دست‌های تو می‌پیچم

با هزار زخم ژرف به سینه و دلم

به موی و روی تو می‌رسم

و چون مرواریدی

که از کهکشان کمی قطورتر است

در گودی آبی‌رنگ اندیشه‌ات می‌میرم

 

 

 

 

 

 

 

منبع:پژواک ایران