PEZHVAKEIRAN.COM پَرکَنده بر زغالِ صنوبر چگونه‌ای؟
 

پَرکَنده بر زغالِ صنوبر چگونه‌ای؟
حسین جنتی

ایرانیا، در این شبِ بی‌دَر چگونه‌ای؟
از ظالمی به ظالمِ دیگر چگو‌نه‌ای؟!

ای خسته از تعفّنِ شاهانِ سلطه‌ور!
حالی در این فضای معطر چگو‌نه‌ای!

ای شانه‌ات سبک شده از رنجِ تاج و تخت!
امروز زیرِ پایه‌ی منبر چگونه‌ای؟!

از کشتیِ شکسته رها کرده خویش را،
بر تخته‌پاره مانده شناور چگونه‌ای؟!

ای گاوِ چاقِ خویش به دَر بُرده از مسیل!
با هفت گاوِ گُشنه‌ی لاغر چگونه‌ای؟!

ای از قفس پریده به شوقِ رهاشدن!
در باغ ، با شکستگیِ پر چگونه‌ای؟!

هان ای زنِ گُریخته از شویِ بدسرشت!
افتاده زیرِ یوغِ دو شوهر چگونه‌ای؟!

از زیرِ خاک رفته برون همچو مارِ گنج
مغبون نشسته بر زبَرِ زَر چگونه‌ای؟!

ای کُلفَتِ رهاشده از خانِ خانگی!
همسایه را کنون شده نوکر چگونه‌ای؟!

از “باختر” رها شده اندر خیالِ خویش،
افتاده گیرِ قُلدُرِ خاور چگونه‌ای؟!

ای خلقِ خسته از سگکِ کفشِ داریوش!
زیرِ سُمِ جنابِ سکندر چگونه‌ای؟!

ای مرغِ پرکشیده از آن شاخه‌ی فقیر!
پَرکَنده بر زغالِ صنوبر چگونه‌ای؟!

از یک فریب گشته رها، این زمان بگو :
حیران میانِ مکرِ مُکرّر چگونه‌ای؟!

زین پیش هرچه بود تنی بود و گردنی،
بر نیزه‌ی گداخته، ای سر چگونه‌ای؟!

ای شاکی از زمین و زمان! حُکم حُکمِ توست،
اینک بگو به کسوتِ داور چگونه‌ای؟!

ای از جهان شناخته چاهی و چاله‌ای!
یک عُمر در مدارِ مدوّر چگونه‌ای؟!

برما گذشت نیک و بدِ روزگار و رفت…
تا بینمت که در صفِ محشر چگونه‌ای!


منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب حسین جنتی در سایت پژواک ایران