PEZHVAKEIRAN.COM مشروطه‌ و ملی‌گرایی در انقلاب کنونی
 

مشروطه‌ و ملی‌گرایی در انقلاب کنونی
روشنک آسترکی

 

- اعتراضات ۱۴۰۱ که خیلی زود به یک جنبش فراگیر ملّی در سراسر کشور تبدیل شد، بیانگر آگاهی و اراده جمعی ایرانیان برای تغییر شرایط موجود و پشت سر گذاشتن نظام جمهوری اسلامی است.
- پس از پیروزی انقلاب ۵۷ ایرانیان طی بیش از چهار دهه ادعاها و ایدئولوژی‌های انقلابیون اسلامی و چپ را زندگی و با گوشت و پوست خود تجربه کردند.
- ملی‌گرایی نه یک عقیده و نظر صرفا سیاسی بلکه اندیشه‌‌ای تاریخی و فرهنگی و انساندوستانه است که بر میراث انقلاب مشروطه برای مهار قدرت استبدادی و توسعه‌ی پایدار ایران در جهان امروز تکیه دارد. 

جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲ برابر با ۰۴ اوت ۲۰۲۳ 

جنبش ملّی در ایران از شهریور سال گذشته و با اعتراضات گسترده پس از قتل حکومتی مهسا امینی توسط مأموران گشت ارشاد وارد مرحله‌ای جدیدتر و جدی‌تر شده است. یکی از نخستین آثار این جنبش با تجمع هزاران نفر در پاسارگاد و همزمان با روز بزرگداشت کوروش در آبان ۹۵ نمایان شد که در اعتراضات سال‌های ۹۷ و ۹۸ در شعارهای ایرانخواهانه و دیگر شعارها چون «رضاشاه روحت شاد» ادامه یافت. اعتراضات ۱۴۰۱ که خیلی زود به یک جنبش فراگیر ملّی در سراسر کشور تبدیل شد، بیانگر  آگاهی و اراده جمعی ایرانیان برای تغییر شرایط موجود و پشت سر گذاشتن نظام جمهوری اسلامی  و بنیان نهادن ساختاری دموکراتیک بر پایه منافع ملی است.

هرچند در ماه‌های گذشته از سوی برخی جریانات و رسانه‌ها در خارج کشور تلاش‌هایی برای سوار شدن بر جنبش انقلابی مردم ایران، رهبرتراشی یا تحمیل برخی جریانات ضدایرانی به این تحولات  صورت گرفت و یا تلاش شد آن را صرفا «انقلاب زنانه» قلمداد کرد، اما در عمل مردم دامنه‌ی گسترده‌ی جنبشی را که خود پیشبرنده‌ی آن هستند نشان دادند.

نگاهی به پراکندگی تجمعات اعتراضی در کشور و همچنین بررسی بازداشت‌شدگان نشان می‌دهد که این جنبش ملی به مسائل جنسیتی، قومی و صنفی محدود نیست و همه ایرانیان با هر تعلقی در آن حضور دارند. در میان بازداشت‌شدگانی که دادگاهی و حتی به اعدام محکوم شدند از پزشک تا کارگر، از وزرشکار تا دانشجو و با سطوح اقتصادی و درآمدی متنوع و از استان‌های مختلف حضور دارند. شعارهای مردم معترض نیز همواره نشان از همبستگی ملی داشته است.

همچنین در میان هفت شهروند اعدام شده گرایش به ملی‌گرایی و مشروطه‌خواهی مشهود است. مطالب منتشر شده از سوی هفت مرد جوان بازداشت‌شده در اعتراضات که با سرعت و در روندی ناعادلانه به چوبه دار سپرده شدند، نشان می‌دهد که نجات و بهروزی ایران برای آنها اصل بوده است. از آخرین نامه‌های سه معترض اعدام شده در اصفهان تا نشان شیروخورشید بر دست مجیدرضا رهنورد  و پست‌های اینستاگرامی محمد (کیان) حسینی چیزی جز این نمی‌گویند.

از شهریور گذشته در جریان اعتراضات دست‌کم هفت بار پرچم شیروخورشید و درفش کاویانی در میانه تجمعات از سوی مردم به اهتزاز درآمد؛ بخشی از دیوارنویسی‌ها و همچنین اعتراضات دانشجویی با تأکید بر ملی‌گرایی بوده است و حتی دانشجویان درفش کاویانی را در محوطه دانشگاه به اهتزاز درآوردند.  فعالان مشروطه‌خواه در شهرهای مختلف و حتی از فراز قله‌های ایران تصاویر و ویدئوهایی از به اهتزاز درآوردن پرچم شیروخورشید منتشر می‌کنند.

با وجود همه تلاش‌های پیدا و پنهانی که از سوی جناحین جمهوری اسلامی و آنانکه به پنجاه‌وهفتی مشهور شده‌اند عمدتا در خارج کشور صورت گرفته، موج بیداری ملی و حضور ایده‌ی مشروطه خواهی در میان مردم ایران انکارناپذیر است و همین بازار رویافروشان را کساد کرده است. ایرانیان دریافته‌اند که با تکیه بر داشته‌های تاریخی و ملی خود می‌توانند کشور را نجات دهند و دوباره بسازند.

اما چه اتفاقی رخ داده که ۱۱۷ سال پس از انقلاب مشروطه، و تقریبا نیم قرن پس از انقلاب ۵۷ که بر انکار ملت و مملکت و پادشاهی مشروطه تکیه داشت، بار دیگر موج ملی‌گرایی ایران را فرا گرفته و به بزرگترین نیرو برای براندازی جمهوری اسلامی تبدیل شده است؟

شکست تاریخ‌نگاری تبلیغاتی- ایدئولوژیک

در ایران نوشتن از مشروطه بعد از کتاب‌هایی چون «تاریخ مشروطه» به قلم احمد کسروی و «تاریخ بیداری ایرانیان» به قلم ناظم الاسلام کرمانی در تسخیر کتاب‌های تبلیغاتی درآمد و «تاریخ‌نگاری تبلیغاتی- ایدئولوژیک» جای تاریخ‌نگاری واقعی را گرفت؛ «تاریخ‌نگاری تبلیغاتی-ایدئولوژیک» در اختیار گروه‌های چپ و ضد نظام پادشاهی مشروطه بود. آنها سعی کردند مشروطه را که در اصل رویدادی در حوزه فلسفه سیاسی و شیوه فرمانروایی و تحولاتی در حوزه حقوق و حکومت قانون بود، تنها به یک حرکت انقلابی ضدبیگانه تبدیل یا خلاصه کنند؛ آنها پیروزی انقلاب مشروطه را به صورت یک حادثه مُرده و ایستا درآوردند و از آثار و نتایج و اقتضائاتی که داشت تهی کردند تا مدعی شوند که آن انقلاب پیروز به دست رضا شاه کشته شد! آنها تنها بر این پایه می‌توانستند روایت جنگ و جدال سیاسی خود و تلاش برای کسب قدرت انحصاری را سامان ببخشند.

کارتون‌های احمد بارکی‌زاده kayhan.london©

«تاریخ‌نگاری تبلیغاتی- ایدئولوژیک» سعی می‌کرد نشان دهد انقلاب مشروطه اگرچه اهداف و آرمان‌های والا داشت اما این آرمان‌ها به خاطر کارگزاران فاسد و دخالت بیگانگان تحقق نیافت. آنها  پادشاهی رضاشاه را یک حکومت ضعیف، ناکارآمد، فاسد و حتی دست‌نشانده قلمداد کرده و نبرد او برای  حفظ تمامیت ارضی ایران و اقدامات درخشان وی در پیشبرد اهداف مشروطه را نادیده گرفته و یا تحریف و سانسور می‌کردند. رضاشاه در عمل یک سامان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بر اساس معیارها، مفاهیم و ساختارهای نو و مدرن در کشور به وجود آورد که با تداوم و تعمیق و گسترش آنها در دوران دومین پادشاه پهلوی، هنوز و همچنان در برابر تخریب‌های سازمانیافته جمهوری اسلامی مقاومت می‌کند.

«تاریخ‌نگاری تبلیغاتی- ایدئولوژیک» اما سعی داشت نشان دهد که تقریبا همزمان با جنگ جهانی اول مشروطه در ایران مُرد و تمام شد و رابطه‌ای میان مشروطه‌ و پهلوی وجود ندارد. مخالفان پهلوی اقدامات مترقی و توسعه‌گرای دو پادشاه از جمله  بهسازی‌ و نوسازی نظام‌های مختلف حقوقی، اداری، آموزشی، نظامی و اقتصادی و تحولات بزرگ فرهنگی و اجتماعی را کمرنگ و حتی مضر معرفی می‌کردند تا ارتباط میان مشروطه و عملکرد پهلوی‌ها پنهان بماند.

این روایتگری وارونه هرچند در سال‌های منتهی به انقلاب۵۷ و با اتحاد انقلابیون اسلامگرا و بخش مهمی از چپ‌ها بر افکار عمومی مسلط شده بود اما پس از پیروزی انقلاب به مدد حافظه تاریخی مردم و تجربه‌ی آنها در زندگی واقعی سرانجام شکست خورد.

نیم قرن تازیانه‌ی واقعیت

با پیروزی انقلاب ۵۷ ایرانیان ادعاها و ایدئولوژی‌های انقلابیون اعم از اسلامی و چپ را زندگی و با گوشت و پوست خود تجربه کردند. این گروه‌ها پیش از انقلاب مدعی بودند که آرمان‌ها و برنامه‌هایی دارند که می‌توانند نابرابری، فقر، بیکاری و… را از بین برده و هر نوع «ستم» و «استثمار» را محو کنند! ایرانیان اما تقریبا نیم قرن  است که دروغ بودن آنها را تجربه می‌کنند. این تجربه واقعی و عینیِ فلاکتِ ناشی از انقلاب ۵۷ در کنار کم‌رونق شدن کتاب‌های تبلیغاتی باعث شد مردم به این فکر کنند که کجا اشتباه کردند و چه شد که زندگی‌ و کرامت‌ و آزادی‌ و کشور و ملیت‌شان به خطر افتاده است!

آنها در این بازنگری دریافتند آنچه پیش از انقلاب ۵۷ در ایران مستقر بود، با وجود همه کمبودهایی که قابل رفع بودند، یک نظام کارآمد سیاسی و حقوقی بوده که سعی در تأمین امنیت و رفاه آنان داشت؛  ساختاری برآمده از انقلاب مشروطه که  با برنامه‌های توسعه‌ اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در حال بسط بود. فلسفه سیاسی آن نظام کارآمد، پادشاهی مشروطه بود و منطقی که آن نظام بر پایه آن پیش می‌رفت،  حفظ منافع ملی و سعادت ملت ایران بوده است.

امروز اما مردم ایران وارد «بحران بقا» شده‌اند! آنها حتی برای داشتن حداقل خوراک و مسکن هم دچار مشکل هستند؛ از خانواده به عنوان کوچکترین نهاد اجتماعی تا دیگر نهادها همگی دچار گسستگی شده، اقتصاد و تولید نابود گشته و غالب مردم به دنبال راهی برای مهاجرت‌های کاری و تحصیلی و یا پناهندگی هستند. آنهم در حالی که جمهوری اسلامی بی‌حد و حساب از کشورهای دیگر مهاجر وارد می‌کند.

همه اینها ایرانیان را در مقابل وضعیتی قرار داده که «زندگی ملی» را در خطر می‌بینند. در چنین شرایطی است که نه صرفا منافع شخصی بلکه میهن به مثابه «خانه» و ملی‌گرایی به عنوان راهکار دفاعی برای بقا، در افکار عمومی مهم می‌شود و می‌پرسند چگونه سامانه قبلی منافع این ملت را حفظ می‌کرد اما طی چهار دهه گذشته این منافع مرتب در خطر تهدید و دست‌درازی و نابودی هم از سوی خود حکومت و جناحین‌ و گروه‌های مافیایی‌اش و هم از سوی کشورهای خارجی از جمله روسیه و چین است!

پس از تجربه‌ای مرگبار و ویرانگر، ایرانیان دریافته‌اند که برای نجات از این وضعیت ویرانگر چاره‌ای جز سامان دادن نظام سیاسی بر محور منافع ملی و مصلحت عمومی ندارند و باید خود و  کشورشان را از چاه خیالات ایدئولوژیک ۵۷ بیرون بکشند و با میراث مشروطه و پهلوی بر آن بنا کنند.

به همین دلیل در جنبش ملی که از شهریور ۱۴۰۱ به صورت انقلابی برای آزادی و رفاه و امنیت و عدالت تداوم یافته، «ملی‌گرایی» نه صرفا یک نظر یا عقیده سیاسی بلکه اندیشه‌ای تاریخی و فرهنگی و انساندوستانه است که بقای ملت و مملکت را با تکیه بر میراث مشروطه مطرح می‌شود. یک جنبش ملی برای آزادی و نجات ایران که فراگیر است و همه ایرانیان را فارغ از انواع تفاوت‌های عقیدتی و مذهبی و قومی و جنسیتی و… در بر می‌گیرد.

روشنک آسترکی |توئیتر | اینستاگرام|

منبع:کیهان لندن