نگاهی تحلیلی به کشتار تابستان ۶۷
متن سخنرانی ارائه شده در مراسم برزگداشت ماینز
حسین ملکی
حسین ملکی به مدت ۱۱ سال در زندانهای اوین و قزلحصار و گوهردشت به دلیل وابستگی به گروه فرقان زندانی بود.
با سلام خدمت حضار گرامی و با تشکر از برگزارکنندگان این مراسم که این فرصت رو در اختیار من گذاشتند تا به سهم خودم چند کلامی از تجربهای که در دهه سیاه و خونبار ۶۰ دارم، برای شما بازگو کنم.
همیشه این سه ماه تیر، مرداد و شهریور برای من و شاید خیلی از زندانیان سیاسی سابق کمی با بقيه متفاوت باشه. این سه ماه یادآور وقایعی است که بدون شک بلحاظ سیاسی و اجتماعی تاثیر بسزایی در تغییر و تحولات ایران داشته. پایان یافتن جنگ بیحاصل ۸ ساله ناشی از ایدئولوژی توسعهطلبانه آخوندی و پی آمد آن نوشیدن جام زهر توسط خمینی و همینطور عملیات انتحاری مجاهدین تحت عنوان فروغ جاویدان، و سرانجام وقوع بزرگترین جنایت در زندانهای حکومت اسلامی یعنی کشتار تابستان ۶۷.
اگرچه حجم اعدام شدگان در سالهای ۶۰-۶۳ به مراتب بیشتر از کشتار تابستان ۶۷ هست، اما قتل عام تابستان۶۷ بدلیل ویژگی خاصش زخم ناشی از اعدام های آغازین دهه ۶۰ را عمیقتر کرد و تا مجازات آمران و عاملان ان فاجعه، این زخم ترمیم نخواهد یافت.
امسال سالگرد کشتار دهه ۶۰ و ۳۴ امین سالگرد قتلعام زندانیان رو کمی متفاوت از سالهای قبل برگزار میکنیم. همه ما آگاه هستیم که یکی از عوامل اجرایی کشتار تابستان ۶۷ در زندان گوهردشت یعنی حمید نوری در دادگاه سوئد محاکمه شد و به حبس ابد محکوم گردید.
بعنوان یک دادخواه این دستاورد رو که به جد میتوان آن را بزرگ دانست به همه شما و تمام دادخواهان تبریک میگویم و خوشحالم از اینکه اسناد و مدارکی که به این دادگاه ارائه شد، وقوع کشتار ۶۷ و دستاندرکاران آن از جمله ابراهیم رییسی، رییس دولت فعلی حکومت اسلامی نقششان در این جنایت بزرگ، با حکم محکومیت نوری و بعبارت درستتر کل رژیم جمهوری اسلامی، در یک دادگاه بینالمللی به ثبت رسید.
بطور قطع و یقین میتوان گفت که دستگیری و محکومیت نوری تحولی در جنبش دادخواهی مردم ایران محسوب میشود. دادگاه نوری فرصت خوبی برای جنبش دادخواهی ایجاد کرد تا بتواند گوشهایی از فجایع دهه ۶۰ را در نزد افکار عمومی داخل و خارج ایران برملا کند. انعکاس گزارشات این دادگاه در رسانه های فارسی زبان و رسانه های بین المللی، باعث شد تا سرانجام مهر سریت از روی این کشتار برداشته شود و مقامات ریز و درشت حکومت به موضعگیری و توجیه آن بپردازند.
این دادگاه توانست به مصونیت جنایتکاران علیه بشریت پایان دهد حتی اگر دولتهای آنها همچنان بر مصدر قدرت باشند.
۳۴ سال از کشتار تابستان ۶۷که نقطه عطفی در کشتارهای رژیم از بدو تولدش تا به امروز بوده میگذرد و در طول این سالها بسیاری نوشتهاند و بسیار بیشتر گفتهاند، علیرغم آن هنوز که هنوز هست، بسیاری از زوایای این کشتار بر ما پنهان هست.
شاید اولین سوالی که در ارتباط با قتلعام ۶۷ برای همه ما مطرح بشود این باشد که اساسا چرا رژیم دست به این جنایت بزرگ زد و در این قتل عام بدنبال چه چیزی بود؟ من قصد دارم امشب در حد بضاعتم به این سوال پاسخ دهم. برای پاسخ دادن به این سوال لازم هست که ما ابتدا یک تصویری از شرایط قبل از کشتار از زندان داشته باشیم. تا بتوانیم با آن ، شرایط وقوع این فاجعه را بهتر درک کنیم.
در نظام اسلامی انسان متفاوت وجود ندارد. همه باید تابع یک نگرش فکری و یک سیستم ارزشی باشند. به همین دلیل ساده دگراندیش واژه زائدی محسوب میشود و باید از فرهنگ کلامی امت اسلامی همراه با خود دگراندیشان حذف شوند.
زندانیان سیاسی دهه ۶۰ علیرغم دیدگاه های متفاوت، خط مشی های گوناگون و جریانات سیاسی متفاوت از همدیگر، در یک چیز مشترک بودند. همه آنها متفاوت از رژیم می اندیشیدن. و این برای حکومت اسلامی قابل تحمل نبود.
زندان دهه ۶۰تا وقوع کشتار را میتوان به ۴ مرحله تقسیم کرد. البته این توصیف من از زندان های تهران هست در شهرستانها هم کم و بیش همینگونه بوده.
۱- مرحله اول بعد از سی خرداد ۶۰ شروع می شود که مرحله سرکوب گسترده است. در این مقطع رژیم با تمام قوا نیروهای سیاسی مخالف را مورد تهاجم قرار می دهد. با اعدامهای گسترده توانست بخش غالب جریانات سیاسی را از بین ببرد و یا به خارج کشور منتقل کند.
در زندان سرکوب تمام عیار حاکم بود و بدون اغراق تختهای شکنجه و جوخههای اعدام بیوقفه فعال بود.
هویت زندانی سیاسی در این سرکوب زیر عنوان ضد انقلاب له می شود تا در خدمت سیاست مقاطع بعدی قرار بگیرد. در این مرحله شکنجههای گسترده و طاقتفرسا و صدور احکام اعدام برای مرعوب کردن جامعه و پیشبرد سیاست النصر بالرعب حرف اصلی را میزند. الویت رژیم از بین بردن توان تشکل یابی مخالفین هست.
۲- با ضربات گسترده رژیم به تشکیلات های مخالفین و تا حدودی از این بابت به ثبات رسیدن، مرحله دوم از اواسط سال ۶۲ شروع میشود که مرحله تواب سازی است. سیاست همگون کردن مخالفین با ایديولوژی حاکم.
در این مرحله سیاست حاکم بر زندانها، تهی کردن زندانی سیاسی از باورهای خود است که بدان دلیل در برابر نظام اسلامی قرار گرفته اند. اینکه زندانی با چه انگیزه ای ایدیولوژی حکومت را بپذیرد، برای رژیم مهم نیست. مهم مثل او شدن هست و در این راه از هر روش و امکانی استفاده می کند.
لاجوردی همیشه می گفت ما میدانیم انگیزههای توابین در پذیرفتن ما نادرست هست، زندان نمیتوانند بکشند و میبرند. اما چون انگیختههایشان یعنی پذیرفتن نظام درست هست، به مرور زمان انگیزههایشان هم درست میشود. به همین دلیل ما شاهد برپایی قبر و قیامت و واحد مسکونی برای به انقیاد کشیدن زندانی هستیم. قوانین ضد کمون یا زندگی جمعی برای فشار بیشتر بر روی زندانی به اجرا درمیاد. و انواع و اقسام تنبیهات بدنی دیگر. معلم فرهنگی ای بود به نام موسوی معروف به ۲۰۰ تناقض.
این موسوی در آخرین صحبتش در زندان گفت که من به مقامات بالاتر گفتهام که اینها یک زندانی معمولی نیستند. اینها آدمهای سیاسی هستند. آدم سیاسی رو نمیتوان با زور و کتک تغییر داد. در نهایت این سیاست با ایستادگی زندانیان و حذف لاجوردی از دادستانی، شکست میخوره.
۳- مرحله سوم که از اواخر سال ۶۳ شروع میشه، مرحله بازیابی هویت زندانی سیاسی است. در این مقطع زمانی تلاش زندانیان کسب هویت از دست رفته سالهای سیاست سرکوب و تواب سازی است. اگر زندانیان در مقطع زمانی ۶۰ تا ۶۳ با مقاومت منفی در برابر اراده زندانبان می ایستادند از این مقطع شکل ایستادگی رفته رفته علنی می شود. تن ندان به قوانین زندانبان مثل ممنوعیت ورزش جمعی، تاکید بر انتخاب مسئولین اداره بند توسط خود زندانیان ، جدا سازی توابین از غیر توابین و درخواست غذای گرم برای زندانیان چپ در ماه رمضان، سیاست هایی بود که زندانیان در پیش می گیرند.
در این سال ها ما شاهد حضور امنیتیچیهای رژیم تحت عنوان فرهنگی همچون حسین شریعتمداری و حسن شایانفر در زندان هستیم. آنها بعد از مدتی به این نتیجهگیری میرسند که ما ۳ تیپ زندانی داریم. یکی توابین هستند. دوم کسانیکه تواب نیستند، اما ما را قبول ندارند ولی دیگر قصد مقابله با ما را ندارند. سوم کسانیکه نه تنها ما رو قبول ندارند بلکه دنبال مقابله با ما هستند.
ما معتقدیم دسته اول و دوم رو باید آزاد کنیم و دسته سوم رو هم برخورد لازم رو باهاشون بکنیم. ما در زندان بدنبال شناسایی این سه تیپ هستیم. اینها جملاتی است که حسن شایانفر در بند ما گفت. این نتیجه گیری در واقع شکست سیاست انفعال در زندان و اوج گیری زندانیان در برابر زندانبانان. زندان در این مقطع زمانی تبدیل شده به سنگری برای مبارزه، با توجه به اینکه جریانات سیاسی دیگر در سطح جامعه حضور ندارند.
۴- مقطع چهارم زمانی در واقع پیشبرد همان پروژهایی است که حسن شایانفر مطرح میکنه و رژیم در نهایت برای حل مساله زندانی سیاسی به این نتیجه میرسه که باید صورت مساله رو پاک کنه. سیاست حذف در واقع آخرین سیاست اعمال شده بر زندانی سیاسی دهه ۶۰ تا پایان کشتار هست.
پرسش و پاسخهایی با زندانیان توسط وزارت اطلاعات صورت میگیرد. سوالات تماما سیاسی و ایدئولوژیک هست و پاسخها هم عمدتا از طرف زندانیان این یک جمله هست، تفتیش عقاید هست پاسخ نمیدهیم.
۹۰ درصد پرسش و پاسخها با زندانیان در فضایی کاملا عادی و بدون ضرب و شتم انجام میشه. ضابطین اطلاعات تلاش می کردند تا خط برخوردشان در آینده لو نرود. بر مبنای همین پرسش و پاسخ ها، تقسیم بندی زندانیان بر اساس نوع اتهام و میزان محکومیت شکل می گیره.
این شرایط زندان در پیش از شروع کشتار بود. یک بن بست بین زندانی سیاسی و زندانبان. از یکطرف زندانی سیاسی نمیتوانست زندانبان رو وادار به پذیرش حق و حقوق خودش بعنوان یک زندانی سیاسی بکند و از طرف دیگر زندانبان هم نمی تواند زندانی سیاسی رو به گونه خودش در بیاورد.
سه تا موضوع مهم برای رژیم مطرح بود که در زنده بودن خمینی باید حل میشد. ختم جنگ، جانشینی خمینی و مساله زندانیان. تنها خمینی قادر بود هر سه این مساله را حل کند.
با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و عملیات مجاهدین، پوشش مناسب برای انجام قتلعام زندانیان که تصمیمش از قبل و با موافقت عالیترین مقامات حکومت گرفته شده بود، کلید میخورد. نهایت پنهانکاری صورت می گیرد تا کشتار در بالاترین میزان صورت بگیرد. ترکیبی از سوالات ایدئولوژیک و سیاسی در مدت زمان دو ماهه در حدود ۴۰۰۰ زندانی سیاسی حکمدار و بعضا حکم پایان یافته را روانه خاورانهای بیشماری میکند که ما هنوز اطلاع درستی از مکان آنها نداریم. مرداد و شهریور به پایان میرسد و بسیاری در راهروهای مرگ صدایشان برای همیشه خاموش می شود.
در این میان عدهایی جان سالم بدر میبرند. یکسری از زندانیان جانبدر برده آزاد میشوند. زندانیان سیاسی زن حاضر نیستند شرایط آزادی رو بپذیرند و همچنان در زندان میمانند.
مجاهدین جانبدر برده به همراه تعدادی از زندانیان مذهبی غیر مجاهد هم در زندان میمانند. یکی از سوالات همین عدم مواجه زندانیان مذهبی غیر مجاهد با هیات مرگ است که البته استثنا وجود داشته.
یک زندانی زن مذهبی غیر مجاهد با هیات مواجه می شود. چون کل اتاق زندانیان مجاهد بودند او را هم به نزد هیات مرگ میبرند. وقتی نیری اتهامش رو میپرسد؟ اشراقی میگوید که ما در مورد اینها هنوز حکمی دریافت نکردیم. نیری باز هم سوال میکند که نظرت در مورد منافقین چیست؟ او پاسخ میدهد که من در مورد گروه خودم میتوانم نظر بدهم اما در مورد جریانات دیگر خیر. اشراقی بلافاصله میگوید این زندانی رو ببرید چون ما در مورد اینها حکمی نداریم.
در رابطه با زندانیان مذهبی غیر مجاهد که چرا در برابر هیات قرار نگرفتند دو نظر هست.
عدهای معتقدند که بنا بروایت رفسنجانی در کتاب خاطراتش، چون جریان کشتار با تصمیم مجمع تشخیص مصلحت متوقف شد، این زندانیان در برابر هیات قرار نگرفتند . عدهایی هم مثل خود من معتقدند که این عدم مواجه یک مبنای فقهی داشت. از دید فقهی وقتی مرکزیت یک جریان محارب از بین میرود میتوان از مجازات باقیمانده پیروان ان جریان صرفنظر کرد و دیگر آنها را تحت پیگرد قرار نداد. در مورد زندانیان چپ مساله ارتداد و عدم ارتداد بهانه فقهی است. حتی زندانیان زن چپ بر همین مبنا در برابر هیات قرار نمیگیرند. فقط حکم کلی نماز داده میشود و هر کس هم که قبول نکند جیره شلاق رو بدفعات نماز میخوره تا قبول کند. زندانیان مجاهد تحت عنوان محارب به قتل می رسند. حالا ممکنه گفته شود که جنایت جنایت هست چه مبنای فقهی داشته باشد و چه نداشته باشد. کاملا درسته، اما در مورد فجایع دهه۶۰ و بخصوص کشتار تابستان ۶۷در رژیم اسلامی این مساله یک تفاوتی رو رقم میزنه. دادستان دادگاه حمید نوری در آخرین دفاعیاتش به یک نکته ظریفی اشاره کرد.
او گفت حمید نوری بدلیل باور و وابستگی ایدئولوژیکش به رژیم بود که در این کشتار مشارکت داشته است، نه بعنوان یک کارمند و مامور. و این به این مفهوم هست که در نظام اسلامی هیچکس بعنوان مامور و معذور در جنایات مشارکت نمی کند، بلکه با اعتقاد و آگاهی این مشارکت را انجام می داده و از این بابت در هر دادگاهی عذری برای فرار از مسئولیت برایشان وجود ندارد.
به همین دلیل هست که مساله کشتار ۶۷ را تنها با حضور خمینی قادر به انجامش بودند چون تایید او، توجیه فقهی و ایدیولوژیک موضوع برای سطوح پایینی حکومت بود. وقتی اشراقی از نیری سوال می کنه که حاج آقا اینطور که ما داریم اعدام می کنیم فردا کی جوابش رو می ده؟ نیری می گوید همان که حکمش رو داده خودش هم جوابش رو میده.
شرایط زندان در بعد از کشتار ۶۷ اولین ویژگی اش این بود که زندان دیگر موقعیت سنگر سیاسی بودنش را از دست می دهد. پتانسیل قوی و بالای زندان در اثر قتل عام دیگر از بین رفته بود. به همین دلیل در سال های بعدی ما شاهد گونه ایی دیگر از رفتار زندانبانان و زندانیان هستیم.
در سال ۶۹ لاجوردی در جواب این سوال که شما که خیلیها رو اعدام کردید، یه تعدادی رو هم آزاد، برای چی دیگه بقیه رو ول نمیکنید؟ گفت کاسب عاقل همیشه ته دخلش برای روز مباداش یه چیزی نگه میداره، شما هم ته دخل ما برای روز مبادا هستید. سال ۶۸ همین روز مبادا هست. در این سال اولین گزارشگر حقوق بشر بعد از کشتار از اوین دیدن کرد. گالین دوپل. ظاهرا او با مقامات قضایی و اطلاعاتی توافق میکنه که در ازا آزادی باقیمانده زندانیان گزارش سبکی بدهد. گزارشی که رژیم رو به وجد آورد و لاجوردی بابت آن به ولایتی وزیر خارجه تبریک گفت. اما رژیم مثل تمام قول و قرارهای دیگهاش زیر این توافق میزند. در گزارش دوم، گزارشگر گزارش تندی میدهد و به مساله کشتار زندانیان اشاره می کند. پیامد آن تغییر سیاست رژیم است. سال۶۹ سیاست مرخصی زندانیان در پیش گرفته میشود. زنان زندانی را تحت عنوان مرخصی در واقع از زندان بیرون میکنند که به مرخصی وصل به آزادی معروف میشوند. مردان زندانی هم که بخش غالب حکمشون ده ساله بود و در سال ۷۰ به پایان میرسید به مرخصی قبل از آزادی میایند که بیشتر فشار خانوادهها بر روی زندانیان بود که مرخصی رو قبول کنند.
به مرور ۷۰ به بعد اخرین بقایای زندانیان دهه اول آزاد میشوند. چون دیگه رژیم احتیاجی به حفظ ته دخلش نداشت. رژیم پرونده یک دهه زندان حکومت اسلامی را با کارنامه ایی از شکنجه و اعدام های گسترده به پایان میبره، جان های بسیاری بر روی تخت های شکنجه، جوخه های اعدام و راهروهای مرگ گرفته میشه، اما حکایت اعدام و شکنجه همچنان تا به امروز باقی است.
محکومیت نوری در دادگاه روزنه امیدی ایجاد کرد که نه جنایت و نه جنایتکاران مشمول مرور زمان نمی شوند، و همه آنها روزی باید پاسخگوی اعمالشان باشند. حال بر جنبش دادخواهی است که نشان دهد آیا میتواند از این فرصت استفاده کند و یا نه؟
با سپاس از همه شما
منبع:پژواک ایران