میهن دوستی مشروطه (۵)
محمد محمودی

میهن دوستی مشروطه، الگوئی برای ایران؟
تا این سطر تلاش کردم، میهن دوستی مشروطه را با بی طرفی علمی و دقت بازبینی کرده و زوایای مختلف آنرا ارائه دهم. اکنون تلاش می کنم، با توجه به شناخت نظری که از این ایده گرفته ایم، سازگاری این ایده برای ایران کنونی را در مقام الگوی رهائی در آینده بررسی کنم. این به معنای مردود دانستن این الگو برای همیشه نیست و یا رد تمامی اصول و چارچوب آن نیست، می توان از یک کلیت اجزائی معقول را انتخاب کرد و بکار بست.
سرزمین ایران با خیزش های مهم و فراوان در صد و پنجاه سال گذشته تلاش کرده است، تا خود را با جهان مدرن همراه سازد، با حکومتی مشروطه یعنی مبنای همه چیز قانون باشد، مشروطه ای با تقسیم قوا و نظامی بر اساس دمکراسی همراه با آزادی های فردی و اجتماعی و مناسباتی بر اساس عدالت و در جهان پیرامون خود در حیاتی در صلح. اکنون با پیچ و خم های بسیار به بزرگترین شکست سیاسی-اجتماعی خود رسیده ایم، زیرا با استقرار حکومت اسلامی که نام جمهوری را نیز با خود به یدک می کشد، نه تنها به اهداف کشمکش های سیاسی در سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ نرسیده ایم، بلکه دستآوردهای اساسی جنبش مشروطیت و احقاق حقوقی ملی خود بر سرمایه های طبیعی سرزمین ایران را نیز از دست داده ایم. حاصل حرکت های اجتماعی و سیاسی در صد و پنجاه سال گذشته به جمهوری اسلامی ختم شده است و این یک فاجعۀ تاریخی است.
حکومت جمهوری اسلامی با وجود نهادی به نام ولایت فقیه اساساً در نام خود دارای تناقض است، حکومتی که خود را جمهوری می نامد، اما کلید اصلی کل حکومت در دست نهادی است که در رأس آن تنها یک فرد نشسته است که خود را مالک تمام سرزمین و صاحب ساکنان آن دانسته اما هیچ مسئولیتی در قبال مالکیت و اعمال حاکمیت خود ندارد. این حکومت از یک سو مردم را صغیر می داند که دارای شعور و بلوغ برای تشخیص راه و مصلحت فردی و اجتماعی خود نیستند، به همین جهت "الزام و ضرورت طبیعی" حکم می کند که نظارت ولی فقیه بر کل حیات کشور، لشکر و مردم مستولی گردد. از سوی دیگر قوۀ اجرائی کشور که هیچ استقلالی از خود ندارد و تنها مجری اوامر و فتاوی ولی فقیه است از سوی مردم انتخاب گردد. یکی از تناقض های بنیادین حکومت اسلامی در همین مورد است، مردمی که به درجه ای از بلوغ نرسیده اند و عملاً فرض بر عدم امکان بلوغ آنهاست، توان و قابلیت انتخاب رئیس قوۀ مجری کشور خود را دارند. این دایرۀ چهارگوشۀ حکومت اسلامی در واقع سپر بلائی برای نهاد ولی فقیه است که مشکلات و اشتباهات ولی فقیه را به این نهاد نسبت دهند، البته یکی از کاربردهای دیگر این مقام، تظاهر به جمهوریتی است که بر مبنای تصمیم و رای اکثریت مردم سرنوشت کشور رقم خورد، حال آنکه جمهوریتی که در نهایت ولی فقیه است که سیاست های کلان و سرنوشت ساز کشور را تعیین می کند و نظراً و عملاً خواست و ارادۀ جمعی هیچ ارزشی ندارد و نمی تواند داشته باشد. خود ولی فقیه نیز در ابتداء به تشخیص همان مردم صغیر کشف می شود و مجلس خبرگان بررسی کنندۀ شایستگی و "عدالت" ولی فقیهی است، که مقبولیت مردم را بدست آورده است. عملاً مجلس خبرگان ضامن تداوم ساختارهای نظام اسلامی و حذف و اضافه کردن گروه های ذی نفع در قدرت سیاسی است و بلاواسطه منافع اقتصادی از آن بدست می آیند.
قوانین و ضوابط حداقل از دید نظری و در تئوری همگی تابع دین اسلام و مذهب تشیع هستند و در اینجا رای و ارادۀ جمعی نقشی ایفا نمی کنند. اگر نظر عامۀ مردم حکمی صادر کند، و اگر ولی فقیه و یا نهادهای نظارتی رای عام مردم را مغایر دیدگاه های فقهی و مذهبی خود ببینند، رای مردم باید نادیده گرفته شده و حتی سرکوب شود. بر مبنای همین دو امر- ولی فقیه و حکومت دینی - تقسیم قوا هیچ معنا و مفهومی واقعی نمی تواند بیابد، در عمل نیز با تجربۀ تاریخی از زمان مشروطیت تا به امروز تقسیم قوا حتی به شکل اولیه آن یعنی نظرات مونتسکیو همچنان یک آرزوی تاریخی برای کشور ایران باقی مانده است. این آرزو اوج خود را در جمهوری اسلامی در مقام رویا بازیافته است. برای ورود به مجلس شورای اسلامی آنچنان معیارهائی استوار و حاکم هستند که هیچکس به جز "خودی ها" قادر به ابراز وجود سیاسی و ورود به مجلس شورا به عنوان آینۀ ارادۀ مردم و نمایندگان مردم نیست. قوۀ قضائی که همواره پس از دوران درخشان علی اکبر داور سرنوشت تلخی در ایران داشته است، مهمترین مرکز اعمال قدرت فقیه و دیانت اسلامی در حکومت است. دستگاه دادگستری در حکومت محمدرضاشاه پهلوی تنها در ابعاد سیاسی قوه ای مستقل نبود، اما در ابعاد مدنی و اقتصادی دستگاهی تقریباً خالی از فساد سیستماتیک بود، بزرگترین عیب سیستم قضائی در آن زمان احساس تعهد به فقه شیعه بود که البته تنها به دادگستری ختم نمی شد.
دمکراسی در هر شکل ممکن آن و آزادی های اجتماعی از زمان مشروطیت، که شامل آزادی های سیاسی و آزادی های فردی می گردند، بعد از رخداد ۵۷ "تا اطلاع ثانوی" در زیست-جهان انسان ایرانی وجود خارجی ندارد و تابع درک و تفاسیر دینی و مذهبی هستند، ارکان های مطالبات سیاسی و اجتماعی در ایران کنونی را می سازند. گذشته از شاخص های اسلامی و "ولائی" این حاکمیت، سرزمین ایران دارای تنوع قومی بسیار است و اگر اعتقادات دینی و مذهبی را نیز به آنها اضافه کنیم، یکی از کشورهای معدودی است که اینچنین تنوعی را در مساحت خود جا داده است، هر یک از اقوام با دین و گویش خود دارای انتظارات خاص بوده که اغلب نیز مشروع هستند، و این امور نیز با مطالبات برای برابری و عدالت متنوع تر و پیچیده تر می شوند و به همین میزان جستجو برای یافتن راه حلی مسالمت آمیز با احترام متقابل و بدون تناقض با اصول کلی دیگر مانند حقوق بشر، آزادی و برابری انسان ها بسیار ضروری می شود.
فساد دستگاه اداری، تبهکاری و آشوب نظام اقتصادی، که زمانی داعیۀ اقتصاد توحیدی بی ربا و بهره کشی را داشت، خود نیز یکی از صحنه های اصلی فاجعه در ایران است که شاید یکی از مهمترین تخریب هائی است که ایدئولوژی اسلامی تا کنون در کنار سقوط عمومی اخلاقی در وسیع ترین سطح اداری و اقتصادی از خود به جای گذاشته است. در کنار این بخش ایدئولوژیکی حکومت اسلامی، بخش مهم آن ساختاری است. بی توجه به ایدئولوژی اسلامی، در این ساختار و نظام اداری و اقتصادی هر حکومت دیگری نیز دچار فساد اداری و تبهکاری اقتصادی می شود، زیرا تمرکز قدرت و عدم وجود مناسبات دمکراتیک از سازمان های کشوری از خرد تا کلان، از روستا تا شهر، شهرستان تا منطقه و ایالات و ولایات تا مرکزیت قدرت سیاسی همگی زمینه های لازم برای فساد گستردۀ اداری و تبهکاری های عمده اقتصادی را فراهم می آورند. اگر مبنای عدالت را در برابری در استفاده از امکانات و برابری در برخورداری از شانس پیشرفت فردی قرار داده شود، ساختارهای مرکزیت جو، همگی علیه چنین عدالتی شکل گرفته اند.
سرزمین ایران را نمی توان بی توجه به شرائط منطقه و تحولات بزرگ جهانی نظاره کرد. مخصوصاً در تاریخچۀ دویست سال گذشته ایران، تمامیت ارضی این سرزمین همواره دستخوش تهدید و حملۀ بیگانگان بوده است و این ترس و وحشت شکل عینی و جدی خود را در سیاست های خارجی کشور همسایۀ شمالی یعنی روسیه گرفته و این هراس را دائمی و کنونی می سازد. تمامیت ارضی ایران در منطقه ای جغرافیائی قرار دارد که هیچیک از همسایگان آن دارای نظامی دمکراتیک نیستند و اسرائیل تنها حکومتی است که بر پایه دمکراسی استوار گشته است و جمهوری اسلامی آنرا به عنوان دشمن شمارۀ یک خود تلقی می کند. هیچیک از همسایگان ایران دارای حکومتی مشروطه نبوده و قانون و حکومت قانون نقشی در حیات سیاسی مردمان آن کشورها ندارند. حکومت ها در همسایگی مستقیم ایران عبارتند از: طالبان، اردوغان، پوتین، علی اف ، محمد اف، آی.اِس.آی و ژنرال های پاکستانی، دسته های ریز و درشت در عراق، طوایف و عشیره های مختلف در امارات و شیخ نشین های خلیج فارس، آل سعود در عربستان و الصباح در کویت. این فهرست ما را متوجه واقعیت های حاکم بر منطقۀ جغرافیای سیاسی ایران می کند که ایران نمی تواند با بهره گیری از تجربیات دمکراتیک یکی از همسایگان خود گامی به سمت رهائی اجتماعی-سیاسی بردارد و می توان مطمئن بود، که حداقل دو یا سه کشور نه تنها علاقه ای به روند دمکراتیزاسیون و لیبرالیزاسیون ایران ندارند، بلکه به دلیل مشکلات داخلی خود در آینده، برای مسدود سازی چنین روندی نیز سرمایه گذاری خواهند کرد، اما ایران نیز به نوبۀ خود راهی جز زندگی مسالمت آمیز و حسن همجواری با همسایگان خود را ندارد و هر گونه کشمکش سیاسی، امنیتی و بدترین شکل آن نظامی به نفع ایران نخواهد بود، بلکه برعکس آرامش در منطقه، مخصوصاً در سرحدات ایران کلید موفقیت و ترقی ایران خواهد شد، خاصه که در سرحدات ایران اقوام ایرانی زندگی می کنند که در تاریخ معاصر بزرگترین لطمات و صدمات سیاسی و اقتصادی را متحمل بوده اند، کافی است که تنها از کردها، بلوچ ها و عرب های ایرانی یاد کنیم. علت یادآوری این نکات اشارۀ غیر مستقیم به تفاوت های منطقۀ خاورمیانه و اروپای مرکزی است، برای مثال اگر ایران را با آلمان و همسایگان ایران و آلمان را مقایسه کنیم، به راحتی می توان دید، که قدمت استقرار حکومت ها با نظام دمکراسی بدون گسست تاریخی بیش از هفتاد و پنج سال می گردد، حال آنکه در همان تاریخ خاک ایران به تسخیر دو قدرت بزرگ نظامی درآمده بود  و پس از اتمام جنگ نیروی بزرگتر قصد ترک خاک ایران را نداشت. آخرین بار که کشوری خارجی، صرفنظر از علل آن، به خاک ایران تجاور نظامی کرد، سال ۱۳۵۹خ. بود و همین جنگ به گفتۀ روح الله خمینی برای حکومت اسلامی "برکت" بود! در تعلیمات سیاسی حکومت اسلامی چنین تفهیم شده است که ناامن کردن منطقه و ایجاد وحشت و بی ثباتی در همسایگان نشان از اقتدار ملی ایران است. این شیوۀ ذهنی و عملکرد به میزان درایت کودکی خردسال و یا بزرگسالی درمانده است. فراموش نباید کرد که قبل از جنگ هشت سالۀ عراق علیه ایران یکی از دلائل صدام حسین، فراخوان روح الله خمینی برای ارتش عراق جهت سرنگونی دولت بعث بود. جنگی که تنها یک سال ونیم اول آن مشروعیت داشت و آنرا می توان با نام دفاع از وطن آراست، ادامۀ جنگ پس از بازپس گیری خرمشهر نه مشروع بود و نه مقدس و از نظر اقتصادی ضررهای جبران ناپذیری به ایران وارد ساخت و هزاران جوان ایرانی قربانی توهمات خمینی و محاسبات ضد منافع ملی دارودسته و  اطرافیان او شدند.
فرهنگ سیاسی در ایران را اگر دسته بندی کنیم، مخوف ترین بخش آن، بخش امنیتی و سرکوبگرانه آن است که قدمتی دیرینه دارد. بخش امنیتی و نظامی شیوه ها و سنت های خود را نیز تداوم بخشیده است: کور کردن، داغ و دروش کردن، نسل کشی مخالف، هست و نیست مخالف را به یغما بردن، شمع آجین کردن دگراندیش، ... لیست این جنایات و تبهکاری ها کوتاه نیست و در طول تاریخ مدون ایران رایج بوده است و همواره مورد تأیید تشیع در مقام دین حکومتی، پشتیبانی و اصرار روحانیت شیعه قرار داشته اند و می توان گفت که یکی از رایج ترین شاخصه های تغییرات سیاسی و یا مقابله با مخالفان و "دشمنان" بوده است. با استقرار حکومت اسلامی مرز شقاوت و سلامت فاصله های نجومی در میان خود گرفته اند و بدرستی نمی توان به گونه ای جامع و علمی، وسعت فاجعه و سرکوب پشت صحنه و درهای بستۀ حکومت را تعیین و تحقیق کرد، تا زمانی که این حاکمیت اهرم های قدرت را در دست دارد. آنچه که به مخالفان حکومت اسلامی باز می گردد، عناصر و وجوه حیاتیِ روابط انسان های آزاد و برابر و یا جلوه هایی ولو اندک اما امیدوارکننده به دمکراسی لیبرال به حدی ناچیز است، که ابراز وجود سیاسی دسته ای با نفی و طرد و اتهام به دستجات دیگر آغاز می شود. کمبود های اخلاق و فرهنگ پیشرفتۀ سیاسی در میان طرفدارانِ زندگی بهتر علل مختلفی دارند و از محور این نوشته خارج است، اما به طور کلی می توان گفت: درک ناقص و غیر علمی و غیر واقعی از دمکراسی، تاثیرات سوء و دامنه دار اتحاد شوروی بر نگرش و خوانش چپ در ایران، ضدیّت وسیع با غرب، که روانشناسانه می توان به رابطۀ حسرت و نفرت تعبیر کرد و در بنیادین ترین مقولات فکری می توان به زنده یاد آرامش دوستدار رجوع کرد که امتناع در اندیشه هستۀ مرکزی مشکلات فرهنگی از جمله فرهنگ سیاسی هستند، اینها تنها عناوین موضوعاتی هستند که هر کدام نیازمند بحث مستقلی است. واقعیت دیگر این فرهنگ و اخلاق سیاسی حاکم چنین تلقین می کند، که رادیکال تر بودن شعارها و یا بلندتر بودن فریادها دلالت بر صحت و حقانیت گفتمان دارند. این تلقین نه تنها ریشۀ عقلانی نداشته، بلکه در تداوم و قبول چنین فرضیاتی راه بر تأمل و خردورزی بسته می شود و پیآمد عملی آن را می توان در سر بر کشیدن "کمیته های انقلاب" پس از بهمن ۵۷ دید، که حاصلِ تجمعِ بی فرهنگ ترین قشرهای اجتماعی ایران و اراذل و اوباشی با سرکردگی افرادی مانند علم الهدا امام جمعه فعلی مشهد می شود. در چنین جامعه ای، بی قانونی قانون است.
بخش دیگری از فرهنگ سیاسی را می توان در نوشته ها و مباحث سیاسی مارکسیستی و یا برگرفته از اندیشه های چپ جستجو کرد، طبقۀ کارگر و یا به معنای وسیع تر آن زحمتکشان، جایگزین دمکراسی، آزادی، حقوق بشر، توسعه و رشد اقتصادی، نظام جمهوری  و ... بودند. در چنین دیدگاه هائی اگر چه شاید دیگر به ندرت بتوان اینگونه اهداف سیاسی را به صراحت یافت، اما تک ساحتی نظرگاه های سیاسی که تا کنون جسته و گریخته بیان می شوند به این واقعیت اعتراف دارند. در جبهه ای دیگر، دلبستگان دین و شریعت با اعتراف ساده ای به فاجعۀ حکومت اسلامی، مدعی اسلامی دیگر می شوند. این مسلمانان از طیف های مختلف برخاسته اند، از اسلام گرایان بدون روحانیت تا جمهوری خواهان مسلمان، اما همگی در یک نکته اساسی و دردسرساز مشترکند، دیانت در سیاست.
یکی از ریشه دارترین مشکلات جامعه ایران نظام مردسالاری است که در تمامی جلوه های فرهنگی و سیاسی ایران در تمام اقوام، زبان ها و ادیان در سرزمین ایران ریشه دارد. شاید بتوان بهائیت را تا حدی محدود در این مردسالاری عمیق استثناء خواند، با تکیه بر گزارۀ "حدی محدود". در جامعه و سرزمین ایران در مردسالاری هیچ استثنائی را نمی توان مشاهده و اثبات کرد. زمینۀ مستقیم مردسالاری در واقع جامعۀ سرورطلب است. جامعه ای که همواره به دنبال سرور جاودانه ای می گردد و راه را بر تکوین فردیت انسان ها مسدود می سازد. سرورجوئی در فرهنگ ایرانی یکی از اساسی ترین مشکلاتی است، که حل و رفع آن ورای تغییرات سیاسی است. از آنجا که در جامعۀ ایران پیدایش فردیت در واقع اعلام جنگ به هنجارهای جامعۀ سرورجو و طبعاً مردسالار است، راه خود را در منیّت می یابد. فردیّت و منیّت(۶۲) دو مورد خاص و متضاد را می رسانند، فردیت پایۀ رشد دمکراسی، ضرورت کسب آزادی های فردی و اجتماعی، ریشۀ حقوق بشر، هستۀ استقرار عدالت، اهرم صلح و زندگی مسالمت آمیز را می سازد و بر عکس منیّت حکم بیماری شناسانه و یا آسیب شناسانه داشته و جامعۀ ایرانی در همۀ عرصه هایش از این بیماری منیت به دلیل فقدان فردیت رنج می برد. حتی اگر فرض را بر نبود حکومت اسلامی بگذاریم، علاج و رفع چنین آسیب و بیماری ریشه دار اجتماعی نیازمند چندین دهه کار مداوم و سالم فرهنگی-اخلاقی و پیش از همه پیدایش فردیت در انسان هاست. در مورد سرورجوئی، مردسالاری، فقدان فردیت و استیلای منیت همۀ نیروهای سیاسی با هم دارای مشکل مشترکی هستند.
بحران های محیط زیستی، اگر چه جهانی هستند اما ابعاد خانمان برانداز آنها در ایران کل حیات و زندگی را مورد تهدید قرار داده اند. بی کفایتی، عدم علم و بی توجهی حاکمیت اسلامی که بعضاً ریشه در اندیشۀ دینی و اصل "توکل علی الله" دارد، مزید بر علت شده و می توان پیش بینی کرد که ادامۀ این بی خردی حاکم منجر به بحران های اجتماعی، کوچ های داخلی در ایران، کشمکش های آبی و مرزی خواهد شد. تنها پیش بینی های تخصصی در مورد بحران آب در ایران می تواند سدی برای استقرار دمکراسی و دستیابی به آزادی های فردی و اجتماعی گردد. فراموش نباید کرد، که یکی از علل پیشرفت های برق آسای اروپا در کنار تمام ریشه های اجتماعی و تحولات مذهبی، حاصلخیز بودن اراضی و عدم وجود مشکل آب بوده است. سرزمین ایران که از دیر باز با مشکل کم آبی مواجه بوده است، امروز بعد از قریب نیم قرن حکومت اسلامی در کنار تمام لطمات و صدمات به محیط زیست، با بحران آب مواجه است.
در جامعه ایران، برای رهائی و تثبیت مشروطه در نظام سیاسی، حذف دیانت در سیاست، ایجاد آزادی و برابری انسان ها، استقرار دمکراسی در مناسبات اجتماعی و زندگی شهروندان تا اعماق ولایات و ایالات سرزمین ایران، برقراری صلح پایدار با تمام همسایگان ایران و پیرایش مردسالاری در ارکان مختلف زیست-جهان و اصولاً پیدایش فردیت در انسان ها، سخن از امری به نام میهن دوستی مشروطه راندن، اگر سخن گزافی نباشد و از روی ژستی بی مورد و بی پایه و یا با تخمین محبوبیت کسی مانند هابرماس در ایران، که به گفتۀ خودش در آنجا "شومن" شده بود، مطرح کردن نظریه ای است، که گرهی از مشکلات آن سرزمین را نمی گشاید، بلکه سخنی بی مورد است. بدل کردن سرزمین ایران به آزمایشگاهی برای نظریه های سیاسی بدون گفت و شنود، منازعه و تقابل اندیشه ها، فاجعه بار است، همانطور که تجربۀ نظریۀ ولایت فقیه و قبل از آن "امت و امامت" تأیید این نکته را می رساند. نباید گمان کرد که نتیجۀ سوء تفاهم در میهن دوستی مشروطه در ایران نتایجی همچون اسپانیا به بار خواهد آورد، بلکه شاید سبب فروپاشی کشوری گردد، که حاکمیت اسلامی رمق آنرا گرفته است.*
پانوشت ها:
۶۲-  در اینجا فردیّت معادل individualism, Individualismus, individualisme و منیّت را معادل  egoisme, Egoismus, égoïsmeقرار می دهم.
 

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب محمد محمودی در سایت پژواک ایران 

*«او را بشوئید اما خیس نکنید!» انقلاب پرهام بدون انقلاب است!؟ [2024 Feb] 
*موشک های موجه و ضروری رامین پرهام  [2024 Jan] 
*کانت، سیصد سال اندیشۀ نقاد  [2024 Jan] 
*مکه یا آتن؟ راه ایران از غرب می گذرد!  [2023 Dec] 
*رابطه شایعه و یهودستیزی  [2023 Dec] 
*شکل حکومت و شیوۀ کشورداری  [2023 Dec] 
*چرا ائتلاف سیاسی با نیروهای اسلامی غیر ممکن است؟  [2023 Dec] 
*تناقض درونی شعار «استقلال، آزادی»  [2023 Oct] 
*اُکلوکراسی اسلامی  [2023 Oct] 
*دیکتاتور کیست  [2023 Aug] 
*فدرالیسم برای ایران - راه یا بیراهه؟  [2023 Jul] 
*خمینی – آخرین «روشنگر» ایران  [2023 Jul] 
*«بگید کشتنش!»/ نکته ای در اخلاق سیاسی در ایران   [2023 Jul] 
*پارادوکس دوتوکویل در حکومت اسلامی  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۵)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۴)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۳)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۲)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۱)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۵)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۴)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۳)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۲)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۱)  [2023 Apr] 
*استقلال قوۀ قضائی، شاه کلید ورود به دمکراسی و بقاء دمکراسی در ایران  [2023 Apr] 
*روان گسیختگی دین  [2023 Apr] 
*سربازان گمنام امام زمان – «بی شرف!»   [2023 Apr] 
*تأملی در مفهوم ملت   [2023 Mar] 
*دیروز هایدگر – امروز هابرماس؟  [2023 Mar] 
*لبخند جلاد  [2023 Mar] 
*نکروفیلی حکومت اسلامی  [2023 Mar] 
*به یاد ریحانه  [2023 Mar] 
*اسرائیل دشمن من نیست!  [2023 Mar] 
*ده فرمان  [2023 Feb]