PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ / Friday 29th March 2024

ماهیت کارگزاران فرهنگی رژیم و انقلاب فرهنگی
ایرج شكری


رجبی که خود یکی از صاحب منصبان فرهنگی* رژیم آخوندی و به همین خاطر یکی از سانسورچیان رژیم و تحریف کنندگان حقیقت و متقلبان در عرصه گزارشات مربوط به تاریخ و جامعه  ایران است، در مصاحبه طولانی در ویژه نامه یی که خبرگزاری فارس برای آوینی نامی که این یکی هم بعد از مردنش مثل آن یکی شاعر اهل جبهه(قیصر امین پور) یکباره به عرش رساندنش، در پاسخ به سوالی در مورد این که آوینی آیا از شاگردان دکتر فردید بوده است یا نه توضیحاتی داده است. وی در همین پاسخ نقش و موقعیت سروش و به تنگ نظری ها و خود کامگی او اشاره کرده و گفته است که سروش آن اوائل انقلاب همه جا نفوذ داشت، و مرتبا در صدا و سیما سخنرانی می کرد و نوشته هایش در آموزش و پرورش د دانشگاهها به عنوان بینش دینی و معارف اسلامی تدریس می شد و «همه اجبارا با ید نوشته های ایشان را می خواندند و کسانی که می خواستند استخدم شوند از بر اساس کتابهای سروش گزینش می شدند». به دلیل این که دکتر فردید در یکی از کلاسهایش از یک سخنرانی سروش انتقاد کرده بود، بانفوذی که داشت دکتر فردید را از تدریس برکنار کرد. به گفته رجبی، سروش حتی حداد عادل راهم سانسور می کرده است. این برادر دینی سروش به روی خود نمی آورد که اگر سانسور و تنگ نظری بد است که حتما بد است و برچیده و محو شدن سانسور، چون برچیده شدن دستگاه پلیس سیاسی و شکنجه، از اهداف انقلاب سال 57 بود، پس چرا همه در سرکوبی دگر اندیشدن و گرفتن و بستن و کشتن آنان هماوا شدند و رهبر و پیشگام در این زمینه هم شخص خمینی گجسته بود. همان که گفت «ما امروز گرفته سرنیزه نیستیم گرفتا قلمها هستیم. مقاله ها به جای مسلسل به روی اسلام بسته شد»، همان که هنوز 6 ما از تکیه زدنش به اریکه قدرت نگذشته بود، در 26 مرداد 58 تاسف خورد چرا از اول «چوبه های دار در میدانهای بزرگ» برپا نکرده و رهبران تمام احزاب و سازمانها و دست اندر کاران نشریات مستقل را «درو نکرده» است. آقایان راه انداختن تظاهرات« یک میلیون نفری» در حمایت از تعطیلی و مصادره روزنامه  آیندگان را فراموش کرده اند. تظاهراتی که پاتک و مقابله یی بود با تجمع و تظاهرات دهها هزار نفری مردم که روز قبل از آن به دعوت جبهه دموکراتیک ملی در اعتراض به سانسور و تهدید آزادیها که در تعطیلی و مصادره آیندگان برگزار شده بود. اصلا انقلاب فرهنگی یک سانسور بی نظیر تاریخی  به لحاظ گستردگی و دامنه و عمق و تاثیرات بشدت منفی و بلند مدت و ویرانگر آن در پیشرفت علمی و فنی و فرهنگی و اقتصادی بود که آن «پدر و پسر» در دوران سلطنت به آن مبادرت نکرده بودند، اما روح الموسوی الخمینی با مریدان و پا منبریهایش کرد. امثال رجبی و سروش با چنین اعمالی سانسوری که سپاهی از جهل و تعصب ابزار سرکوب آن علیه  دگراندیشان بود، در مقامها و پستهای قرار گرفتند که بستر ساز تدوام جریان «فرهنگ حوزه و اسلام حوزوی» و اقتدار روحانیت باشند. قبل آن انقلاب فرهنگی دیگرانی هم به زیر عبا و ولایت خمینی خزیده و در پستهایی گرفتند که مطلقا شایستگی آن را نداشتند. اگر در نیمه  سال 1356 کسی می گفت بعد از سرنگونی رژیم شاه در ایران آخوندی به اسم خمینی که در اصلاحات شش بهمن سال 1341 با برابری زنان به مخالفت برخاسته بود، خود را قیم ولی مردم دانسته با اختیاراتی به مراتب گسترده تر از اختیارات شاه قدرت سیاسی را در دست خواهد گرفت و با مریدانی از خارج کشورهمراه آورده و مقلدان داخل کشوری به «اسلامی» کردن کشور خواهد پرداخت و روسری را برای دختر بچه های دبستانی و زنان اجباری خواهد کرد، سبب خنده و تردید در سلامت روانی گوینده می شد.  همین رجبی منتقد اعمال سانسور از سوی عبدالکریم سروش یکی از سانسورچیان و ضد روشنفکران گرداننده دستگاههای فرهنگی رژیم ولایت فقیه بوده و هست. وی13 سال پیش در سخنانی در جمع طلاب مشهد(در روزنامه ابرار 9 مرداد 75 چاپ شد) با حمله به روشنفکران گفت:« روشنفکر یعنی کسی که با فکر خودش، بدون هیچ محدویتی در باره همه چیز نظر می دهد و نظرش هم انتقادیست، که این امر با جوهر تفکر دینی ما که برای عقل انسان محدودیت قائل است تناسبی ندارد. بر اساس این معنا روشنفکر کسی است که کمک گرفتن از وحی برای فکر کردن در امور نا محدود را نمی پذیرد و با مسآله ی ولایت از ریشه مخالف است... آنها بیشتر از آن چه می دانند حرف می زنند و موج ایجاد می کنند». در میان چیزی که این موجود ولایت مدار روشن نکرده است اندازه گیری محدویت عقل یرای افراد است و چگونگی ارتباط با عالم وحی. نکته خیلی جالب توجه این که آن « شهید مرتضی آوینی» که این «حلوا» ها را به مناسبت سالمرگش پخته اند اولا هم مورد بی اعتنایی های فراوان بوده و هم این که دلش از شرایطی که در آن قرار داشته خیلی پر بوده به نحوی که یکی از یاد نامه نویسان ویژه نامه خبر گزاری فارس نوشته «آوینی در سالهای آخر داشت منفجر می شد»* البته منظور یاد نامه نویس در حال انفجار فیزیکی مثل وضعی که سردار سرلشکر بسیجی فیروز آبادی رئیس ستاد فرماندهی کل قوا در آن قرار دارد نیست. بلکه حالت روحی «شهید سید مرتضی آوینی» بود. اما خواندنی ترین یاد نامه از سوی یکی از کسانی است که او را از دوران دانشجویی در زمان شاه می شناخته و با توجه به همان شناختی که از او داشته است، «متحول» شدن او را بعد از انقلاب، معجزه انقلاب دانسته است. تیتر یاد نامه او هم همین است*. به گفته این یاد نامه نویس سید مرتضی آوینی در زمان دانشجویی کامران آوینی نام داشته داده است، و با موسیقی غربی و جاز آشنا بوده (یعنی علاقه داشته و گوش می کرده) و... از فرمایشات سید مرتضی آوینی در مورد روشنفکران ایران هم است:«نظام اجتماعي ما تركيبي دارد كه در آن هرگز جايي براي روشنفكر جماعت پيدا نمي شود. آنها موجوداتي هستند هُرهري، بي رگ و ريشه، پا در هوا، گرفتار وهم و خيال، بادگرا و بيگانه با تاريخ، فرهنگ و مردم خويش كه اگر هم بخواهند، چيزي ندارند كه در مقام دفاع از آن برآيند»، شبیه همین فرمایشات را هم سید محمد خاتمی در کتاب  «بیم موج» در مورد روشنفکران فرموده است، آنجا که می گوید« جامعه ما جامعه دینی است و طبیعی است که بی دینان مدّعی روشنفکری در این جامعه پایگاه و در دل مردم جایگاه نداشته باشند و نداشته اند[...]روشنفکر بی دین بخواهد یا نخواهد و بداند یا نداند آب به آسیاب دشمن می ریزد، دشمنی که مخالف استقلال ما است و با فرهنگ اصیل و دیانت و آزادگی این ملّت  سر ستیز دارد»( ص 199 و200  چاپ پنجم بهار 1377). به هر حال به رغم سانسور و سرکوبی روشنفکران «بی دین» بر خلاف فرمایشات این عالیجنابان اسلامگرای از خود راضی، به جز مورد دکترعلی شریعتی و جلال آل احمد که مورد قبول اینان است( با این حال علی شریعتی را هم سانسورمی کنند) بزرگان اهل قلم و شاعران صد سال گذشته این مرز بوم، اسلام مدار و اسلام گرا نبوده اند. اما این دلیل بر بی دین بودن خیلی از آنها هم نمی تواند باشد. به رغم خود محور بینی این شاگردان مکتب خمینی مرتجع شرور، کسانی چون صادق هدایت و شاملو و دیگرانی که نظر خوشی به آخوندیسم یا به طور کلی به اسلام نداشته اند، مورد توجه بخش آگاه مردم ایران به ویژه دانشجویان بوده اند و هستند و خواهند بود. اظهارات و افشاگری رجبی در مورد سروش در زیر آمده است. سروش از افراد شاخص ستاد انقلاب فرهنگی بود که توسط خمینی به این پست گمارده شد. سروش یکی دو ماه پیش به ایران باز گشت و فعلا در ایران اقامت دارد و شاید این حمله رجبی به وی بی ارتباط با حضور  سروش در داخل کشور نباشد و اقدامی برای  جو سازی علیه او باشد.  

«...بعد از انقلاب هم دكتر فرديد كلاس‌هاي آزادي در دانشگاه و جاهايي ديگر مثل انجمن حكمت و فلسفه داشت كه ما در اين كلاس‌ها شركت مي‌كرديم و ايشان[ آوینی] را در آن كلاس‌ها نديديم. يا آن زمان در ايران نبود يا اگر هم بود وارد اين ماجرا نشده بود و يا اطلاع نداشت كه دكتر فرديد الان كجاست و چه مي‌كند.  
بعد از بازگشايي دانشگاه‌ها، به دليل اينكه دكتر فرديد بازنشسته شده بود براي ايشان به عنوان استاد حق‌التدريس دوره فوق ليسانس در دانشگاه تهران تدريس گذاشته بودند، آن موقع هنوزكلاس‌هاي مقطع دكترا داير نشده بود. آقاي دكتر سروش در آن دوران به دليل نفوذ زيادي كه خودش و همفكرانش در شوراي عالي انقلاب فرهنگي داشتند، در تمام مراكز حساس آموزش عالي، آموزش و پرورش و صداوسيما سخنراني مي‌كرد. سخنراني‌هاي ايشان هر هفته از صداوسيما و راديو پخش مي‌شد و مطالب و نوشته‌هاي ايشان در آموزش و پرورش با عنوان بينش اسلامي و در دانشگاه به عنوان معارف اسلامي كتاب شده بود و اجباراً همه بايد نوشته‌هاي ايشان را مي‌خواندند.  
كتاب‌هاي ايشان هم در تيراژ انبوه از انتشارات حكمت چاپ مي‌شد و كساني كه مي‌خواستند استخدام شوند بر اساس كتاب‌هاي سروش گزينش مي‌شدند. به هر حال ايشان آن زمان نفوذ سياسي قاطعي داشت و هركسي را كه با فكر ايشان مخالف بود، پاك‌سازي مي‌كردند. درهمان دوران دكتر فرديد به دليل اينكه در يكي از كلاس‌هايش از سخنراني‌ آقاي سروش انتقاد كرده بودند با حكمي كه از يك مرجع عالي اجرايي گرفته‌ بودند از تدريس بر كنار شد. اين حكم به آموزش عالي و بعد از آن هم به دانشگاه تهران ابلاغ شد كه از تدريس آقاي دكتر فرديد به دليل انتقاد از دكتر سروش، جلوگيري مي‌شود.  
 
*فارس: با همين صراحت؟  
 
*با همين صراحت، اگر خواستيد آقاي دكتر داوري در آن زمان حضور داشت و مي‌تواند روايت را برايتان دقيق‌تر بگويد. بعدها نكته عجيبي را آقاي دكتر حداد عادل به من گفت. ايشان مي‌گفت كه من با اين كه با آقاي سروش سابقه هم كلاسي يا حتي همسايگي داشتم (در آن زمان حتي با هم يك كتاب را منتشر كرده بودند و ايشان جز محبت به آقاي سروش كار ديگري نكرده بودند) باكمال تعجب بعد از چند سال متوجه شدم كه دكتر سروش به همه دوستان و نزديكانش سپرده بود كه من را در هيچ كاري دخالت ندهند. من خيلي تعجب كردم و گفتم چرا با شما؟ ما با برچسب شاگرد دكتر فرديد بودن تكليفمان روشن بود. ولي آقاي حدادعادل مشي ديگري داشت و هرچند طرز تفكرش با آقاي سروش فرق مي‌كرد، ولي با ايشان مخالفتي از نوع آقاي دكتر فرديد نداشت. نوع برخورد آقاي حدادعادل برخورد ملايمي است و مانند دكتر فرديد تند نبود. ولي ايشان خودشان هم خبر نداشتند كه مدت‌ها است توسط دكتر سروش سانسور مي‌شوند.  
به هر حال دكتر فرديد خانه‌نشين شد و در خانه يك سري جلسات داشت كه من و چند نفر در آن جلسات شركت مي‌كرديم. در آن جلسات مرحوم مددپور هم مي‌آمد ولي هنوز به حوزه هنري نرفته بود كه با شهيد آويني آشنا شود. بعدها كه به من گفتند من در حوزه هنري با دوستي به نام آقاي آويني آشنا شده‌ام و خيلي از ايشان تعريف كردند، نمي‌دانم كه جزو آن رفت‌ وآمدها شهيد آويني هم بوده يا نه. چون در منزل دكتر فرديد باز بود، خيلي‌ها زنگ مي‌زدند، وقت مي‌گرفتند، سؤال مي‌كردند يا در جلسات شركت مي‌كردند».

منابع :

*  خبرگزاری فارس شغل مسئولیتهای او را در بعد از انقلاب چنین ذکر کرده است: مدرس و مدير كل آموزش ضمن خدمت وزارت آموزش و پرورش، معاون وزير و رئيس سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزش و پرورش، رئيس كتابخانه ملي، مدير عامل بنياد سينمايي فارابي، رئيس پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، كاردار فرهنگي ايران در آلمان و در حال حاضر مديرموسسه فرهنگي اكو در ايران است.

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8801311284  **

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8801300946 **

    پ – 4 اردیبهشت 1388 – 24 آوریل 2009



منبع: پژواک ایران