PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ / Friday 19th April 2024

بپاس پیدا شدن چند خمره شراب از عهد ساسانی
اسماعیل وفا یغمایی


 
 
در آئین کهن ما ایرانیان قبل از ورودالله و رفتن اهورامزدا شراب حرمتی والا داشت.نوشیدنی مقدس بود. چنانکه دیدیددوباره بحمدالله تعالی چند خمره پیدا شده که نشان میدهد ایرانیان شرابخوار بوده اند و لاجرم حمله اسلام به این سرزمین اراده الهی بوده است!!.در آئین کهن ما ایرانیان شراب حرمتی والا داشت ونوشیدنی مقدس بود.. اسلام عزیز جام و خمره ها را شکست ولی فرهنگ کهن با خمره و جامش در قلم هزاران شاعرونویسنده پیروز شد و هرکس که مینوشید یا نمی نوشید در ستایش جناب شراب سرود.
حتی امام راحل و ملایان شاعر هم از شراب در شعرشان یاد میکنند شراب تبدیل به سلاح شد و ساقی و مطرب جلوی منبر و ملا صف کشیدند.و حافظ و خیام میخانه را حرمت امامزاده دادند . در سالهای سرودن این غزلها نه شرابی وجود داشت و نهمن اهل نوشیدن بودم ولی حرمت شراب بر جا بود .دیشب دفتر غزلهای گذشته را پس از خواندن خبر پیدا شدن دو خمره شراب متعلق به دوران ساسانی تورقی کردم و از میان حدود صد و چند غزل شرابنشان دو سه تا را برگزیدم. بپاس پیداشدن خمره ها و باحترام خم ابروی زرتشت و اهورا مزدا و به کوری چشم ملای خونخوار شرابناخوار
 
قدح از باده و گل پركن و جامي در ده
ساقيا صبر بسوزان و مرا ديگر ده
آتش افروز و گلاب آور و نقل و گل و هل
نقل ما را ده و آن عود برآن آذر ده
مطربا مست شو آنگاه بزن پنجه به ساز
وز جگر نغمة ماهورو سپاهان سرده
خسته‌ام زين همه تاريكي و اين ثقل گران
تو بخوان و بنواز و دل ما را پرده
تا به كي باده به خم گل به چمن صبر كنند
كن هياهوئي ومنشور بشارت درده
عشق را سكه سالاري و پيروزي زن
قدحي تازه به رندان بلند اختر ده
در شب تيره «وفا» با گهر نظم دري
آن كه را هست به سر شور سحر ساغر ده
 1370
 
**
 بده امشب شراب اندر شرابم
كه من ديگر خراب اندر خرابم
نه ديگر در سرابم گم كه من خود
سراب اندر سراب اندر سرابم
خمش اي ناخدا دانستم اخر
در اين دريا حباب اندر حبابم
مترسانم ز دوزخ كز غم عشق
كباب اندر كباب اندر كبابم
چه بودم در ازل جز خاك و آخر
تراب اندر تراب اندر ترابم
بجز عشقي كه در اين غربت آباد
برامد لحظه اي چون آفتابم
چه ديدم جز غم اندر غم تو بشنو
حكايتها ز آواي ربابم
«وفا» چون نقشي از بادي به موجي
برآبم من برآبم من برآبم
 1371
**** 
ساقي بيا جامم بده جامم بده جامم بده
با باده آرامم بده با باده آرامم بده
نامم چه بد؟ گم كرده‌ام آن را خدا را از وفا
مستم كن و بار دگر نامم بده نامم بده
صبحي براور از سبو درجام مي در جام مي
لطفي! نجات از ظلمت بي حاصل شامم بده
كر شد دلم از اين سكوت سرد و سنگين چاره‌اي
برخيز و پيغامم بده بر خيز و پيغامم بده
هر در بشد دامي و هر راهي بشد بيراهه‌اي
در را گشا راه برون رفت از چنين دامم بده
بهر «وفا» بهر وفا بهر وفا بهر وفا
ميخانه را يك امشبي وامم بده وامم بده
 1369
 
****
اي روي مشكفام تو رشك هزار ماه
وي موي مشكبوي توروح شب سياه
جامم بده خراب كنم همچوچشم خويش
كاينك به غيرعشق توام نيست هيچ راه
شب دير و دورآمد و صبحي نشد عيان
شايدزچاك جيب توام بردمدپگاه
ساقي فداي ساغروساقت بريزمي
كزدردهوشياري خودگشته ام تباه
مي ده به اعتمادكزين پس به موي تو
مارا زباده نيست دگرقصد انتباه
عشق است و مستي است مرا كيش تابه‌كي
درزهدخشك همدم و همرازاشك وآه
عمري ززهد ديده ببستم زچشم تو
صدشكرزآنكه سوختي آن را به يك نگاه
جنت ازآن شيخ و مرا آستان تو
كاندركرانه‌اش منم‌آن كمترين گياه
بگذارتاكه شيخ بنالد به ذم عشق
تاآن دمي كه بشكندش بيصه دركلاه
درراه عشق سوخت «وفا» كفر و دين خويش
يارب زلطف باش مرا آخرين پناه
 1370
**
قدح از باده و گل پركن و جامي در ده
ساقيا صبر بسوزان و مرا ديگر ده
آتش افروز و گلاب آور و نقل و گل و هل
نقل ما را ده و آن عود برآن آذر ده
مطربا مست شو آنگاه بزن پنجه به ساز
وز جگر نغمة ماهورو سپاهان سرده
خسته‌ام زين همه تاريكي و اين ثقل گران
تو بخوان و بنواز و دل ما را پرده
تا به كي باده به خم گل به چمن صبر كنند
كن هياهوئي ومنشور بشارت درده
عشق را سكه سالاري و پيروزي زن
قدحي تازه به رندان بلند اختر ده
در شب تيره «وفا» با گهر نظم دري
آن كه را هست به سر شور سحر ساغر ده
 1370



منبع: پژواک ایران