PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 20th April 2024

بی‌چاره ، «جانباختگان»ی که اینک در عصر پسامدرنیسم ‏توبه ؛ همچنان در فشارند
مزدا پرتو


 

واقعیت اینست که بنا به منش بینشی ام هرگز در "انتخابات"ها شرکت نمی کنم . گرچه  به خوبی می دانم که : شرکت در "انتخابات"ها ، بنا به ویژگی کارنوالی شان ( کارنوال به مفهوم باختین ی اش ) ، برای آدمی خوشایند است ؛ چرا که حس شورانگیز "بودن" و "با امیدی" را در بردارد ؛ اما این را نیز بخوبی می دانم که حس شورانگیز "حضور" کارنوالی ، مفری بیش نیست برای تخلیه صرفا ذهنی – روحی نیاز عاطفی به رها بودگی و امیدش تنها از جنس ماسیده گی  آرزوها ست . از این رو به هیچ "مناسک" کارناوالی دل نمی بندم و به هودۀ آن هرگز در  "انتخابات"ها شرکت نمی کنم . چرا که فکر می کنم ؛ آدم باید پیرو این آموزه باشد که "چشم از قیل و قال ها بپوش و گرم کارخود باش" .

اما این بار به پیامی برخوردم که وا می داردم که با واکنش نشان دادن به آن ؛ خلف وعده کرده و در  "انتخابات" شرکت کنم . نه ؛ اشتباه نکنید ؛ منظورم از شرکت در "انتخابات" ، رای  دادن نیست ؛ بلکه شرکت در این مناسک اجتماعی – سیاسی است .

بسیاری از رفقا و دوستان بخاطر همین بی دقتی در مفهوم "شرکت در انتخابات" ، عملا در آن شرکت می کنند و چون فقط پای صندوق رای حاضر نمی شوند ، فکر می کنند در انتخابات شرکت نکرده اند . یعنی : کل دورۀ  "انتخابات" ، مسئله ذهن شان و بحث هایشان می شود "انتخابات" ؛ و فقط  رای نمی دهند . حال آنکه کسی که واقعا نخواهد در این مناسک شرکت کند ؛ در هیچ سطح و عرصۀ آن شرکت نمی کند . البته این مسئله در مورد افراد صادق بوده و سازمان ها و احزاب و رسانه های سیاسی را بخاطر ویژگی های ساختاری – دینامیکی شان ؛ شامل نمی شود .

واقعیت این ست که این بار ؛ به پیامی برخوردم که وامی داردم دستکم در حد یک نوشتار کوتاه ، در این انتخابات شرکت کنم  ؛ و آن پیام ؛ فراخوانی ست که "فریده امیر شکاری"، برای شرکت در انتخابات و  حمایت از روحانی ؛ در فضای مجازی انتشار داده است .

البته نه آنکه پیام وی در حمایت از روحانی که خود یکی از اصلی ترین استراتژیست های سرکوب در ایران است ؛ مرا شوکه و از این رو به شرکت در انتخابات وادارم کرده باشد . نه . چون ؛ می دانم که این راهی که "فریده امیر شکاری" میرود سالهاست که در حال پیمودنش بوده و مدتهاست که وی کلیت نظم موجود را پذیرفته و حامی جناحی از حکومت است . اما آنچه مرا به پرداختن به انتخابات وامی دارد ؛ در اصل ، چیزی نیست جز آنکه در دوران اینک ، بسیاری به شیوۀ "پسا مدرنیستی" خود یعنی با استفاده از تعلیق معنا و با اتکا به پاره پاره کردن مفاهیم و واژنمایی معناها ، می کوشند هستار "جانباختگان" را از معنای "در خود"ی که دارند ؛ تهی کرده و جانباختگان را وا بدارند به تسلیم . فقط به این دلیل که : خود اینک چنین اند .

قطعا چون هر کس دیگری ؛ این حق مسلم "فریده امیر شکاری" است که بنا به تصمیم خود ، تمام قد از "روحانی" دفاع کند یا نکند ؛ اما دور از شرافت و آزادگی ست که کسی بخواهد با پیش کشیدن "جانباختگان" ، این تصمیم و انتخاب خود را با نام آنها آذین بخشیده ؛ بی ذره ای دغدغۀ  آنکه چنین کاری؛ قیمتش جز واژنمایی "جانباختگان"  و آلودن نام آنها  نیست .

برای نمونه : هرکسی "حق" دارد که اگر خواست ، واقعیت ها را بدور انداخته و تنها با اتکا به دستگاه پنداری خویش ، بنیاد جدالهای اجتماعی را تا  حد تضاد های ذهنی بین طرفین ، فروکاسته و نبرد  بین " رسمی اندیشی" و "دگر اندیشی" دانسته ؛ و در چنین فضای پنداری ای ، خود را مفتخر به "دگر اندیشی " بداند . اما چنین "حق"ی ؛ کسی را دارای چنین حقی نیز نمی کند که برای توجیه فرو کاستن خود به مقام و هستار "سوژه شدگی" ؛ با گروگان گیری "جانباختگان" ، آنها را تا حد "دگر اندیش"  فروکاسته و به عمد ویژگی "پراتیکی" شان را که اتفاقا بنیاد ترین ویژگی هویتی شان بود ، پنهان کند .

که اتفاقا ؛ این همان کاری ست که "فریده امیر شکاری" در پیام تبلیغاتی اش برای روحانی ، انجام داده است . وی ، خود بهتر از هر کسی می داند که هیچ یک از افراد "جانباخته" ای که در پیامش از آنها نام می برد ؛ صرفا "دگر اندیش" نبودند .

نباید ساده اندیشانه ؛ تصور کرد که بدل کردن هویت سیاسی – اجتماعی "جانباختگان" از "رادیکال" به "دگر اندیش" ؛ صرفا برآمده از یک انتخاب واژگانی و به قول معروف بهره گیری از "ادبیات و اصطلاحات روز" است . نه ؛ بهیچ عنوان . بلکه این واژنمایی هویت سیاسی – اجتماعی "جانباختگان" ؛ تنها برای فروکاستن آنها از هستار واقعی شان و "تواب" نمودن شان است .

از این روست که "فریده امیر شکاری" پس از چنین فرو کاستنی ، می تواند بی هیچ احساس تناقضی و بدور از احساس شرمساری از واژنمایی اش ؛  بگوید : " همیشه تلاش دارم که راه عزیزانم که همانا آزادی و عدالت برای تمام ایرانیان بوده ادامه دهم" .

دقیقا ، زمانی که وجه پراکسیسی هویت اجتماعی – سیاسی افراد نادیده گرفته شود ؛ می توان هویت "بینشی – منشی" آنها را تا حد وجه "نگرشی" فروکاست و هویت شان را نزول داده در حد "دگر اندیش" واژنمایی کرد . و با این ترفند ، آگاهانه یا ناخودآگاه ، "هدف" و "راه" آن افراد را با یکدیگر جا به جا جلوه داد. "فریده امیر شکاری" بهتر از هر کسی می داند که " آزادی و عدالت برای تمام ایرانیان " ،  راه آن "عزیزان" نبود بلکه هدفشان بود ؛ که این اهداف برای آن "عزیزان" چنان که خود در کنش های خویش نشان دادند هرگز از میسر شرکت در مناسک های سیاسی – اجتماعی  این  نظام و حمایت از این یا آن حاکمش ، نمی گذشت و نخواهد گذشت .

اگر در "گذشته" ، افرادی که به "عزیزان جانباخته" پشت کرده بودند ، می کوشیدند با اتکا به عبارت پردازی ها مایوسانه و یا حتی با اتکا به رادیکالیسم زبانی ، این پشت کردن خویش به "راه و  اهداف" عزیزان جانباخته را پنهان کنند . اما در اینک "پسا مدرن" که بی شرمی سکه رایجی ست ؛ "فریده امیر شکاری" ها ، خود را بی نیاز از این پنهانکاری می بینند ؛ بلکه می کوشند با جا به جا جلوه دادن راه و هدف "جانباختگان" ، خود آنها را به خدمت گرفته ؛ و آنها را همدستان خویش در این پشت کردن به راه و هدف جانباختگان بنمایانند .

چنین است که "فریده امیر شکاری" بی آنکه در چارچوب معرفی خود ، ضرورت فحوایی در میان باشد ، پای وابستگی های "سیاسی – سازمانی" ی برادرانش و همسرسابقش و برادرهمسر سابقش را پیش می کشد که همگی "جانباخته" اند ؛ تا بعد از فرو کاستن شان به "دگر اندیش" ؛ و نیز با به میان کشیدن مسئله زندانی کشیدن خودش ، چنین بنمایاند که او چون آنهاست و پس آنها نیز چون اویند و بدین شیوه بی سر و صدا آنها را نیز در این رفتار اینکی خود یعنی شرکت در انتخابات و حمایت از روحانی ، به خدمت بگیرد .

آری "فریده امیرشکاری" ها ؛ خود " به معناى واقعى طعم تلخ خشونت حكومت را چشيده " اند ، همانگونه که تمام توابین پیش از او نیز طعم تلخ خشونت حكومت را چشيده بودند ؛ و باز مانند تمام توابین پیش از خود ، در حفظ نظم موجود می کوشند . و از این روست که لاجرم خود را ناگزیر می بینند که به حمایت از کاندیدایی برخیزند که از نظرشان انتخاب شدنش ، حفظ نظام را تضمین می کند .

در این میان ؛ البته نبایست به جملاتی از این دست که : " نه فراموش مى كنم نه مى بخشم ولى دنبال خون خواهى نيستم فقط خواهان دادگاهى عادلانه برأى عاملان و امران أين احكام جنايتكاران هستم برأى عبرت حكومتگران و ثبت در تاريخ "؛ دلخوش کرد ؛ زیرا که خود وی در همان پارگراف نخستین فراخوانش ؛ آشکارا نظام موجود را از این دادخواست بری کرده است ؛ جایی که می گوید : " دو برادرم .... و برادر بزرگم ...  به دست جناح تند رو جمهوري اسلامى كشته شدند".

نه آنکه فکر کنید ؛ "فریده امیرشکاری" ها ، با معرفی "جناح تند رو جمهوري اسلامى"  بعنوان "عامل و آمر"  کشتار  "جانباختگان" فقط برای رد گم کنی آدرس اشتباه می دهند ؛ بلکه مهمتر از آن ؛ ایشان با فروکاستن ساختار سرکوبگرانۀ یک نظام به یک جناح مثلا تندرو ؛ به دفاع از کلیت نظام می پردازند .

این که افرادی بخواهند از یک نظام سرکوبگر دفاع کرده برای  حفظ  آن تبلیغ کنند ؛ از نظر من آنچنان مسئله بی اهمیتی ست که حتی ارزش پرداختن نیز نخواهد داشت . از این رو؛  "فریده امیرشکاری" ها ، بعنوان افراد نیز از این حق انسانی برخوردارند که مدافع یک نظام سیاسی – اجتماعی باشند ؛ حتی اگر آن نظام غیر انسانی ترین نظام اجتماعی باشد ؛ اما این به آن معنا نیست که این حق انسانی ؛ به آنها این حق را نیز بدهد که بخواهند تاریخ را واژگونه جلوه داده و انسانهای شریف جانباخته را همپای خود وانموده و آنها را بدنام کنند .

اما گویا این تجربه تکرار شونده ای ست که توابین همیشه می کوشند تا تسلیم نشدگان را به تسلیم و گردن نهادگی بکشانند یا دستکم ایشان را چنین جلوه دهند ؛ و در این راه با لجاجتی وصف ناپذیر ؛ از هیچ چیزی فرو گذار نکنند .

آنچه برای بسیاری از رفقا در زندان قابل درک نبود ، کینۀ بالایی بود که "تواب" ها نسبت به "سرموضعی" ها بروز می دادند . بروز چنین کینه ای  فقط برای آن نبود که از آن پلی برای خارج شدن از زندان برای خود بسازند ؛ بلکه سهم بالایی از این کینه ، احساس واقعی آنها نسبت به "سرموضعی" ها بود . زیرا این مسئله آنها را عصبانی می کرد که چرا سرموضعی ها ؛ چون خود آنها ، با نادم شدن از گذشته ، "به روز" نمی شوند . پس با همه احساس خود به سر موضعی ها فشار می آوردند . و این فشار ، هنوز بر "جانباختگان " آورده می شود ؛ اما این بار از سوی توابان پسا مدرن اینکی .

حال می گیرید  که چرا می گویم : بی چاره ، "جانباختگانی" که اینک در عصر پسامدرنیسم توبه ؛ همچنان در فشارند . و چرا می گویم : چه زمانۀ حقیری شده که بسیاری از افرادی که بقول معروف سرشان به تن شان می ارزید نیز بی هیچ احساس شرمساری ، برای توجیه گردن خم کردن خویش به نیازهای اینک شان ؛ نه تنها نام نیک "جانباختگان" را می آلایند که فراتر از آن ، با به فرومایگی کشیدن مفاهیم والا ، نیک نامی را نیز به گند می کشند .

با پوزش از هر رفیق و دوستی که شاید از این حرفم آزرده شود ؛ باید بگویم :

زهی شرم مان باد که زیندگان این دوران حقارت زده ایم .

 

مزدا پرتو

15 / 2 / 96

 

 

 

 

 



منبع: پژواک ایران