PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳ / Tuesday 16th April 2024

حلاج - قسمت پایانی مثنوی
محمود سراجی


 

چشمه خونش بزمین لاله کشت

روی زمین راز اناالحق نوشت

...

گفت مرا بود و نبودم یکیست

مرگ مرا اول این زندگیست

اینهمه زحمت به هلاکم چراست؟

نقطه آغاز من این ابتداست

رمز بقا هست مرا در فنا

زانکه به محبوب رساند مرا

می رسم آنجا که دگر ما و من

غیر خدا نیست در این انجمن

ما همه او گشته و او گشته ما

ما و من و او همه گشته خدا

هر چه دلم خواست همان میشوم

آنچه نگنجد به گمان میشوم

فارغ از این هردو جهان جای من

خارج از این کون و مکان جای من

مردم عصیان زده با نام دین

فرش نمودند ز خونش زمین

توده غافل ز مضامین شرع

سیره جان بین نه ..جهان بین شرع

آتش غیرت به وجودش زدند

صاعقه بر بود و نبودش زدند

از تن حلاج چو بر خاست دود

عاشق و معشوق یکی گشته بود

مرغ دلش پر زد و دامن کشید

تا که بدان مقصد اعلا رسید

چشمه خونش به زمین لاله کشت

روی زمین راز اناالحق نوشت

ذره شد آن کوه و بدل شد به دود

لیک همان ذره چو خورشید بود

تا که پر و بال به اعلا گشود

جمله قدوس بر آمد سجود

باد چو خاکستر او داد باد

گفت از این شیر ژیان یاد باد

زنده و جاوید شد اندر ممات

مرگ حیاتی است درون حیات

جوشش عشق است که جان میدهد

هستی و مستی به جهان میدهد

.

محمود سراجی م.س شاهد



منبع: پژواک ایران