PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 20th April 2024

چندشعر نوروزانه
خالد بایزیدی


 
1-
«ای اهورامزدا»
ای اهورامزدا بیا عاشقان را
درین میخانه عشق می ناب ده
پیرمیکده را دلی شباب ده
جرعه ای ازاین می ناب ده
چه خوش مست ومی زده درخیالت
آهورابیاازاین شراب ده
نوروزاست وگل هاشکفته اند
بیاباغ هاراباغچه هاراآب ده
ماهیان همه افسرده وغمگین اند
بیارقص ماهیهاراپیچ وتاب ده
آتشکده عشق وروشنایی رابرافروز
بیابتاریکی شب نشانی ازمهتاب ده
2-
«نوروز»
دورآتش نوروزخلقه ببندیم
باشوروشادی وهلهله بخندیم
غبارغم هارازروی هم بتکانیم
درهمه دم مونس ویارهم بمانیم
یادآریم جشن نوروزباستانی را
بخوانیم:باهم سرودیاردبستانی را
چون آهورا با خورشیدباشیم
سرشارازعشق وامیدباشیم
ای آریایی هرروزات نوروزباد
همچنان هرنوروزت پیروزباد
آتش نوروزات هرگزخاموش مباد
عشق ات ای ایران ام هرگزفراموش مباد
آتش عشق ات هماره فروزان باد
سرزمین آهورایی هماره جاودان باد
3-
«سال نو»
سال نو سال غبارغم هاراتکاندن
سال کبوتران دربندرا پراندن
سال عشق ودوستی ومهربانی
سال بوسه ازگونه هاراستاندن
سال پیوندهمیشگی عاشقان
سال عاشق رابه معشوق رساندن
سال تولد.غرق درشکوفه های خنده
سال عاشفانه ترین سرودراخواندن
سال تلاش وکوشش وپیکار
سال تنبلی راازخود راندن
سال به کاروان رفته رسیدن
«این خرک لنگ رازجویی راندن»
سال گفتارنیک
سال پندارنیک
سال کردارنیک
1«الهام گرفته اززنده یاد:مهدی اخوان ثالث»
4-
«ای نوروز»
ای نوروز
ای آتش ات جان سوز
توشادی آوردی
توآزادی آوردی
درآن روزبود
یکی ازاین روزهای نوروزبود
ضحاک خون آشام نابودشد
هرچه ظلم بودآتش ودودشد
کاوه آهنگرپیروزشد
هرروزمان نوروزشد
آتش عشق برافروختیم
همه دورهم حلقه بستیم
همگی بادلی خندان وپرشور
گفتیم:بروگم شوای خفاش دشمن روشنایی ونور
آهورا بماند آن آتش «زردشت»جاودانه
آن خنده ها.آن نغمه های عاشقانه وشادمانه
زردی من ازتو
سرخی توازمن
5-
«قدیمی ها»
چه خوب بود قدیمی ها
همه مونس وهمدم بودیم
رفع یاس واندوه وغم بودیم
شادی به ارمغان داشتیم
درفراق هم موجی از
غم واندوه وخرمان داشتیم
چه زودبه هم دیگرسرمی زدیم
فرقی نمی کردفامیل ودوست
به هرخانه ای در می زدیم
همه باهم آشنابودیم
اهل عشق وصفابودیم
درسینه هایمان مهربانی بود
رابطه هایمان انسانی بود
همه باهم سلام سلام می کردیم
همدیگررادعوت به شام می کردیم
به نوای خوش «سوسن»گوش می کردیم
هرچه غم داشتیم فراموش می کردیم
فارغ ازدروغ وکینه و ازبودیم
همه باهم همگام وهم آوازبودیم
نه جنگ بود
نه دل به جای سنگ بود
عشق ودوستی بود
شوروشوق ومستی بود
سایه عشق ومحبت
درتمام هستی بود
همه دورهم حلقه می بستیم
باشادی وهلهله می نشستیم
عشق وصفاداشتیم
کاش قدرآن روزهارامی دانستیم
الان اینهمه فاصله هارانداشتیم



منبع: پژواک ایران