PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Friday 26th April 2024

مست مست
محمود سراجی


ای چشم توبدون می و باده مست مست

چندان شکسته ایم که نتوان دگر شکست

کوچکتر از غبار شکسته دگر چه هست؟

گردیم و دامنت شده جای نشست ما

دست اش مریزاد آنکه مرا اینچنین شکست

عشقت چنان عجین شده با ذره ذره ام

در حیرتم که از تو چسان میتوان گسست

با زلف خویش حصر من از عشق کرده ای

آبیم و راه ما نتوان با کمند بست

بستی زبان ما که نگوئیم از توحرف

با دل چه میکنی که شب و روز با توهست؟

با آرزوی دیدن رویت چه میکنی؟

آنگه  که نا امید شدم از تو با منست

هر چند بسته ای سر کویت بروی من

با آرزو ... همیشه در آن میتوان نشست

کشتی مرا و عشق تو در دل نمرده شکست

جاوید گشت هرکه در عشق تو ور شکست

 قصدت اگر چه در دل من مرگ عشق ماست 

کاری عبث چو کوفتن آب و هاون است

بندی است بین دل و تو کز عشق رشته است

دیوانه است هر که بگوید توان گسست

دل را که برده ای و پس آورده ای چه سود

این دل بود نه توپ بچرخد ز دست  و دست

نرگس گشود چشم و من از خود بدر شدم

یاد نگاه شوخ تو آمد به دل نشست

بگشای چشم و نرگس شهلا خجل بکن

ای چشم توبدون می و باده مست مست

شادی ندیده ای که به غم همنشین شود

شادم از آن زمان که غمت بر دلم نشست

شاهد" چنان شکسته و زخمی است گوئیا

زخمش نمیتوان  به دو صد وصله باز بست

محمود سراجی م.س شاه



منبع: پژواک ایران