PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Wednesday 24th April 2024

بيست و سومين فستيوال تئاتر در تبعيد شهر كلن با موفقيت برگزار شد
عباس رحمتی


٢٣ مين فستيوال شهر كلن آلمان در تاريخ ١٦ نوامبر ٢٠١٦ ،  با پيام "نان و نمايش  " از طرف مجيد فلاح زاده آغاز شد و در روز يكشنبه ٢٠ نوامبر ٢٠١٦ ،  با نمايش "چمدان مي مي" و پيام بهرخ بابائي كه گفت  ، فستيوال ايراني ها در تبعيد پول نفتي ندارد كه از چكيده هايش چيزي هم به هنرمند برسد و هرچه هست خود و باز خودمان هستيم ، به پايان رسيد.

در پيام "م فلاح زاده"  به  امپراتوري " رم باستان " اشاره رفت كه طبقه حاكم سعي مي كرد با نسخه ي " نان و نمايش " توده ها را  از قدرت انصراف و فراموشي از عدالت اجتماعي بدهد ! نسخه اي كه از سوي طبقات حاكم هميشه تجويز ميشده است ، از حاكمان روحاني در مصر باستان گرفته تا " ملكه انگلوساكسوني" دوران شكسپير  تا تزارهاي روسي دوسه قرن پيش و حتا امروز از سوي كساني چون " ويكتور قربان " هاي جاري در نسخه ، فرم هاي پيچيده تر و فريب كارانه تر و زهر آلود تري ، همچون تعصب ملي ، تعصب نژادي ، مذهبي و... و ده ها نسخه زهر آلود ديگر ... 

به موازات و هميشه در تضاد با اين برداشت از مقوله ي " نان و نمايش " برداشت ديگري هم وجودداشته و دارد كه تئاتر را نهادي در راستاي آموزش و آگاهي بيشترانسانها از حقوق  و ارتقاء خود ميبيند. اين برداشت متقابل كه نقطه هاي عطف آن از تئاتر " يونان باستان " به ويژه " اوري پيدس "   شروع شده و در نظرات زيبايي شناسيك " شيللر" از تئاتر فرموله گرديده سرانجام در تئاتر حماسي " برشت " تفسير علمي و راه گشاى خود را مي يابد، تفسير عملي و راه گشاي و آنجا كه برشت وظيفه ي تئاتر را ايجاد انگيزه تمرد و طغيان " كلكتيو توده ها"در برابر طبفات استثمارگر مي بيند يعني توده ها را در آستانه انقلاب قرار دادند!

فلاح زاد مي گويد اكنون مشخص است كه فستيوال ما ،تعلق به كداميك  از دو جريان فوق دارد ، ما در اينجا به حيث بيگانه - پناهنده ، به سادگي راضي و خوشحال از اين نيستيم كه " نان و نمايش و فستيوال " داريم . ما در اينجا در كنار " نان پناهندگي" مان به ياري نيروهاي مترقي ميزبان نمايش - فستيوال برگزار مي كنيم تا به آستانه تمرد و طغياني رسيم كه بعنوان يك پناهنده ( نسل اول يا دوم يا ) سهمي هر چند ناچيز در ستيز با جوّ سنگين تعصب ملي ،نژادي و مذهبي " ويكتور قربان "ها خواهد داشت ، چرا كه از درون اين تمّرد و ستيز است كه اميد ' يكي شدن " امكان تحقق دارد. 

روز اول فستيوال با ورود پژواك موسيقي با هنر نمايي " فرزين دارابي فر " بدون به كارگرفتن افكت هاي بصري به بيان موسيقي مي پردازد ،او در پژواك به ارزش خودِ موسيقي ، صوت ، نغمه و ... اشاره دارد تا دوباره ثابت كند اين هنر، بدون واسطه مي تواند ازگوش و جان  گذشته و بر دلها نشيند . بخش دوم برنامه آزاد با رقص آذربايجاني " سوبل " شروع ميشود او متعلق به نسل دوم مهاجران ايراني است كه بخش مهمي از زندگي اش را رقص تشكيل ميدهد.در همين روز "مريم آخوندى" با گروه بانويش  از همين شهر كلن آمده بود  تا خيام خواني كنند ، "خيام خواني "يا "رباعي خواني  "'سبك خاصي از آواز خواندن به خصوص رباعيات خيام است كه ممكن است با ساز ها و اشعار ديگري همراه باشد . خيام خواني نوعي از آن در بوشهر هست كه به آن خيامي هم نيز مي گويند كه جزيي   از موسيقي محفلي و خصوصي بوشهر است "خيامي " در موسيقي ايران منحصر به فرد است و با "بزله خواني " كه از فرمهاي كهن موسيقي بوشهر در هم آميختگي دارد. با آواز شروع مي كنند و اشعاري از حافظ را مقدمه قرار ميدهند كه داراى رديف هاي ايراني است  و پيشتر با سازهاي فلوت ، ضرب و "ني جفتي " همراه است كه آرام آرام  با دست زدن هاي حاضران شور مي گيرد . لازم به ياد آوري است  خيام خواني موسيقي ساده اي است كه ريتم حركتش را ازپاروهاي قايق گرفته است و نقش شعر در آن بسيار مهم است چرا كه زندگي ، آمدن و رفتن و عشق ورزيدن همه پند به زندگي ميدهد، دريافت لحظه ها و رد و بدل كردن اشعار بين گروه  به يك ديالوگ بين تك خوان و افراد حاضر در محل اجرا و گاه با رقص همراه بود .          

در روز دوم فستيوال  دو نمايش تئاتر ويك فيلم كوتاه در بونه در كولتور Bühne der KULTUREN كلن نمايش داده شد كه بسيار زيبا بود.

فيلم " ميلاد مهر" به كارگراني بايز أفروزي بود فيلم  ميترائيسم در كردستان را نمايش ميداد ،فيلمبرداري حرفه اي شده بود و بِنَا شد يكبار ديگر نمايش داده شود.

" اورامان تخت " نام روستايي است در عمق كوهستانهاي صعب العبور كردستان ايران ، در اين روستا ، هرساله مراسم  آييني ويژه اي با عنوان < زاد روز پير شاليكار > برگزار ميشود . اين مراسم آييني آشكارا يادآور مراسم بزرگداشت زادروز " ميترا " در ايرانِ قبل از اسلام است...

فيلم مستند " ميلاد مهر " اين مراسم را به تصوير در آورده است . مهر( ميترا ، منيژه) از خدايان. باستاني هند و ايران پيش از روزگار زرتشتي است كه ميتوان او را يكي از بزرگترين و با نفوذترين خدايان هند و ايراني بشمار آورد.

نمايش تئاتر دومين برنامه ٥ شنبه بود كه " مهمانخانه و مهمان كٌش" نام داشت ، نمايش به زبان آلماني است كه با بازيگري حرفه اي و زيباي خانم Ulrike Zeitz اجراء ميشود . اين نمايش نشان ميدهد كه انسان چگونه از طريق " قرباني پنداري" در تله ي تبهكاري ميرود ! كارگردان (محمود صباحي) با تفكري عميق از طريق برخي نشانه هاي إجرائي موضوع را با فيلم كوتاهي به مسئله تروريسم كه مسئله امروز جهان است مي كشاند ، زيرا يك تروريست از منظر خودش همان كسي است كه خود را قرباني احساسش ميكند و اين همان احساس "  خود قرباني پنداري" است كه نشانه عدم بلوغ رواني و ذهني فرد تروريست است. در واقع وا ماندن در زمان كودكي است ، كه در اينجا " مارتا" شخصيت اصلي و " آريادنه " شخصيت خيالي اين نمايش دچار مرض خود قرباني پنداري اند و همين احساس است كه آنها را وادار به جنايت ميكند ! با چنين نگاه كودكانه اي به زندگي از مسئوليتهاي زندگي فرار ميكنند و سرنوشت خود را تغيير ميدهند، با اين نگاه عامل نا خشنودي خود را در درون و در ذهنيتِ خود و يا اعتقادات خود كه در نزد ديگران و در برون خود جستجو ميكنند. اين افراد هميشه در حال فرافكني هستند . اين نمايش با ساده تَرين  دكور ولي  داستان با شكل پيچيده و فلسفي اجراء ميشود. 

نمايش دوم امروز داستاني بنام " البعثته الاسلاميه الي البلاد الإفرنجية " بود كه در سال ١٩٣٠ ميلادي توسط "  صادق هدايت " نوشته شده است و در زمان حياتش هرگز چاپ نشد. او زندگي سه  خشكهِ مقدس را چنان به تصوير در مياورد كه گويي وضعيت ِامروز را نشان ميدهد! خشكهِ مذهبي هايي كه مي خواهند غربي ها ( كفار) را مسلمان كنند و يا در صورت عدم پذيرش مذهب اسلام آنها را سر به نيست كنند ، آنها وظيفه خود ميدانند  براي اهدافشان  به سرزمين كفر بيايند (فرنجية ) اما در پايان كار نتيجه عكس آن ميشود كه تصورش ميرفت ، آنها خود جذب سطحي ترين جذابيتهاي جامعه غرب ميشوند. يكي سر از فاحشه خانه در مياورد ، ديگري  قمار باز قهار ميشود و سومي در يك بارشبانه هتل سرگرم هدايت كفار به راه راست ميشود... تمامي أسامي واشخاص كه هركدام كليد خاصي دارند، مشكين قلم با استادي كامل آنها را كشف كرده و به خوبي نمايش ميدهد( روخواني) شخصيتهايي چون تاج المتكلمين ، خرطوم الفائف، عندليب الاسلام، شيخ تمساح ابن نسناس، سكان الشريعه ، منجيق العلماء و سنت القطاب و ... به گفته آقاي مشكين قلم  با همه سختي كه اين متن داشت ولي در هر بار خواندن ، أيده جديدي به ذهن مي آمد.نوشته اي كه بيش از ٨٦ سال است  نوشته شده است و كسي فكر نمي كرد  امروز به واقعيت بپيوندد!

در روز سوم  شاهد هنر نمايي گروه آواره كه از پناهندگان جديد ايراني تشكيل شده است نيز بوديم نمايشِ" ترنج  "  نوشته ى "بابك صفي خاني"  و باز نويسي " محمد مجد " كه بر اساس قصه هاي " شيخ فريد الدين عطار نيشابوري " نگارش و دراماتولوژي شده است كه در دو اپيزود نمايش داده ميشود در هر اپيزود به يك وجوه رفتاري  انسان اشاره ميشود هر اپيزود به صورت عرفان در زمينه هاي مختلف روايت ميگردد . اپيزود ها با روايت قديمي با تكيه بر ادبيات كهن فارسي از زبان راوي آغاز ميشود  و بدين صورت تماشاگر راآماده شيندن قصه  هر قسمت مي كند اپيزود  اول در يك كلام حرف " عطار را در اين جمله خلاصه ميكند "تلاش كنيم تا درون خويش را بيارائيم " در اپيزود دوم ، سخن بر سر آن است كه " خشم بيگاه و خود سري چه بلاها كه بر سر انسان نمي آورد "

نمايش دوم جمعه ١٨ نوامبر ٢٠١٦ ، " يك نمايشنامه خيلي بد " نام داشت ، نمايشي كاملاً ساده زناشويي  كه تصوير زوجي را در يك چرخهء تكراري به شكل كمدي نشان ميدهد اين زوج تلاش دارند كه ازاين تكرار روزمرگي بيرون آيند ولي رهايي نمي يابند . ديالوگهايي تكرار كه حركت جديدي در آن نيست ، و هر دو احساس مي كنند  زمان ايستاده است و حركتي نبوده جايي كه بهشت ،  نيست زندگي نيست و ميگويند ما مرده ايم و بلاتكليفي و تكرار ولي يك اتفاق همه چيز را بهم مي ريزد و در زندگي اين اتفاقات است كه مسير انسان را تغيير ميدهد.در واقع نمايشنامه از همانجا كه شروع ميشود تمام ميشود و ديالوگها مي خواهد چرخه ديگري از زندگي را نشان دهد و به اين ميرسند كه مي توانستيم كس ديگري باشيم و ديالوگها را باز نويسي و نمايشي ديگري ارائه داد .

در اين روز يك نمايش ديگري با برداشت آزاد از نمايشنامه " دعوت Einladung" اثر دكتر غلامحسين ساعدي كه توسط "سودابه فرخ نيا" تنظيم و تدوين شده بود . موضوع  از اين قرار است كه  خانمي از طريقي  براى زندگي كردند در مكاني ديگرو متفاوت در بيرون از مرزهاي جغرافيايي و فرهنگي خود دعوت شده است ، اين خانم ( انسان ) عاجز از تغيير و تحمل شرايط حاكم است  و  خود  را ناچار به پذيرش دعوتنامه  انسان دوستانه مي بيند ، با همه تلاشي كه در رسيدن به اين دعوت مهم دارد ، در لخطه بدرود اين دعوت را اول فراموش و بعد دچار دوگانگي و خلاء مي شود عمق فاجعه رانده شدن از خود و خودي و پيوستن به چيدماني بيگانه و جابجا ، ناهماهنگ با آزادي و آزادگي اش در جايي ديگر  است كه او را به اينجا راندگي و آنجا ماندگي رسانده و در هم ميشكند . تمامي نقش بازي  و  همچنين ، كارگرداني  با هنر مندي سودابه فرخ نيا بود .

شنبه ،  چهارمين روز فستيوال براى كودكان هم ارمغاني داشت و آن ، نمايش " دوستان كوچك و شاديهاي بزرگ " 

از فرانكفورت به كارگرداني نرگس وفادار ( به زبان آلماني ) بود. شيري كه در جنگل خوب خورده بود و مشغول استراحت بود موشي به او گير ميدهد  با دم شير بازي ميكند و زمان خوردن موش به التماس مي افتد و مي گويد مرا نخور كه به دردت مي خورم و شير هم به حرف او گوش ميكند و همان ميشود كه نبايد ميشد ! با دم شير بازي نكن !

دومين نمايش "بودن يا نبودن " از گروه شمشير ( از پاريس ) كه متن و كارگرداني آن با "منوچهر نامور آزاد "بود ، نظافتچي كه سخت عاشق بازيگري است و زماني فرصت مي يابد تا كسي در خانه  يا اداره نيست او در خلوت خود ، چند شخصيت و نمايشي از نمايشنامه هاي " شكسپير"- " چخوف " - " كامو" - " ماياكو فسكي " و " كاسونا"را بازي كند آنچه را كه آرزومند او بود و موفق ميشود يكبار هم كه شده بازي كند  اما در خلوت خود ! تمامي نقش ها  را "منوچهر نامور آزاد' بخوبي اجرا ميكند ،  بخصوص ، نقش كاليكولا امپراتور " روم " را كه نه احساس انساني دارد و نه بويي از انسانيت را برده است  ، كسي كه ميخواست براى مردمش بهشت بسازد ولي جهنم ساخت . آخرين نمايش در روز شنبه كه شلوغترين روز فستيوال  نيز بود  با تئاتري كمدي - موزيكال به پايان رسيد " وزير خان لنكران " از انجمن تئاتر ايران و آلمان ( از بن) با كارگرداني " بهرخ بابائي " داستاني است كه  دردهاي اجتماعي را مطرح ميكند اين داستان تقريباً ١٦٠ سال پيش نوشته شده  است كه جامعه  و دردهاي جامعه ما در قرن بيست و يكم  از همان جنس است ، چند همسري ، رشوه خواري بي قانوني و قدرت طلبي و سركوب و... 

اين نمايشنامه ايراني  در واقع براي اولين بار به شيوه غربي به نمايش در ميايد . داستان در اوايل دههء پنجاه قرن نوزدهم ميلادي  ( ١٢٥٠ شمسي) توسط" ميرزا فتحعلي آخوند زاده به زبان تركي - آذربايجاني نوشته شده و سپس بوسيله " ميزا جعفر قراچه داغي " به فارسي ترجمه شده است . [١] در بروشور گروه آمده است : اجراي اين نمايش ، دِيني است كه ما ، بويژه در شرايط امروز وطنمان ، نسبت به او بر گردن داريم ، ما همچنان مي خوانيم و با شادماني به جنگ سياهي ها ميرويم باشد تا وطني آزاد و سرشار از آزادی ،آرامش و شادماني داشته باشيم. موزيك و طرح و اجراي آنرا " رضا كاوه"  بعهده داشت . 

آخرين روز و پنجمین روز  فستيوال با بحث و گفتگو در ساعت ٣٠'١٤ آغاز شد و در ساعت يازده شب  نمايش چمدان مي مي به پايان رسيد. اولين نمايش بحث برانگيز " من نفرت نمي ورزم " نام داشت داستان را " دكتر عزالدين ابوالعيش " در سال ٢٠٠٩ م در پي حملات اسرائيل به غزه نوشته است او خود كه سه دختر و يك برادر زاده اش را از دست داده است ولي هيچگاه  به خود اجازه نداد جسم و روحش را در بر گيرد ! شعار او در اين دوره وانفسا  كه هر كس به طريقي " نفرت " را به حراج گذاشته است ، كتاب زندگي اش شد . [٢]  در پایان اجرا این نمایش ، بحثي  را براي عده اي از نويسنده ها و متخصصين تئاتر  ایجاد کرد، بحث  اين بود كه با وجود اين همه سركوب و كشتار در كشور خودمان چرا هيچكدام از آنها به صورت نمايش در نمي آيد و چرا آقاي عليرضا كوشك جلالي كه به ايران رفت و آمد ميكند و اين گونه نمايش ها را هم در ايران به اجراء ميگذارد تا پاسداران پا روي  هم بيندازند و لذت ببرند را مرتب در برنامه هاي فستيوال جاي ميدهيد ؟ ما ميگوييم از موضوع و وضعيت ايران هم نمايشنامه داشته باشيد . در پایان بحث ، بنا شد ، مسئولين فستيوال   در موضوعات نمايشنامه دقت بيشتر كنند و در صورت امكان روي موضوعات روز و یا تاریخی ايران هم نمايشي داشته باشند!  

آخرين نمايشنامه "چمدان مي مي " از گروه "آنا" از سانفرانسيسكو كه متن و كارگرداني و بازيگري اش را " آناهيتا بيات " با سه زبان فارسي و انگليسي و اسپانيايي اجراميكرد. آناهيتا كه خود مهاجر نسل دوم است توانسته است مسائل و مشكلات روحي رواني و سختي هاي مهاجرت را با موفقيت پشت سر گذارد و راه خود را در كشور ميزبان پيدا كند ،مشكلات عديده اي كه به عوامل مثبت زندگي اش تبديل شده است، ولي مسئله مهم آن است كه اين نسل  با فشارهايي كه در ايران وجود دارد  ديگر نمي توانند در آنجا ( ايران) زندگي كنند و "آناهيتا"  با نشان دادن وضعيت داخل ايران  و سركوب  و فشارهاي بعد از انقلاب  اسلامي ايران،  توسط پاسداران  توانسته بود جوّ سركوب و فشار بر مردم را خصوصاً زنان   را به نمايش بگذارد.  نسل دوم با ديدن آزادي هايي كه در غرب ديده است نمي تواند فشارهاي داخل ايران را بپذيرد و با تمامي فشارهاي  روحي در غربت زندگي خارج از ايران را بر، بر گشت مجدد به وطن  ترجيح ميدهند. اين نمايش ( چمدان مي مي ) برنده جايزه ء تماشاگران براى بهترين نمايش در دهمين فستيوال تئاتر هايدلبرگ شده است . بيست و سومين  فستيوال تئاتر در تبعيدِ كلن با چند ترانه از سيما سيد و بهرخ بابايي به پايان رسيد. اين فستيوال به پايان رسيد ولي  باز مشكل اصلي مسايل مالي  بود ، و توان جسمي  كه كم كم بايد جوانترها پا به ميدان بگذارند تا اين فستيوال در تبعيد ادامه يابد تا روزي كه بتوان آزادانه نمايشنامه هاي ممنوعه   را در سالنها ي تئاتر ايران  بدون سانسور  به نمايش گذارد. به قول "مجيد فلاح زاده "دست هايمان كوتاه ولی آرزوهايمان بلند  است. به اميد آن روزي كه به اين آرزوها دست يابيم .       

______________________________________________________________________________

[١] آخوند زاده از روشنفكران دورهء قارجاريه است كه از كودكي با بسته شدن عهدنامه گلستان در سال ١٨١٣ م  در آنسوي " ارس" باقي ماند اما افكار و نظرات آزاديخواهانهء او تا دوره مشروطيت و بعد از آن كشيده شد . آشنايي با زبان و فرهنگ و ادبيات روس ، مطالعه آثار نمايشنامه نويسان مع وفي چون " گوگول ، است وفسكي  بويژه مولير ، همچنين تماشاي اين نمايش ها در تئاتر شهر تفليس او را بسوي تئاتر و نمايش نويسي كشاند كه وزير خان لنكران حاصل همان تجربيات است . او باور داشت  با تئاتر ، ميتوان دردها و معايب جامعه را به مردم. و حكومت ها شناساند و بقول خودش " فن كريتيكا " را عموميت بخشيد . 

[٢] كتاب " من نفرت نمي ورزم  اثر عزالدين ابوالعيش " در سالهاي ٢٠١١- ٢٠١٢ و ٢٠١٣  نامزد صلح نوبل شده است . 

  

 



منبع: پژواک ایران