PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ / Thursday 28th March 2024

گردهمآیی در پاسارگاد و برخورد جناب محمد رضا ‏شالگونی
کورش گلنام


 

فریاد و اعتراضی رسا

1ـ در باره گرد همآیی در بزرگداشت کوروش شاهنشاه بزرگ ایران در پاسارگاد، نوشته های گوناگونی منتشر شده که تا آن جا که نگارنده مطالعه کرده است، خوشیختانه در همه آن ها بر اشتباهی که در دادن شعارهایی رخ داد، انگشت نهاده و با آن برخورد شده است. در میان آن شعار های درست به ویژه در باره اتحاد و پیوستگی قوم های گوناگون ایرانی و یک پارچگی همه ایرانیان در برابر تسلط آخوند ضد ایران و پیشینه تاریخی این سرزمین، ولی سر دادن دو شعار عرب ستیزانه در خور کار بزرگ و پر شور و خروش هم میهنان جان به لب رسیده شرکت کننده در این گردهمآیی نبود. ما ایرانیان چه بخواهیم و چه نخواهیم با کشورهای عربی کناره خلیج فارس و عراق همسایه بوده و مجبور به تماس و رفت و آمد با آنان هستیم. گذشته از آن باید هشیار بود که در اعتراض های به حق خود علیه حکومت فاسد اسلامی، در دام نژاد پرستی زیر عنوان "ایران آریایی" گرفتار نشویم.

2 ـ آن چه روشن است این است که بازگشت به گذشته نا ممکن است و در دوران امروز و در قرن بیست و یکم نمی توان چون هزاران سال پیش اندیشید و زندگی کرد. امکان پذیر هم نیست که همه مردمی که در بزرگداشت کوروش در پاسارگاد شرکت کرده اند، خواستار بر قراری آن چنان سیستم پادشاهی در ایران امروز باشند. نکته مهمی که در این گونه گردهمآیی ها باید به آن توجه داشت، بهره برداری از این چنین مجال ها برای ابراز نارضایتی از حکومت ریا کار مذهبی امروز و نشان دادن ماهیت فرهنگ ایران غیر اسلامی است و نه چیزی بیش از آن. در این میان حتمن بوده و هستند کسانی که هوادار سلطنت و رژیم پادشاهی اند ولی این انگیزه اصلی چنین همآیش بزرگی نیست و نمی تواند باشد. این دیدگاه من است. 

بی گمان فشار و ستمی که از سوی حکومت فاسد اسلامی در زمانی نزدیک به 38 سال بر مردم روا شده است و اجبار مردم به پذیرش قلدر مآبانه قانون و شریعت اسلامی که ضد آزادی و ضد حقوق شهروندی است(که اجرای آن نیز هرگز خود حاکمان و مافیاهای وابسته به آنان را در بر نمی گیرد)؛ حیله گری، دروغ پردازی، تظاهر، چاپلوسی، فساد و تباهی گسترده در ایران "ولایت فقیه" زده یا بهتر"آفت زده"، بسیاری مردم را از اسلام و هر چه دین بیزار نموده است و باز نگری به فرهنگ گذشته ایران پیش از اسلام را بسیار تقویت نموده است. وضعیت سخت زندگی زیر همه گونه فشار، مورد تجربه هر روزه مردم ایران است و خود بهتر از ما در بیرون از مرزها از آن آگاه بوده و نیازی به تفسیر بیشتر ندارد.

حکومت نگران و جناب شالگونی هم نگران!

3 ـ جناب شالگونی به درستی نگرانی حکومت از این گردهمآیی، از دید من تاریخی، را چنین بیان کرده".....به احتمال زیاد حالا یکی از مشغله های داغ امنیت چی های دستگاه ولایت این است که چگونه باید چاشنی انفجاری کوروش را خنثی کنند." ولی فوری و پس از آن نگرانی خود به عنوان سوسیالیست را هم ابراز داشته است: "...شعار اصلی شان این بود که "ایران وطن ماست، کوروش پدر ماست". چنین شعاری قطعاً نمی تواند برای حکومت "امام زمان" نگران کننده نباشد. اما ما (و به ویژه ما هواداران سوسیالیسم) چه برخوردی باید با این واقعه و با این شعار داشته باشیم؟" بر گرفته از مقاله "سینه زنی زیر علم کوروش را چگونه باید تعبیر کرد"،  سایت عصر نو چهارشنبه 12 آبان 1395

و این پایه برخوردی استهزا آمیز از سوی جناب شالگونی با این حرکت پر شور و خود جوش مردم گرفتار و ستم کشیده ایران است که ترجیح بندش شده است"ایران وطن ما"،"کوروش پدر ما"! خود عنوان مقاله نیز توهین آمیز و علیه باورهای خود ایشان به حقوق شهروندی و دگر اندیشی است. ایشان خود نیز به خوبی می داند که این گرد همآیی خود جوش و بی هیچ سازماندهی شکل گرفته است زیرا هیچ تشکل و سازمان سیاسی در ایران امروز امکان زیست ندارد و بنا بر این شعارها نیز سازمان دهی شده نیست. موضوع دیگر این که اگر نبود ممانعت ها و هراس از گرفتاری های پس از آن(که جناب شالگونی آن را خیلی ساده گرفته اند)، بی گمان می توانستیم شاهد وجود میلیونی مردم در این گردهمآیی باشیم.

جناب شالگونی منشور منتسب به کوروش را "افسانه "منشور حقوق بشر" خوانده است. ایشان که فردی است با پیشینه دراز سیاسی، با تجربه، اهل بررسی و مطالعه حتمن سند هایی مبنی بر افسانه بودن این منشور دارند و چه خوب می شد اگر این سندها رادر نوشته خود نشان می داد. آیا کتیبه های باقی مانده از دوران هخامنشیان و دیگر سلسله های پادشاهان ایرانی نیز افسانه است؟ آیا باید تاریخ شاهنشاهی گذشته ایران را بکلی و از ریشه در آورد و دور انداخت و به آن نپرداخت؟

پایه بر خورد استهزا آمیز و نگرانی جناب شالگونی بر چه استوار است؟

4 ـ ایشان خیلی نگران آینده سوسیالیسم رویایی خویش هستند و بر این مبنا هر چه غیر آن را بد، زشت و استهزا آمیز می داند (البته به روشنی نمی گویند ولی به تمسخر گرفتن شعارهای سر داده شده در  این گردهمآیی، که من اندکی پایه وجودی و چرایی آن را از دید خود بر شمردم، معنایی جز این و توهین به دگر اندیشان ندارد). ایرانی نباید شعار های میهن پرستانه داشته باشد زیرا در سوسیالیسم مورد دید ایشان "میهن" وسرزمین مادری معنا ندارد و سوسیالیسم، جهانی و بدون مرز است! اگر از ایشان بپرسید نمونه ای از سوسیالیسم مورد دید خود ارائه دهند، پاسخ درخوری نخواهید یافت زیرا همه بافته هایی بر کاغذ و رویاهایی بیش نیست. سرنوشت سوسیالیسم و کمونیسم در شوروی پیشین با همه کشورهای هم پیمان آن؛ هم چنین چین، کره شمالی و کوبای فیدل کاسترو مقابل چشم جهانیان است. نیازی هم نیست از جنایت های استالین و پل پت مائوئیست در کامبوج نام ببریم. روسیه امروز را هم می بینیم که چگونه پوتین، افسر پیشین کا.گ.ب و حتمن سوسیالیست و کمونیست آن دوران، برای خود امپراتوری تشکیل داده و نفس ها را بریده است؛ به کشورهای دیگر تجاوز می کند و دست در دست حکومت اسلامی در ترور و جنایت به ویژه در سوریه سهیم است. چین سوسیالیست در رقابت برای تسخیر بازارهای جهانی از هیچ کاری رویگردان نیست. سرمایه های امپریالیستی! بخش بزرگی از چرخش صنعتی و مالی چین را در اختیار دارد. فساد در این کشور ریشه دوانده و شما می توانید خطرناک ترین مواد شیمیایی را با بهایی ارزانتر وسیله باندهای مافیایی چینی تهیه کنید(یک خبرنگار خارجی با تن دادن به خطر، با دوربین مخفی به عنوان خریدار گزارشی مستند و تکان دهنده در این باره تهیه کرده است). کارگری در چین کمونیست و بهره کشی ارزان از نیروی کارگران را تنها می توان گونه ای برده داری نوین به شمآر آورد. سرازیر شدن فرآورده های چین کمونیست با کمترین کیفیت و تسخیر بازارهای ایران یعنی سوء استفاده از بی تدبیری حاکمان ایران و سیری ناپذیری "برادران قاچاقچی" و همکاری با باندهای مافیایی حاکم در ایران در دوشیدن سرمایه های مردم ایران و نابود کردن بخش هایی از کشاورزی و صنعت بومی ایران که دیگر جای انکار ندارد. چین کمونیست اگر امروز بندها را کمی گشوده، پیشرفت های فراوان در زمینه صنعتی داشته و ارتباطش را با جهان بیرون گسترش داده، نتیجه رواداری و شراکت با سرمایه های خارجی کشورهای از دید خودش "امپریالیستی" است.

اگر بیماری مجال می داد فیدل کاسترو که زمانی بت ما چپ ها بود، دست از سلطنت خود نمی کشید. او پس از کنار رفتن به سبب بیماری نیز تنها رضایت داد که برادرش حاکم شود. در از هم گسیختگی و فقر در کوبا همین بس که چند سالی پیش فیدل کاسترو در تهدیدی به آمریکا اظهار داشت اگر چنین و چنان نشود او "مرزهایش را به سوی آمریکا خواهد گشود"(نقل به مفهوم) همین نکته خود نشان سرانجام  سوسیالیسم در کوبا و حکومت فردی و زورگوی فیدل کاستروست. در باره کره شمالی نیز که نیازی به گفتن نیست. وضع سوسیالیسم در ونزوئلا و نیکاراگوئه را نیز می بینیم.

رویا ها و پرسش ها

با همه احترام به جناب شالگونی، ایشان می باید از آسمان رویاهایش پایین آمده و زمینی بیاندیشد. پرسش ها در این باره زیاد است. برای نمونه ایشان می تواند توضیح دهد که چرا همه چپ ها پس از گریز از میهن خود(به هر بهانه) به کشورهای از دید ایشان "امپریالیستی" پناه می آورند؟ چرا به سوی کشورهایی که سوسیالیستی نامیده شده اند نرفته وآن جا پناهنده نمی شوند؟ ایشان حتمن حکایت پناه بردگان به شوروی پیشین را شنیده و کتاب"خانه دایی یوسف" اتابک فتح اله زاده را خوانده اند. حتمن شنیده اند چگونه پناه بردگان به "بهشت سوسیالیسم" چکونه با کوشش و زحمت فراوان توانسته اند از آن جا گریخته و خود را به کشورهای "امپریالیستی" برسانند تا دست کم هوایی آزاد تنفس کنند.

در نوشته جناب شالگونی نکته های مثبت نیز هست ولی جان کلام نوشته ایشان این است:

"ما هواداران سوسیالیسم نمی توانیم و نباید فقط به اعلام بیزاری از این یا آن حرکت انحرافی بسنده کنیم. فراموش نباید بکنیم که هر حرکتی که با شرکت بخش قابل توجهی از مردم راه می افتد ، هر قدر هم انحرافی و خطرناک باشد ، بیان درد و درماندگی مردم است و نشان دهنده بی عرضگی و ناتوانی ما. فراموش نباید بکنیم که مردم فقط در جستجوی آب می توانند در سراب گرفتار شوند. ضمناً بهتر است به یاد داشته باشیم که کار ما (هواداران سوسیالیسم) دشوارتر از جریان های سیاسی دیگر است ، آنها از مصالح فکری و فرهنگی دَم دست تری برخوردارند، در حالی که ما باید خیلی چیزها را از صفر شروع کنیم. بی تردید ، سوسیالیسم می تواند برای اکثریت عظیم مردم جاذبۀ بسیار نیرومندی داشته باشد..." همآن مقاله

بنا بر این ایشان با همه فلسفه بافی ها در آغاز نوشته"

الف ـ  بیزاری خود را از این حرکت اعلام می دارد؛

ب ـ حرکتی را که خود نیز اعتراف می کند در بیزاری از رژیم و نفی آن است(آیا این بد است؟) را "انحرافی"، "سراب" در جستجوی "آب" می خواند؛

پ ـ  و سرانجام اینکه سوسیالیسم را برای اکثزیت عظیم مردم دارای جاذبه بسیار نیرومندی می داند. این که این استدلال بر چه پایه ای استوار است و کدام آمار در آن چه مربوط به ایران است، این را نشان می دهد، مشکل ایشان نیست؛ اینکه ایشان چه نمونه موفقی سراغ دارند، مشکل ایشان نیست و یا این که چرا کشورهای اسکاندیناوی توانسته اند یک سیستم نوین و کار ساز مبنی بر آزادی و دمکراسی پارلمانی(که سوسیال دمکرات ها و تا اندازه ای دیگر چپ ها نقش تعین کننده ای در آن داشته اند) به وجود آورند که همه، چه جناح های راست و چه چپ مجبور به پذیرش آن بوده و این کشورها توانسته اند به بالاترین پیشرفتها در زمینه های اجتماعی/سیاسی/فرهنگی و اقتصادی برسند که برای ما ایرانی ها به ویژه همین هم میهنان سوسیالیست جزء آرزوها است، مورد توجه ایشان نیست.

سخن آخر

ایران آینده نیاز به یک قانون اساسی همه جانبه و پیشرفته هم خوان با نیاز های جامعه ایران در راه پیشرفت های همه جانبه و در همه زمینه ها دارد. در این قانون اساسی دین و هر گونه ایدئولوژی می باید از دولت جدا بوده و همه مردم با هر گونه گرایش در برابر قانون مساوی باشند. آزادی بیان، گزیدن و گزیده شدن می باید پایه اصلی و بی اما و اگر چنین قانونی باشد. رآی بیشترین میزان مردم در همه زمینه ها حتا اگر نا درست باشد می باید از سوی همگان پذیرفته شود. آن زمان آنان که در اقلیت قرار گرفته اند می باید آزاد باشند تا برای دگرگونی و تبدیل خود به اکثریت، آزادانه و در چهارچوب آن چه قانون به روشنی بیان کرده است، کوشش کنند. حق دگراندیش و دگر باش در همه زمینه ها می باید مورد پذرش باشد. نگارنده اگر زنده باشد و ایران پس از حکومت اسلامی را ببیند، خود خواهان یک سیستم جمهوری پارلمانی در ایران آینده هستم ولی هر گونه رآی مردم باشد حتا اگر پادشاهی را برگزینند، به آن گردن خواهم نهاد ولی در راه هدف خود کوشش خواهم نمود. مهم ماهیت حکومت، دولت و قانون اساسی است نه نام و شکل آن. برای نمونه مگر در سوئد، نروژ، دانمارک و کانادا حکومت پادشاهی بر مبنای سیستم پارلمانی که شاه تنها سمبلی است و هیچ گونه نیروی سیاسی ندارد، برقرار نیست؟ آیا همه نیروها از چپ و راست در چهارچوب قانون اساسی این کشورها فعال نبوده و درپیشرفت های کشور خود سهیم نبوده و نیستند؟ آیا پایه پیشرفت این کشورها همین رواداری، انتخابات آزاد و دمکراتیک و احترام به قانون اساسی پیشرفته در این کشورها نبوده است؟ نیازی نیست که ما از دیگران کپی برداری کنیم زیرا ما باید آن چه را که با زمینه های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه ما در راه پیشرفت و برون رفت از تنگنا ها مناسب است بر گزنیم و البته از تجربه های کشورهای پیشرفته و دمکرات نیز می توانیم بهره ها گرفته و استفاده کنیم. خود شناسی، بر خورد با سستی ها و کمبودهای فرهنگی و سنت های دست و پا گیر، دگم ها و خرافه های ویرانگر به ویژه گونه دینی/مذهبی آن کلید راه پیشرفت های آینده ایران است.

مقاله جناب شالگونی:

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=39371



منبع: پژواک ایران