PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳ / Thursday 18th April 2024

اگر بهشتی زنده می‌ماند چه می‌شد؟‌
ایرج مصداقی


در سال‌های اخیر با توجه به سیر قهقرایی که جمهوری اسلامی طی کرده و فاجعه‌ای که کشور از سر گذرانده هستند کسانی که بدون توجه به مختصات «اسلام سیاسی» و پتانسیل مخرب و ویرانگر آن از سر استیصال یا خوش‌خیالی تبلیغ می‌کنند چنانچه بهشتی زنده می‌ماند با توجه به «عقلانیت» و «درایتی» که داشت، جمهوری اسلامی مسیری دیگری را می‌رفت و چه بسا کشور روی آرامش می‌دید. طبیعی است هیچ‌کس با قاطعیت نمی‌تواند بگوید اگر او زنده می‌‌ماند چه اتفاقاتی می‌افتاد ، اما بررسی زندگی سیاسی بهشتی و میراثی که از خود به جا گذاشت به ما در این ارزیابی و صحت و سقم ادعاهای مطرح شده کمک می‌کند.
این عده توجهی ندارند در کشوری که متأسفانه روشنفکران آن ناتوان از اندیشه‌ورزی و یا حداقل غافل از آن بودند و در انتخاب بین زنده یاد شاپور بختیار و خمینی، آخوند متحجر و دشمن تاریخی «مشروطیت» را برگزیدند، بهشتی و امثال او که زادگان عقیدتی و تاریخی شیخ فضل‌‌الله نوری بودند، نمی‌توانستند جز تحجر و عقب‌گرد تاریخی دستاوردی برای مردم ایران داشته باشند و برای حفظ قدرت و استفاده از مواهب آن به جز روی آوردن به سرکوب و جنایت، راه دیگری پیش رو نداشتند.
از نظر نباید دور داشت چنانچه خامنه‌ای از انفجار مسجد ابوذر در ۶ تیرماه ۱۳۶۰ جان به در نبرده و کشته شده بود این امکان بود که همین افراد داوری مشابه را در مورد او مطرح کنند. کسانی که چشم‌شان را روی واقعیت‌ها می‌بندند می‌توانستند ادعا کنند چنانچه این سید «پیپ» به لب و «عصا» به دست که پیش از «انقلاب اسلامی» در محافل فرهنگی و ادبی همنشین ادبا بود و با موسیقی آشنایی داشت و برخلاف روحانیون سنتی شعر نو و رمان می‌خواند، زنده می‌ماند و هدایت جامعه را به دست می‌گرفت، جمهوری اسلامی به تساهل و تسامح روی می‌آورد و «زندگی شیرین می‌شد»‌.
 
نگاهی به زندگی سیاسی بهشتی پیش از انقلاب
 
سیدمحمد حسینی بهشتی در آبانماه ۱۳۰۷ در خانواده‌ی روحانی در اصفهان به دنیا آمد. در سال ۱۳۲۱ به حوزه علمیه اصفهان رفت و در سال ۱۳۲۷ دیپلم ادبی را با شرکت در امتحان متفرقه اخذ کرد. وی مدرک کارشناسی رشتهٔ معقول (فلسفه و حکمت اسلامی) را در سال ۱۳۳۰ از دانشگاه تهران دریافت کرد و نزد محمدحسین طباطبایی فلسفه خواند و در سال ۱۳۵۳ از پایان‌نامه دکترای خود تحت عنوان «مسائل ما بعدالطبیعه در قرآن» دفاع کرد. وی در دهه‌ی ۳۰ بخشی از وقت‌اش را به آموزش زبان انگلیسی در دبیرستان‌های قم از جمله دبیرستان حکیم نظامی اختصاص داد و در ۱۳۳۳ دبیرستان «دین و دانش» را در قم بنیان گذاشت. او به زبان‌های آلمانی و عربی نبستاً تسلط داشت و به صورت دست و پا شکسته انگلیسی بلد بود. بهشتی شخصاً به تدریس معمول در حوزه‌های علمیه نپرداخت، اما در شکل‌گیری و مدیریت «مدرسه‌ حقانی»، نقش مهمی داشت و برنامه‌ی درسی آن را نوشت.
بهشتی در سال ۱۳۳۹ به اشاره آیت‌الله میلانی، همراه با مهدی حائری تهرانی، حسین حقانی و علی مشکینی مدرسه‌ی حقانی را با هدف تحول در نظام آموزشی حوزه، در قم تأسیس کردند.  مدیریت مدرسه را ابتدا محمد مجتهد شبستری و پس از دو سال محمدعلی شیخ‌زاده عهده‌دار بودند و از ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۷ علی قدوسی این سمت را به‌عهده داشت. محمد تقی مصباح یزدی و احمد جنتی از جمله مدرسان این مدرسه بودند.
 
در دهه‌ی ۴۰ و به ویژه پس از سرکوب غائله‌ ارتجاعی ۱۵ خرداد، گروه‌های زیادی از جمله، نهضت آزادی، مؤتلفه، حزب ملل اسلامی، مجاهدین خلق و حزب‌الله برای مبارزه با رژیم سلطنتی پایه‌گذاری شدند. بهشتی که اهل پرداخت هزینه برای فعالیت سیاسی نبود یک ماه پس از ترور حسنعلی منصور توسط «جمعیت مؤتلفه»، به منظور دوری از محیط سیاسی ایران در اسفند ۱۳۴۳ به آلمان رفت و در شکل‌گیری مرکز اسلامی هامبورگ ایفای نقش کرد. این مرکز که هزینه ساخت آن توسط شاه پرداخته شده بود و تحت حمایت دولت ایران بود سال‌ها از وزارت آموزش و پرورش در دوران فرخ‌رو پارسا بودجه دریافت می‌کرد.
 
در سال ۱۳۴۹ بهشتی که حس می‌کرد آب‌ها از آسیاب افتاده است و خمینی هم دل و دماغ پیگیری مخالفت با شاه را ندارد به ایران بازگشت و از آن‌جایی که سابقه کار در آموزش و پرورش داشت مجدداً در این وزارتخانه مشغول به کار شد. وی به عنوان مشاور خانم فرخ‌رو ‌پارسا و کارشناس ارشد به همراه محمدجواد باهنر و دکتر گلزاده غفوری در تهیه و تدوین و تألیف کتاب‌های دینی برای تدریس در مدارس اشتغال داشت. فعالیت وی و باهنر در دولت شاهنشاهی در حالی صورت می‌گرفت که به فتوای تعدادی از روحانیون و از جمله خمینی، حقوق‌گرفتن از دولت شاه حرام بود. (۱) او همچنین از سوی وزارت فرهنگ به ماموریت‌هایی از جمله به آبادان، فرستاده شد. (۲)
 
 یکی از اقدامات «مبارزاتی» بهشتی در دوران پیش از انقلاب، حذف «اشهد‌ ان علی ولی‌الله» از اذان و اقامه بود که با زور شمشیر شاه اسماعیل صفوی وارد آن شده بود. او می‌کوشید خود را روحانی «روشنفکر» و «نوگرا» جا بزند که هر دو ویژگی با ذات «روحانیت» شیعه در تضاد است.
حاج محسن لبانی مطلق نماینده خمینی در بازار و رئیس شورای مرکزی اصناف در مورد او می‌گوید:‌
«ارتباطات من با آیت‌الله بهشتی از بعد از آمدن ایشان از مسئولیت مسجد هامبورگ بود. ایشان در اذان و اقامه نماز اشهدان علیا ولی‌الله را نمی‌گفت. بعضی از افراد آمدند پیش من و گلایه کردند و گفتند که چرا آقای بهشتی در اذان و اقامه اشهدان علیا ولی‌الله را نمی‌گوید. یک شب من وقت گرفتم ورفتیم منزل ایشان. ... ما سئوال کردیم که چرا شما شهادت به ولایت امیرالمومنین علی(ع) نمی‌دهید؟ ایشان فرمودند: وارد نشده است که در موقع اذان شهادت به ولایت علی(ع) بدهیم. ما گفتیم: در رساله‌ها نوشته‌اند. آقای بهشتی فرمودند: در رساله‌ها نوشته‌اند که در اذان شهادت به ولایت علی(ع) نیامده. اما اگر کسی دوست دارد که اشهدان علیا ولی‌الله را در اذان بگوید، باید به قصد قربت بگوید، نه به عنوان اذان. » (۳)
 
این اقدامات صوری بهشتی پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی به کلی به فراموشی سپرده شد چرا که او سودای بزرگتری در سر داشت.   
 
بهشتی پس از تشکیل «حزب فراگیر» رستاخیز در فروردین ۱۳۵۴ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی توسط ساواک بازداشت شد و چند روزی را در زندان کمیته مشترک ضد‌خرابکاری گذراند. ساواک در آن دوران به منظور جلوگیری از مخالفت با تشکیل حزب رستاخیر و ایجاد ترس، عده‌ای از فعالان سیاسی و مذهبی را دستگیر کرد. همین بازداشت چند روزه و عکس او با شماره‌ی زندان، برای او سابقه‌ی «مبارزاتی» تراشید.  
او که از شامه‌ی تیزی برخوردار بود پس از به وجود آمدن فضای باز سیاسی و نگارش نامه‌‌های متعدد از سوی چهره‌های سیاسی به شاه و عدم پیگرد آنان، به توصیه‌ی خمینی که روحانیت را به فعالیت فراخوانده بود از سال ۱۳۵۶ تحرکات سیاسی خود را آغاز کرد و در بهار ۱۳۵۷ سفری به اروپا و آمریکا داشت.
بهشتی در این دوران به مدد سیاست ابلهانه‌ی ساواک مبنی بر آزادی رهبران مؤتلفه و بازار، به بازوهای اجرایی جدیدی دست یافت که به مدد آن‌ها می‌توانست در سیاست ایران نقش‌آفرینی کند. در نتیجه‌ی سیاست ساواک برای مقابله‌ی نیروهای مؤتلفه و بازار با مجاهدین و کمونیست‌ها، از بهمن ۱۳۵۵ تا مرداد ۱۳۵۶ حبیب‌الله عسگراولادی، حاج مهدی عراقی، اسدالله بادامچیان، ابوالفضل حاج‌حیدری، اسدالله لاجوردی، محسن رفیق دوست، محمد کچویی، احمد احمد، و ...  از زندان آزاد شدند تا به دیگر رفقای خود در بازار بپیوندند. این افراد در دوران انقلاب و به ویژه در ماه‌های حساس آن معرکه‌گردان و نیروی پشتیبانی تظاهرات‌ها بودند.
 
بهشتی بعد از سفر خمینی به فرانسه و در حالی که تردیدی در فروپاشی رژیم سلطنتی نبود، برای دیدار با او به پاریس رفت. بهشتی در عاشورای ۱۳۵۷ بعد از سخنرانیش مدت کوتاهی بازداشت شد و در زمستان ۱۳۵۷ به دیدار ژنرال هویزر سرفرماندهی نیروهای ناتو و سولیوان سفیر آمریکا در ایران شتافت و نقش مهمی در انتقال قدرت به رژیم تازه تأسیس داشت.
وی با توجه به شناختی که از محیط غرب و دیدگاه رهبران سیاسی آن داشت در آخرین ماه‌های سلطنت پهلوی و اوج‌گیری جنبش، در مذاکره با هیئت‌های خارجی و به ویژه آمریکایی‌ها می‌کوشید رهبران نهضت آزادی را در جلوی صف قرار دهد تا آن‌ها به انتقال آرام حکومت به دولتمردان جدید تن دهند. بازرگان که به توصیه‌ی مشفقانه‌ی آیت‌الله طالقانی مبنی بر نپذیرفتن پست نخست‌وزیری گوش نداده بود، پس از برکناری از قدرت، در سال ۱۳۶۰ به این واقعیت اعتراف کرد و به انتقاد از خود پرداخت:‌
 
«دوستان و من هم غافل از این بودیم که بعداً با ما چه معامله خواهند کرد و ‏مرا به طور موقت برای ‏جلب اعتماد مردم ایران و خارج و اعتبار انقلاب به عنوان نردبان قدرت در آنجا می‌گذارند و راه و برنامه خودشان را گام به گام دنبال ‏خواهند کرد. مرحوم طالقانی توصیه کرده بود و فرموده ‏بود این آقایان وفا و صفا نخواهند داشت.» (۴)
 
بهشتی پس از پیروزی انقلاب مانند بسیاری از روحانیون و کسانی که به قدرت رسیده بودند به منظور فریب مردم به سابقه‌ تراشی برای خود مشغول شد و داستان‌‌های عجیبی نیز تولید کرد. او در زندگینامه‌ای که برای خود نوشته مدعی است:‌
« در سال ۱۳۳۱ در جریان ۳۰ تیر به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات ۲۶ تا ۳۰ تیر شرکت داشتم و شاید اولین یا دومین سخنرانی اعتصاب که در ساختمان تلگراف خانه بود را به عهده من گذاشتند.
یادم هست که کار ملت ایران را در رابطه با نفت و استعمار انگلیس با کار ملت مصر و جمال عبدالناصر و مسئله کانال سوئز و انگلیس و فرانسه و اینها، مقایسه می‌کردم. در آن موقع موضوع سخنرانی اخطاری بود به قوام السلطنه و شاه و این که ملت ایران نمی‌تواند ببیند نهضت ملی‌شان مطامع استعمارگران باشد. » (۵)
 
نکته‌ی قابل تأمل آن که جمال عبد‌الناصر سه سال پس از کودتای ۲۸ مرداد با الگوبرداری از مصدق در سال ۱۳۳۵ کانال سوئز را ملی کرد و سپس به اقدامات «ایران ستیزانه» روی آورد و در سال‌های بعد بسیاری از رهبران عرب ادعاهای وی را تکرار کردند.
 
حزب واحد فراگیر و دیکتاتوری صلحا
بهشتی که توسط خمینی به عضویت شورای انقلاب درآمده بود، در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ حزب جمهوری اسلامی را با الگوی «حزب واحد» تأسیس کرد و خود به دبیرکلی آن انتخاب شد. او به منظور در دست گرفتن عنان اختیار حزب جمهوری اسلامی و پیشبرد طرح‌هایش، افرادی همچون حسن اجاره دار، جواد مالکی و هاشم (فرزاد) رهبری را که به جز نزدیکی به وی هیچ سابقه‌‌‌ای نداشتند به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآورد تا سیاست‌هایش را از طریق حزب بهتر پیش ببرد.
 
او برای پیشبرد سیاست «حزب واحد» و تحکیم قدرت، تئوری «دیکتاتوری صلحا» را پیش کشید. دکتر ابراهیم یزدی که نقش به شدت مخرب و ضدملی در فریب افکار بین‌المللی و طراحی نقشه‌های خمینی برای رسیدن به قدرت داشت و همچنان خیره‌سرانه به این نقش‌آفرینی افتخار می‌کند، در آبان‌ماه ۱۳۵۸ هنگامی که خود از حلقه‌ی اصلی قدرت رانده شده بود طی سه سرمقاله‌ی روزنامه کیهان که سرپرستی آن را به عهده داشت، بدون نام بردن از بهشتی به انتقاد از دیدگاه‌های او پرداخت و بلافاصله از سوی خمینی که در پی استقرار «استبداد زیر پرده‌ی دین» بود، عزل شد.
 
یزدی در این مقاله ضمن بر شمردن چگونگی برپایی «دیکتاتوری پرولتاریا» نوشته بود:‌ »کسانی که ندانسته به این تئوری، حتی زیر پوشش اسلامی‌اش، «تمسک» می‌جویند، آن را خیر و صلاح جامعهٔ اسلامی معرفی می‌کنند، آیا به سرنوشت همهٔ همرزمان و همسنگران رهبری حزب نگاه می‌کنند که چه شد؟»  (۶)
 
از قرار معلوم یکی از مسئولان حزب توده با نوشتن حاشیه های متعدد در کنار سرمقاله‌های یزدی و رساندن آن به احمد خمینی توسط نور‌الدین کیانوری، باعث عزل یزدی و کودتای دوم در کیهان شد. (۷)
 
خمینی برای توجیه برکناری یزدی در دیدار با وی به دروغ مدعی شده بود که کیهان، عکس مسعود رجوی را در صفحه‌ی اول خود منتشر کرده است که با تکذیب یزدی روبرو شد. (۸)
 
در اولین ماه‌های پس از پیروزی انقلاب ضد‌سلطنتی وقتی ابراهیم یزدی در مقام معاون نخست وزیر در امور انقلاب خوش‌خیالانه و به منظور کسب قدرت با حمایت دولت بازرگان به تشکیل نهادهای جدید مانند «دادگاه انقلاب»، سپاه پاسداران و جهاد سازندگی دست می‌زد، (۹) بهشتی از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را کرده و به منظور تحکیم قدرت، نهادهای مزبور را به پایگاه‌های اصلی حزب جمهوری اسلامی و روحانیت در شهرها و روستا‌ها تبدیل کرد.
 
مجلس خبرگان و تصویب قوانین ارتجاعی
 
بهشتی سپس به عضویت مجلس خبرگان قانون اساسی در آمد و نقش تعیین کننده‌ای در تغییر پیش‌نویس قانون اساسی داشت. هرچند آیت‌الله منتظری رئیس مجلس خبرگان بود اما در عمل بهشتی جای او را گرفت و معرکه‌گردان مجلس خبرگان شد. این مجلس تحت مدیریت وی با افزودن اصل «ولایت فقیه» و بسیاری از قوانین ضد‌مردمی و ضدملی به آن به نقض خواسته‌های دمکراتیک مردم پرداخت و حق حاکمیت ملی را زیرپا گذاشت.   
بهشتی همچنین در این مجلس ضمن مخالفت با آرای عمومی و نظام‌های دمکراتیک و لیبرال، حکومت ایدئولوژیک مورد نظر خود را چنین معرفی کرد:‌
 
«...جامعه‌ها و نظام‌های اجتماعی دوگونه هستند: یکی جامعه‌ها و نظام‌های اجتماعی که فقط بر یک اصل متکی هستند و آن اصل عبارت است از: آرای عموم، بدون هیچ قید و شرط که معمولاً به اینها گفته می‌شود، جامعه‌های دموکراتیک، یا لیبرال … اما جامعه‌های دیگر هستند، ایدئولوژیک یا مکتبی … را انتخاب کرده‌اند. در حقیقت اعلام کرده‌اند: از این به بعد، باید همه چیز ما در چهارچوب این مکتب باشد… جمهوری اسلامی، یک نظام مکتبی است، فرق دارد با جمهوری دموکراتیک… چون ملت ما در طول انقلاب و در رفراندم اول انتخاب خودش را کرد… با این انتخاب، چهارچوب نظام حکومتی بعدی را خودش معین کرده و در این اصل و اصول دیگر این قانون اساسی که می‌گوییم بر طبق ضوابط و احکام اسلام… بر عهده یک رهبر اسلام و یک رهبر آگاه و اسلام شناس و فقیه، همه، به خاطر آن انتخاب اول ملت ماست.» (۱۰)
 
او در همین مجلس در حالی که چند ماه از انقلاب گذشته بود، بطور ضمنی رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای را که در مخالفت با اصل «ولایت فقیه» صحبت کرده بود، تهدید کرد و از خواست که در همان مجلس توبه کند:
 
«خواهش می کنم آقای مراغه ای که به عنوان مخالف صحبت کردند واقعا توجه کنند و آنقدر به این توضیحات مطمئن هستم که امیدوارم خود ایشان در همین جلسه بیایند اینجا و بگویند آنچه بوده سوء تفاهمی بیشتر نبوده است». (۱۱)
 
او چند روز قبل از کشته شدن‌اش در سخنرانی که در مدرسه رفاه داشت در مورد مخالفان ولایت فقیه گفت:‌
 
«آنهايي که ولايت فقيه را قبول ندارند در هر مقامي که باشند سرنگون خواهند شد.» (۱۲)
 
 
خواب ریاست جمهوری، نقض عهد و پیمان و سازماندهی اعدام‌های لجام‌گسیخته
 
بهشتی خواب ریاست جمهوری می‌دید و گفته می‌شد حتی برای انتخابات پوستر هم چاپ کرده بود اما خمینی در جو اولین ماه‌های پیروزی انقلاب و به خاطر وعده‌ای که در پاریس داده بود و مردم به خوبی به یاد داشتند با ریاست جمهوری روحانیون مخالفت کرد و بهشتی مجبور به کناره‌گیری شد اما همچنان در آرزوی آن بود.
او پس از بازماندن از نامزدی اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری و شکست حزب جمهوری اسلامی برای به قدرت رساندن کاندیدای خود، در ۴ اسفند ۱۳۵۸ برخلاف قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان به حکم خمینی به ریاست دیوان عالی کشور و شورای عالی قضایی بالاترین پست قضایی وقت منصوب شد که با اعتراض حقوق‌دانان کشور مواجه گردید.
پس از شکست حزب جمهوری اسلامی در انتخابات ریاست جمهوری، بهشتی و همراهانش در حزب کوشیدند با تصویب طرح دومرحله‌ای و تقلب گسترده در انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی که بلافاصله به «اسلامی» تبدیل شد ضمن اشغال کرسی‌های نمایندگی و تحمیل محمدعلی رجایی به عنوان نخست‌وزیر، کلیه‌ی نهادهای قدرت را در دست گرفته و به حذف مخالفان بپردازند. با توطئه‌ی بهشتی و حزب جمهوری اسلامی و تدوین قوانین ویژه برای به دست گرفتن انحصار مجلس شورای ملی و تقلبات گوناگون، ۱۶۴ روحانی که غالباً عقب‌مانده‌ترین اقشار کشور را نمایندگی می‌کردند به مجلس اول راه یافتند تا به دیدگاه‌های ارتجاعی و عقب‌مانده‌ی خود جنبه‌ی قانونی ببخشند. نمایندگان غیرروحانی مجلس هم دست کمی از روحانیون آن نداشتند.
آن‌ها در این راه از مساعدت و همراهی خمینی که در انتخابات ریاست جمهوری به حسن حبیبی رأی داده بود برخوردار بودند.   
در اردیبهشت ۱۳۵۹ پس از تصدی قوه‌ قضاییه توسط بهشتی، یکی از اولین اقداماتی که صورت گرفت، اعدام بیرحمانه‌ی خانم فرخ‌رو پارسا کسی که حق بزرگی به گردن وی داشت بود. اعدام خانم فرخ‌رو پارسا در حالی صورت گرفت که خمینی به صراحت فرمان داده بود کسانی که در شکنجه و کشتار نقش مستقیمی نداشته‌اند، نبایستی اعدام شوند.
بهشتی از همان ابتدا پیگیر اعدام‌های لجام‌گسیخته بود و در این راه از چیزی فروگذار نمی‌کرد. چنان که به صراحت در تشویق هرچه بیشتر اعدام می‌گفت:‌ »ملت ما از هر اعدام انقلابی استقبال می‌کنه، جشن می‌گیره برای این اعدام‌های انقلابی.» (۱۳)
او این سخنان را در حالی به زبان می‌راند که پیش از پیروزی انقلاب ۵۷ از هیچ کوششی برای کنار آمدن با رهبران ارتش و ساواک فروگذار نمی‌کرد. وی همراه با مطهری و منتظری و رفسنجانی در دیدار با سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک شرکت داشت. (۱۴)
بر اساس اسناد منتشر شده سپهبد مقدم در تاریخ ۲۸ دیماه ۱۳۵۷ به خانه‌ی بهشتی رفته و با او و مهندس بازرگان دیدار و گفتگو می‌کند. (۱۵)
به اعتراف دکتر ابراهیم یزدی، بهشتی همچنین از سوی خمینی مأمور تماس با نظامیان بلندپایه بود تا فریبکارانه آن‌ها را نسبت به آینده «دلگرم» کند و به آن‌ها «اطمینان بدهد که حال ارتشی‌ها بهتر خواهد شد.» (۱۶)
 
تماس‌های بهشتی با فرماندهان ارتش و ژنرال هویزر منجر به صدور اطلاعیه‌ی بی‌طرفی ارتش توسط بلندپایه‌ترین فرماندهان آن در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شد که منجر به سقوط سریع نظام سلطنتی گردید.  (۱۷)
 
دستگیری و اعدام سریع سپهبد ناصر مقدم که برای گرفتن حکم مأموریت در دولت «امام»، به ساختمان نخست‌وزیری رفته بود، به این علت صورت گرفت که وعده‌های داده شده در پرده بماند. خمینی هم که قول داده بود فرماندهان ارتش را به دار نخواند آویخت به وعده‌ی خود وفادار ماند و آن‌ها را مقابل جوخه‌ی آتش قرار داد تا برگ دیگری از «توریه» را که اصلی اسلامی است و مورد پذیرش فقه شیعه و سنی، به نمایش بگذارد.
 
نقش بهشتی در نابودی دادگستری مستقل و برپایی دادگستری اسلامی
 
بهشتی پس از عهده دار شدن ریاست دستگاه قضا، دادگاه‌های انقلاب را که در قانون اساسی پیش‌بینی نشده بود تقویت کرد و دست آنها را برای برخورد باز گذاشت تا نشان دهد هیچ‌ اعتقادی به قانون اساسی تهیه شده زیر نظر خودش هم ندارد. وی به منظور گسترش نفوذ خود با وجود تشکیلات‌های متعدد نظامی و انتظامی همچون کمیته‌ انقلاب اسلامی، شهربانی، ژاندامری و سپاه پاسداران، یک جریان نظامی تحت امر خود به نام «پلیس قضایی» ایجاد کرد.
بهشتی همچنین نقش تعیین کننده‌ای در نابودی دادگستری مستقل که یکی از آرمان‌ها و دستاوردهای انقلاب مشروطه بود، داشت. او رسالت خود و همراهانش را چنین معرفی می‌کند:‌
 
«مسئولیت اصلی، ایجاد نظام قضائی جدید است چون این نظام و دستگاه قضائی موجود با رفرم قابل تغییر به یک دستگاه قضائی هماهنگ با عدل اسلامی نیست. قوانین، مقررات، قانون دادرسی، شیوه دادرسی و نوع سازماندهی همه اینها در قالبی دیگر است و می‌دانید که اقتباس از قالب اروپای غربی است و بنابراین نمی‌تواند با قالب آینده ما و محتوی اسلامی هماهنگ باشد. البته از همه کارکنان ، کارمندان و قضات اصیل و شریف که آمادگی همکاری با نظم جدید را داشته باشند ، استفاده خواهد شد ...» (۱۸)
 
او و همفکرانش از همان ماه‌های اول انقلاب، تصدی دادگاه‌های انقلاب توسط حکام شرع را کافی ندانسته و به دنبال در اختیار گرفتن کامل قوه قضاییه بودند. به همین دلیل با فشارهای گوناگون موجبات استعفای دکتر اسدالله مبشری وزیر دادگستری و مهدی هادوی دادستان کل انقلاب اسلامی را فراهم کردند.
به مدد انتخاب علی قدوسی به دادستانی کل انقلاب بهشتی سیطره‌ی روحانیت بر دستگاه قضایی را کامل کرد. او که شرایط را مهیا دیده بود در جلسه‌ای با حضور رهبران «مؤتلفه» که یکی از جناح‌های حزب‌ جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دادند به مشورت پرداخت و از آن‌ها خواست که به کمک قدوسی در دادستانی انقلاب بروند. به این ترتیب عنان کار دادستانی انقلاب اسلامی مرکز را که در دهه‌ی ۶۰ نقش اساسی در سرکوب و جنایت داشت به دست عده‌ای بازاری که از کمترین سواد حقوقی و قضایی برخوردار نبودند و عقب‌مانده‌ترین دیدگاه‌ها را نمایندگی ‌می‌کردند، و شعارشان «النصر بالرعب» بود، سپرد.
علی‌رضا اسلامی معاون ۲۰ ساله قدوسی در دادستانی انقلاب در مورد چگونگی ورودش به دادستانی، پس از انتخاب قدوسی می‌‌گوید:‌
«... وقتی که ایشان مسئولیت دادستانی را عهده‌دار شد، چون می‌خواست تحولی در آنجا پدید آورد، لذا به نیرو و همکار نیاز داشت. شهید بهشتی در جلسه‌ای با حضور مرکزیت مؤتلفه در این باره مشورت کردند و سپس آقای ‌حائری‌زاده در حضور حدود پنجاه نفر در منزل خود اعلام کرد که آیت‌الله بهشتی گفته‌اند به کمک آقای قدوسی بروید. آن‌شب پدرم، شهید اسلامی، من را نیز همراه خودشان برده بودند. اگر اشتباه نکنم ماه رمضان بود و افطاری یا شام در آنجا بودیم. در آنجا صحبت شهید بهشتی مطرح شد و افرادی را مشخص کردند، از جمله شهید نظران، آقای آل‌احمد و... من.» (۱۹)
 
بهشتی که در کلیه‌ی اقدامات ارتجاعی‌اش در قوه‌ قضاییه از همراهی سیدرضا زواره‌ای برخوردار بود و مدت‌ها وی پست دادستانی انقلاب تهران را به عهده داشت، شخصاً لاجوردی را برای قلع و قمع گروه‌های سیاسی به قدوسی معرفی کرد تا سیطره‌ی بازار و «مؤتلفه» بر دادستانی انقلاب اسلامی مرکز کامل شود. لاجوردی به سختی می‌شد گفت که تحصیلات دوران ابتدایی دبستان را به پایان رسانده بود.
بهشتی و لاجوردی در اوین
 
حاج احمد قدیریان، معاون اجرایی دادستانی کل انقلاب و دادستانی انقلاب اسلامی مرکز در رابطه با چگونگی انتخاب لاجوردی به سمت دادستانی انقلاب اسلامی مرکز می‌گوید:
«آقای بهشتی با آقای قدوسی صحبت کرده بودند که چنان‌چه بخواهید ریشه‌ی منافقین و گروه‌های معاند را خشک کنید باید از کسانی استفاده کنید که با آن‌ها درگیر بوده‌اند. از این لحاظ آقای لاجوردی در رأس همه قرار داشتند.»
 (۲۰)
بهشتی پس از تصدی مسئولیت ریاست دستگاه قضائی کشور برنامه هایش را در سه محور بشرح زیر اعلام کرد:‌
 
«یکی در جهت فعال کردن دادگستری موجود، دیگر در جهت منظم‌تر کردن و فعال‌تر کردن دادسراها و دادگاه‌های انقلاب و سوم پایه گزاری قوه قضائیه آینده بر مبنای قانون اساسی جدید. به نظرم جهت دادن به کار قوه قضائیه و هماهنگ کردن این دستگاه عظیم با انقلاب اسلامی ایران فعالیت‌ها و کوشش‌های زیادی را می‌خواهد و به همکاران مومن ، صدیق و کاردان بسیار نیاز داریم» (۲۱)
 
بهشتی به وعده‌‌ای که داده بود عمل کرد و شاگردان خود در مدرسه‌ی حقانی را به سیستم قضایی تزریق کرد و چیزی نگذشت که آن‌ها دستگاه قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی را قبضه کردند و بزرگترین جنایات توسط آن‌ها سازماندهی شد.
بهشتی با تیزبینی که داشت به منظور پوشاندن نقش روحانیت در آتش زدن سینما رکس آبادان، سید‌حسین موسوی تبریزی را از آذربایجان شرقی مأمور رسیدگی به این پرونده در خوزستان کرد و به منظور بهره‌برداری سیاسی از دادگاه تقی شهرام، معادیخواه دستیار خود در حزب جمهوری اسلامی را حاکم شرع این دادگاه قرار داد و برای مقابله با مجاهدین، سیدحسین موسوی تبریزی را به ریاست دادگاه سید‌محمدرضا سعادتی رساند تا بتواند از آن بهره‌برداری سیاسی کند. وی در این دوران اجازه نمی‌داد پرونده‌های سیاسی به محمدی‌ گیلانی که رئیس حکام شرع اوین بود سپرده شود چرا که می‌دانست فرزندانش اعضای مجاهدین بودند و شائبه‌ی حمایت وی از مجاهدین می‌رفت. نکته‌ی قابل تأمل این که قضات برگزیده از سوی بهشتی و قدوسی جملگی نماینده‌ی مجلس شورای اسلامی بودند و بر اساس نص صریح قانون اساسی که زیر نظر بهشتی تنظیم شده بود اجازه‌ی دخالت در امر قضا را نداشتند.
بهشتی برای به کرسی نشاندن طرح‌های ارتجاعی خود و نابودی سیستم قضایی مدرن و مستقل درصدد تضعیف و نابودی کانون وکلا برآمد. او از همان اولین روزها می‌دید که این کانون محل تظلم خواهی  مردم و مرکز حقوقی قوی در مقابل طرح‌های ارتجاعی اوست. در روز ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ زنان مهین‌مان در اعتراض به حجاب اجباری پس از راه‌پیمایی در خیابان‌های تهران به کانون وکلا رفتند و قطعنامه اعتراضی‌شان را آن‌جا خواندند.
 
در اولین قدم به تحریک وی، سید‌رضا زواره‌ای دادستان انقلاب اسلامی تهران که از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود و در سال‌های بعد نیز جنایات زیادی را مرتکب شد در مقابل «کانون وکلا»، «حقوق‌دانان اسلامی» را تشکیل داد و مسئولان کانون وکلا و شریف‌ترین حقوقدانان کشور از جمله حسن نزیه و هدایت‌الله متین دفتری رئیس و نایب رئیس کانون وکلا هدف حملات کینه‌‌توزانه بهشتی و کانون‌های قدرت قرار گرفتند.
 
تلاش برای تضعیف و نابودی کانون وکلا و پیشگامان آن
 
بهشتی از اولین روزهای پیروزی انقلاب، نزیه را به عنوان یکی از قوی‌ترین مهره‌های دولت بازرگان و مهم‌ترین دشمن قدرت‌گیری روحانیون در دستگاه قضایی می‌شناخت و به همین دلیل کینه او را به دل داشت و منتظر فرصت بود. 
از آن‌جایی که بهشتی در سر رویای ریاست جمهوری اسلامی را می‌پروراند و نشریات نیوزویک و اشپیگل پیش از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، نزیه را کاندیدای ریاست جمهوری و نخست‌وزیری معرفی کرده بودند او را رقیب خود می‌دید و سعی در حذف وی داشت.
 
مخالفت نزیه با افزودن صفت «اسلامی» به جمهوری و استفاده از احکام اسلامی در حکومت از همان ابتدای پیروزی انقلاب مشخص بود. او ۱۰ روز  پس از انقلاب ۵۷ در مصاحبه‌ای با روزنامه کیهان اظهار داشت:
 
«تأسیس جمهوری ایران با تصویب مجلس مؤسسان صحیح است نه ایجاد جمهوری اسلامی با این توضیح که جمهوری که اصولاً شامل حکومت مردم بر مردم است نمی‌تواند اسلامی باشد و قواعد و معیارهای اسلامی مغایرت صریح با نظام حاکمیت مردم دارد». وی هم‌چننین اظهار داشت که «افزون بر این، اسلام در کادر مقتضیات خاص حکومت از اعتبار و منزلت معنوی ساقط می‌گردد».
 
بهشتی که پس از ترور مرتضی مطهری در اردیبهشت ۵۸ عملاً اداره‌ی شورای انقلاب را به عهده گرفته بود سخنرانی نزیه در خرداد ۵۸ در سمینار وکلای دادگستری را بهانه‌ی حمله به  او قرار داد.
 
نزیه به درستی گفته بود:
«اگر ما فکر کنیم تمام مسائل سیاسی، اقتصادی و قضایی را می‌توانیم در قالب اسلامی بسازیم، آیات عظام هم می‌دانند این امر در شرایط حاضر نه مقدور است و نه ممکن و نه مفید.» (۲۲)
 
او در همین سخنرانی پس از بیان آمارهایی از شرایط اقتصادی کشور گفت: «امروز همه می‌پرسند چه خواهد شد؟ به کجا می‌رویم؟ حضرت آیت‌الله پریروز می‌گفتند چرا سستی می‌بینم؟ چرا دیگر حرارت روزهای قبل را نمی‌بینم؟ جواب فوق‌العاده ساده است. مردم می‌بینند هر کسی صبح از خواب پا می‌شود برای مملکت دستورالعمل صادر می‌کند، برنامه اقتصادی می‌دهد، برنامه‌ریزی می‌کند و همه این‌ها مردم را به نگرانی و اضطراب و یاس و ناامیدی سوق می‌دهند...» (۲۳)
 
بهشتی که بخش ارتجاعی انقلاب ضد‌سلطنتی را نمایندگی می‌‌کرد به شدت به سخنان وی اعتراض کرد. او برای هماهنگ‌کردن و سمت و سو دادن به حملات لجام‌گسیخته‌‌ی نیروهای ارتجاع، درخواست محاکمه نزیه را به علت مخالفت با نظام اسلامی مطرح کرد و گفت:
 
«من در این مجمع شما تحصیلکرده‌های کشور، خواهران و برادران و در مجمعی که عده قابل ملاحظه‌ای هم خوشبختانه از فضلای روحانی جوان حضور دارند، یعنی مجموعه تمام عیار از تحصیلکرده‌های مبارز این کشور، معمم و غیرمعمم، زن و مرد، این سؤال را می‌کنم که فرد یا گروهی که این دید را در رابطه با انقلاب ما و با اسلام دارد، آیا نسبت به انقلاب پیروزمند ما در این مقطع اخیر "خودی" است یا "بیگانه"؟» و حاضران سه بار با صدای بلند پاسخ دادند: «بیگانه، بیگانه، بیگانه»
 
شیوه‌های به کارگرفته شده از سوی بهشتی شبیه به شیوه‌هایی است که امروز یزدی و جنتی و علم‌الهدا و مصباح یزدی و صادق لاریجانی و اژه‌ای و کسانی که به جریان «طالبانی» و «داعشی» در ایران معروف هستند دنبال می‌کنند.
 
بهشتی در ادامه صحبت‌های خود گفت: «این کارها بیشتر نشانه این است که یک گروه اقلیت روشنفکرمآب و روشنفکرنما می‌خواهد با این بازی‌ها با دستاوردهای انقلاب خونین اسلامی ما موضع‌گیری تازه داشته باشد؛ برای ما عواقب آن معلوم است... من فعلاً نمی‌خواهم بگویم این‌ها خائن‌اند یا نه، باید این‌ها محاکمه شوند تا معلوم شود با چه انگیزه‌ای می‌گویند اسلام نمی‌تواند راه حل باشد.»

او خطاب به نزیه گفت: «شما خیال می‌کردید با یک کنگره چند صد نفری با نام دهان پرکن حقوقدان‌ها و وکلای دادگستری می‌توانید جامعه انقلابی ما را مرعوب کنید؟... مبادا کنگره‌های شما نسخه دوم کنگره‌های اندیشمندان شاهنشاهی باشد.» (۲۴)
 
نزیه نیز در پاسخ به اظهارات بهشتی به درستی گفت: «هیچ کس حق ندارد چوب و چماق تهدید بردارد. این دکتر بهشتی است که باید محاکمه شود نه من. چون ایشان در لباس روحانیت می‌خواهند به مردم دروغ بگویند… باید در حسن نیت افرادی چون دکتر بهشتی تردید کرد.»
 
گفتگوی مجله «امید ایران» با نزیه در اول مرداد ۱۳۵۸ تحت عنوان کاندیدای بالقوه ریاست جمهوری، مزید بر علت شد و بهشتی و اطرافیانش را متوجه خطر کرده و با تشکیل پرونده‌ی قضایی او را به دادگاه خواندند.
متأسفانه گروه‌ها و شخصیت‌های سیاسی اعم از چپ و مجاهدین که در عوالم خود به سر می‌بردند به خاطر آن‌که نزیه و امثال او را «لیبرال» ارزیابی می‌کردند به دفاع قاطع و محکم از نزیه برنخاستند و در فضای ایجاد شده، بهشتی به سادگی یکه‌تاز میدان شد.
او در مهرماه همان سال طرح خود را از طریق شهاب‌الدین اشراقی (۲۵) داماد خمینی که نمایندگی وی در شرکت نفت را یدک می‌کشید دنبال کرد. مفتح و شماری دیگر از روحانیون نیز هماهنگ با بهشتی سخنرانی نزیه را زیر سؤال بردند و علی قدوسی پس از جا افتادن در دادستانی کل انقلاب اسلامی در حالی‌که می‌کوشید وابستگان نظام پهلوی و همکاران کودتای ۲۸ مرداد را از مجازات برهاند، حسن نزیه را به خاطر سخنانش در کنگره وکلای دادگستری و اهانتش به اسلام و احکام اسلامی و حیف و میل بیت‌المال به دادگاه فراخواند.
عوامل بهشتی و قدوسی به همین بسنده نکردند و مدعی شدند هنگام تجسس در منزل نزیه به مجلات پورنوگرافی و همچنین آلت جنسی مصنوعی زیر تختخواب او دست‌یافته‌اند.
 
او سپس برای ضربه زدن به کانون وکلا و پیشبرد طرح‌های ارتجاعی‌اش به دنبال پرونده‌سازی علیه هدایت‌اله متین دفتری نایب‌ رئیس کانون وکلا رفت. او و قدوسی سخنرانی متین‌دفتری در میتینگ مرداد ۱۳۵۸ جبهه دمکراتیک ملی ایران در دفاع از آزادی‌های اجتماعی و حقوق زنان را بهانه قرار داد و از همان موقع متین دفتری مخفی شد.
پس از حمله‌ی عناصر حزب‌الله به سخنرانی بنی‌صدر در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ دادگستری تهران به شکل وقیحانه‌ای مدعی عضویت متین‌دفتری در ساواک شد و ادعا کرد او  شریک تجاری ارتشبد نصیری رئیس سازمان امنیت و اطلاعات رژیم شاه - ساواک- بوده است؛ تا تجربه‌ی حسن نزیه تکرار شود و او مجبور به ترک کشور گردد.
 
دشمنی با «کمیته ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» و حق وکالت در دادگاه‌ها
بهشتی و اطرافیان او از هیچ کوششی برای متوقف کردن فعالیت «کمیته ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» که در سال ۵۶ پایه‌گذاری شده و در شهریور ۱۳۵۷ از طرف دولت شاهنشاهی مورد تأیید قرار گرفته بود فروگزار نکردند.  
 
هیچ‌ کس در جمهوری اسلامی به اندازه‌ی بهشتی در مقام رئیس شورای عالی قضایی و رئیس دیوان عالی کشور در مقام تضعیف جایگاه وکلا و حذف آن‌ها از سیستم دادرسی و اخراج قضات برجسته و مستقل نکوشید. وی در دیماه ۱۳۵۹ سیاست دستگاه قضایی در مورد نقش وکلا در سیستم قضایی جمهوری اسلامی را در گفتگو با روزنامه انقلاب اسلامی چنین توضیح داد:‌
 
«روزنامه انقلاب اسلامی ـ با توجه به اینکه متهمینی که در دادگاههای انقلاب محاکمه می‌شوند آشنا به اصول و قوانین اسلامی نیستند، و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دخالت وکیل در دعاوی پیش بینی شده است، چه اقداماتی تا کنون برای شرکت وکلای با صلاحیت در این دعاوی بعمل آورده اید؟
بهشتی : اقدام تازه نمی‌خواهد قبلأ هم اعلام شده وکلائی که آشنا باشند به قوانین جزائی اسلام و صلاحیت آنها هم از این نظر مورد تأئید دستگاه قضائی قرار بگیرند می‌توانند شرکت کنند.
روزنامه انقلاب اسلامی: ولی تاکنون چنین موردی پیش نیامده. بهشتی: ـ باید بپرسید چرا.
انقلاب اسلامی : مثلا در محاکمه سعادتی، دکتر لاهیجی آمادگی خود رابرای شرکت در آن اعلام نمود لیکن دادسرا دعوتی از وی بعمل نیاورد.
بهشتی: شاید دادسرا روش دفاعیات ایشان را متناسب با روش لازم در فقه اسلامی تشخیص نداده بهر حال مسئله اساسی این است که وکالت باید واقعأ بصورت یک خدمت بحق باشد نه بصورت خدمت به موکل دربیاید. اگر وکالت در خط خدمت بحق باشد چیز بسیار خوبی است ولی اگر وکالت در خط خدمت به موکل باشد می‌خواهد بحق باشد یا نابحق خود این برخلاف موازین اسلامی است. »  (۲۶)
 
بهشتی با خیره سری از طریق لاجوردی برگمارده‌اش در دادستانی انقلاب اسلامی، با طرح ادعاهای واهی حتی مانع پذیرش وکالت امیرانتظام از سوی آیت‌الله گلزاده غفوری شد. (۲۷)
 
براساس تعریف بهشتی تا سال ۱۳۷۰ در هیچ‌یک از دادگاه‌های انقلاب اسلامی وکیل مدافع حق حضور نداشت و پس از آن نیز نقشی نمایشی یافت و بسیاری از آن‌ها به خاطر پیگیری حقوق موکلین‌شان بر اساس تعریفی که بهشتی داده بود به زندان‌های طویل‌المدت محکوم شدند چرا که به جای آن که در «خدمت بحق» و «موازین اسلامی» باشند در «خدمت نابحق» و «موکل» خود بودند.
بزرگترین جنایات تاریخ معاصر در کشورمان در دهه‌ی ۶۰ و در دادگاه‌هایی صورت گرفت که بهشتی چهارچوب آن‌ها را تعیین کرده بود و هیچ وکیل مدافعی پایش به آن‌ها باز نمی‌شد.
رفسنجانی در خاطرات روازنه‌‌ی انتشار یافته‌‌اش‌ در مورد نگاه بهشتی به مسئله حقوق و حقوق‌دانان که بر اساس آن همچنان وکلا مورد آزار و اذیت قرار گرفته و به بند کشیده می‌شوند می‌‌گوید:
 
«سه شنبه اول اردیبهشت ۶۰
... آقای بهشتی از حیله‌ی حقوقدانان و یک قاضی برای آزاد کردن روزنامه میزان [ارگان نهضت آزادی] از توقیف و شکست توطئه و تعقیب قاضی، صحبت کردند.» (۲۸)
 
وی در حالی که رئیس شورای عالی قضایی بود حاضر نشد از دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی کنار برود و فعالیت سیاسی نکند تا بی طرفی دستگاه قضائی حداقل به لحاظ شکلی تضمین گردد. در زمان فعالیت او عملاً قوه قضائیه به ابزاری در خدمت اهداف حزب جمهوری اسلامی که به درستی حزب «چماق‌به‌دستان» خوانده می‌شد، بدل شده بود.
 
بهشتی همچنین  تشکل کارگری مستقل را یکی از موانع حاکمیت نظام اسلامی می‌دید و به منظور ممانعت از تحقق چنین امری، توسط علیرضا محجوب و علی ربیعی بخش کارگری حزب جمهوری اسلامی را راه‌ اندازی کرد و با بسیج عناصر چماقدار و با حمایت پاسداران کمیته به «خانه‌ کارگر» که محل تجمع کارگران برای پیگیری حقوق صنفی‌شان بود حمله و آنرا تسخیر کرد. این باند در ۳۸ سال گذشته با در اختیار گرفتن نهاد‌های کارگری بیش‌ترین نقش را در سرکوب کارگران و به یغما بردن دسترنج آنان به عهده داشته است.
 
بهشتی و فرهنگ «خودی» و «ناخودی»
 
بهشتی کسی بود که از همان ابتدا فرهنگ «خودی» و «ناخودی» را وارد ادبیات سیاسی ایران کرد و برای مخالفان خود کوچکترین حقی قائل نبود. چنانچه خطاب به دولت بازرگان گفت:‌
 
«دولت انقلاب! ملت ما می‌خواهد که تو دولت این ۳۴ میلیون باشی نه دولت اون ۲ میلیون. کدوم ۲ میلیون؟ ما یه ۲ میلیون آدم تی تیش مامانی داریم تو این مملکت که اینها همیشه نق می‌زنند. می گن این چه انقلابی شد آخه ما درست و حسابی می‌تونستیم شب‌ها به مجالس بزم برویم، عیش و نوشی داشتیم، هرزگی‌ها داشتیم، برا خودمون روزگار خوشی داشتیم، این چه انقلابی شد، مرگ بر این انقلاب که شب نشینی‌های ما را بر هم زد!.» (۲۹)
 
او جدا از مسئله «خودی» و «ناخودی» اساساً اعتقادی به اجرای قانون نداشت. برای شناخت شخصیت قانون گریز بهشتی و همراهانش روایت دکتر ابراهیم یزدی بسیار مهم است او می‌گوید:‌
 
«اما نکته اصلی این بود که دوستان (حزب جمهوری اسلامی ) می‌گفتند که حالا مگر ما می‌خواهیم این قانون اساسی را اجرا کنیم که شما اینقدر جوش می‌زنید؟...»  (۳۰)
 
در اواخر سال ۱۳۵۸ مسعود رجوی از بهشتی خواست که در یک مناظره با او شرکت کند. تیتر آن در تبلیغات نشریه مجاهد این بود: «دادگاه خلق: مسعود رجوی دکتر بهشتی را به مناظره زنده رادیو تلویزیونی دعوت می‌کند.»
 
بهشتی که انجام مناظره را به نفع خود نمی‌دید، از انجام آن طفره رفت. البته مسعود رجوی هم مطلقاً به آزادی جریان اطلاعات و بحث و گفتگو اعتقادی نداشت و فریبکاری می‌کرد و به دنبال مطرح کردن خود و استفاده از تریبون عمومی تلویزیون بود که در انحصار حزب جمهوری اسلامی و نزدیکانش قرار داشت. بعدها او نه تنها حاضر نشد با هیچ کسی مناظره کند بلکه حاضر به گفتگو با رسانه‌ها و خبرنگاران مستقل هم نشد و اجازه نداد هیچ شخصیت مستقل یا حتی نیمه مستقل در تلویزیون وابسته به مجاهدین حضور یابد و از این بابت دست بهشتی را از پشت بست.
این درخواست رجوی در پی دیداری بود که بین این دو پس از درگذشت آیت‌الله طالقانی انجام گرفت اما هیچ‌یک از دو طرف راجع به آن دیدار توضیحی ندادند. البته در سال‌های اخیر ملوک‌السادات بهشتی دختر بهشتی و  محمد پیشگاهی فرد یکی از نزدیکان او، دروغ‌های عجیب و غریبی از جمله تلاش مسعود رجوی برای گرفتن پول از بهشتی و یا پیشنهاد «بیعت» با او را مطرح‌کرده‌اند.
 
بهشتی و انقلاب فرهنگی
 
بهشتی یکی از سازماندهندگان اصلی «انقلاب فرهنگی» بود که ضربات وسیعی به آموزش عالی در ایران وارد کرد. وی پس از وقایع خونین انقلاب فرهنگی در حالی که چند نفر از دانشجویان جان باخته و صدها نفر به سختی مجروح شدند و دانشگاه‌ها به تعطیلی کشانده شد، مهاجمان را مردم ایران و میلیون‌ها نفری نامید که انقلاب را به ثمر رساندند. (۳۱)
اما او با تیزبینی‌ای‌ که داشت هنگام فتح دانشگاه تهران توسط نیروهای سپاه پاسداران و کمیته و چماقداران وابسته به حزب‌الله، خود گوشه‌ای ایستاد و ابوالحسن بنی‌صدر را که نقشی در سرکوب نداشت و با تلاش‌هایش مانع از خونریزی بیشتر شده بود، جلو انداخت تا نوید فتح سنگر دانشگاه و شروع «انقلاب فرهنگی» را بدهد و به این ترتیب کاسه‌ کوزه را سر او شکست.
  
فاضل لنکرانی، موسوی اردبیلی، ربانی املشی، بهشتی، مؤمن و قدوسی
 
تهیه و تصویب قوانین ارتجاعی «شریعت» و «مجازات اسلامی»
 
بهشتی با اقدامات نابخردانه‌ی خود سیاه‌ترین روزها را برای جامعه حقوقی و قضایی ایران رقم زد که همچنان جامعه از اثرات آن رنج می‌برد. مقدمات قانون «حدود و قصاص و مقررات آن» که در شهریور ۱۳۶۱ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید و چندی بعد «دیات و تعزیرات» هم به آن افزود شده و بعدها به «قانون مجازات اسلامی» تبدیل شد توسط بهشتی و شورای عالی قضایی تحت تسلط او تهیه شد. این شورا به منظور اسلامی‌سازی نظام حقوقی و قضایی ایران لوایح متعددی بر مبنای «تحریرالوسیله» خمینی در زمینه‌هاى مختلف حقوقى و جزایى تدوین و براى تصویب به مجلس شوراى اسلامى ارائه داد.
آیت‌الله علی گلزاده غفوری که علاوه بر اجتهاد، دکترای حقوق از دانشگاه سوربن فرانسه نیز داشت در این رابطه می گوید:
«بحث قصاص و دیات را هم تحت عنوان لایحه قصاص با آب و تاب به مجلس آوردند و پایه‌ی بدی را بناگذاشتند و خدا جزایشان را داده و خواهد داد که با اسلام چه ها که نکردند و آن را چطور معرفی کردند! چه خون‌هایی ریخته شد و بر این پایه‌ها چه دعواهای تمام نشدنی و آشتی‌ناپذیری در این جامعه بنا گذاشته شد و پای اسلام را هم در میان کشیدند و آبروی اسلام را بردند و هنوز هم خجالت نمی‌کشند.» (۳۲)
 
آیت‌الله گلزاده در مورد «قانون قصاص» که دست پخت بهشتی بود می‌گوید:‌
 
«به نظر من از ابتدای همان ماده‌ی اول قانون قصاص، تا آخر ماده ۱۹۵ مورد اشکال است.» وی در ادامه می‌گوید:‌
«البته خود این‌ها بدترین رسوایی را برای خودشان در برابر ریختن آبروی اسلام به دست آوردند، که من امیدوارم خدا جامعه را از شر جهل و تعصب و غرور و بدبختی‌هایی که گرفتار آن شده، نجات دهد.» (۳۳)
 
شورای عالی قضایی که ابتدا قرار بود اعضای آن با رای قضات سراسر کشور انتخاب شوند و تضمین‌کننده استقلال دستگاه قضایی باشد، در عمل با تعیین پنج فقیه: بهشتی، عبدالله جوادی آملی، علی قدوسی، عبدالکریم موسوی اردبیلی و محمد‌مهدی ربانی املشی به نهادی برای تسلط همه‌جانبه روحانیون و پیاده کردن برنامه‌های بهشتی و حزب «جمهوری اسلامی» تبدیل شد. شورای عالی قضایی و در راس آن بهشتی، مقرراتی را به هیئت قانون درآورد و نظام جزایی کشور را بر آن استوار ساخت که مربوط به ده‌ها قرن قبل بود. این‌ها برخلاف وعده‌هایی بود که خمینی قبل از پیروزی انقلاب به ویژه در فرانسه داده بود.
 
حسن نزیه در این رابطه می‌گوید:
«ما مساله حقوق کیفر اسلامی را در پاریس مطرح کردیم. گفتیم آقا امروز همه جا از ما سوال می‌کنند شما دست دزد را خواهید برید؟ گفتند شرایط مجازات در این قبیل موارد به قدری شدید است که اصلاً شاید دستی بریده نشود ولی ایجاد ترسش برای خدمت به مردم است. بنده گفتم ولی اگر در امریکا و اروپا یا هر جای دنیا مقرراتی باشد که جایگزین آثار و نتایجی باشد که آقا انتظار دارید باز هم دست می‌برید؟ گفتند "هرگز، شما بگردید، پیدا کنید مقررات مناسب‌تر را. اجرا می‌کنیم." این قدر این مرد منطقی فکر می‌کند...» (۳۴)
 
پاکسازی گسترده قضات شریف و مستقل از دادگستری در زمان بهشتی آغاز شد و در دوران پس از او ادامه یافت. قضات، وکلا و حقوقدانانی که بیانیه مخالفت با قانون قصاص را امضا کرده بودند یا در جریان تصفیه‌های گسترده از قضاوت کنار گذاشته شدند و یا با «محکومیت‌های انتظامی» و «تنزل رتبه» روبرو شده و سال‌ها از تدریس در دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی محروم شدند .
 
او دستگاه قضایی فاسد و تبهکاری را بنیان گذاشت که محمد نوری‌زاد یکی از دلدادگان سابق دستگاه ولایت فقیه در موردش به درستی می‌گوید:‌
«دستگاه قضایی ما و خیلی جاهای دیگرِ این نظام هردمبیلِ اسلامی، از محمود سهرابی‌ها فراوان دارند. سهرابی هایی که رگ ضعف قاضیان و مأموران و اکره‌های دستگاه قضایی و مسئولان غیرقضایی را نیک می‌شناسند. اینان بساطی می‌آرایند و در همان بساط از حضرات با زن و شراب و دود و دم و هدایایی از قبیل سفرهای خارجی و پرداخت پول و به نام کردنِ ویلا و اتومبیل پذیرایی می‌کنند. در بساط سهرابی‌ها، هماره چاقو کشانی نیز پرسه می‌زنند برای عملی کردنِ اراده‌های ویژه‌ی سهرابی‌ها. و اگر قاضی‌ای و مسئولی تمرد کرد و به خواسته‌ی سهرابی‌ها تمکین نکرد، یا با همان چاقو کش‌ها تیغ کشش می‌کنند یا با تسلط سهرابی‌ها به دادسرای انتظامی قضات و هرکجای دیگر، وی را به دوردست ها تبعید می‌کنند و پرونده را از وی می‌گیرند و می‌سپرند به قاضی و مسئولی که اهل دل باشد و دلش برای دختری باکره و زیبا و اتومبیلی شیک و ویلایی با سند منگوله دار بلرزد.» (۳۵)
 
موضوع شکنجه در زندان‌ها
 
در نیمه‌ی دوم ۱۳۵۹ موضوع شکنجه‌ در زندان‌ها بحث روز جامعه سیاسی ایران بود. بهشتی در مقام رئیس قوه قضاییه کسانی را که در مورد شکنجه در زندان ها افشاگری می‌کردند به محاکمه تهدید کرد و گفت :
 
«بی شک در موقع خود، کسانی که شایعه شکنجه در زندان‌ها را درست‌ کرده‌اند، تحت تعقیب قضایی قرار می‌گیرند»
این در حالی بود که بنی‌صدر ریاست جمهوری وقت در ارتباط با پی‌گیری شکایات واصله در مورد شکنجه و بدرفتاری در زندان‌ها می‌گوید:
 
«وقتی نماینده عفو بین‌الملل آمد دفتر من، به او ۴۰۰ عکس از انواع شکنجه‌ها را دادم تا آنها را نگاه کند و گفتم: هیچ ملاحظه نکنید. فقط نگویید که این عکس‌ها را از من گرفتید. بگوئید که این شکنجه‌ها هست برای اینکه من می‌خواهم شکنجه تعطیل شود ولو در خارج بگویند که دولت از جمله من که رئیس جمهور هستم، این مسئله‌ای نیست. مسئله این است که این بساط باید تعطیل شود. همین ۴۰۰ تا عکس را دادم بردند برای آقای خمینی» (۳۷)
 
بهشتی و حزبی که رهبری آن را به عهده داشت، مؤسس دسته‌جات چماقداری بودند که تحت عنوان حزب‌الله به تجمعات و مراکز گروه‌های سیاسی حمله کرده و فعالان سیاسی را مورد ضرب و شتم قرار داده و به قتل می‌رساندند.
چهره‌ی واقعی بهشتی را از خلال خاطره‌ای که ری‌شهری تعریف می‌کند می‌توان دید. پس از تصدی ریاست شورای عالی قضایی روزی بهشتی برای بازدید سازمان قضایی ارتش به این نهاد می‌رود و شماری از قضات در دفتر دادستان وقت نظامی ارتش با وی دیدار می‌کنند. ری شهری می‌گوید:
 
«یکی از حضار ضمن گزارش کار سازمان قضایی ارتش با بیانی لطیف اشاره‌ای به قاطعیت بلکه قدری تندروی دادگاه انقلاب ارتش کرد و از ایشان خواست توصیه کنند که دادگاه انقلاب ارتش روش ملایم‌تری را از برخورد با تخلفات پیش بگیرد. .... برخلاف انتظار، شهید بهشتی در پاسخ آنان لبخندی زد و گفت:  «عجب! من فکر می‌کردم که امروز از آقای ری‌شهری بخواهیم با قاطعیت بیشتری با تخلفات برخورد کند. کار ایشان که برخورد با توطئه‌هاست و قاطعیت بیشتری را می‌طلبد، حالا این طور که شما می‌فرمایید معلوم می‌شود برخوردهای ایشان خوب است»! (۳۶)
 
لاجوردی با کپی‌برداری از شیوه‌ی بهشتی برای برخورد با درخواست‌های زندانیان، هرگاه که خواسته‌ای از سوی آنان مطرح می‌شد ضمن ابراز تعجب، خواهان قاطعیت بیشتر در جهت عکس درخواست ارائه شده، یا محدود کردن امکاناتی که زندانیان از آن بهره‌مند بودند، می‌شد.
 
سازماندهی حزب‌الله و چماقداران
 
بهشتی در پاسخ به این سوال که آیا حزب‌الله تجمعات را به هم می‌زند گفت :
 
«حزب‌الله واقعا کیست؟ حزب‌الله صدها هزار نفری هستند که در نماز جمعه‌ها و مراسمات مذهبی و انقلابی شرکت کرده و شعار می‌دهند حزب فقط حزب‌الله رهبر فقط روح‌الله ، این‌ها یک تشکل خاص نیستند و این که آیا کسانی که در روز کارگر تجمعات را بر هم زدند حزب‌الله هستند باید گفت که من انکار نمی‌کنم فردی ممکن است از سر غیرت نتواند اقدامات ضدانقلابی و دینی را تحمل کند و کار بی رویه و غیرقانونی انجام دهد ولی این در بین امت حزب‌الله رویه نیست. این‌هایی که با عنوان حزب‌الله در جامعه شناخته می‌شوند همان‌هایی هستند که در زمان رژیم طاغوت سینه در برابر گلوله‌ها سپر کردند و امروز در جبهه‌ها جانفشانی می‌کنند و نمک ناشناسی است که این نیروهای صدیق و با ایمان را مورد هجوم و حمله تبلیغاتی قرار می‌دهند. » (۳۸)
 
حمله و هجوم پاسداران و نیروهای مسلح به تجمعات قانونی نیز با هدایت و اطلاع او صورت می‌گرفت. مهدی فتاپور یکی از رهبران سازمان فداییان خلق «اکثریت» که در میزگرد تلویزیونی با بهشتی در خرداد ۱۳۶۰ شرکت کرده بود می‌گوید:
«این جلسه چند روز بعد از اول ماه مه برگزار شد. در این روز ما متینگی در میدان آزادی داشتیم که اجازه برگزاری آن از طرف وزارت کشور صادر شده بود. به این متینگ ما با پرتاب نارنجک حمله شد و یک نفر کشته و تعداد زیادی مصدوم شدند. هنگام ورود به سالن بحث، من در یک آسانسور با پاسدارهایی که محافظ آقای بهشتی بودند، به طبقه بالا رفتیم. آنها رو به من گفتند که نارنجک‏ها نوش‏جانتان. این تازه اول کاره، صبر کنین بهترش از راه میرسه و از این قبیل متلک‏ها.» (۳۹)
 
در میزگرد مذکور که مرکب از نمایندگان حزب توده و فدائیان اکثریت و جنبش مسلمانان مبارز و حزب جمهوری اسلامی بود، بهشتی تلویحاً وعده برخورد با حزب توده و کیانوری را داد.
برگزاری این میزگرد توطئه‌ی بهشتی بود که از طریق علی لاریجانی رئیس رادیو تلویزیون و برای مقابله با ابتکار بنی‌صدر صورت گرفت . مهدی فتاپور می‌گوید:
 
«آقای لاریجانی اهداف این مباحث را توضیح داد و طرح کرد که سه سری مناظره در رابطه با پایه‌های نظری ایدئولوژیک؛ سیاسی و اقتصادی سازمان داده خواهد شد. نماینده دفتر ریاست جمهور طرح کرد که آقای رییس جمهور اعلام نموده که قصد دارد چنین مباحثی را سازمان دهد و اگر شما خواهان بحث میان نیروهای سیاسی هستید، می‌توانید آن جلسات را از تلویزیون سراسری پوشش دهید. آقای لاریجانی پاسخ داد که این جلسات به ابتکار تلویزیون سازمان داده شده و هیچ رابطه‏ای با دفتر ریاست‏جمهور ندارد. دستور کار این جلسه نیز سازماندهی این مباحث است و ما راجع به جلساتی که دفتر ریاست جمهور می‏خواهد برگزار کند صحبت نمی‏کنیم. نماینده جبهه ملی آقای لباسچی با لحنی دلسوزانه صحبت با احساس و مفصلی کرد و گفت که وقتی یک رییس جمهور پیدا شده که توانسته اعتماد آنهایی را که به رژیم بی‏اعتماد بودند جلب نماید چرا شما این‏قدر با او عناد می‏کنید. آخر چه ایرادی دارد که شما همان پیشنهاد آقای بنی‏صدر را پیگیری کرده و عملی کنید و مناظره‏هایی در برابر پیشنهاد او سازماندهی نکنید. برای همه آشکار بود که این بحث بی‏فایده است و اساسا این مناظره‏ها در رقابت با رییس جمهور سازمان داده شده است و دیگران این بحث را پی‏گیری نکردند. »  (۴۰)
 
دو ماه بعد لباسچی که کمک‌های مالی هنگفتی در اختیار خمینی گذاشته بود توسط دادگاه انقلاب به جوخه‌ی اعدام سپرده شد. (۴۱)
 
جلسات بعدی این میزگرد که ضبط شده بود به دستور بهشتی پخش نشد و حزب جمهوری اسلامی به دنبال اجرای طرح کودتا علیه بنی‌صدر رفت. در همان روزهایی که بهشتی در میزگرد با نمایندگان گروه‌های سیاسی به طرح آزادی در اسلام و جمهوری اسلامی می‌پرداخت، نقشه بستن نشریات منتقد و مستقل را می‌کشید.
 
در حالی که کشور به شدت در بحران فرو رفته بود و بنی‌صدر و گروه‌های سیاسی از بازرگان و نهضت آزادی گرفته تا مجاهدین بارها مسئله مراجعه به آرای عمومی و رفراندوم را مطرح می‌کردند، بهشتی همراه با خمینی و رهبران حزب جمهوری اسلامی که نتیجه‌ی رفراندوم را حدس می‌زدند به مخالفت با آن پرداخت و گفت:‌
 
«طرح مسئله رفراندوم درست به منظور تضعیف جمهوری اسلامی، تضعیف قانون اساسی، مجلس و دولت است و ملت ما باید توجه داشته باشد که امروز بحمدالله اکثریت قاطع قوه مقننه، دولت و قوه قضائیه و نهادهای انقلاب این‌ها همه هم فکر و یکپارچه هستند و این نعمت بزرگی است. این که برخی از روزنامه‌ها می‌کوشند بگویند در جمهوری اسلامی امروز یک بحران است و راه حل این بحران را در رفراندوم یا چیزهای دیگر جست و جو می‌کنند این کارها اصلا به منظور ایجاد بحران صورت می‌گیرد. بحرانی وجود ندارد.... هر حرکت و آوازی که بخواهد این همبستگی را خدشه دار بکند به زیان ملت و انقلاب است و ملت باید در برابر آن هوشیارانه عمل کند و قوه قضائیه وظیفه دارد که در برابر این گونه جریان‌های انحرافی و خطرناک وظیفه‌اش را قاطعانه انجام دهد.» (۴۲)
 
استفاده از  زور برای جا انداختن حجاب
 
در دورانی که هنوز حجاب اجباری نبود بهشتی در مورد اجباری کردن حجاب و استفاده از زور نقشه می‌کشید:‌
 
«پوست کنده این که اول توضیح و بیدارکردن و اقناع، و در یک مقطع مناسب هم قدرت. چون انسان زندگیش بدون زور سامان پیدا نکرده. اجازه می‌دهید عین این مطلب را ما در رابطه با دزدی‌ها عمل کنیم؟ یعنی بگوییم پاسدارها، کمیته‌ها و پاسبان‌ها شب‌ها تشریف ببرید در منزل بخوابید، ما با رادیو و تلویزیون دزدها را اقناع می‌کنیم که دیگر دزدی نکنند و قبل از اینکه اقناع کنیم هم زور به کار نمی‌بریم! اجازه می‌دهید یک چنین کاری بکنیم!؟ چه فرقی می‌کند؟ آن دزد مال است و آن خانم خودآرایی که خودآرایی می‌کند، او هم دزد سلامت اخلاق مردان است.» (۴۳)
 
نقشه‌ی بهشتی پس از سرکوب خونین ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ اجرا شد و از آن‌جایی که دوران «اقناع» زنان میهن‌مان به پایان رسیده بود «زور» به میان آمد و حجاب اجباری شد.
 
برگزاری دادگاه امیرانتظام به اتهام دیدار و گفتگو با مقامات آمریکایی
 
بهشتی، از نیمه‌‌ی دوم سال ۱۳۵۹ با هدف مقابله با «لیبرال‌ها»، خیمه‌شب‌بازی دادگاه عباس امیرانتظام سخنگوی دولت بازرگان را به خاطر دیدار و گفتگو با مقامات آمریکایی به صحنه برد. در حالی که اگر قرار بر پیگیری و محاکمه‌ی کسی بود خود او به عنوان اولین و شاخص‌ترین فرد در مظان اتهام بود.
بهشتی پیش از پیروزی انقلاب و پس از آن بدون اطلاع شورای انقلاب با ژنرال هویزر، سولیوان سفیر آمریکا و دیپلمات‌های آمریکایی دیدار و گفتگو داشت و اسناد آن به دست دانشجویان تسخیر کننده‌ی سفارت آمریکا افتاد اما به فرمان خمینی از انتشار آن‌ها جلوگیری شد. در همان حال دستگاه قضایی تحت نظارت وی به محاکمه‌ی امیرانتظام به اتهام دیدار و گفتگو با مقامات آمریکایی مشغول بود.  
 
سابقه‌ی ارتباط بهشتی با مقامات سیاسی و جاسوسی آمریکایی به دوران ریچارد نیکسون بر‌‌می‌گردد. بی بی سی در این مورد گزارش می‌دهد:‌
 
«دو مقام سابق دولت آمریکا (یکی دیپلمات و دیگری مامور سیا) که سابقه فعالیت در ایران را دارند می‌گویند که پیشینه آشنایی‌ سفارت آمریکا با‌ محمد بهشتی به دورانی بر می‌گردد که محمد رضا شاه پهلوی در اوج قدرت بود و با هرگونه ارتباط مقامات خارجی و مخالفانش به شدت برخورد می‌کرد. بنا بر اظهارات آن‌ها، یکی از کارکنان ارشد سفارت آمریکا در دوران ریاست جمهوری ریچارد نیکسون بهشتی را می‌شناخت و با او تماس‌های محدودی داشت. یک منبع که نمی‌خواهد نامش فاش شود از قول همکار سابقش که به دیدار محمد بهشتی می‌رفت می‌گوید: «او (بهشتی) در مورد چیزهایی که به سفارت می‌گفت بسیار محتاط بود چرا که می‌ترسید صحبت‌هایش به نحوی به شاه منتقل شود.»
 
این دیپلمات بازنشسته می‌افزاید: ‌«او نمی‌خواست به دردسر بیفتد. می‌خواست ما بدانیم که درباره مسائل مختلف چه نظری دارد. این کار را می‌شد خیلی ساده و عادی انجام داد ولی ابدا نمی‌خواست درگیر یک گفت‌وگوی طولانی با یک مقام سفارت آمریکا شود.» هر دو منبع به نگارنده مقاله گفته‌اند که فردی که از داخل سفارت به دیدار بهشتی می‌رفت دیپلماتی به نام استنلی اسکودرو بود که بعد‌ها سفیر آمریکا در تاجیکستان و جمهوری آذربایجان شد. آقای اسکودرو بین سال‌های ۱۹۷۱- ۱۹۷۵ میلادی در بخش سیاسی سفارت کار می‌کرد. او تا حدی به ایرانی‌ها شباهت داشت و از آنجا که به خوبی فارسی صحبت می‌کرد، در بازار تهران دوستانی پیدا کرده بود ولی آن طور که همکاران سابقش می‌گویند، به خاطر تلاش برای تماس با آقای بهشتی و چند روحانی دیگر توسط روسایش در سفارت توبیخ شد.» (۴۴)
«اسنادی که به تازگی در آمریکا از حالت طبقه بندی خارج شده است، نشان می‌دهد که سفارت آمریکا در تهران به واسطه ریچارد کاتم به نقش مهم محمد بهشتی در سازماندهی اعتراضات ضد سلطنتی پی برد و سابقه آشنایی آقایان کاتم و بهشتی به حدود پنج سال قبل از انقلاب بر می‌گردد.» (۴۵)
 
ابراهیم یزدی در گفتگو با مرتضی کاظمیان در مورد حلقه مفقوده ارتباط با آمریکا می‌گوید:
 
«به نظر من، مهم‌ترین سند و حلقه مفقوده در ارتباط با آمریكا مذاكراتی است كه مرحوم دكتر بهشتی مستقیماً با سولیوان در تهران داشته‌است. در آن زمان رهبران انقلاب از ۳ كانال با امریكا ارتباط داشتند: یكی در فرانسه بود كه مداركش منتشر شده است؛ یك كانال در ایران توسط شورای انقلاب، مهندس بازرگان، آیت‌الله موسوی اردبیلی و دكتر سحابی با سولیوان بود؛ كانال سوم ارتباط و مذاكرات مستقیم دكتر بهشتی با سولیوان بود. استمپل در كتابش هر دو كانال ارتباطی در تهران را شرح می‌دهد اما درباره مذاكره دكتر بهشتی با سولیوان چیزی ننوشته است. من در مناظره‌ای كه در اردوی تابستانی سال ۱۳۷۸ انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیركبیر با آقای مهندس عباس عبدی داشتم به او گفتم كه سفارت امریكا را گرفتید، خب اسناد مذاكرات بهشتی با آمریكایی‌ها كجاست؟ آن جا آقای عبدی جواب روشنی به این پرسش نداد ولی بعدها در جای دیگری جواب داده و گفته است: آن چه فلانی می‌گوید درست است؛ ما اسناد مذاكرات آقای بهشتی با سولیوان را بدست آوردیم، ولی آنها را به آقای خمینی ارایه دادیم. آقای خمینی به آنها نگاه كرد و گفت آقای بهشتی عضو شورای انقلاب است و حالا لازم نیست آن‌ها را پخش كنید. این مهم است كه ببینیم مضمون آن گفت‌و‌گوها چه بوده و چه چیزی در آن سندهاست. بالاخره بعد از بیست و چند سال، آقایان باید بیایند و بگویند كه محتوای آن مذاكرات چه بوده‌است؟ ضمناً مذاكراتی كه دكتر بهشتی با سولیوان داشت بدون اطلاع شورای انقلاب بود و مهندس بازرگان و آیت‌الله موسوی اردبیلی از این مذاكره اطلاعی نداشتند. » (۴۶)
 
بهشتی نه تنها در جریان روزهای ملتهب انقلاب دیدارهای متعدد با ویلیام سالیوان سفیر آمریکا در ایران داشت بلکه حتی پس از پیروزی انقلاب ضد‌سلطنتی هم به دیدارهای خود با مقامات آمریکایی ادامه داد. در حالی که بهشتی هیچ‌گاه مسئولیت این دیدارها را به عهده نگرفت. 
در مجموعه اسناد «لانه جاسوسی» که سال ۱۳۸۷ منتشر شد،به دیدار بهشتی با مقامات سفارت آمریکا اشاره شده است:
«روز ۲۸ اسفند ۱۳۵۷ و در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب، “جی. بی. لامبراکیس”، مسوول بخش سیاسی سفارت آمریکا در تهران به همراه دو عضو دیگر سفارت در منزل شهید بهشتی با وی دیدار کردند. در این دیدار راجع به مسائل مختلف انقلاب و روابط خارجی ایران پس از سقوط شاه و از جمله روابط آتی با آمریکا که دغدغه مقامات واشنگتن بود سخن به میان آمد. (۴۷)
 
 بهشتی یک هفته قبل از گروگانگیری هم در سفر محرمانه هنری پرکت به ایران با او دیدار و گفتگو کرده بود.  (۴۸)
این ارتباط پس از گروگانگیری هم ادامه داشته است. هنری پِرِکت می‌گوید:
«به درخواست ما (شرکت مخابراتی) ‌ای تی‌اند تی سیستم پیشرفته‌ای برای تماس با ایران نصب کرده بود. بنا براین قادر بودیم که بدون دردسر زیاد به تهران زنگ بزنیم.»
او می‌افزاید: «من با بهشتی صحبت کردم و از او پرسیدم که آیا می‌تواند برای آزادی کارکنان سفارت به ما کمک کند؟ گفت، ببینم چکار می‌توانم بکنم، الان باید به جلسه شورای انقلاب بروم. او هرگز زنگ نزد». (۴۹)
 
نکته‌ی قابل تأملی که از نظر پژوهشگران به دور مانده این واقعیت است که در روزهای پرالتهاب پاییز و زمستان ۱۳۵۷ با آن که آیت‌الله طالقانی از زندان آزاد شده و مورد توجه عموم مردم بود و از محبوبیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و تظاهرات‌های تاسوعا و عاشورای تهران که کمر نظام سلطنتی را شکست به دعوت او انجام شد اما در هیچ یک از بند‌وبست‌ها با مقامات آمریکایی و ارتش و ... شرکت نداشت و یا با خصوصیاتی که در او سراغ داشتند شرکت داده نشد. اما روحانی ناشناسی چون موسوی اردبیلی که هیچ سابقه‌ی سیاسی و مبارزاتی نداشت و به سادگی توسط بهشتی اداره می‌شد طرف گفتگو و معامله بود. (۵۰)
 
طراحی سرکوب گسترده نیروهای سیاسی و کودتا علیه بنی‌صدر
 
بهشتی که به درستی از سوی مردم لقب «آیت‌الله راسپوتین» گرفته بود علاوه بر هدایت پروژه‌ی ضد‌مردمی «انقلاب فرهنگی»، نقش تعیین کننده‌ای در تحولاتی که منجر به بستن مطبوعات و کودتا علیه اولین رئیس جمهوری اسلامی شد داشت. او از اسفند ۱۳۵۹ می‌کوشید با طرح اتهاماتی علیه بنی‌صدر او را به محاکمه کشیده و از طریق دیوان عالی کشور به برکناری او اقدام کند (۵۱) اما از آن‌جایی که هنوز قادر به تصفیه کامل قضات دیوان عالی کشور نشده بود، امکان عملی آن فراهم نمی‌شد. 
بالاخره در خردادماه ۱۳۶۷ بهشتی با چراغ سبز خمینی راه سریع‌تر و کم‌هزینه‌‌تر مجلس شورای اسلامی را پیش گرفت و سناریوی «عدم کفایت سیاسی» بنی‌صدر در مجلس کلید خورد.  
 
بهشتی در بهار ۱۳۶۰ قدم به قدم توطئه‌ی سرکوب گروه‌های سیاسی و قبضه‌ی کامل قدرت را برنامه ریزی می‌کند.
 
یک شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۰
 
«شب، آقایان رضایی و محمد زاده آمدند و در باره‌ تصمیمات اخیر دولت و شورای عالی قضایی در خصوص برخورد با گروه‌های ضدانقلاب بحثی داشتند. سپاه معتقد است که نباید به آن‌ها مشروعیت سیاسی بدهیم و با توجه به وجود جنگ و کارشکنیها، با آن‌ها برخورد قاطع بشود و سرکوب شوند. » (۵۲)
 
سه شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۰
 
«... شب در نخست وزیری با آقایان رجایی، بهشتی، باهنر، خامنه‌ای و نبوی جلسه داشتیم. از سپاه آمدند و راجع به برخورد با گروه‌های محارب مذاکراتی شد». (۵۳)
 
متعاقب جلساتی که اداره‌ی آن‌ها با بهشتی بود تصمیم به کودتا با پوشش قانونی علیه بنی‌صدر اتخاذ می‌شود و تلاش برای گرفتن تأیید خمینی و برداشتن قدم آخر شروع می‌شود.
 
سه شنبه ۲۹ اردیبهشت ۶۰
 
«جلسه علنی داشتیم. دستور جلسه لایحه‌ی حذف عنوان فرمان همایونی بود.[فرمان همایونی بخشی از اختیارات شاه مانند تعیین رئیس بانک مرکزی و ... بود که شورای انقلاب آن را به رئیس جمهور منتقل کرده بود] پیش از شروع کار، آقای محمد جواد حجتی کرمانی به من اطلاع داد که امام در ملاقاتی با سه نفر از نمایندگان سمپات لیبرال‌ها از لایحه اظهار نارضایتی کرده‌اند و آن را تشنج زا خوانده‌اند. (البته دو سه روز پیش آقای صانعی هم به من گفته بودند که امام مایلند از این طریق، تشنجی ایجاد نشود).
...هنگام تنفس، مطلب را با آقای رجایی در میان گذاشتم. ایشان با ‌آقایان خزعلی، جنتی و نبوی برای کسب تکلیف خدمت امام رفتند.» (۵۴)
  
پنج شنبه ۳۱ اردیبهشت ۶۰
 
«در جلسه علنی، ادامه بحث لایحه فرمان همایونی را داشتیم. قسمت اساسی پیشنهادهای مورد نظر دولت تصویب شد. بعضی‌ها [طیف نهضت آزادی و لیبرال‌ها] با بیرون رفتن از جلسه، مخالفت جدی خودشان را آشکار کردند.
...عصر طبق قرار قبلی، جلسه هیأت رئیسه در دماوند در منزل آقای الویری بود. بعد از تنظیم برنامه‌ی هفته، درباره مسائل روز بحث کردیم. توطئه‌ی ایجاد تشنج  توسط لیبرال‌ها و ضدانقلاب با استفاده از جو مربوط به لایحه‌ حذف فرمان همایونی که آن را لایحه‌ی حذف بنی‌صدر نامیده‌اند. برای مواجه شدن با این توطئه بحث‌هایی شد و تصمیم‌هایی اتخاذ گردید. » (۵۵)
   
رفسنجانی با وجودی که در خاطراتش سعی می‌کند شسته و رفته حرف بزند روی نقش شورای عالی قضایی در تعطیلی روزنامه‌ها و زمینه سازی برای اجرای کودتا تاکید کرده و می‌نویسد:‌
 
«چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۶۰
 
... قبل از شروع ملاقات ما، اعضای شورای عالی قضایی، خدمت امام بودند به جز آقای ربانی شیرازی، احمدآقا هم بود. من هم در قسمتی از جلسه‌‌ی‌شان رسیدم، بحث بر سر موضع ما با مخالفان و لیبرال‌ها بود، مطالب خوبی گفته شد و تصمیمات خوبی گرفته شد. قرار شد هیأت سه نفری، صریحاً تخلفاتشان را بگویند. دادگاه‌ها هم قویاً عمل کنند و حتی در مورد تعطیل روزنامه‌های ضد انقلاب. (۵۶)
 
در پی این دیدار و برنامه‌‌ی ریزی قبلی بهشتی بود که خمینی در دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی کلید سناریوی حذف بنی‌صدر را زد و گفت:‌
 
«...نمی‌شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط می‌کنی قانون را قبول نداری. قانون تو را قبول ندارد ... بعد از اینکه چیزی قانونی شد دیگر نق زدن در او اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فی‌الارض است و باید دادگاه‌ها عمل مفسد فی‌الارض را بکنند....» (۵۷)
 
بهشتی خود را پشت لاجوردی و دادستانی انقلاب اسلامی مرکز پنهان می‌کرد و از طریق وی خط سرکوب و تحدید آزادی بیان و بستن روزنامه‌ها را پیش می‌برد.
 
رفسنجانی روی نقش بهشتی در بستن روزنامه‌ها و تأیید آن توسط حزب‌ جمهوری اسلامی به عنوان حزب حاکم تأکید کرده و می‌نویسد:‌
 
«یک شنبه ۱۷ خرداد ۶۰
 
.... ظهر، خبر تعطیل موقت روزنامه‌های انقلاب اسلامی، میزان، آرمان ملت، مردم و جبهه ملی از طرف دادستان انقلاب اسلامی تهران، پخش شد. اقدام جسورانه‌ای است. قرار نبود تعطیل شوند، مخصوصاً در آستانه‌ی انتخابات. تحقیق کردم معلوم شد شورای عالی قضایی هم تصویب کرده است.
عصر در جلسه‌ی شورای مرکزی حزب شرکت کردم. بحث در مورد تعطیل روزنامه‌ها بود. اکثریت موافق بودند و چند نفری مخالف؛ منجمله من.
... شب، در جلسه مشترک نمایندگان و مجریان هوادار حزب، شرکت کردم. مقداری درباره علل گرانی بحث شد. سپس درباره‌ی تعطیل روزنامه‌ها؛ آقای بهشتی عمل را توجیه کردند و سه نفر آقایان الویری، انصاری، زرندی و دکتر روحانی مخالفت کردند. آقای لاجوردی دادستان انقلاب، دفاع کرد و اکثریت حضار، ایشان را تأیید کردند و قرار شد عقب نشینی نشود.» (۵۸)
 
نقش بهشتی در فجایع به بار آمده آنقدر پررنگ است که مورد اعتراض سپاه پاسداران و حتی قدوسی یار غارش قرار می‌گیرد:‌
 
شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۶۰
 
«... ظهر به خواست آقای قدوسی [دادستان کل انقلاب]، با ایشان و آقای خامنه‌ای در اتاق من جلسه‌ای داشتیم. آقای قدوسی می‌گفتند: دوستان اجرایی در سپاه و در جاهای دیگر از این که تصمیمات توسط حزب یا شخص آقای بهشتی، گرفته می‌شود و آن‌ها در جریان نیستند، گله دارند؛ ولی واقعاً این نیست. اشتباه کرده‌اند.
اصل مسأله، همین توقیف روزنامه‌هاست که شورای عالی قضایی، بدون مشورت و بلکه بر خلاف نظران دیگران، [اقدام] کرده است.» (۵۹)
 
بهشتی نقشه دستگیری و اعدام سران گروه‌های مخالف به عنوان «محارب» را می‌کشید. در اردیبهشت همان سال محمد منتظری موضوع را در نطق علنی‌اش در مجلس مطرح کرده بود.  
 
دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۶۰
 
«جلسه‌ی هیأت رئیسه داشیتم؛ در مورد کیفیت طرح سلب کفایت سیاسی بنی‌صدر. شب، در دادگستری، جلسه مشورتی قوای سه‌گانه با سپاه و ... بود که در کیفیت حرکت سیاسی و تبلیغات و دستگیری سران مخالفان محارب و مسائل روز تصمیم‌گیری‌هایی شد. » (۶۰)
 
۲۵ خرداد روزی است که جبهه‌ی ملی از عموم مردم خواسته بود برای مخالفت با «لایحه قصاص» به خیابان‌ها بیایند. با آن که از ۱۹ خردادماه هواداران مجاهدین با به راه‌اندازی «تظاهرات‌های موضعی» به مقابله با نیروهای سرکوب می‌پرداختند، متأسفانه رهبری انحصار‌طلب سازمان و شخص مسعود رجوی مانع شرکت هواداران این سازمان در تظاهرات فوق شد و زمینه‌ شکست آن و یکه‌تازی نیروهای ارتجاع را فراهم ساخت.
 
قدم به قدم تا مرگ و فرو رفتن در آتشی که خود افروخته بود
 
بهشتی توجهی نداشت که اقدامات او قطعاً با پاسخ روبرو خواهد شد. به ویژه در کشوری که از یک انقلاب بیرون آمده است.
هدف اصلی تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که توسط سازمان مجاهدین خلق برگزار شد بهشتی، رجایی و حزب جمهوری اسلامی بودند. شعار اصلی این تظاهرات «بهشتی، رجایی، خلق آمده کجایی» و «ما کشته ندادیم که حزبی بشویم آلت دست بهشتی بشویم و «حزب چماق‌بدستان باید بره گورستان» بود. این تظاهرات به دستور خمینی توسط پاسداران کمیته در میدان فردوسی به رگبار گلوله بسته شد و تعداد زیادی کشته و زخمی شدند. متعاقب آن دستگیری‌های گسترده آغاز شد.
بهشتی به منظور حاکم کردن محیط رعب و وحشت پس از کودتا و سرکوب خونین تظاهرات ۳۰ خرداد، اعدام‌های گسترده را در دستور کار قرار داد و در اولین قدم ده‌ها نفر در روزهای ۳۱ خرداد و اول تیرماه ۱۳۶۰ در اوین به جوخه‌‌ی اعدام سپرده شدند و با الگو قرار دادن آن‌چه تحت نظر بهشتی در تهران جریان داشت در شهرستان‌ها نیز جوخه‌های اعدام به کار افتادند. تعدادی از اعدام شدگان بنا به اعلام رسمی دادستانی انقلاب اسلامی بدون احراز هویت مقابل جوخه‌ی اعدام قرار گرفتند و ...
 
در میان اعدام‌شدگان چهره‌های مشهوری همچون سعید سلطانپور شاعر و کارگردان معروف تئاتر ایران دیده می‌شدند که از سر سفره‌‌ی عقد به قربانگاه برده شد.
 
«عزت شاهی سربازجو و یکی از گردانندگان «کمیته مرکز انقلاب اسلامی» در باره‌ی مجریان سرکوب پس از ۳۰ خرداد می‌گوید:
 
از این زمان به بعد دیگر من به تنهایی نبودم، من به عنوان كمیته و انتظامات شهر و لاجوردی و بهشتی و قدوسی به عنوان دادستان هم بودند.» (۶۱)
 
بهشتی در بهار ۱۳۶۰ به منفورترین چهره‌ی نظام تبدیل شده بود وی حتی در میان روحانیون نیز دشمنانی داشت. محمد منتظری و شیخ علی تهرانی از دشمنان سرسخت بهشتی در میان روحانیت بودند. محمد منتظری او را عنصری آمریکایی معرفی می‌کرد که سعی در انحراف انقلاب دارد. تیتر و مقالات نشریه «پیام شهید» که توسط منتظری انتشار می‌یافت به تبیین همین نظر اختصاص داشت. اعلامیه‌های «ساتجا» (سازمان توده‌های جمهوری اسلامی) گروهی که او تشکیل داده بود نیز بر علیه بهشتی بود. وی نیز در زمره‌ی کسانی بود که بهشتی را «راسپوتین» می‌نامید. پس از سرکوب ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ محمد منتظری با حضور در حزب جمهوری اسلامی از بهشتی عذرخواهی کرد اما وصلت‌اش با بهشتی به سرانجام نرسید.   
 
بهشتی در ۲ تیر ماه ۱۳۶۰، پس از برکناری بنی‌صدر به همراه محمدعلی رجایی و هاشمی رفسنجانی به عضویت شورای موقت ریاست جمهوری درآمد و در روزهایی که خود را یکه‌تاز میدان سیاست ایران می‌دید و برای جانشینی خمینی آماده می‌شد در هفتم تیرماه در انفجار حزب جمهوری اسلامی که توسط محمدرضا کلاهی یکی از نفوذی‌های مجاهدین تدارک دیده شده بود به همراه محمد منتظری و ده‌ها تن دیگر به قتل رسید و پیش از آن که نقشه‌ی دستگیری و اعدام رهبران گروه‌های سیاسی را عملی کنند خود قربانی سیاست‌هایشان شدند.
 
محمدرضا کلاهی یکی از هواداران مجاهدین در دانشگاه علم و صنعت و انجمن دانشجویان مسلمان این دانشگاه بود که با برنامه‌ریزی مجاهدین به بهشتی نزدیک شد و ضمن اقرار به اشتباهاتش در مورد وی، از او حلالیت طلبی کرد و به عنوان یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی به فعالیت پرداخت. بهشتی در سال ۱۳۵۹ که زیر فشار افکار عمومی قرار داشت بارها بدون نام بردن از کلاهی عنوان می‌کرد جوانانی هستند که به ما رجوع می‌کنند و ضمن اقرار به اشتباهاتشان در مورد ما، حلالیت می‌طلبند. او نمی‌دانست کسی که به او نزدیک شده در صدد اجرای چه نقشه‌ای است. کلاهی پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی به کردستان و سپس عراق رفت. ابتدا در رادیو مجاهد و سپس در بخش متفجرات مجاهدین با نام مستعار «مهندس کریم» به فعالیت پرداخت.
 
این عملیات به فرمان مسعود رجوی (۶۲) تحت نام «الله اکبر» و براساس آیات ۲۵ و ۲۶ سوره نحل که وی از آن‌ها به عنوان «رهنمود قرآنی در بعد از ظهر یک شنبه ۷ تیر ۱۳۶۰» نام می‌برد، صورت گرفت. در این آیات به وضوح از فرود آمدن «سقف بر ایشان» صحبت شده است.
«همانا که مکر ورزیدند آنان که پیش از ایشان بودند. پس خدا بنیاد ایشان را از پایه (و ریشه) برانداخت، پس فرود آمد سقف بر ایشان، از فراز سرشان و بیامدشان عذاب از جایی که نمی‌دانستند (و گمان نمی‌بردند)... »
 
بمب‌گذاری در حزب جمهوری اسلامی برخلاف ادعاهایی که بنی‌صدر و ... مطرح می‌کنند، بسیار ساده بود و پیچیدگی خاصی نداشت. یک بمب ویژه بهشتی در زیر تریبون تعبیه شده بود و بمب دیگر کنار ستون اصلی سالن قرار داده شده بود که با تخریب آن، سقف سالن روی سر حاضران خراب شد و تلفات بالا ناشی از آن بود. کلاهی به خاطر تسلط در کار برق مسئولیت سالن مزبور را نیز به عهده داشت.
 
بنا به ادعای مسعود رجوی انجام این عملیات برای بی‌آینده کردن و قطع سر نظام ضروری بود وگرنه رژیم تثبیت می‌شد و یک مرحله دیگر به عمرش اضافه می‌گردید.
مسعود رجوی در «جمع‌بندی یک ساله‌‌ی مقاومت مسلحانه» در توجیه «انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی» در ۷ تیر ۱۳۶۰ می‌گوید:‌
«... برخلاف نمونه‌های کلاسیک، ما در فاز نخستین تهاجم‌مان، با عمل بزرگ شروع کردیم (و در رأس همه، عملیات تاریخی «الله اکبر» که این اسم هم پیشاپیش، برایش گذاشته شده بود) جای موسی خالی... آن‌چه می‌خواهم تاکید بکنم، اینست که : «نه الله اکبر» و نه نخستین فاز تهاجم، هیچ‌کدام تردید بر نمی‌دارند. ... اصولاً ما در همین رابطه بود که یک مرحله جلو افتادیم. یک مرحله را پیش بردیم. کدام مرحله؟ مرحله‌ی بی‌آینده کردن رژیم و سلب ثبات از آن و تثبیت نظامی سازمان. ملاحظه می‌کنید که کار مجاهدین در آن مقطع ، یک کار کلاسیک چریکی نبود که از جانب بعضی از نیروهای اپورتونیست بتواند مارک تروریستی بخورد. ... از سوی دیگر چنین نحوه‌ی شروعی، از موقعیت خود مجاهدین نشأت می‌گرفت. یعنی کسی می‌تواند اینطوری شروع بکند که در حد آلترناتیو باشد، یعنی قد و قواره‌ای داشته باشد که با یک تنه زدن به دشمن‌اش، چنین نتیجه‌ای حاصل کند. ... خلاصه کنم این نحوه ورود و شروع مبارزه‌ی مسلحانه، خاص مجاهدین بود، مجاهدین با همین ایدئولوژی‌شان، با همین سازمانشان، با همین محبوبیت اجتماعی‌شان، با همین سوابق‌شان و با همین پاک باختگی و جسارت عملی‌شان. یعنی خلاصه در یک کلام: کار کسی جز مجاهدین نبود. آنهم در برابر ارتجاعی که قبل از هر چیز، خدا و قرآن و اسلام و انبیاء و ائمه را ابزار تجارت خودش کرده و در هر لحظه – بارها بیش از شاه – خشم خدا را موجب گردیده است. ... تصریح کنیم: برای رساندن خلق و  انقلاب به نقطه‌ای که امروز از نظر سیاسی و اجتماعی و تشکیلاتی و نظامی در آن نقطه قرار داریم، اگر هم به ترتیبی که آغاز کردیم، میسر نبود، باید به هر صورت و به هر ترتیب دیگری شده، ضربه‌‌ی معادلی به رژیم وارد می‌کردیم تا جنبش را از نظر نظامی تثبیت و دشمن خدا و خلق را بی‌آینده و بی‌ثبات کنیم. »  (۶۳)
 
 
خمینی پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در مقابل مجاهدین که به «عاشورا» تمسک می‌جستند، از عاشورا و «سید‌الشهدا» مدد گرفت و بهشتی را که مورد نفرت عمومی بود «شهید مظلوم» و «یک ملت» خواند (۶۴) و مسئولان رژیم برای تکمیل پروژه و بهره‌برداری از آن، تعداد کشته‌شدگان در انفجار را به عدد «۷۲ تن» تقلیل دادند. 
۳۵ سال از انفجار حزب جمهوری اسلامی و کشته شدن بهشتی و یارانش می‌گذرد، با نگاهی به گذشته می‌توان ادعاهای مسعود رجوی مبنی بر «بی‌آینده کردن رژیم و سلب ثبات از آن و تثبیت نظامی سازمان» را محک زد. بنا به پیش‌بینی مسعود رجوی و وعده‌‌ و وعید‌هایی که داده بود، رژیم بایستی در عرض ۶ماه و بعدها ۳ تا ۵ سال سقوط می‌کرد.
۳۵ سال از آن‌ روزها می‌گذرد. مسعود رجوی پس از برافروختن آتش، جزو اولین کسانی بود که جان خود را از مهلکه نجات داد و گریخت، بدون آن که پاسخی به عدم تحقق وعده‌هایش بدهد، همچنان شعارهای قبلی را می‌دهد و حاضر به پذیرش مسئولیت نیست. این در حالی است که طی ماه‌های آینده آخرین دسته‌های مجاهدین نیز به عنوان آواره به آلبانی عقب‌مانده‌ترین کشور اروپا انتقال خواهند یافت.
در این مدت ده‌ها هزار نفر از هواداران مجاهدین و دیگر گروه‌های سیاسی به کام مرگ رفتند، تعداد بسیار بیشتری روانه‌ی زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها شدند و صدها هزار نفر قربانی سیاست های وی شدند اما او همچنان در اوهام خود همچون بهشتی در خیال تصدی رهبری کشور است. بهشتی در یک قدمی آن بود اما در آتشی که خود برپا کرده بود سوخت و توفیقی نیافت؛ رجوی اما درحالی که در دوران «غیبت صغری» به سر می‌برد، همچنان «دن‌ کیشوت» وار از «ارتش آزادیبخش» خیالی‌اش و برپایی «هزار اشرف»‌ در اروپا و ساحل امن می‌گوید و روزی نیست که فریبکارانه وعده‌ی سرنگونی و فتح تهران به دست نیروهایش که آن‌ها را «بازوی پراقتدار خلق» می‌نامد، ندهد. 
 
یکی از نکات عبرت‌ آموز آن که سه دهه بعد از مرگ بهشتی، در جریان «کودتای انتخاباتی» خامنه‌ای و احمدی‌نژاد و سپاه پاسداران که منجر به اعتراضات گسترده‌ی مردم شد، به دستور خامنه‌ای سرکوب شدیدی اعمال شد و علیرضا پسر دوم بهشتی نیز در امان نماند.  او را با لباس زندان و با دمپایی و غل و زنجیر به دادگستری جمهوری اسلامی آورده و زیر عکس پدرش محاکمه کردند. علیرضا بهشتی در زندان دچار حمله‌ی قلبی شد و پس از اعتراضات گسترده در درون رژیم و پرخاشگری رفسنجانی به خامنه‌ای به اشاره‌ی ولی فقیه آزاد شد .
 
ایرج مصداقی خرداد ۱۳۹۵
 
 
 
 
پانویس:
 
۱- طرفه آن که هدایت «انقلاب اسلامی» را روحانیونی همچون مطهری، بهشتی، باهنر، مفتح به عهده داشتند که حقوق‌بگیر دولت شاهنشاهی بودند و یا همچون مطهری عضویت در انجمن سلطنتی فلسفه را نیز که توسط دفتر فرح پهلوی اداره می‌شد یدک می‌کشیدند و در دانشگاه شاه ساخته تدریس می‌کردند و نه در حوزه‌ی علمیه قم. 
۲-  خانم وزیر. خاطرات و دست‌نوشته‌های فرخ‌رو پارسا. تألیف منصوره پیرنیا. انتشارات مهر ایران. چاپ ۲۰۰۷. شابک ۰۹۲۱۳۳۶۹۲۸ ص۲۳۶–۲۳۷
۳-  http://www.jamaran.ir/fa/n73332
۴-  سقوط دولت بازرگان، به کوشش دکتر غلامعلی صفاريان ـ مهندس فرامرز معتمد دزفولی، چاپ ‏‏۱۳۸۲، پشت جلد 
۵-   http://hamshahrionline.ir/details/56182
۶-http://tarikhirani.ir/Modules/files/Phtml/files.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=51&filesId=534
۷- http://www.kaleme.com/1391/07/08/klm-114208/?theme=fast
۸-   http://www.kaleme.com/1391/07/08/klm-114208/?theme=fast
۹-   یزدی در نامه به احمد خمینی می‌نویسد:‌ «برنامهٔ سیاسـی و اجرایی» آقای خمینی را من تنظیم کرده و ایشان تصحیح و تنقـیح نمودنـد، کـه بعدها بر طبق آن شورای انقلاب و دولت موقت… تأسیس گردید. شما به کسی این اتهامات پوچ و بی اساس را زده‌اید که طراح و مؤسس سپاه پاسداران بوده اسـت، طراح و مبتکر «روز قدس» بوده است، طراح اصلی و اولیه برخی دیگر از نهادهای انقلاب بوده است» خاطرات دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران. جلد سوم، چاپ اول، صفحه ٧٣٧، ۱۳۹۳
۱۰- صورت مشروح مذاکرات بررسی نهایی قانون اساسی, جلد ۱ صفحه‌ی ۳۷۸
۱۱-  http://www.yjc.ir/fa/news/4893600
۱۲-   سخنراني ها و مصاحبه هاي آيت الله شهيد دکتر سيد محمد حسيني بهشتي،سرابندي،ج۱،ص ۶۲۴
۱۳-  http://www.teribon.ir/archives/32621
۱۴-   http://www.donya-e-eqtesad.com/news/1010064/
۱۵-  http://www.bbc.com/persian/iran/2016/06/160604_l13_carter_khomeini
۱۶-  کتاب تاریخ بیست و پنج ساله ایران- سرهنگ غلامرضا نجاتی ص ۲۸۹- یادداشت‌های دکتر یزدی
۱۷-  البته ابراهیم یزدی نیز در این خیانت و خلف وعده شریک بهشتی و خمینی بود چرا که شخصاً در بازجویی و اعدام سپهبد مهدی رحیمی و دیگران امرای ارتش شرکت مستقیم داشت. با این حال او بیشرمانه مدعی است همراه تیمی از جانب خمینی «برای نجات امیران ارشد ارتش و مستشاران نظامی آمریکا» به ستاد مشترک ارتش رفته بود. در حالی که حضور او در آن‌جا، تنها برای نجات جان آمریکایی ها بود زیرا از عواقب آن و واکنش آمریکایی‌ها هراس داشت. 
۱۸-  روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۰۶/۱۲/۱۳۵۸ ، ص ۹
۱۹- http://www.defapress.ir/Fa/News/26211
۲۰-  خاطرات حاج احمد قدیریان، صفحه‌ی ۱۴۹-۱۵۰، تدوین: سید حسین نبوی، محمدرضا سرابندی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول
۲۱-  روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۲۰/۱۲/۱۳۵۸ ، ص ۱۵
۲۲-  روزنامه کیهان ۷ خرداد ۱۳۵۸
۲۳-  http://tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/2583
۲۴- http://aftabnews.ir/vglam6n6e49n0i,..544k1khu.html
۲۵-  بنی‌صدر بی‌توجه به سابقه‌ی اشراقی او را نماینده خود در هیئت سه نفره برای رسیدگی به دعوایی که با حزب جمهوری اسلامی داشت قرار داد و او به جای نمایندگی بنی‌صدر همراه با مهدوی کنی و محمد یزدی و هماهنگ با جناح‌های قدرت در نظام رأی به محکومیت بنی‌صدر داد.
۲۶- روزنامه انقلاب اسلامی ۱۱دی ۱۳۵۹
۲۷- http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-54091.html
۲۸-   عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۸۰
۳۰-  گفت و گوی ابراهیم یزدی با روزنامه عصر آزادگان- دوشنبه ۲۹ آذر ۱۳۷۸
۳۱- روزنامه جمهوری اسلامی، ۷ اردیبهشت ۱۳۵۹، ص ۱۰
۳۲-  قضا در اسلام و نظام قضایی منسوب به اسلام، علی گلزاده غفوری، صفحه ۲۰۲
۳۳- قضا در اسلام و نظام قضایی منسوب به اسلام، علی گلزاده غفوری، صفحه‌های ۲۳۰ و ۲۳۱
۳۴- http://tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/2583
۳۵-  http://www.nurizad.info/blog/29152
۳۶-  خاطره‌ها،‌ محمدی ری‌شهری، مرکز  اسناد انقلاب اسلامی جلد اول ص ۹۲ و ۹۳
۳۷-   http://www.ensani.ir/fa/content/112041/default.aspx
۳۸-   کیهان ، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۰ ، صفحه۹
۳۹-  http://www.gooya.com/external/news.gooya.com/politics/archives/2011/06/123873.php
۴۰-   پیشین.
۴۱-  در این جنایت «جنبش مسلمان مبارز» و «اکثریتی»‌ها نیز شریک بودند. چرا که حبیب‌الله پیمان رهبر جنبش مسلمانان جنایت صورت گرفته را رسماً به مقامات رژیم تبریک گفت و «اکثریتی» ها آن را به فال نیک گرفتند و ابراز خشنودی می‌کردند. 
۴۲-   کیهان ، ۷ خرداد ۱۳۶۰ ، صفحه ۹
۴۳- http://dl.hayatebartar.com/Published/Voice-speech-beheshti-eghnae.mp3
۴۴- http://www.bbc.com/persian/iran/2014/11/141101_u01-beheshti-main
۴۵-   http://www.bbc.com/persian/iran/2015/02/150201_u01-revolution-cottam
۴۶- نشریه نامه شماره ۳۰- http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=9578
۴۷-  اسناد لانه جاسوسی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، بهار ۱۳۸۷
۴۸- http://www.bbc.com/persian/iran/2014/11/141101_u01-beheshti-main
۵۰- آیت‌الله طالقانی در آبان‌ماه ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد. خمینی، بهشتی و روحانیت به خاطر نظرگاه ‌های سیاسی و مردمی وی مطلقاً نظر مثبتی روی او نداشتند و هریک به گونه ای دشمن او محسوب می‌شدند و سعی می‌کردند او را از کانون تصمیم‌گیری‌ها دور کنند. خمینی در دیماه ۱۳۵۷ شورای انقلاب را تشکیل داد؛ بازرگان و سحابی در آن عضو بودند اما آیت‌الله طالقانی را دور زده بودند و حتی این دو موضوع را با ایشان در میان نگذاشته بودند! خمینی پس از آن که متوجه شد آیت‌الله طالقانی درصدد تشکیل شورای انقلاب به دبیری دکتر سامی است مجبور به دعوت از ایشان شد تا شورای انقلاب وی پا نگیرد و رقیبی به وجود نیاید.
۵۱-  جمهوری اسلامی، ۲۱ اسفند ۱۳۵۹ ، صفحه ۱۲
۵۲-  عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۰۵
۵۳- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۰۷
 ۵۴- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۱۷
۵۵-  عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۱۹
۵۶- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۳۰
۵۷- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۰۷
۵۸-(عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ، صفحه‌های ۱۴۰ و ۱۴۴)
۵۹- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۵۲
۶۰- عبور از بحران – کارنامه‌ و خاطرات ۱۳۶۰ ص ۱۵۷
۶۲- مسعود رجوی که در صدد فرار از کشور بود به منظور جان انداختن اهمیت این عملیات و راضی کردن دیگر مسئولان مجاهدین، با نیرنگ و فریب عنوان کرد که حاضر است خود شخصاً در یک عملیات انتحاری بهشتی را به قتل برساند!  اعضای کادر مرکزی مجاهدین که مرکب از ۵ نفر بود و بعدها دفتر سیاسی خوانده شد، بدون آن که پرسشی در مورد چگونگی روبرو شدن مسعود رجوی با بهشتی و محافظانش و انجام موفقیت‌آمیز «عملیات انتحاری» کنند، ضمن تأیید وارستگی و از خود‌گذشتگی وی موافقت خود را با انجام عملیات اعلام کردند.
۶۳- نشریه مجاهد شماره‌ی ۱۵۸ صفحه‌ی ۲ مقاله‌ی «آغاز مبارزه‌ی مسلحانه با عملیات بزرگ و با پذیرش چشم‌انداز عاشورا»
۶۴- در تظاهرات‌های موضعی مجاهدین در خرداد ۱۳۶۰ در تهران، من یکی از مسئولان شعار بودم. در جریان تظاهرات خیابان نظام‌آباد هنگامی که صدای تظاهرکنندگان پایین می‌آمد و متوجه می‌شدم شعارها را کوبنده سر‌نمی‌دهند، شعار «ما  کشته ندادیم که حزبی بشویم، ‌آلت دست بهشتی بشویم» را می‌دادم، به یکباره تظاهرات شور و حال دیگری می‌یافت، پا‌ها به زمین کوبیده می‌شد و تظاهرکنندگان از عمق‌جان این شعار را می دادند. در همین حال ماشین‌هایی که از روبرو می‌آمدند چراغ‌هایشان را روشن کرده، بوق می‌زدند. نظام‌ آباد محله‌ی شلوغی است، عصرها زنان و مردان زیادی در خیابان و سرکوچه‌ها هستند، زن‌های چادری که در تظاهرات شرکت نداشتند، دست‌هایشان را از زیر چادر بیرون آورده و با مشت گره کرده این شعار را تکرار می‌کردند.
 
 



منبع: پژواک ایران