PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ / Friday 29th March 2024

آواره ی سر گردان ( با یادی از آوارگان سوری )
ثریا پاستور



آواره ی سرگردانم .
چون پیچک های بی هویت
پیچیده ام , به دیواره های پوچی ها
کجاست وطنم ؟
کجاست زاد گاهم ؟
پدری داشتم
مادری داشتم
بند نافی که گره خورده بود
به ریسمان زندگی
---------
بستری داشتم از جنس خواب
که رویاهای شیرینم را
گره می زدم  به تار و پود آن
سپیده ی سحری داشتم
طلوع صبحی
نیمروزی از جنس خورشید
بعد ازظهری از حس غروب
شبی که دوخته شده بود
به آسمان و ستاره ها
به لحظه های عاشقی
به لحظه های دلدادگی
-------
حالا کجا هستم ؟
نه آسمانی دارم
نه زمینی
نه ساحلی
نه افقی
آواره ی سر گردانم
پنجره ای داشتم رو به امید
قاب عکسی از خاطرات
سفره ای که نان آن , بوی عشق می داد
عشق مادری مهربان
پدری فداکار
کرسی زمستانی که هیزم آن
گرم می شد با محبت
عصای پدر بزرگی با آن موهای سپیدش
که لابلای آن
برف زمستانی خوابیده بود
گهواره ای که تاب می خورد
با دست های پینه بسته ی مادر بزرگ
مادر بزرگی که بوی زندگی می داد
---------
حالا کجا هستم ؟
موریانه های گرسنه
جویده اند , همه ی هستی ام را
در باغچه ی تنم
گل بی کسی ها سبز شده
پلکان هستی , در هم شکسته
پل های پیوند , از هم گسسته
آینده  , به خون نشسته
بر درخت وجودم
به جای شکوفه
گل های سربی غم , خوابیده
آسمان زندگی ام , خالی شده
از پرواز پرستو های پرامید
انسانیت , سوار بر کاروان بی عدالتی
مدفون شده
در زیر خروار ها خاک خون آلود
دیواره های آینده , فرو ریخته
در زیر آوار های به گل نشسته
---------
آواره ی سر گردانم
کجاست آن دفتر مشقم
که هزاران بار نوشتم
تو را دوست می دارم من , ای وطن
تو را پاس می دارم من , ای وطن
حالا که هستم ؟
آواره ای , بی پناه و سر گردان
سر گردان , در کوچه های گمنامی

ثریآ پاستور
لوس آنجلس  / کالیفرنیا
۳ سپتامبر ۲۰۱۵ / ۱۲ شهریور ماه ۱۳۹۴




منبع: پژواک ایران