PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 27th April 2024

غزلی از گذشته ها در سال 1349و ماه رمضانی در هفده سالگی
اسماعیل وفا یغمایی


 

 

چشم زیبای تو دیدم روزه چشمم شکست
چون شبی سنگین به روی سینه ام آوار بود
 
خرمن زلف تو و دستان من در کار بود
چون شکمپایان زاهد! بر سر خوان سحر
از اذان هر موذن گوش من بیزار بود
خوانی از جان و تنت افکنده بودی بهر من
کاند ر آن از باغ جنت میوه ها بسیار بود
لیک من را بهر حفظ الصحه زین خوان کرم
کار با ظرفی ز نوش و نار دست افشار بود
چون موذن نغمه الله و اکبر در کشید
گفتمت زین پیشتر من را به این اقرار بود
در کویری اینچنین باچون توپردیسی زگل
کبریای حضرت حق را که در انکار بود؟
صبح شد از هم جدا گشتیم اما هر زمان
چشم من اندر پی ات در کوچه و بازار بود
چشم من در هر فرو پیچیده در چادر همی
درپی دیدار آن چشمان پر اسرار بود
عاقبت اندر خم ساباط خلوت وقت ظهر
زیرآن درگاه :آنجا کاولین دیدار بود
چشم زیبای تو دیدم روزه چشمم شکست
کاش از لعلت وفا را امشبی افطار بود
اسماعیل وفا یغمایی 
خور و بیابانک. خور. 1349



منبع: پژواک ایران