PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 20th April 2024

آرامگاه مادر !
ایرج مصداقی


یکسال از درگذشت مادر اشرف سرهنگ‌پور نمین می‌گذرد. خواستم برای او و تنهایی و غربتش چیزی بنویسم، دیدم آنچه گفتنی است، مادر خود بهتر به زبان آورده است. مادر درد و غم غربت را خوب می‌دانست و آبروی تبعید بود. او امروز در گوشه‌ای از شهر استکهلم آرمیده است. باشد تا روزی که وطن «امن و امان» ‌شد در خاک «زرخیزش» چنان که می‌خواست آرام بگیرد.  

 

ای دل تو خبر داری از این سینۀ ریشم

رویاندم و پروردم و رفت از کف خویشم

در کشور بیگانه به هر جا نگرم خانۀ من نیست

در خاک وطن خسته ز خرس و بز و میشم

جمهوری اسلامی ایران زده نیشم

 

 

ایران من سرزمین من ای زادگاه من

ای یادگار زندگی و رسم و راه من

ما را قضا قدر به غربت کشانده است

از بدو زندگی تو بودی رفاه من

پرورده ای مرا در آغوش پاک خود

ای افتخار ملت و ای فخر و جاه من

روزی اگر گذار من افتد به خاک تو

کحل البصر کنم ترا ای قبله گاه من

در حسرتم بدیدن تو یک نگاه را

ای آسمان نگاه تو باشد نگاه من

من از ازل ندیده ام آرام زندگی

ای کاش خاک تو شود آرامگاه من

روزی که خاک پاک تو امن و امان شود

آن روز امنِ تو بود امن و امان من

 

 

تو هستی کهربا من برگ کاهم

تو ای ایران من ای زادگاهم

فدای خاک زر خیز تو گردم

در آغوش تو بگذشت سال و ماهم

بسوی تو کنم سجده کشم آه

که ای میهن تو هستی سجده گاهم

من از دنیای دون جز این نخواهم

که خاک تو شود آرامگاهم

 

از من مپرس بهر چه رنگم پریده است

عمرم تباه رفته و قدم خمیده است

در کشور خرابۀ من دادرس نبود

فریاد میکشیدم و فریاد رس نبود

من از وطن ز وحشی جنگل رمیده‌ام

در کشور سوئد به صفا آرامیده‌ام

حیف است ای وطن که دُر است خاک تو

اشرف فدای تو به همه خاک پاک تو

 

فرزند من ای شیر پسر وقت شکار است

گر غیرت تو سست شود جان به چه کار است

مردان سلحشور و قوی پنچه‌ی ایران

در کشور بیگانه چرا این‌ همه خوار است

حیف است جوانان تو اوین جان بسپارند

لم دادن و خوابیدن تو عین گناه است

حیف است وطن دست تبهکار بیفتد

در میهن ما شب همه شب ناله و زار است

اولاد وطن هستی و ایران وطن تست

برخیز دفاع کن پسرم بهر تو عار است

تو جامه‌ی غیرت به تن پوش و کمین کن

این ناخلفان را که بهر دشت و دیار است

حیرانی و ویرانی و زندانی ملت

بشکستن آن درب جفا دوش تو بار است

شیران وطن در قفس تنگ همه چشم براهند

روشن نظرانند ولی دخمه‌ی تار است

آن اشک روان ناله‌ی شب، آه یتیمان

تقصیر شیاطین صفت آشفته تبار است

این قصه نبود درد دل ملت ما بود

این دود دل ماست نه شعر و نه شعار است
 
مقاله‌ی قبلی‌ام در ارتباط با مادر:
 
 
 

ایرج مصداقی ۲۴ آذر ۱۳۸۷

Irajmesdaghi@yahoo.com

 

www.irajmesdaghi.com

 

 

 



منبع: پژواک ایران