PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Friday 26th April 2024

ماجرای سخنرانی خاتمی و داستان کربلائی اسلام و آغوش باز ایران
اسماعیل وفا یغمایی


عرض کنم خدمت دوستان که در دهکده دور دست ما «گرمه» در قلب دشت کویر،مرد نیک و اهل دلی بود که اسمش کربلائی اسلام بود واین کربلائی اسلام عیالی داشت بنام ایران خانم که زن بسیار با صفائی بود، و نیز در همین روزگار کشاورزی علیجان نام وجود داشت که نام عیالش سلطنت بود و گاه و بیگاه در محفلهای پر غوغای تابستانها در ایوان بزرگ و رفیع خانه اجدادی کربلائی رستگار یا بیرونی محتشم سرای درگشاده حاج فرمان بزرگان روستا در پنجشنبه شبها، و در مابین غلغله صحبتهای بزرگترها و چرخش سینی های چای و تنقلات مختلف و احساس خوش امنیت در میان اعضای انبوه فامیل و خواب آلوده و سرخوش از هوای عطر آلود نیمه شب نخلستان و کوهستان که از دربهای گشوده نرمک نرمک می وزید، ما کوچکترها گاه می شنیدیم که «امشب ایران با آغوش باز از اسلام استقبال می کند» و نیز «علیجان مانند محمد رضا شاه در تهران،در روستای کوچک گرمه ، امشب بر تخت سلطنت مینشیند» و شاهد شلیک خنده شادیانه حاضران و اخم و تخم زنان فامیل و لب گزه آنان در برابر مردان شوخ خانواده بودیم و نمی فهمیدیم ماجرا چیست؟ تا بزرگتر شدیم و فهمیدیم ونیز تجربه کردیم که مزایای حمله اسلام به آغوش ایران و نشستن برتخت سلطنت در شبهای جمعه چیست و چه خیرات و برکاتی دارد.
دو سه روز قبل سخنان سید خندان خاتمی(
خاتمی در اجتماع 15 هزار نفری مردم اردکان : من ایران را دوست دارم ...)، در بیستمین سالگرد ارتحال ابوی اش در اردکان یزد، وحرفهایش، مرا بجز اینکه دانستم گویاسید دارد دو باره لب و لوچه اش را برای رئیس جمهور شدن می لیسد! به یاد کربلائی اسلام و ایران خانم و چهره های فراوانی انداخت که بیشترشان در خاک آرمیده اند و روانهاشان به آرامش و نورهای پاکیزه بامدادان پیوسته است
جناب خاتمی حرفهائی را در مورد ایران دوستی خودش زد که باید حتما باور کرد!! زیرا ایران در سی ساله اخیر یکسره تیول آخوندهای حاکم بوده، و ملاها مال و جان و ناموسش را گراز وارچرا کرده اند، وپوزه در خونش چرخانده اند و خوب خوب! خوک آسا ،و با عرض معذرت از تمام خوکهای بیگناه!، پروار پروار و چاق و چله شده اند وباید هم ایران را اینچنین دوست داشته باشند
ایران را البته می توان مثل ملاها دوست داشت! همانطور که روباه بدون شک مرغ را و گرگ بره را وشیر آهو را دوست دارد . دوست دارد تا بدرد و بخوردش، اما در باره سایر افاضات ایشان که ایران اسلام را با آغوش باز پذیرا شد و حرفهای بی سر و تهی از این قبیل، گویا حضرتش در سالهای 1330 تا 1357 سیر و سیاحت می کند که نه تنها ایشان، بلکه تمام ما !و منجمله خود فقیر از شدت بیسوادی و عدم شناخت تاریخ، و ترس از آخرت! و خوشخیالی،و در همدوشی جوانانه مومنانه ولی سطحی و رقابت! با جنبشهائی که جهان را در می نوردید و اساسا حاصل ترکشهای پرتاب شده ازانقلاب اکتبر بود، و دور از اینکه بدانیم تاریخ یک دانش است و نه یک عارضه اسکیزوفرنی و خیالپردازیهای ارتجاعی یا انقلابی،چنین مزخرفاتی را قبول می کردیم.
اما حالا دیگر آن ممه را لولو برده و تاریخ ایران به مدد سیلابهای خونهای به ظلم فرو ریخته و دریای مواج رنجهای سی ساله یک ملت و منجمله دهها هزار مسلمان و مسلمانزاده ای که خونشان به دست ملاهای مسلمان شیعه فرو ریخت ،در روشنائی قرار دارد و یا دارد در روشنائی قرار می گیرد و فقیر بعنوان کسی که سالهاست درعرصه تاریخ ایران مشغول کند و کاو هستم می خواهم خدمت ایشان وامثال ایشان و نیز آدمهای خوبی که هنوز دارند دنبال ممه اسلام و حکومت اسلامی می دوند و روضه اسلام سیاسی و دموکراتیک می خوانند عرض کنم که:1
اولا: پذیرش اسلام توسط ایران با آغوش باز یک دروغ محض و یک فریب زشت تاریخی است که حتی بسیاری از مورخان نیز در این فریب به دلائل مختلف دست داشته اند.
ایران دو بار توسط اسلام مورد حمله قرار گرفت . بار اول در سالهای بیست و دو و بیست و سه هجری به دلیل پوسیدگی امپراطوری ساسانی مورد تجاوز سپاهیان خلیفه دوم قرار گرفت و اگر ایران ساسانی دچار پوسیدگی نبود همانطور که شارل مارتل فرانسوی نیروهای مهاجم اسلام را در حوالی مونپلیه در فرانسه شکست داد ایرانیان نیز سپاهیان مهاجم را در هم می کوبیدند.
خوشبختانه دین مسیحیت پس از فتح اسپانیا و بخشی از اروپا توسط مسلمین اموی پشتوانه فرانسه و اطرافش را داشت ودر این سرزمینها ماند و زنده ماند و متاسفانه ائین کهنسال زرتشت به دلیل فتح پاکستان و هند و سرزمینهای اطراف و هیچ پشتوانه جغرافیائی نیافت که اگر یافته بود حتما زنده می ماند و اسلام تحمیلی را پس میزد. در هر حال دین و مذهب ایرانیان بد شانسی آورد،با این همه و با تمام پوسیدگی نظام ساسانی ایران یکدفعه فتح نشد! ایران، تکه تکه تسخیر شد، و فتح سراسر ایران منهای نواحی شمال که قهرمانانه مقاومت کرد و فتح نشد، حدود سی سالی طول کشید که با مقاومتهای بسیار وکشتار فراوان ایرانیان و به بردگی کشاندن ایرانیان و نابودی فرهنگ و ممنوعیت زبان و هزارتوهین و فتنه و درد بیدرمان دیگر همراه بود. مهاجمان مردان را کشتند و زنان را مورد تجاوز قرار دادند که شرع مبین این را جایز دانسته بود . ایرانیان دهها بار شوریدند و چندین جنبش بزرگ را سازماندهی کردند تا توانستند پس از دو قرن مبارزه دو باره نام و نشان خود را باز یابند و بغداد را فتح کنند و عمامه خلیفه عباسی وقت را به گردنش انداخته و او را کشان کشانبه پایبوس شاه ایرانی تبار آل بویه که از فرزندان ماهیگیران شمال بودبکشانند .
ثانیا: ماجرای شیعه معترض در اقلیت اولیه، و نه این آش کشک خاله امروزی، در ایران، بعنوان یک اقلیت مذهبی که ریشه در مهاجران فراری از حکومت اموی و عباسی داشت و جماعت عظیمی از انها نه شیعیان علوی امروزی بلکه زیدیان شورشی بودند که امامان شیعه را از امام چهرم به بعد، اهل سکوت و سازش می دانستندو شایسته امامت نمی دانستند یک چیز است، و ایرانی که در زیر بارخلافت اسلام اموی و عباسی پوستش کنده شد یک چیز دیگر، و تشیع کنونی با تمام طول و عرضش میراث بر تام و تمام تشیع صفوی است که در قرن دهم هجری و در دوره شاه اسماعیل و به ضرب کشتارهای وحشیانه دهها هزار نفری بر ایران تحمیل گردید و در حقیقت با خشونت و بیرحمی تمام تنقیه گردیدکه مدارکش موجود است.
ثالثا: یک نفر پیدا بشود و محض رضای خدا! این تشیع ناب علوی را ، به طور مادی ودولتی و حکومتی و نه خیالی در صحنه تاریخ مملکت ایران ، از دریای خزر تا خلیج البته همیشگی فارس ، و از گواتر تا گوش چپ و زیبای آذربایجان مهد زرتشت و ستار و ساعدی و صمد و کسروی، فارغ از خود مولا و دوره مولا علی که البته در باره آنهم می شود صحبت کرد، به بنده فقیر حقیر نیازمند نشان بدهد، و نمونه های تاریخی اش را ذکر کند،و نشان بدهد در کجای تاریخ ایران؟به طور واقعی، این شیعه و تشیع علوی در ساخت و بافت سیاسی و حکومتی و انقلابی وجود داشته و موجب خیری برای این مملکت و این ملت شده است،اگر کسی این را در صحنه تاریخ ایران بمن نشان بدهد! بنده قول می دهم در این دوران پیری برای بار دوم تیغ اسلام را پذیرا شده !و تن به سنت شدن مجدد داده! وخدا پرستی را رها کرده و اسلام بیاورم وقول می دهم تا پایان عمردیگر بزبان پارسی نیایش نکنم و شغل شریف موذنی وخادم مسجد بودن و مداح آل علی بودن را انتخاب کنم و دعاگوی اسلام علوی و شاعر اهل بیت و علویان باشم
بحث فقیر اساسا در باره اسلام مردم شریف کوچه و بازار، و اسلام فرهنگی مولانا و عین القضات نیست،اسلام در اعتقادات مذهبی و نیز در فرهنگ جامعه باقی خواهد ماند همانطور که مسیحیت فارغ از دستگاه انگیزیسیون در اروپا برای خودش جائی دارد و مسائلی از مردم را حل می کند، بحث فقیر بر سر اسلام پر مدعا ولافزن سیاسی است که اگر شخص مولا را (که در عراق بعنوان خلیفه مسلمین ونه امیر منتخب ایران پایمال شده و له شده خلافت می کرد، و منافع نظام نوپای اسلامی را به عنوان یک سیاستمدار و خلیفه در دست داشت! ) با تاریخ مادی ایران عوضی نگیریم و نخواهیم احساسات عاطفی مذهبی در خیلی از اوقات شخصی را بجای تاریخ ایران بنشانیم اسلام و شیعه ،ازنوع علویش، مطلقا و اساسا و از بیخ و بن وجود تاریخی ندارد،تکرار می کنم! مطلقا و ابدا و اساسا اسلام علوی مورد نظر ما وجود عینی تاریخی ندارد، اگر هست کجاست حکومتش؟ کجاست آثار فکری اش؟ کجاست شخصیتهای تاریخی اش در طول دوازده قرن گذشته؟ کجاست کمکش به رشد و شتاب بخشیدن به حرکت تاریخ ایران؟کجاست کمکش به آزاد اندیشی و مبارزه با خرافات؟ کجاست کوشش در راه رهائی زنان؟ کجاست اومانیزمش در مقابله با شلاق زدن و دست و پا بریدن؟ این فقیر حاضرست که صدها آخوند صفوی و اموی و خروارهاسند و کتاب وصدها کارکرد تاریخی شیعه صفوی را به شما نشان بدهم و شما در مقابل به شماره انگشتان دست از نوع علوی اش را به بنده شان دهید .آیا دلخوش داشتن به آن دوازده بزرگوار و اینکه اگر آنها بودند و حقشان خورده نمی شد تاریخ ایران ، توجه کنید تاریخ مملکت ایران و نه عربستان و یمن ،یک طور دیگر می شد کافی است؟و آیا در طول تاریخ ایران تنها اتکا به بنیاد گذاران شریف و شجاع مجاهدین و تمام تاریخ هزار و دویست ساله گذشته را به خوشبینانه ترین شکل در پرتو چراغهائی که در سال هزار و سیصد و چهل و چهار روشن شده است دیدن، مسئله را حل می کند؟ نه دوستان! حتی اگر آن یازده تن و نیز دوازدهمی اشان هم بر تخت حکومت می نشستند خبری نمی شد واساسا تاریخ را نمی توان اینطور بررسی کرد، که متاسفانه ما در بررسی و شناخت ان دوازده بزرگوار هم با تاریخی از خرافات و دروغهای آخوندها روبرو هستیم ومن در بررسی تاریخ مقدس شیعه گوشه هائی را نشان داده ام .امروز اگر استاد شریف و ارجمند و دلسوخته علی شریعتی نیز زنده بود من به او به عنوان یک شاگرد سالهای هزار و سیصد و پنجاه 1350 او می گفتم استاد! ما از رویاروئی با حقیقت و شناخت حقیقی تاریخ درمانده بودیم! ما در عرصه درماندگی و در خشم از سلطنت به خیالات و رویاهای خود عینیت داده بودیم و خود مان را گول زده ایم و در حقیقت، حالا در سال 1387هجری شمسی، روضه خوانان اسلام خیالی علوی، عده ای اسکیزوفرن در عرصه شناخت تاریخ تشیع هستند و بهایش را هم به سنگین ترین شکل مختلف دارند از جیب ملت ستمکوب شده ایران می پردازند و متاسفانه نه شرم می کنند و نه متنبه میشوند و نه می خواهند بفهمند. در طول هزار و دویست سال، جدا از خواب و خیالهای بی پایه امثال بنده، هر چه بوده یا اسلام اموی و عباسی صد بار پوسیده تر و گندیده تر از ایدئولوزی دستگاه سلطنت ساسانی، بر خر مراد سوار بوده اند و پوست ملت مارا کنده و تاریخ ما را متناقض و بیمار کرده اند واز قرن نهم به بعد هم که همین اسلام آخوندی ارتجاعی صفوی خرش را رانده است و می راند و اگر هم کسی به نمونه های علویان در شمال و سر بداران خراسان دلش خوش است برود و بخواند و بداند که آنها (فارغ از تحلیلهای تاریخ نگارانی که به یمن تفکر حاکم بر تحلیل تاریخ در دوران استالین هر مرتجعی را که بر علیه نظام و شاه حاکم شورش می کرد انقلابی و مترقی می دانستند) چند آب که شسته بشوند تازه می شوند مثل بسیجی ها و حزب اللهی های روزگار ما، که علویان پوست مردم شمال را در زیر بار مالیات کندند و سربداران پروندهای سیاه در ترور یکدیگر و سنگسار و به چاه انداختن زنان نگونبخت دارند و بجز یکنفرشان بقیه حکمرانان بدست یکدیگر بر سر قدرت کشته شدند ومبارزاتشان با مغولان نمی تواند آنها را الگوی عدالتخواهی قرار دهد و آخرین امیرشان هم حلقه نوکری امیر تیمور را در گوش کرد و در رکاب او شربت شهادت نوشید
اسلام علوی مورد نظر ما تا جائی که به عینیت تاریخی اش بر می گردد رویای ما مسلمانان بی پناهی بود و هست که هنوز هم نمی خواهیم باور کنیم کارکرد مذهب با کارکرد حکومت و سیاست دو چیز است و می خواهیم علائق عاطفی و مذهبی خود را با سامان دادن به تاریخ و جامعه قاطی کنیم و لاجرم گرفتار فلاکتی شده ایم که شاهدش هستیم ودائما باید تماشاگر این باشیم که فقیه یا قائد یا رهبری برکرسی خدا نشسته و صمیمانه و در خالیکه نهایتا خودش هم بازیچه کارکردهای سیستم مذهبی است نفس ما را بریده است..
رابعا توجه داشته باشید و بروید بخوانید و بدانید که دوران کشور گشائی ها و عظمت جغرافیائی و تاریخی اسلام از دوران عثمان شروع و اوجش مرهون بخصوص معاویه و امویان وبعدها عباسیان است و ودوازده امام بر حق شیعه بجز حضرت مولا که تیغش برا بود، و علویان خیالی بنده و شما هیچ نقشی در رفعت اسلام نداشته اند بلکه خیالات مشعشع بنده و شما در پایه مرهون روضه خوانیهای آخوندهاست که با دوازده قرن تلاش توانسته اند خون ما را به مسمومیت فرهنگی دچار کنند و اگر باور ندارید بروید بخوانید و بدانید و جستجو کنید ،مطمئن باشید در تاریخ ایران! و نه عربستان نشانی از اسلام علوی نخواهید یافت و هر چه هست پادشاهانی هستند که مذهب روزگار کاملا در خدمت حکومت آنها بوده است و ملایان علوی یا صفویی که دعا گوی سلطان بوده اند و آخری اش هم همین حکومتی است که گویا حکومت ناب امام زمان است و بسیاری از سرانش هم خون سادات علوی را در رگ دارند و پوست از ملت کنده اند و می کنند..
خامسا ایران فقط و فقط و فقط یکبارو فقط یکبار با آغوش باز و استقبال میلیونی و با امید به نعمات اسلام علوی خیالی اسلام را پذیرفت و آنهم در سال 1357 بود که به استقبال امام راحل رفت والان سی سال است که دارد تقاص این آغوش گشودن را می پردازد وخفقان تجاوز و قتل و غارت و زندان و تیرباران و هزار درد بیدرمان دیگر را تجربه می کند و فکر می کنم اگر کمی چشم و گوشمان را باز کنیم حقیقت را خواهیم دید.
بجز اینها فقیر می دانم و ایمان دارم که در عین حالی که هیچ منور الفکر مسلمان و نامسلمانی نباید پیرو اعتقادات بقال محترم مومن و مسلمان محله و تئوریهای کیسه کش شیعه حمام سر گذربشود میدانم با دین و مذهب و فرهنگ مردم نباید شوخی کرد و بی احترامی کرد. دین مردم کوچه و بازارمحترم است و ابزار حکومت نیست ابزار حیات معنویشان است وابزار و باعث خیر و نیکوکاری و استحکام روانیشان است و از این قبیل چیزها و کاری هم به این ندارند که اسلام چطور آمده است و چه کرده است آنها اسلام خودشان راو حتی مولا علی خود را در جان خودشان در کنش و واکنشی اجتماعی عاطفی باز آفریده و با آن دمسازند و من گریخته از اسلام هم هنوز به اسلام توده های ساده کوچه و بازار کشش عاطفی دارم. اسلام فرهنگی مولانا و سعدی و حافظ و صدها نفر دیگر و فرهنگ تراش خورده این ملت هم نه ارمغان شتر سواران تیغ به کف خشن اولیه بلکه حاصل عبور اسلام از صافی فرهنگ و شعور ملتی است که نزدیک به دو هزار سال قبل از حمله شتر سواران، تمدن و فرهنگ داشتند و شاهشان بر پانزده شاه حکومت کرده و بنیادگذار سلسله هخامنشی اشان نخستین لوحه حقوق بشر را علیرغم شاه بودن و ایراداتی که بر او وارد است، هزار و چهار صد سال قبل از اینکه فرمان دست چپ و پای راست را بریدن نازل شود و دستور حلال بودن همخوابگی با زنانی که به غنیمت گرفته شده اند صادر شود، ارائه کرده بود و فرمانده نیروی دریائی اش در عهد خشایار شاه یک زن، آرتمیس، بود و سمبل مقاومتش در برابر اسکندر و در عاشورای هزار و دویست نفره تنگ تکاب و خونین تر از عاشورای امام حسین که تا آخرین نفرشان در دفاع از پایتخت ایران با دلاوری حماسی جنگیدند و شهید شدند، آریو برزن وخواهرش یوتاب بود و تا قبل از حمله اعراب سه مصلح و پیامبرزرتشت و مانی و مزدک و نیز زرتشت دوم و بوندس و بزرگمهر حکیم را به جهان ارائه کرده بود و وسعت مملکتش از ایالات متحده کنونی افزون بود و من ایمان دارم اگر همان حکومت پوسیده ساسانی اش تکه پاره و تبدیل به چند ده فئودالی بیمار اسلامی نشده بود و باعث نشده بود بجز عنصر ایرانی دهها سلسله بیگانه نسب و اجنبی بر ایران حکم برانند!الان وضعش بسیار بهتر از حالا بود و سیر تاریخی اش اینطور علیل و بیمار نمی شد که در قرن بیست و یکم یک مشت شیخ کلاش شیعه اجنبی نسب اینطور علیل و ذلیلش بکنند و این همه جنایت و خیانت بکنند . بنابر این جناب خاتمی مطمئن باشد عصر درخشان جهل وخریت در نقاطی که عصبهای فرهنگی ایران می رویند ود ر مسیری که نسل جوان این ملت در حال رشد است سپری شده و ترهات بی پایه اینچنینی را کسی باور نخواهد کرد وایران امروز و آینده، در عین حال که دین و مذهب مردم را احترام نهاده وفرهنگ اسلامی ایرانی را که مرهون جوهر و درونمایه ایران است و هم در کاشیکاریهای مسجد شاه وجود دارد و هم در طنین نی کسائی و قالی کرمان، و حتی حلوای نذری و سفره ابوالفضل ارج می گذارد اینبار و برای همیشه، از اسلام سیاسی مورد نظر خاتمی و خوشخیالانی نظیر او روی بر خواهد تافت و در این کار مسلمانان ایرانی بنا به تجربه ای انکار ناپذیر پیشقدم خواهند بود. جهل و دروغ و حقه بازی و جعل تاریخ و آخوند بازی و ادعای ترقیخواهی کردن تا خرخره در فرهنگ اسلامی آخوندی غرق بودن کافی است و.نسل کنونی ایران چنانکه واقعیت امروز جامعه و نسل جوان ایران نشان می دهد بدون نفی اسلام مردم به هیچ وجه زیر بار اسلام سیاسی و ایدئولوزیک نخواهد رفت،دوران اسلام سیاسی و ایدئولوزیک و اسلامی که باز هم بخواهد عصای دست و ابزار حکومت قدرت طلبان و سیاست بازان وآلت سرکوب هر نوع تفاوت فکری و ایده نوی باشد و به مدد اسلام و ایدئولوژی با وقاحت بر پیشانیها مهر لعنت و نفرین و ارتداد و خیانت بزند سپری شده است. این را اطمینان داشته باشید وما با ایمانی استوار در این راه در ره شناختی راستین تا آخرین نفس و با تمام رنجها تلاش خواهیم کرد و در نسلی که گذشته به او خواهد باخت و در افقهای آینده میلاد دوباره خود را با سر بلندی و افتخاری حقیقی خواهیم دید



منبع: دریچه‌ زرد