PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Friday 26th April 2024

پشت ...و...رو (قسمت دوم)
مینا اسدی


 

چند شب است که نمیخوابم حتا با قرص خواب آور .تا سپیده دم در خانه راه می روم... خسته می شوم ، می نشینم، می نویسم ... اما نمی توانم که چهره ی دخترک را فراموش کنم...مثل گنجشگ مضطربی در باران است.  با هر کلمه بر سرم پتک می کوبذ...دنگ...دنگ توی گوشم صدا می کند. تنها هستم در میان تن ها... در میان آدمهایی که برای کارهایشان دلیل دارنداز روی جنازه ی یکدیگر رد می شوند تا مشت محکمی به دهان ارتجاع به کوبند.

خودشان پر از اشتباهند... پر از نظر تنگی ، پر از عقده های ناگشودنی.  پر از پیشداوری و خود بزرگ بینی ... و وقتی عرصه را تنگ می بینند با آنکه دین را نفی می کنند از عیسا مسیح مثلی می آورند که:آنکس که گناه نکرده دست به سنگ به برد و زن را سنگسار کند. و یا می گویند:انسانی که مبارزه می کند اشتباه می کند. یا می گویند: همه اشتباه می کنند... یا می گویند : بشر جایز الخطاست... یا در جواب ، شاخ و شانه می کشند .. یا تحقیرت می کنند ... یا آدمهای کوچک را گرد خود جمع می کنند که صدای معترض را خفه کنند ...با انگ...با بد و بیراه ...با بی شرمی.راه می روند و سینه سپر می کنند.

 برایت پاپوش می دوزند که خفقان مرگ بگیری... قوانین ضد زن را محکوم می کنند و در برابر دیدگان گشاده از حیرت شنوندگان عزیز با سربلندی از پله های افتخار بالا میروند.دروغ می گویند و ...مصالحه می کنند ... با هم می سازند ... به احترام خوانندگان و نوازندگان و فیلمسازان وطنی که هم از توبره می خورند و هم از آخور، سر خم می کنند. در برابر کسانی که به پشیزی نمی ارزند دولا راست می شوند...و احساس غرور می کنند که حالا خودشان شاه شده اند و در صف جلوی مراسم ختنه سوران و کفن و دفن می نشینند.

متجاوز به حقوق دیگرانند پنهان و آشکارا...اما درباره ی حقوق بشر حرف می زنند ... تا آنجا که توان دارند صدای تبعیدیانی را که یک سر و گردن از آنان بالاترند با مماشات و پشت هم اندازی خاموش می کنند و نویسنده و شاعر و فیلمساز و خواننده و نوازنده و ناشر و هنرمند بیست و چهار ساعته می سازند ...و شعور مردم را دست کم می گیرند. اتفاق ، تازه نبود ...تازه نیست ...نوشتم و پاره کردم و به خودم گفتم:این به سود مردم نیست...رژیم سود می برد و کتابی را که قصه نبود تکه تکه کردم و دور ریختم ...اما دیدم که اینها روی قتل مردم حساب باز کرده اند و دیدم که زهر طرف که شود کشته سود اینان است.حالا به نفع هیچ حقوق بشری ،خاموش نمی نشینم.

و مینویسم و گواهی می دهم ، به خاطر پناهجویانی که از ترس ...تنهایی...فشار روانی و غفلت مادران و پدران و همسرانشان به این آدمها پناه می برند... بخاطر بچه های خودمان که در کولبار سفر ما به ناچار با ما همراه بوده اند... می نویسم به خاطر خودم ... به خاطر شبهای تاریک تنهایی ام ...به خاطر چشمان بی خواب و جان پریشانم. اینها از کجا آمده اند که در لباس دوست با گوسفند می گریند و در نهان با سلاخ کباب می خورند؟

مینا اسدی.. دوشنبه...بیست و هفتم اکتبر سال دو هزار و چهارده- استکهلم



منبع: پژواک ایران