PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 20th April 2024

یک زمانی
م-ت اخلاقی


 

مدّتی است که مشغول این نوشته آهنگین زیر هستم، اینکه نمی گویم شعر، زیرا که نه قافیه می شناسم ونه شیوه نگارش شعر.امّا انگیزه چه شد که شروع به نوشتن کردم ؟

راستش ماه رمضان ١٣٩٣ بود،یکی از دوستان برایم دعای ربّنای قبل از افطار محمّد رضا شجریان را فرستاده بود ،آنرا گوش دادم وبه یاد ماه های رمضان در دوران گذشته افتادم،وبه دنبال آن غرق در خاطره های نوروز وامثالهم و خلاصه از مراسم مذهبیش گرفته تا ملّی وجشنهائی که شاه به خاطر خود ویا خانواده اش بر پا می کرد و،ملّت از آن صفا کرده وخر خودش را می راند.

لحضه ای درنگ کردم ،این سئوال در ذهنم نقش گرفت : راستی آیا ارزش این همه خونریزی ودربدری وآوارگی را داشت که شاه را سرنگون کردیم ؟

اصلا هیچ به دست آوردهای فی الواقع مثبت وپیشرفته ای که ملّت در زمان شاه بدست آورده بود ویا حتّی خود جناب شاه"دیکتاتور" بخاطر تقلید از غرب،مثل حقّ انتخاب شدن وانتخاب کردن زن در مملکت ایجاد کرده بود،فکر کردیم ؟

اصلا کسی آمد به این فکر کند که ریشه مخالفت خمینی"رمّال" در خرداد ١٣٤٢ با شاه ،یک ریشه %100 ارتجاعی وعقب افتا ده بود ؟

تازه رهبران انقلابیش همه از این حرکت به غایت ارتجاعی در دادگاههای شاه دیکتاتور با کمال افتخار یاد ودفاع هم می کردند،بجز تعدادی انگشت شمار.

همه آنهائی که شاه"دیکتاتور" را سگ زنجیری "امپریالیسم" آمریکا میدانستند، از جمله تشکیلات سازمان مجاهدین، امروزه خود در کنار هارترین مهره های همان آمریکای جهانخوار(بنا به آموزشهای اوّلیه خود سازمان مجاهدین) ،دستمال به دست در حال پذیرائی از آنها هستند و تلویزیونشان که ملّی(فارسی زبان) هم نامگذاری شده، همه اش شده است زبان های خارجی و بویژه انگلیسی- آمریکائی با زیرنویس فارسی.

از طرف دیگر تخم و ترکه خمینی که فریاد شعار "مرگ بر آمریکایشان" هنوز گوش فلک را کر می کند،با کمال بی شرمی دست در دست آمریکائیها در جلسه های مختلف، شام ونهار صرف کرده و مشغول مذاکره وبند وبست در رابطه با تمامی مسائل در زیر پوش مسئله اتمی(شماره 1 مذاکره) هستند وذلیلانه در حال عقب نشینی از"وراجی های گشاده تر از دهان" خمینی وخامنه ای ومابقی دیگر عمامه داران هستند .

این همه اعدامی،این همه آواره وپناهنده سیاسی ،این همه نسل سوّمی های سرگردان(ایرانیان زاده شده در خارج،که نه احساس ایرانی بودند دارند ونه اروپائی یا آمریکائی شناخته می شوند)، این همه پدران ومادر ان داغدار چشم از جهان فروبسته،یا چشم در انتظار دیدن عزیزان آواره خویش،این همه معتاد،خلاف وجنایت از سر اجبار وفقر وتنگدستی، آیا انصافا می ارزید ومی ارزد ،که هنوز بر سر مواضع غلط خویش پای فشاری شود ؟

هدف این نیست که گفته شود شاه با همه بند وبساط دربارش ما را لیاقت بود،نه،

امّا آیا همه رهبران وهمه آنها که خود را تصمیم گیرنده می دانستند و می دانند،گذشته خویش و حتّی رفقا یا برادران ویا خواهران از دنیا رفته ویا به قول خودشان"شهید شده" شان را زیر سئوال برده اند که تشخیصشان وتحلیلشان راجع به ایران زمان شاه وبویژه" حرکتشان بعد از اعلام "جنگ مسلّحانه خودسر" عقل کلّ،یعنی آقای رجوی در برابر"دجّال و رمالترین" عنصر قرن ٢٠ یعنی خمینی کج وغلط بوده ؟

ویا اصلا حاضرند همین الآن بر خویش انتقاد کنند یا حدّاقل منتقدی را به فوش وناسزا نبندند ؟

خمینی و اعوان و انصارش که تکلیفشان مشخصّ است

در جبهه خمینی رمّال ،از خامنه ا ی گرفته تا شورای نگهبان ارتجاعش، تا شورای تشخیص مصلحت نظام"بی نظم" جمهوری نکبت،آیا کسی هست که به این همه گلّه پاسدار و بسیجی ولباس شخصی که شب وروز حنجره پاره کرده وشعار "مرگ بر آمریکا" میدادند ومیدهند،بگوید که چه شده که حالا "شیطان بزرگ" شده است همکار بزرگ ؟

در جبهه"بچّه شاه" یعنی آقا رضای پهلوی در راس همه"شاه طلبان"،آیا برای یک بارهم شده، این آقای مدّعی آزادی ودمکراسی  بر زبان بیاورد که : بله پدر اینجانب دیکتاتور بود و ریشه اساسی  این همه سیاه روزی ایران وایرانی شد ؟

در جبهه مخالف به اصطلاح اپوزیسیون مترّقی وبر قلّه همه آنها آقای رجوی وبانو ،ملّت را آدم حساب کرده وحاضر به پاسخگوئی به برخی از سئوالها وانتقادهای واقعی منتقدین هستند ؟

هرچه هست ، همه اش یک ""کلکسیون"" فحش و مارک،و در نهایت "ترور شخصیت، و جدیدا "ماده الحاقی" در رابطه با استعفای افراد از شورای به اصطلاح ملّی مقاومت است .   

آقای رجوی آیا تا حالا حاضر شده که یک تحلیل"درست و حسابی" از خود ارائه دهد که آن وعده ٦ ماهه سرنگونی چه بود، وچرا به واقعیت نینجامید،راستی تحلیل "ب وب پرین"،صلح طناب دار رژیم.....چه شد ؟

یا بانوی ایشان"مهر تابان رهائی"،آیا حاضر به پاسخ این هستند که چگونه در نوروز ١٣٩٢ تابلو به دست با اطمینان، خبر سرنگونی رژیم را به سفره هفت سین سنجاق می کرد ؟

در سال ١٣٦٠  زندانها مملو از مغز علمی وسیاسی بود،به لحاظ تحصیلی حداقلّش دانشجوهای سال دوّم به بالا بودند، خمینی تا قبل از شروع جنگ مسلّحانه آقای رجوی در ٣٠ خرداد ١٣٦٠ ،توان این همه اعدام را نداشت ،اگر چه چند نفری را با ترس ولرز به جوخه سپرد، امّا همیشه به دنبال بهانه ای اساسی بود که همه را یک جا به تنور مرگ سرازیر کرده ومابقی را آواره وپراکنده کند، و٣٠خرداد بهترین بهانه شد .

یک نمونه دیگر جنگ ضدّمیهنی ٨ ساله بود که خمینی"غلط اضافی" کرده ،ومی گفت"جنگ جنگ تا آخرین خانه وآخرین خشت در تهران".بعد از پذیرش آتش بس (حتّی اگر بپذیریم که عاملش عملیات بزرگ چهلچراغ بود)، خودش که جام ذهر را سرکشیدو پاسدارانش روحیه باخته در جبهه ها سرگردان بودند،با شروع عملیات "فروغ جاویدان"وبویژه با شکست سریع آن ،خود را فاتح جبهه ها حس کرده ودوباره روحیه تازه ای گرفتند وبا قدرت تمام همانند فاتحان واقعی جنگ ضدّ میهنی ٨ ساله به سرکوب شدید تر ملّت ادامه دادند .

آنهمه زندانی اعدام شده واین همه مغرهای آواره، با آنهمه استعداد،اگردر وطن مانده بودندو،نه آواره، بدون شک رژیم را دچار بحرانهای طوفانزا می کردند،وایران وایرانی وضعیتی دگر داشت.

 جدای از این همه مخ ودانشجوکه یا سرمایه ای برای کشورهای غربی شدند ویا آنهائی که پس از سالها زندان وسپس پیوستن به ارتش سازمان مجاهدین،بعدها آواره کشورهای غربی شده،که به خاطر اعصابهای بهم ریخته ،نه توان ادامه تحصیل را داشتند،ونه توان با جامعه مخلوط شدن را.عدّ ه ای دیوانه شدند،برخی دق کردند و مردند،وبرخی هنوز در کنار میزی کتاب عمر می گذرانند وسالهاست شعار سرنگونی به زودی را میدهند(داستان اشرف و لیبرتی بماند) .

آیا در برابر این همه درد، همه"خودکار" از دهانشان نمی پرد که "یادش بخیر قدیما" ؟

خود"عقل کلّ" در قرارگاه اشرف مگر ستونهای تخت جمشید را بنا نکرده بود ؟

بماند ادای جشن های ٢۵٠٠ ساله شاه را در آوردن .

همه درد اینست که  آیا فی الواقع ارزشش را داشت که این همه انسان در آتش بسوزد وخاکستر شود؟

بله داشتم همه چیز را از ذهن مثل یک فیلم عبور می دادم ،که گفتم،حدّاقل های گذشته را که از دست دادیم،درحال که همه داریم در جا می زنیم،وآینده در پیش رو،در فضائی خاکستری است.

امّا در این فضای خاکستری،به جان رگ و ریشه هر چه ارتجاعی و بویژه بت پرستی ورهبر سازی است با تمام  وجود در افتاد ه ایم، وآموخته ایم که"بت سازی" کار بی خردان است .

وامّا آن نوشته آهنگین :

یک زمانی اعتقادی داشتیم                                 

  مسجدی یا خانقاهی داشتیم 

صبح زود با نگ خروس بر پشت بام                    

  با خدای خویش بس رازونیازی داشتیم

"ماه روزه" ماه خیروعطر وبو                             

   ربنائی و اذانی داشتیم

بر سر افطار با مادر یزرگ                           

  عطر رحمت در دل هم کاشتیم

برسرسفره پنیرونان وچای                              

  نان سنگک یا لوا ش یا بربری را داشتیم

داشتیم یک شاه ویک بانوفرح                        

در پناه شاه وبانو نان وآبی داشتیم

شاه ما عادل نبود واهل آزادی و حقّ        

  لیک در راه وروش خود اختیاری داشتیم

سازمانی داشت  اسمش"امنیت"                

   وحشتی از آن به دلها داشتیم

شاه ما ترسو و ژاندارم خلیج                  

لیک"بالا غیرتا" یک احترامی داشتیم

٤ آبان و ٩ آبان ماه                           

   شهررا"رنگین کمان" انگاشتیم

داشت زندانی مخوف نامش"اوین"             

 چند زندان سیاسی در درونش داشتیم

روز وشب برپا نبود چوبهای دار             

 گرچه چند اعدا م ومفقود داشتیم

الغرض دیکتاتوری و بود و سکوت        

 جای انصافش،ولی جای نفس هم داشت

هرشب جمعه، یک سریال خوب                         

  یا مراد برقی و یا"تلخ وشیرین" داشتیم

هم محرّم هم سفرهم" روزنو"                    

 با همه شادی وغم حال وهوائی داشتیم

عصرهر٤ شنبه روزخدا                         

٢٠ ریالی یک بلیطی داشتیم

در کنار رادیو قرعه کشی

گاهگاهی شانسکی هم داشتیم

درکنارهر زریح و مسجدی                        

 لاله زاری و تآتری داشتیم

هم مسلمان هم مسیحی یا که گبر               

 عیسی و موسی به دینش را" بنا" می داشتیم

حرمتی بود و، وفائی و ادب                           

  مهرخواهر با برادر داشت

یک صمد داشتیم وسرکار استوار              

 فیلم "وسترن چاپارل"  داشتیم

در دبستان درمیان زنگ دو                     

  یک غذای رایگان ما داشتیم

نی فقیه ونی ولی و نی امام                   

  نه مجاهد نه فدائی داشتیم

دخت ایران "جنس بازاری" نبود                 

 درکنار فرش وپسته صادراتش داشتیم

پاس ایرانی خودش یک اعتبار                  

 نی به ویزا نی به امضاء احتیاجی داشتیم

خودروی داشتیم" پیکان" نام او               

   خانه واری یک از آن میداشتیم

هرکسی نانی بداشت وجامه ای             

 اینهمه عریان و بی نان ما کجا میداشتیم ؟

بود در سرتاسر شهر،مسجدو هم میکده          

  بهر رفتن را به یک باز اختیاری داشتیم

هم مینی ژوپ بود وهم"چادر سری"               

 نی شعار "توسری یا روسری" را داشتیم

نی "مه تابان" بود و نی رهبری           

 اینهمه تکفیرو تهمت داشتیم ؟

بود" شعبان بی مخی" تک در وطن       

 اینهمه"شعبان بی مخ"، انقلابی داشتیم ؟

نه زمسعود وخمینی بود خبر           

نی جماران و نه اشرف  داشتیم

اینهمه خوار وخفیف کی بود خلق؟        

  احترامی وغروری داشتیم

بود یک جشنی عظیم فرمان به شاه       

  پانصدی و دوهزاری داشتیم

کی کسی با اسم خلق،خلق را بکشت ؟      

   کرد ولر،ترک و بلوچ،همبستگیی داشتیم

هرچه بود شادی ز دردش بیش بود        

 کی،کجا،ما اینهمه آواره گیها داشتیم ؟

ریختیم اندر خیابان گله وار                

نی شعوری،بل چه شوری داشتیم !

هی زدیم فریاد مرگ بر"شاه وتخت"

انقلابی را به پا انگاشتیم

رهبرش ملاّئی "دجّال حقّه باز"           

 جان عمّش،ما علی، انگاشتیم

کرد ما را انقلاب،تاما کنیمش انقلاب    

فقر و نکبت را "عدالت" را ساختیم

نعره زد دجّال پیر، یا روسری یا توسری            

  داد بر باد هوا ، هرچه ز شاه هم داشتیم

هم گرفت و هم بکشت وهم بکرد      

حمله تازی و چنگیز را خیال انگاشتیم

رهبر دجّال، آن آخوند پیر

خفه مان کرد،اختناقی داشتیم!

خاک ایران گشت یک ماتمکده

لیک ما بیدارگری می کاشتیم

روز و شب کردیم ما افشاگری

گرچه صد مجروح ومفقود داشتیم

داد فرمان نبرد "مسعودخان"

وعده"٦ ماهه" را ما داشتیم

شهر شد غوغا زشلیک تفنگ

روز وشب اعدام و مفقود داشتیم

خشک وتر آتش گرفت در این فضا

مابقی آوارگی را داشتیم 

در برفت آن رهبر" ٦ ماهه گو"

بعد از آن پیروزی سالانه را ما داشتیم    

انقلابی شد که در چند مرحله

حاصلش "مهری چه تابان" داشتیم  

 چند گویم داشتیم وداشتیم  ؟

حاصلش ما ٣٠ و اندی باختیم    

الغرض از حاکم و محکوم ما

تهمت وصد افتراها داشتیم  

جای انصافش در این ٣٠ سال باخت

کار هر دجّالگری را ساختیم . [1]

سوختیم تا عمق،هر کهنه گری

لاجرم یک "رنسانس" را ساختیم

 

م- ت اخلاقی

پائیز ١٣٩٣

 



[1]و نگذاشتیم و نمی گذاریم که چهارپای خویش را بتازند. منظور از ساختن، یعنی حسابشرا رسیدیم



منبع: پژواک ایران