PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 20th April 2024

آینه
اسماعیل وفا یغمایی


نه آوای شیر

ونه صفیر عقاب ،
بر چارسوق، گرداگرد صلیب
و حقیقت زنده ی مصلوب
گرگهای خسته ی مقدس دندان میکروچند
شاطران چالاک «دورباش» و «کورباش» می گویند
خنده بازان و دلقکان معلق میزنند
وفراشان سرخپوش کمر بسته عود و کندر می سوزانند
تا عفونت کارو کلام خطیبان چربزبان پنهان بماند.
 
 
نه آوای شیر
نه صفیر عقاب
و هیچ جمالی در کار نیست
هفت مشاطه ی پیر،
پیره زال  فرسوده فریب و فتنه را
به وسمه و سرخاب می آرایند
و هفت رود خون،رودهای خونهای ما
 و هفت کوه جسد،کوههای جسدهای ما
روان و سایه افکن و پر شکوه!
تا قاضیان پیر پفتال پولاد گون، مهراستخوانی خون
 برحکم خیانت ما زنند
وجلادان مومن بی تردید
به جرم قتل برادرانمان با گیسوان خواهرانمان
ودر هلهله شادی مردی یا زنی که دوستش میداشتیم
ما را به دار کشند.
[ در زیر طناب دار
چشم در چشمخانه میچرخانم
بر نردبانهای عظیم
نقاشان آسمان را  هنوز و هنوز!رنگ میزنند!
خراطان خورشید را به طرحی نو میتراشند!
و در کوهواره آتش اندیشه سوز کتابسوزان منجمد جهل
استادان خبره کلماتی تازه می آفرینند
تا معانی تازه ی خدایان را در آن بنشانند]
***
نعیق انبوه کلاغان !
و نهیق نستوه الاغان!
زمزمه زائران و دود اسپند و کندر و عود
غرش ترقه ها و طبلها و شیپورها
و برای سومین بار
با نقش تازیانه بر پشت
و غل و زنجیر بر دست
بر دار کشیده میشوم
بر دار کشیده میشوی
بر دار کشیده میشویم
آنچنان که پدران و فرزنانمان بر دار کشیده شدند
و سیلاب زائران
در گذر از برابر آینه ی عظیم افراشته قامت
وهیاهوی دشنام و دشنه وسنگپاره و تهمت و تف
و دریغا نمی دانند
               و نمی دانند          
                           و نمیدانند
که آسمان پیش از ما همیشه آبی بوده است
که آینه نمی شکند
و معنای شرف و بیشرفی
و معنای خیانت و خدمت
و معنای دروغ و حقیقت
و معنای......
 نه اختراع ادیبان
و بر مهرها حاصل کار کنده کاران!
و آویخته بر بند تنبان جباران،
بل اکتشاف عظیم آدمیان درگذرزمان

 

 وعبور از هزار دشنه و درد ودریغ،
و تجربه و توفان و فریب و فتنه بوده است
وگرنه تصویر امام پیر هنوز در بدر ماه میدرخشید
و دریغا نمی دانند
که در آئینه  بر افراشته
 نه برمن و ما  
که برسیمای خود تف میکنند.
***
بر فراز دار چشمهای خود را می گشایم
و می بینم
در آنسوی هیاهای زائران
از میان خاکستر خود  
وزان با باد غریب
بی هیچ باور و شادییی
شاعری پیر و خسته میگذرد که منم!
که منم و هزار شاعر دیگر
وزمزمه گر آخرین شعرم را بر شن می نویسد
که :حقیقت،همیشه
                  ازهفت خدا
و هفتاد توفان نیرومندتر است
 میخندم وچشمهایم را می بندم.



منبع: پژواک ایران